twitter share facebook share ۱۳۹۶ آذر ۱۸ 1592

هدف از وضع قانون بازنشستگی از جمله بیمه و حقوق بازنشستگی این است که ضمن تشکر و تقدیر از تلاش کارمندان در پایان سال‌های خدمت آنها، شرایط یک زندگی با عزت و کرامت برای آنان فراهم شود تا مجبور نباشند که عزت نفس خویش را زیر پا گذاشته، در مقابل دیگران دست نیاز دراز کنند یا باری بر دوش دیگران باشند.

ولی موضوع بازنشستگی کارمندان همواره با دید مثبت نگریسته نشده و موافقت همگان را بدنبال ندارد؛ بلکه از دیرباز در دو حوزه عمومی و خصوصی بحث و جدل های بسیاری را بین صاحب نظران و فعالان اجتماعی به همراه داشته است. پرسش ها و تردیدهایی که در خصوص بازنشستگی وجود دارد از جهت قوانین وضع شده و حقوق بازنشستگان نیست چراکه این امور با توجه به شرایط زمانی و مکانی دستخوش تغییر شده و رو به پیشرفت و بهبود می رود؛ بلکه بیشتر این گفتگو‌ها ناظر بر آثار بازنشستگی بر روان و زندگی خانوادگی و اجتماعی کارمندان است و اینکه تا چه اندازه موفق شده ایم به اهدافی که در ورای وضع قانون بازنشستگی نهفته است دست یابیم؟

اینکه آثار روانی بازنشستگی چیست و اهداف این قانون تا چه اندازه محقق شده است با فرهنگ جامعه‌ای که فرد بازنشسته در آن زندگی می‌کند و نوع کار و فعالیتی که در حین کارمندی انجام می‌داده مرتبط می باشد. در جوامع پیشرفته، بازنشستگی به معنای پایان دوره‌ای است که فرد، کاری را طی یک روال مشخص و با نظم و انضباط انجام می داده، پس بازنشستگی آغاز یک مرحله جدید در زندگی اوست؛ مرحله ای که در آن از انجام کار رهایی یافته، با دنیای جدیدی آشنا می شود، از زندگی جدید خود لذت می برد و از تکرار و روزمرگی کار و دستورات کارفرما رهایی می یابد. وی در این دوره می تواند به مناطقی سفر کند که قبلاً نرفته یا اینکه به نویسندگی، مطالعه و اجرای پروژه‌های اختصاصی خود بپردازد. از طرف دیگر دولت یا شرکتی که در آن کار می‌کرده، فضاها و سرگرمی‌های متعددی برای این افراد مهیا می‌سازند تا آنان بتوانند اوقات فراغت خود را به نحو مفیدی سپری کنند.

اما در کشورهای فقیر و درحال توسعه، به خصوص جوامع عربی و اسلامی، بیشتر بازنشستگان به این دوره به عنوان یک مجازات نگاه می‌کنند. این طرز تلقی نه تنها بابت حقوق بازنشستگی ناچیز که بیشتر از جهت فقدان فرصت‌ها و امکانات رفاهی و تفریحی کافی برای گذراندن اوقات فراغت و عدم لذت بردن از زندگی است. در این کشورها، دولت یا شرکتی که فرد در آن کار می‌کرده، ارتباطشان را با او به‌طور کلی قطع می‌کنند. در چنین شرایطی زندگی فرد بازنشسته با افسردگی و ناامیدی عجین می گردد تا آنجا که اعتماد به نفس خویش را از دست داده و تصور می‌کند که بی‌فایده و بیهوده گشته است و در این زندگی ارزشی ندارد؛ درحالی‌که کار و فعالیت به او این حس را القا می‌کرد که فردی با ارزش است و یک مهره مهم در جامعه به‌شمار می‌رود. با آغاز بازنشستگی، کارمند مجبور می شود زمانی را که با کار کردن سپری می‌کرده در خانه بگذراند و همین امر باعث می‌شود در امور کوچک و بزرگ خانه که به همسر و فرزندان مربوط است دخالت نماید، یا اینکه وقت خود را در قهوه خانه‌ها و پارک‌های عمومی سپری کند که این کار نیز بعد از مدتی تکراری شده و بر یأس و ناامیدی و افسردگی او می‌افزاید.

البته این قانون را نمی‌توان به همه تعمیم داد چراکه فرهنگ و اعتبارات مادی یک بازنشسته و خانواده‌اش نقشی اساسی در زندگی بعد از بازنشستگی او ایفا خواهد کرد. دانشجویان و آنانی که از سطح فرهنگی بالایی برخوردار هستند می‌توانند اوقات فراغت خود را با مطالعه، نوشتن، به کارگیری ابزارهای ارتباط جمعی و نوآوری در ارتباط‌های اجتماعی با خانواده، نزدیکان، همسایگان و دوستان پر کنند؛ بنابراین فرهنگ و آگاهی بالا می‌تواند نقش مؤثری در همگام سازی فرد با زندگی جدیدش داشته باشد.

