۴ ژوئن، سیوششمین سالگرد کشتار میدان تیانآنمن بود؛ لحظهای سرشار از تراژدی و امید. این رویداد، پایانی خونین برای یک جنبش دموکراسیخواهی بود که دانشجویان و کارگران را گرد هم آورد و بهعنوان امیدبخشترین تلاش برای اصلاحات سیاسی در تاریخ جمهوری خلق چین شناخته میشود. با وجود شجاعت بسیاری از چینیهایی که برای دموکراسی جنگیدند و حمایت بینالمللی از آنان، از آن زمان تاکنون هیچ جنبش مشابهی شکل نگرفته و بهسختی میتوان تصور کرد که در آینده نزدیک نیز شکل بگیرد.
در سال ۲۰۲۲، اعتراضات موسوم به «برگههای سفید» علیه قرنطینههای سختگیرانه کووید-۱۹ نشان داد که مردم چین همچنان توانایی اعتراض دارند. این اعتراضات توانستند تا حدی برخی سیاستهای دولت را به چالش بکشند و در مواردی موفقیتهایی به دست آورند. اما از نظر عمق ایدئولوژیک، ساختار سازمانی و هدفگذاری کلان، فاصله زیادی با جنبش دموکراسیخواهی ۱۹۸۹ داشتند. این اعتراضات واکنشی بودند نه انقلابی؛ و هدف آنها بیشتر پایان دادن به رنجهای خاص بود، تا بازتعریف آینده سیاسی چین. تا امروز، هنوز هیچ احیایی از روحیه ۱۹۸۹ به چشم نخورده است.
اما چرا چنین جنبشی دوباره شکل نگرفته است؟ پاسخ سادهای وجود ندارد. مجموعهای از عوامل درهمتنیده -داخلی، بینالمللی، فناورانه و جامعهشناختی- شرایط لازم برای ظهور دوباره چنین جنبشی را سرکوب کردهاند.
معامله نان در برابر آزادی
یکی از مؤثرترین استراتژیهای حزب کمونیست چین، سیاست نان در برابر آزادی بوده است. پس از سرکوب خونین سال ۱۹۸۹، رهبران حزب دریافتند که سرکوب صرف نمیتواند مشروعیت آنها را حفظ کند؛ آنها نیاز به رشد اقتصادی داشتند.
با ایجاد رونق اقتصادی بیسابقه، بیرون کشیدن میلیونها نفر از فقر، ساخت زیرساختهای مدرن و خلق طبقه متوسط شهری، حزب نوعی قرارداد نانوشته با مردم بست: فرصت اقتصادی در برابر اطاعت سیاسی. اصلاحات اقتصادی از پیش از ۱۹۸۹ آغاز شده بود و در واقع زمینهساز شرایط اجتماعی و سیاسی آن جنبش شد. اما در آن دوران، باور رایج این بود که اصلاحات سیاسی نیز بهزودی به دنبال اصلاحات اقتصادی خواهد آمد. در فضایی آرمانگرایانه، کمتر کسی چنین معاملهای را میپذیرفت.
اما برای اکثریت مردم، این معامله در دهه ۹۰ و پس از آن جواب داد. حزب توانست نخبگان جامعه -از جمله روشنفکران، کارآفرینان و تکنوکراتها- را با خود همراه کند. بسیاری از این نخبگان، همان دانشجویان آرمانگرای دوران تیانآنمن بودند. آنها که زمانی عدالتطلب بودند، کمکم با بهرهگیری از رشد اقتصادی، از منتقد به مدافع نظام بدل شدند. جنبشی که زمانی رهبریاش با دانشجویان و روشنفکران بود، اکنون پایگاه اجتماعیاش را از دست داده بود. کسانی که زمانی حاضر به فداکاری بودند، اکنون نگران حفظ دستاوردهای خود بودند.
بازار بهجای حقیقت: استراتژی بینالمللی حزب
در سطح بینالمللی، حزب کمونیست استراتژی «بازار بهجای هر چیز» را در پیش گرفت: استفاده از بازار عظیم چین برای ساکتکردن منتقدان و جلوگیری از اقدامهای جمعی جهانی در حمایت از حقوق بشر.
دولتها و شرکتهای غربی که مجذوب بازار چین بودند، اغلب دسترسی اقتصادی را به دفاع از ارزشهای خود ترجیح دادند. عضویت چین در سازمان تجارت جهانی بدون هیچگونه شرط حقوق بشری پذیرفته شد. شرکتهایی مانند یاهو، لینکدین و اپل، عملاً در سرکوب آزادیهای دیجیتال همکاری کردند. اینگونه اقدامات، فشار خارجی بر حزب کمونیست را کماثر و ناپایدار ساخت.
مشروعیت از مسیر رشد اقتصادی و ملیگرایی
رشد اقتصادی مداوم، حتی در بحرانهای جهانی، به حزب کمونیست مشروعیتی بیسابقه بخشید. بسیاری از مردم چین، این حزب را نهتنها ضامن ثبات کشور، بلکه معمار پیشرفت آن میدانند. این مشروعیت، از طریق روایتهای ملیگرایانه و تاریخی تقویت میشود: حزب خود را حافظ استقلال چین در برابر تحقیرهای تاریخی قدرتهای خارجی معرفی میکند. در این روایت، دموکراسی نه ارزشی جهانی، بلکه توطئهای غربی برای تفرقهافکنی در چین تصویر میشود.
