به گزارش «انتخاب»، علی اکبر صالحی در گفت و گوی مفصل و سه ساعته با ماهنامه دیپلمات به بیان جزئیات ناگفته ای از مذاکرات محرمانه ایران و آمریکا و همچنین دیپلماسی دوران احمدی نژاد پرداخت. وی ضمن پرداختن به چگونگی آغاز و انجام مذاکرات، به مخالفت های جلیلی و دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی با مذاکرات محرمانه زیر نظر وزارت خارجه اشاره کرد و گفت که به رسمیت شناخته شدن حق غنی سازی در مذاکرات محرمانه ایران و آمریکا توافق شد.

 

وی در خصوص مذاکرات عمان چنین گفت:

اواسط سال ۹۰، اولین باری که مطلع شدیم آمریکایی ها علاقمند هستند درخصوص مسائل هسته ای مذاکرات دوجانبه ای به صورت محرمانه با ما داشته باشند، معاونت کنسولی ما، جناب آقای قشقاوی سفری به عمان داشتند . فردی عمانی به نام آقای سالم (مشاور سلطان) به یکی از همراهان آقای قشقاوی اعلام میکند که آمریکاییها علاقمندند در مسائل هسته ای با شما مذاکرات دوجانبه داشته باشند. 

بعد از اینکه نامه وساطت سلطان قابوس به رهبر انقلاب رسید، نزد ایشان رفتم و گفتم: «حضرت آقا با توجه به اینکه چندسال است از طریق ۱+۵ مذاکره میکنیم و عملا به نتیجه ای نرسیده ایم، حالا با توجه به اینکه عمان نیز اعلام آمادگی کرده و تجارب نیز نشان داده که عمان واسطه مورد اعتمادی است، اجازه دهید در راه مذاکره دوجانبه با آمریکا قدم برداریم.» ایشان به گذشته آمریکا اشاره کردند که آمریکا قابل اعتماد نیست. گفتم که اجازه دهید از باب اتمام حجت این کار را بکنیم، اگر به نتیجه رسیدیم که هیچ وگر نه، در همین وضعیت خواهیم بود. در نهایت ایشان فرمود مخالفتی نمیکند.

رهبری ۴ شرط گذاشتند. یکی از شروط این بود که این مذاکره در سطح پایینتر از وزیر امور خارجه انجام گیرد. یعنی وزرای خارجه دو کشور با هم ملاقات نداشته باشند. دیگر اینکه، مذاکره برای مذاکره نباشد، دیگر اینکه مذاکره فقط درخصوص مسائل هسته ای باشد نه درخصوص روابط سیاسی و مانند آن. شرط چهارم را اجازه دهید نگویم. چون اگر بگویم، درباره آن سوال میکنید!

دکتر احمدی نژاد هم خیلی راغب به مذاکره نبود ولی مانع هم نبود. اما اینکه بگوییم مشوّق باشند، نبودند. میگفتند: «آقای صالحی! حواست را جمع کن. موضوع پیچیده است و ممکن است صدمه ببینی.» برادرانه نصیحت میکرد که امری پیچیده است و حواسم باشد که راه خطرناکی است. به هرحال مشوّق نبودند، اما مانع هم نبودند.
دبیرخانه شورای امنیت ملی(جلیلی) نیز نظر مثبتی نسبت به این رویکرد نداشتند و میگفتند آمریکاییها قابل اعتماد نیستند. برخی نیز نگاه سیاسی داشتند. شایعاتی در مورد قصد بنده برای نامزدی ریاست جمهوری مطرح شد اما بنده صادقانه گفتم که خود را شایسته چنین مقامی نمیدانم.

