این سه عامل مهم و اساسی که به عنوان ریشه فقر و توانگری بهشمار آمده و میتوانند در ظهور هر یک از این دو مورد مؤثر واقع گردند عبارتنداز: فرد، حکومت، فرد و حکومت.
1. فرد
نقطه اشتراک دو حالت ثروتمندی و فقر، فرد است. البته آنگونه که آیتالله سید مرتضی شیرازی در کتاب خود «استراتژیهای تولید ثروت و مبارزه با فقر در شیوه حکومت امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ» نیز به این مطلب اشاره دارند؛ باید توجه داشت که فقر وجوه مختلفی دارد و اگر وجه مادی آن را در نظر بگیریم، در آن صورت فقر و ثروت همزمان در یک شخص قابل جمع نمی باشد؛ اما اگر وجه غیر مادی فقر را مد نظر قرار داده و از محرومیت و فقر معنوی همچون محرومیت از محبت و عاطفه، فقدان امکانات آموزشی، کمبود بهداشت عمومی، کاستی در زمینه ورزش و تربیت بدنی، محرومیت از حقوق اولیه و ثانویه مثل حق آزادی بیان برای انسان، محرومیت از اندیشه وارسته و فرهنگ سالم، نبود استقلال سیاسی و غیره سخن بگوییم، در چنین حالتی ممکن است که یک فرد از نظر مادی ثروتمند ولی از نظر معنوی فقیر باشد یا بالعکس.
نکته اینجاست که فرد در ایجاد همه گونههای فقر و ثروت –خواه فقر مادی باشد یا معنوی و یا ثروت مادی باشد یا معنوی- ایفاگر نقش اصلی است. اوست که با انتخاب خود، فقر یا ثروت را برای خویش برمیگزیند؛ پس میتواند با تلاش و فعالیت در هر دو بعد مادی و معنوی به ثروتمندی و فراوانی برسد یا با سستی و تنبلی فقیر بماند. هر دوی این انتخاب ها ممکن است از روی اختیار و قصد و نیت باشد یا اینکه سهوی و غیراختیاری روی دهد. گاهی فرد با اختیار و اراده و از طریق اتخاذ شیوههای نادرست، خویشتن را به ورطه فقر و نداری میافکند؛ مانند اینکه در مدیریت اقتصادی خود و خانوادهاش راه اسراف و زیادهروی را پیموده، یا به دنبال بهبود و پیشرفت در مهارتهای شخصی و افزایش درآمد خود نمیرود؛ درحالیکه می توانست از این طریق قدرت خود را در خرید مایحتاج و بهرهمندی از خدمات افزایش داده و کاستیها و محرومیتها را از زندگی خویش دور نماید. عکس این حالت نیز صادق است و همه ما افرادی را پیرامون خود دیدهایم که با مدیریت صحیح اقتصاد، کسب مهارت و تلاش شبانه روزی توانسته اند به ثروت دست یابند و اسباب رهایی خویش را از فقر و نداری فراهم سازند.
اما گاه ممکن است محرومیت غیراختیاری باشد؛ بدینمعنا که فرد از فقر و محرومیت گریزان و به دنبال کسب ثروت و فراوانی است، ولی پارهای عوامل خارجی هستند که در فقر او نقش ایفا میکنند و مانع از وصول وی به هدف میشوند؛ بنابراین در چنین مواقعی تلاش فرد برای کسب ثروت (مادی یا معنوی) و رهایی از کمبودها و کاستیهای زندگی راه به جایی نمی برد و ناکام می ماند.
2. حکومت
گرچه حکومتها انواع و اقسام مختلف دارند اما همگی در اجرای سیاستهای عمومی خود به دنبال چند هدف هستند و یکی از مهمترین آن اهداف فراهمسازی رفاه و آسایش برای ملت خویش است. حتی اگر این هدف جزو سیاستهای مدوّن حکومت نباشد. اما هر قانونی که تصویب میشود و به اجرا در میآید، در ورای آن هدف تهیه مایحتاج افراد نهفته است. حال اگر یک حکومت از مدیریت صحیح و سالم فاصله بگیرد و از اهداف خود دور شود، با گذشت زمان به آشوب و عدم استقرار و افزایش محرومیتها دچار شده و در تأمین نیازهای مردم ناکام می ماند، و بالعکس، یعنی اگر دولت مدیریت صحیح در پیش گیرد و به منظور رفاه حال ملت برنامهای منظم در اختیار داشته باشد، در مبارزه با محرومیت و کمبود و فقر موفقتر خواهد بود.
