هشت سال پیش، عبدالفتاح سیسی در مرکز توجه قرار داشت. دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت آمریکا، در آوریل ۲۰۱۷ از همتای مصری خود با آغوشی گرم در کاخ سفید استقبال کرد. چند هفته بعد، زمانی که ترامپ به ریاض رفت، سعودیها از سیسی دعوت کردند تا در کنارشان باشد. ژنرال سابقی که در سال ۲۰۱۳ با کودتا به قدرت رسیده بود، در مراسم افتتاح مرکز مقابله با تروریسم، در کنار رئیسجمهور آمریکا و پادشاه سعودی، جایگاهی ویژه داشت.
اما این بار، وقتی ترامپ در ماه مه دوباره به ریاض سفر کرد، کسی زحمت دعوت از سیسی را به خود نداد. رهبران خلیجفارس مشتاق بودند با رئیسجمهور آمریکا دربارهی چشماندازشان از آیندهی خاورمیانه گفتوگو کنند، و سیسی جایی در آن برنامهها نداشت. در عوض، او راهی بغداد شد تا در نشست کمرمق اتحادیه عرب شرکت کند؛ نشستی که تنها پنج رئیسجمهور از ۲۲ کشور عضو در آن حضور داشتند و بیشتر کشورها صرفاً وزیرانی را اعزام کرده بودند.
این یک لحظهی گذار در خاورمیانه است. ایران تضعیف شده و دولتهای جدید در سوریه و لبنان میخواهند این وضعیت را حفظ کنند. پادشاهیهای خلیجفارس به دنبال تنشزدایی با ایران و ترکیه -رقبای منطقهایشان- هستند. ترامپ امیدوارانه از «سپیدهدمی روشن» سخن میگوید، از خاورمیانهای که به جای درگیری، بر تجارت متمرکز است.
البته، منطقهی خاورمیانه جای سختی برای خوشبینهاست و این لحظه شاید ناپایدار باشد. اما صرفنظر از دوامش، این لحظه نشان میدهد که خاورمیانه چگونه تغییر کرده است. دولتهای ثروتمند و بهظاهر باثبات خلیجفارس در مرکز تحولات قرار دارند، در حالی که برخی کشورهایی که پیشتر تأثیرگذار بودند، اکنون صرفاً نظارهگرند.
در صدر این فهرست، مصر قرار دارد و در ایجاد این شرایط، سیسی خود مقصر اصلی است. او با انباشت بدهیهای عمومی غیرقابلپایداری (در حدود ۹۰٪ تولید ناخالص داخلی) که صرف پروژههای بیهوده شدهاند، و با سر باز زدن از اصلاحات عقلانی که میتوانستند بخش خصوصی را از رکود خارج کنند، اقتصاد مصر را به نابودی کشانده است.
نتیجه این شده که مصر به کمکهای خارجی وابسته است. به گزارش مؤسسهی بینالمللی مطالعات استراتژیک، از سال ۲۰۱۳ تاکنون، مصر حداقل ۴۵ میلیارد دلار کمک از کشورهای خلیجفارس دریافت کرده است. همچنین، مصر سومین بدهکار بزرگ به صندوق بینالمللی پول است. اما حالا با رقبای جدیدی روبهرو است: لبنان برای بازسازی پس از جنگ سال گذشته با اسرائیل، دستکم ۷ میلیارد دلار نیاز دارد. سوریه به مراتب بیشتر نیاز خواهد داشت.
فعلاً، این دو کشور گزینههای بهتری برای سرمایهگذاری به نظر میرسند. دولتهایشان وعده اصلاحات جدی اقتصادی و سیاسی دادهاند. دولت موقت سوریه میخواهد شرکتهای دولتی را خصوصی کند و سرمایهگذاران خارجی را جذب نماید. ژوزف عون، رئیسجمهور لبنان، در تلاش است تا حزبالله را خلع سلاح کند. کمک به این کشورها شاید به تحقق این اهداف یاری رساند؛ در حالی که کمک به مصر فقط زمان میخرد تا بحران مالی بعدیاش فرا برسد.