دوستان (جلیلی) در دبیرخانه گفتند اگر آمریکاییها راست میگویند، بیایند در آلماتی ذره ای انعطاف نشان دهند. گفتیم: «اگر آنها انعطاف نشان دهند، برای شما حجتی خواهد بود که بعد ملاقاتهای ما تسهیل شود؟» گفتند:« بله.» ما هم از طریق عمانیها با آمریکاییها تماس گرفتیم. آمریکاییها در آلماتی انعطاف نشان دادند و پس از آن بود که برای اولین بار آقای جلیلی و خانم اشتون مثبت صحبت کردند و گفتند قدم خوبی برداشته شده که باعث امیدواری است. ما خوشحال شدیم که بالاخره کاری انجام شد.

وقتی میخواستیم برای جلسه دوم مذاکرات حضوری با آمریکاییها برویم، باز با ناهماهنگیهایی مواجه شدیم، گرچه سرانجام به زور رفتیم. به آقای دکتر گفتیم که باید برویم و رفتیم و عزیزان هم کمی ناراحت شدندگفتیم اگر نرویم اعتبار جمهوری اسلامی در خطر قرار میگیرد. شرایط بسیار سختی بود. همه میگویند: «تو چطور تحمل کردی؟»

نامه دوم سلطان قابوس خطاب به احمدی نژاد بود و آن بیان یک خبر بود با این مضمون که «جناب آقای دکتر احمدی نژاد، ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران، نماینده آمریکا و نماینده ایران نزد من بودند و آمریکاییها اعلام کردند که غنی سازی شما را به رسمیت میشناسند.»

در اجلاس اضطراری سازمان کنفرانس اسلامی در ریاض به گونه ای از آقای احمدی نژاد استقبال شد که برخی گمان میکردند این اجلاس دو میزبان دارد؛ یکی ملک عبدالله و دیگری دکتر احمدی نژاد. شبی پیش از شام، ملک عبدالله، به عصایش تکیه داده بود و حدود ۱۵ تا ۲۰دقیقه با آقای احمدی نژاد در این حالت صحبت کرد. گمان کردیم راجع به لبنان، بحرین، سوریه و... صحبت خواهد کرد، در حالی که در حد یک کلمه هم به هیچکدام از این کشورها اشاره نکرد. تعجب کردیم. تمام این ۱۵-۲۰دقیقه میگفت چرا اینقدر در رسانه هایتان به من بی حرمتی میکنید. مثلا می گفت:«عکس و فیلم من را در حال خوردن مشروب نشان میدهید؛ آیا من مشروب میخورم؟»

صالحی در بخش دیگری از سخنان خود در خصوص گفتگو با سردار سلیمانی گفت:

یک روز سردار عزیز آقای سلیمانی به من زنگ زد که «آقای صالحی میخواهند 48 گروگان ایرانی در سوریه را فردا اعدام کنند، چه کار کنیم؟»به ذهنم رسید که با نخست وزیر قطر تماس بگیرم. گفتم: «ما این اقدام معارضان سوریه را از چشم شما میبینیم. شما بی جهت خودتان را در آنجا درگیر کرده اید». او هم به ما می گفت که شما روی اسب باخته شرط بندی کرده اید که بحث جدایی بود. گفتم: «آقای نخست وزیر! الان به من خبر رسیده که میخواهند فردا ۴۸ تن از عزیزان ما را اعدام کنند. اگر این اتفاق بیفتد، حداقل چیزی که میتوانم بگویم و این حداقلش است، این است که نمیدانم عواقب روابط ما و شما به چه سمت و سویی خواهد رفت دیگر چیزی قابل پیش بینی نخواهد بود.» گفت:«آقای صالحی! تنها راهی که هست این است که امشب به شبکه الجزیره بروم و به صورت زنده اعلام کنم که این ۴۸نفر را اعدام نکنند. هرکسی این کار را کند چنین و چنان...» از من خواست که آن شب تلویزیون را نگاه کنم. دیدم که ایشان آمد و بیان جالبی داشت. پس از آن معارضان جواب دادند که به پاس پیام نخست وزیر قطر دست نگه میدارند.

نظر شما