برای مثال: اگر یک حکومت به دنبال تثبیت نظم و قانون در مقابل بینظمی و آشوب، عدالت در مقابل ظلم و ایجاد شرایط مناسب برای پیشرفت مردم کشورش نباشد، با افراد به طور یکسان برخورد نمی کند. این امر باعث میشود فردی که با او بدرفتاری شده، عکسالعمل نشان دهد و علیه حکومت موضع بگیرد. در نهایت، ادامه چنین وضعی سبب می شود که نوعی آشوب و بینظمی کشور را فرا گیرد و در سایه نبود قانون و نظم، فقر و محرومیت افزایش یابد.
بنابراین وجود نظام و قانونی ظالمانه و بدور از عدالت، منجر به افزایش نموداری فقر میشود؛ چراکه تحت لوای چنین حکومتی افراد از حق خود محروم میگردند و طبیعی است که در چنین شرایطی فقیران روز به روز فقیرتر و ثروتمندان روز به روز ثروتمندتر شوند. در چنین نظامهایی فشار بر فقرا و محرومان که از نظر مادی و معنوی با کمبود روبرو هستند افزایش یافته و ظالمان رشوهدهنده و فاسدان، از گناهان و جرایم خویش بخشوده میشوند. این حالت باعث میشود که فرد ظالم در ظلم و فساد خویش ثابت قدم گردد و به کار خود ادامه دهد و از طرف دیگر افراد فقیر و مستمند برای فراهم ساختن احتیاجات خویش به رفتارهای نادرست و ناهنجار روی آورند. تمامی این آثار، نتیجه فقدان و بی توجهی به عدالت در نظام حاکم است.
با این اوصاف اگر خود حکومت دست به فساد مالی و اداری و تقلب زند چه اوضاعی بر جامعه حاکم خواهد شد؟
حالت دیگرِ محرومیت و کمبود، وقتی است که قانون و نظم و عدالت بر جامعه حاکم است ولی شرایط مناسب و مشوقهای لازم برای پیشرفت علمی و حرفهای افراد وجود ندارد؛ این حالت نیز به نوعی رکود و سکون در جامعه منتهی خواهد شد و هیچگونه ترقی و پیشرفتی تحقق نخواهد یافت.
امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ میفرمایند: «هر کس دو روزش با هم یکسان شود، زیان کرده است». پس وقتی سایر کشورها مدارج علمی و رشد و پیشرفت را روز به روز طی می کنند، طبیعی است کشوری که اسیر سکون و بی خیالی شود در مقایسه با آنان فقیر و محروم خواهد ماند.
3. فرد و حکومت
هنگامی که عوامل ایجادکننده فقر فردی و فقر اجتماعی با یکدیگر در یک جا جمع شوند، فقر و کمبود به اوج خود خواهد رسید. مثلاً اگر فرد فقیر نتواند حقوق خود را از دولت بستاند و حکومت نیز نقش خود را در ایفای حقوق شهروندان به خوبی ایفا نکند، همچنین مؤسسات خصوصی مانند مؤسسات خیریه از آنها دستگیری نکنند و هیچ برنامه ای برای تأمین اجتماعی، همبستگی ملی و برنامههای فعال آموزشی و بهداشتی در کار نباشد، بیشک همه این عوامل دست به دست هم داده و حجم فقر را در هر دو عامل فرد و حکومت به اوج خود میرساند.
بنابر آنچه گفته شد فرد و حکومت هر دو مسئولیت مبارزه با فقر را به عهده دارند. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ میفرمایند: «همه فرماندارید و نسبت به رعیت و زیردستان خود وظیفه دارید.» یک فرد باید در راستای افزایش فرهنگ و توانایی علمی و عملی خود تمام تلاش خویش را به کار گیرد تا بتواند با فقر و تهیدستی مبارزه کند و احتیاجات مادی و معنوی خود را برطرف نماید. از طرف دیگر دولت باید در تحقق نظم و قانونمداری و گسترش عدالت و ایجاد شرایط مناسب برای پیشرفت افراد تلاش کند. همچنین دولت و شهروندان باید در امور مشترکی که به فقرا مربوط میشود مانند تأمین اجتماعی و برنامههای آموزشی و بهداشتی کمال همکاری را داشته باشند. البته شهروندان باید در این مسیر از آزادی بیان و رأی و مشارکت سیاسی برخوردار باشند چراکه منع افراد از این حقوق خود فقر و محرومیت محسوب می شود.
نظر شما