چیزی که در این مقاله به دنبال حل آن هستم نه موضوع بازنشستگی که شمول این قانون بر فرهنگیان می‌باشد، به عبارت دیگر می خواهیم ببینیم آیا قانون بازنشستگی بر فرهنگیان اعم از نویسندگان، ادیبان و دانشگاهیان نیز صدق می‌کند؟ آیا می‌توان سن خاصی را به عنوان سن بازنشستگی یک شخصیت فرهنگی در نظر گرفت؟

مدتی پیش در حال تماشای برنامه‌ای تلویزیونی بودم که میهمان این برنامه یکی از فعالان عرصه ادب و هنر در کشور عراق بود. مجری برنامه پس از یک گفتگوی طولانی در مورد کارها و دستاوردهای ادبی وی در پایان از او پرسید که آیا به آخر خط رسیده و وقت بازنشستگی او فرا رسیده است؟ این چهره ادبی با اعتماد به نفسی ستودنی جواب داد که من هفتاد سال نخست زندگی‌ام را پشت سر گذاشته ام و 70 سال دوم، تازه آغاز شده است؛ هنوز پروژه‌های ادبی بسیاری دارم که می‌خواهم روی آنها کار کنم.

آری یک شخص فرهنگی و اندیشمند خواه به‌طور آزاد فعالیت کند یا در مقابل پرداخت دستمزد در یک مؤسسه و ارگان مشغول به کار شود، تا زمانی که خرد و عقل او فعال است بازنشسته نمی‌گردد. بنابراین رسیدن به 60 یا 70 سالگی دلیل بر پایان کار و تلاش نیست بلکه انسان با ورود به این سن به قله تجربه و پختگی خود رسیده و چه بسا با توان بیشتری می تواند به تولید فکر و اندیشه بپردازد؛ چرا که با بازنشستگی از انجام شغل روزمره فراغت بیشتری یافته و می تواند وقت خود را صرف نوشتن و تولید فکر و اندیشه در زمینه‌هایی کند که پیش از این کار و شغل، فرصت آن را از وی گرفته بود.

در جوامع پیشرفته فرهنگیان، اندیشمندان و دانشگاهیان مانند دیگر افراد بازنشسته نمی‌شوند؛ حتی اگر به سن قانونی برای بازنشستگی رسیده باشند؛ زیرا ابزار کار آنان عقل و خرد و قدرت تولید دانش است نه نیروی جسمانی. برای تولید و دستاوردهای فکری نیز سن بخصوصی ملاک نیست؛ در نتیجه صاحبان علم و فرهنگ علی رغم رسیدن به سن بازنشستگی دست از کار نمی کشند و به تلاش و فعالیت خود ادامه می دهند؛ البته ممکن است که نوع فعالیت و سِمَت آنان تغییر یابد. از این رو در بسیاری از دانشگاه‌ها سن بازنشستگی به 70 سال می‌رسد و در برخی از موارد نیز محدوده سنی برای بازنشستگی تعیین نشده است، مگر اینکه خود فرد تمایل به بازنشستگی داشته یا شرایط سلامتی او به وی اجازه ادامه فعالیت ندهد. در بعضی از دانشگاه‌ها وقتی استاد به سن بازنشستگی می‌رسد تغییر سمت می یابد؛ مثلاً وظیفه نظارت بر پایان نامه‌های فوق لیسانس و دکترا را به او محول می‌کنند یا از او می‌خواهند در بعضی از مؤسسات و مراکز تحقیقاتیِ تابع دانشگاه یا دولت به فعالیت بپردازد؛ گاهی نیز به او بودجه مورد نیاز داده می‌شود تا برای نوشتن یک کتاب در زمینه تخصصی خود به فعالیت بپردازد.

یکی از اقتضائات کار فرهنگی آن است که وابسته به دولت نباشد. هنگامی که شخص فرهنگی بدلیل کمبودها و احتیاجات زندگی مجبور شود در یکی از ارگان‌ها و مراکز دولتی به کار پرداخته و دستمزد بگیرد، توانایی‌های خود را در زمینه یک فعالیت خاص و تولید دانش و فرهنگی متناسب با خواست و پسند حکومت محدود می کند، این در حالی است که نوع کار فرهنگی اقتضا دارد که زیر سلطه خاصی قرار نگیرد. از‌این‌رو بسیاری از افراد، فعالیت‌ها و کارهای فرهنگی و علمی خود را به تأخیر می اندازند تا در تعارض با دولت قرار نگیرند. شخصی که حقوق بگیر مراکز و ارگان های دولتی است، هنگامی که بازنشسته می‌شود، سعی می‌کند که روزها و سال‌های از دست رفته را جبران نماید و مسیر خود را تغییر داده، به نقش اصلی خود یعنی یک فرهنگی آزاد بپردازد؛ بنابراین بازنشستگی برای چنین فردی نقطه شروعی دوباره و مقدمه ای برای ابداع و ابتکار است.

نویسنده: دکتر ابراهیم ابراش

مترجم: محمد منوری

نظر شما