فناوری؛ دیکتاتوری دیجیتال
مهمترین تحول پس از ۱۹۸۹، انقلاب فناوری اطلاعات است. این تحول در چین، زیرساختی برای «دیکتاتوری دیجیتال» پدید آورد.
با حمایت همهجانبه سرمایهگذاران حوزه فناوری، حزب از هوش مصنوعی، تشخیص چهره، تحلیل دادههای کلان و یکپارچهسازی پایگاههای اطلاعاتی برای کنترل کامل بر جامعه استفاده کرده است. از فضاهای عمومی گرفته تا زندگی خصوصی، گفتوگوهای دیجیتال، مکانیابی موبایل و حتی مکالمات شخصی در اپلیکیشنهایی مانند ویچت و علیپی، همه تحت نظارت شدید قرار دارند.
در دوران پاندمی کووید-۱۹، این نظارت به اوج رسید. ناشناسماندن تقریباً ناممکن شد و حتی چککردن گوشیهای مردم در خیابان امری رایج بود.
اما این نظارت فقط ابزار سرکوب نیست؛ بلکه ابزار شکلدادن به ذهنیتهاست. مردم یاد میگیرند چه چیزی را میتوانند بگویند و چه چیزی خطرناک است. این درونیسازی خط قرمزها، باعث میشود افراد خودشان مرزهای فکری و زبانی را رعایت کنند، حتی بدون دخالت مستقیم حکومت.
الگوریتمهای ویچت، ویبو، بیلیبیلی، ژیهو و دوئین (نسخه چینی تیکتاک) بهطور فعال محتوای همراستا با حکومت، ملیگرایانه و سرگرمکننده را تقویت و اندیشههای انتقادی را سرکوب میکنند. به این ترتیب، نارضایتی نهفقط سرکوب میشود، بلکه بهتدریج «غیرقابل تصور» میشود.
فرسایش پیوندهای اجتماعی؛ حلقهی میانی گمشده
اما عاملی عمیقتر نیز وجود دارد: تغییر ماهیت جامعه. مفاهیمی مانند «قرن ضداجتماعی» (به تعبیر درک تامپسون) یا «حلقهی میانی گمشده» (به تعبیر مارک دانکلمان) میتوانند این دگرگونی را بهتر توضیح دهند.
جنبشهای دموکراتیک سنتی بر شبکههای روابط اجتماعی «حلقهی میانی» متکی بودند، روابطی مانند همسایگان، همکاران، همکلاسیها؛ کسانی نه خیلی نزدیک و نه کاملاً غریبه. این پیوندها بستر اعتماد، گفتوگو و اقدام جمعی بودند. در سال ۱۹۸۹، دانشجویان دانشگاههای پکن و کارگران از طریق همین پیوندها به هم پیوستند.
اما امروز، زندگی دیجیتال، حلقهی میانی را از میان برده و بیشتر تعاملات یا درونی (دوستان و خانواده) یا بیرونی و مبتنی بر علایق دیجیتال هستند. حلقهی میانی -فضاهایی همچون مراکز محله، قهوه خانه ها و دیگر اماکنی که برای گفتوگوی آزاد و عمومی درباره مسائل مهم جامعه وجود داشت- در حال زوال است. در چین، که فضای دیجیتال علاوهبر انزوا، پلیسی نیز هست، این فرسایش شدیدتر احساس میشود.
فرهنگ زندگی موبایلی، افراد را منزوی و پراکنده کرده است. اعتماد اجتماعی، مسئولیت جمعی و همبستگی، که برای خلق یک جنبش دموکراتیک ضروریاند، بهسختی قابل شکلگیری هستند.
نتیجه: شکست نه از سر ترس، بلکه از ساختار
عدم ظهور دوباره جنبشی شبیه تیانآنمن، نشانهی کمبودن شجاعت نیست. بلکه نتیجهی ترکیبی از عوامل -سرکوب سیستماتیک، خرید نخبگان با اقتصاد، همکاری منفعتطلبانهی جهانی، و ساختارهای فناورانهی جدید- است که عملاً امکان بسیج گسترده دموکراتیک را نابود کردهاند.
اما امید همچنان زنده است
اگر جنبشهای دموکراتیک قرار است در چین یا هر جای دیگر زنده شوند، باید خود را با شرایط جدید وفق دهند. باید راههای تازهای برای بازسازی پیوندهای اجتماعی، خلق همبستگی در دنیای پراکنده دیجیتال و توسعه استراتژیهایی نو بیابند؛ استراتژیهایی که صرفاً تقلید گذشته نیستند، بلکه مقاومت را در دوران هوش مصنوعی و نظارت بازآفرینی میکنند.
مترجم: فاطمه رادمهر
نظر شما