عراق نیز در حاشیه مانده است. از آنجا که ایران نزدیکترین متحد دولتی خویش (رژیم اسد در سوریه) و نیرومندترین گروه نیابتیاش (حزبالله) را از دست داده است، خود را ناگزیر به حفظ نفوذ در عراق و ادامه حمایت از گروههای مسلح می بیند. برخی مقامات خلیجی، عراق را «قضیهی ازدسترفته» میدانند زیرا گروههای شبهنظامی در این کشور بیش از حد نیرومند هستند، در ساختار دولت ریشه دوانده اند و قابل حذف نیستند. احمد شرع، رئیسجمهور جدید سوریه، حتی نتوانست در نشست اتحادیه عرب در بغداد شرکت کند، چون شبهنظامیان وابسته به ایران تهدید کرده بودند.
اما عدم حضور او در نشست اتحادیه عرب چندان اهمیتی نداشت؛ چراکه در رویدادی مهمتر، وی به ریاض پرواز کرد، با ترامپ دیدار نمود و قول رفع تحریمهای آمریکا را دریافت کرد. سعودیها مشتاق حمایت از شرع هستند، تا سوریه بتواند به سدی در برابر نفوذ ایران تبدیل شود. یکی از مقامات سعودی با یادآوری گذشته میگوید: «سوریه زمانی وزنهی تعادلی برای عراق بود»؛ زمانی که رژیم اسد رقیب دیکتاتوری صدام در عراق بود. حالا شاید بتواند همان نقش را ایفا کند، البته اینبار در برابر ایران.
فلسطینیهای بیکشور از سال ۱۹۴۸ در مرکز مسائل عربی قرار داشتهاند. اما شواهدی وجود دارد که نشان میدهد آنها نیز در حال از دست دادن جایگاه محوریشان هستند. محمود عباس، رئیسجمهور همیشگی فلسطین، هیچ تلاشی برای اصلاح فساد گستردهی دولتش در کرانهی باختری نکرده و حماس هم در غزه، تصویری حتی تیرهتر ارائه داده است. ترجیح حماس این است که اسرائیل غزه را ویران کند، اما این گروه قدرت را واگذار نکند.
رهبران عرب هنوز به ظاهر از آرمان فلسطین دفاع میکنند، اما در عمل، در تلاش برای کاهش نفوذ آن هستند. عون قصد دارد شبهنظامیان فلسطینی در اردوگاههای پناهندگان لبنان را خلع سلاح کند (و برخی از اعضای حزبالله نیز با این کار موافقند). دولت جدید سوریه هم وعده داده همین مسیر را دنبال کند. در هر دو کشور، بحثهای جدی دربارهی صلح با اسرائیل در جریان است (نه صلح کامل یا عادیسازی روابط، بلکه دستکم پایان دادن به دههها درگیری).
همهی اینها نشان از چرخشی چشمگیر دارد. فقط یک سال پیش، لبنان و سوریه نیز کشورهایی ازدسترفته به نظر میرسیدند. اولی زیر سلطهی حزبالله و درگیر جنگ با اسرائیل بود؛ اقتصادش هم هنوز زیر بار بحران مالیای بود که تولید ناخالص داخلی را ۴۰٪ کاهش داده بود. دومی کشوری بود درگیر مواد مخدر، با رژیمی در ظاهر مستحکم، به رهبری اسد. اما حالا، دولتهای خلیج فارس و آمریکا آنها را در قلب خاورمیانهای مرفهتر میبینند. البته برای حفظ این جایگاه، دولتهایشان باید نتایج ملموسی ارائه دهند.
در نهایت، بسیاری از متحدان عرب سیسی هم یک دهه پیش امید زیادی به او داشتند اما این امیدها به یأس بدل شد. برای دههها، خاورمیانه بر اساس خطوط ایدئولوژیک تقسیم شده بود. شاید اکنون شکاف اصلی میان دولتهایی باشد که میتوانند به وعدههایشان عمل کنند و آنهایی که نمیتوانند.
نظر شما