بهار و بخشی از تابستان امسال، اروپا در مرزهای دریایی خود شاهد غرق کشتی‌ها و قایق‌های پناهجویان بود و کمتر واکنش نشان داد، حتی زمانی که مدیترانه را گور دسته جمعی آوارگان نامیدند. فراخوان کمک و همبستگی ایتالیا و یونان را هم کشورهای دیگر کمتر شنیدند. استدلال این بود که قرارداد دوبلین محکم و معتبر است و آواره باید در همان کشوری که وارد اتحادیه اروپا شده بماند و تقاضا بدهد.  

در دو سه ماه اخیر اما هم موج مهاجرت از ترکیه به سوی یونان شدت گرفت که سیاست‌های دولت آنکارا در آن نقشی عمده داشت و هم یونان به سبب بحران مالی در تامین جا و مکان آوارگان افزون‌شده، واماند. این گونه بود که سیل آوارگان با استفاده از قلمرو مقدونیه و صربستان دوباره خود را به درون کشور دیگری از اتحادیه اروپا (مجارستان) ‌رساند و چون فشار بر این کشور هم افزون شد و برای پناهجویان شمشیر را از رو بست، افکار عمومی آلمان (و سوئد) در اجماعی کم‌سابقه با ارباب سرمایه و صنعت و تجارت به پناهجویان خوش‌آمد گفتند، تا هم بحران شدت‌یافته آوارگان کمی فروکش کند و هم بازار کار شدیدا نیازمند آلمان برای آینده خود تا حدودی نیرو تامین کند.

این گونه بود که دولت آلمان توافق دوبلین را که در ذات خود چیزی جز حواله‌دادن فشار آوارگان به کشورهای ساحلی (ایتالیا و یونان) نبود، موقتا تعلیق کرد و موجب شد تا شمار بزرگی از پناهجویان، خود را به آلمان و سوئد رسانند.

تا این جای کار اقدامی انسانی و شایسته ستایش روی داد. مشکل از آنجا شروع شد که رهبران آلمان برای ساکت‌ نگه‌داشتن محافل و بخش‌های راست و محافظه‌کار جامعه، دم به دم از امکانات کشور برای پذیرش پناهجو تا سالی ۵۰۰ هزار سخن گفتند و مرکل هم اعلام کرد که برای کمک انسانی و آواره‌پذیری نمی‌توان به لحاظ عددی سقفی گذاشت. این پیام‌ها اما در کانون‌های مهاجرخیز مانند سوریه ، عراق، افغانستان، لبنان، اردن، برخی از کشورهای آفریقایی و حتی در بالکان اثری متفاوت به جا می‌‌گذاشت و حکم کارت دعوتی بود، برای تشویق آواره و غیرآواره برای حرکت به سوی اروپا. این که بخشی از سرمایه انسانی ضروری کشورهای منطقه هم به این موج می‌پیوندد اظهرمن‌الشمس شد.

رهبران آلمان تصور نمی‌کردند که دینامیزمی که این موج و تداوم آن ایجاد کند ابعادی ممتد و غیرقابل کنترل پیدا می‌کند، چنان که کرد.

آلمان تصور می‌کرد که با تهدید و تشویق می‌توان سایر کشورهای اروپایی، به خصوص شرقی‌ها و حتی فرانسه و بریتانیا را به قبول سهمیه‌ بیشتری از آوارگان سوق داد و با الگوی رفتاری خود، این کشورها را به لحاظ اخلاقی در منگنه‌ قرار داد و نهایتا به طور مشترک از پس حتی دینامیزم شکل‌گرفته و موج ممتد ناشی از آن برآمد. این انتظار اما برآورده نشد. آواره‌ها هم اصولا، کمتر تمایلی داشتند که به کشورهای دیگر بروند. عکس‌های سلفی مرکل با آوارگان و رفتار خوشامدگویانه نسبت به آنان، اغلب آنها را وسوسه می‌کرد که به سوی آلمان روانه شوند.

اما بالاخره اعلام شد که مونیخ در ۱۰ روز گذشته ۶۴ هزار پناهجو پذیرفته، که برابر با تعداد کل پناهجویی است که در سال ۲۰۱۴ پذیرفته است. امکانات، کم و بیش به انتها رسید و در موارد متعددی مانند ثبت‌نام آوارگان، تقسیم آنها، یافتن جا برای خواب و آسایش حداقلی‌شان نیز مشکل پیش آمد. آماده‌باش ارتش نیز کمک چندانی به ماجرا نکرد. پناهجویی هم که به آلمان می‌آید انتظاری فراتر از زمانی دارد که مثلا به ایران یا اردن و پاکستان پناه می‌برد. برای خود آلمان هم کسر شان است که پناهجو بپذیرد و در شرایطی غیرانسانی قرارشان دهد. بلند‌شدن تدریجی صدای محافل راست آلمان و نگرانی از به دست گرفتن فضا توسط آنها هم کم کم مزید بر علت می‌شد.

و حالا امروز، آلمانی که در مدیریت بحران‌ها در دهه‌های اخیر هیچگاه به مرز امکانات خود نرسیده و از پس هر گونه بحرانی به خوبی برآمده، آلمانی که مجارستان را به دلیل بستن مرزها به باد انتقاد گرفته بود و از پذیرش ۸۰۰ هزار نفر تا آخر امسال سخن می‌گفت، به ناگهان اعلام کرد که پس از سال‌ها دوباره در مرزهایش کنترل اعمال می‌کند. حرکت‌ قطارها از اتریش به سوی آلمان متوقف شده و دو نکته هم مورد تاکید قرار می‌گیرد: معضل، اروپایی است و باید در سطح اروپا حل شود و بهتر است که بحران پناهجویی در همان‌جایی که به وجود آمده، حل شود، یعنی در سوریه و عراق و بعضا آفریقا.

گرچه رفتار و اظهارات بعضا حساب‌نشده رهبران آلمان در رساندن اوضاع به وضعیت کنونی نقشی عمده داشت، اما همین مقدار هم که بخشی از سر انساندوستی عمیق و بخشی هم از سر مصالح و منافع اقتصادی، مدتی مرزهای خود را باز کردند قابل ستایش‌اند. اما این نتیجه که امکانات برای بازکردن مرزها و پذیرش پناهجو بی‌اندازه نیست و بحران پناهجویی را باید به طور ریشه‌ای در جای دیگری حل کرد، پیامی است که اگر خوب شنیده شود شاید تاثیر بیشتری داشته باشد. انتظار لزوما این نیست که مثلا کشورهای خلیج فارس درهایشان را برای حل معضل پناهجویی باز کنند، که معلوم نیست اصولا شمار زیادی به آن سو بروند.

اما پیام وضعیت ایجادشده این است که باید برای جنگ و آوارگی خاورمیانه و شمال آفریقا که در ایجادش رویکرد آمریکا و کشورهای غربی نقش پررنگی داشته و سیاست‌های اعراب خلیج فارس ، ایران، ترکیه و روسیه هم آن را شدت بخشیده، راه حلی پیدا کرد. مشکل در جنگی نیابتی است که در منطقه در جریان است و هنوز همه طرف‌ها به حداکثر خواسته های خود چسبیده‌اند. مشکل در وضعیت اقتصادی و بی‌ثباتی‌هایی‌است که آفریقا با آن روبرو است و سیاست‌های اقتصادی بین‌المللی هم در آن نقشی عمده دارد، مشکل در وضعیت نابسامان اقتصادی در بالکان است و پناهجوپذیری اروپا اگر به حداکثر هم برسد نیکوست، ولی حل اساسی این مشکلات نیست ...

این‌‌ها واقعیتی‌هایی بودند که عروج و افول پناهجوپذیری آلمان دوباره آن را پیش چشم‌ها گذاشت، بدون آن که ضرورت یک سیاست مهاجرتی و پناهندگی واحد مبتنی بر حفظ شان و حرمت انسان‌ها برای کل اروپا و استرالیا و ... را کم‌رنگ کرده باشد و بدون آن که رفتار ریاکارانه کشورهای خلیج فارس که خود سهم عمده‌ای در جنگ دارند و در عین حال کار چندانی هم برای پناهجوها نمی‌کنند را در سایه قرار دهد..

 

حبیب حسینی فرد

 

نظر شما