چکیده گفتگوی عبدالله ناصری با شفقنا را در ادامه می خوانید:
* از وقتی که شعائر و مناسک دینی، پررنگ و غلیظ شد و اسلام وحیانی را کنار گذاشتند و اسلام تاریخی را الگو قرار دادند، پدیده جهل مقدس جلوه گر شد. منظور از اسلام تاریخی، اسلامی است که شاهان و خلفای اموی و عباسی و دیگر پادشاهان و حاکمان سیاسی که به دنبال مطامع و منافع خاص خود بودند، آن را الگو قرار میدادند. در طول تاریخ، این دسته از حاکمان، اسلام را بیشتر در قالب شعائر دینی مطرح کردند و رشد دادند؛ به تعبیر دیگر دین مندرج در قرآن که خداوند به پیامبر آموخته و انتقال داده بود، تضعیف شد و سنت جای قرآن و عقل را گرفت. حال آنکه طبق آنچه اندیشمندان اشاره میکنند، دینی که بخواهد در عصر جهانی شدن برقرار بماند، باید به چهار عنصر اصلی توجه کند. «نشانههای دینی مثل شعائر و مناسک دینی»، «هنجارها مثل معیارها و ارزشهای اخلاقی»، «ایمان جاری در زندگی یعنی شکل تعبدی دینداری» و مهمتر از همه «استدلالهای عقیدتی و تئوریهای برهانپذیر و استدلالپذیری که به قول برخی فیلسوفان معاصر بتواند دینداری، مبتنی بر عقل باشد»
* جهل مقدس شکل گرفته در روند تاریخی همان پدیدهای میشود که به دلیل باورهای متصلبش، اگر شما معتقد نباشید که فلان واقعه در تاریخ اسلام به شکلی که در متون تاریخی و متون کلامی وارد شده، رخ داده است، شما را بیدین، ملحد یا مرتد قلمداد میکند. برای مثال فردی مانند ابوحَیان توحیدی که به تعبیر امروزی فیلسوفی کاملاً انسانگرا در قرن چهارم بوده است، به این دلیل که مبانی اسلامشناسی، هستیشناسی و خداشناسی وی با عالمان همعصرش متفاوت شده است، بعضاً او را ملحد، بی دین، مرتد و کافر قلمداد کردند.
* در تاریخ اسلام از همان صدر اسلام و حتی از نیمهی دوم امامت یعنی از عصر امام صادق (ع) به بعد و به ویژه عصر غیبت انحرافات و بدعتگذاریها در ارزشهای دینی و باورهای دینی اصیل بسیار شدید است. آن چنان این فاصلهها از روح و بطن دین فراوان میشود که امروزه شاهدیم متون روایی ما که متأسفانه مبنای فقهی و حقوقی بسیاری از عالمان دینی قرار گرفته و بر اساس آن فتاوای فراوانی صادر شده و دستورالعمل زندگی مسلمانان شیعه یا سنی قرار گرفته است، همه ریشه در همان انحرافات اولیه دارد. ادبیات مکتوب اسلامی با دوران صدر اسلام حدود دویست سال فاصله دارد. در این دویست سال بسیاری از اتفاقات شکل گرفته است و بسیاری از احادیث و روایات جعلی با انتساب به پیامبر (ص) و حتی در شیعه با انتساب امامان معصوم علیهم السلام ما وارد شده است. در حقیقت اسلام بعد از پیامبر (ص) منحرف شد و جامعهی اسلامی دوباره به بسیاری از باورهای قدیمی و اصل جاهلی خود برگشت و شاید از نظر روانشناسی بتوان گفت که این پدیدهای طبیعی بود. برای این که به هر حال آنها انسانهایی بودهاند که یک دوران طولانی با بسیاری از باورهای غلط و ارزشهای جاهلی زیست کرده و نسل اندر نسل این گونه آموختهاند.
*بعد از پیامبر (ص) که عصر خلافت شروع میشود، یک پیوند یا یک رابطهی دوگانه بین عالمان دین یا راویان حدیث با حاکمان سیاسی شکل میگیرد؛ به این صورت که حاکم سیاسی، مشروعیت خود را از عالم دینی میگیرد و عالم دینی هم زیست اقتصادی و اجتماعی، خود را متکی بر حاکم دینی میکند. بسیاری از مبانی در این پیوند دوگانه شکل میگیرد. عالم نیازمند حمایت حاکم سیاسی است و آن عالم دینی است که مشروعیت را برای حاکم سیاسی در جامعهی عوام به اثبات میرساند. این پیوند دوگانه زمینهساز انحراف سنت تاریخی مسلمانی میشود و ما امروز بعد از هزار و چهارصد سال میبینیم شیار شکل گرفته بین اسلام وحیانی و قرآنی یا دین ناب با اسلام تاریخی بسیار بسیار عمیقتر شده است که البته هرچه جلوتر میرویم، همین وضعیت ادامه پیدا میکند. به طور مثال در قرون گذشته پدیدهای مثل القاعده یا به مراتب بدتر از آن امثال جریان داعش یا نوسلفیگری جدید را در اسلام نمیبینید که به سادگی با استدلال این که این فرد از ما نیست و بنابراین بر ماست، جلوی دوربین و در انظار همهی جهانیان، گردنش را بزند یا او را تیرباران کند.
*حاکمان غیر معصوم بعد از عصر پیامبر (ص) و مخصوصاً با شروع خلافت اموی مجبور بودند نهادی به نام نهاد دینی را شکل دهند. این نهاد دینی، هویت و تعریفی میخواست بنابراین برای شکل دادن این نهاد دینی نیاز داشتند که تمام چارچوبهای آن را منطبق کنند با آنچه پیامبر (ص) آورده و در قرآن آمده است. در همین راستا نیز روایات مجعول وارد اسلام شد. یک نمونهی تاریخی آن را اشاره میکنم. چند سال پیش در شب راهپیمایی قدس در تلویزیون میدیدم که در باب فضیلت مسجدالاقصی، یکی یکی روایتها را پخش میکند؛ زمینهی تاریخی این روایات چه بوده است؟ مکه که خانهی خدا و محل حج و عبادت سالانهی مسلمان است، در یک دورهی تاریخی در اختیار یکی از دشمنان سرسخت امویان به نام عبداللهبنزبیر و خاندان زبیریان قرار میگیرد. طبیعی است که مردم نمیتوانند حجشان را رها کنند و عبدالله بن زبیر و جانشینان او هم مانع حج مردم نمیشوند اما دستگاه اموی درشام که دیگر کعبه را در اختیار ندارد، به عالمان دینی سفارش میدهد و از زبان پیامبر (ص) در باب فضیلت مسجد الاقصی جعل حدیث میکنند که هرکسی در آنجا یعنی سرزمین فلسطین که جزیی از شام و امپراتوری اموی بوده است، حج را به جا بیاورد، گویا تکلیف از او ساقط شده و حج را در مکه به جا آورده است. به دلیل این که مسجد الاقصی هم منزلتی و فضیلتی دارد و در قرآن هم از آن یاد شده است، طبیعتاً این نوع روایات در ذهن و دل بسیاری از مردم مینشیند. از این روایات انبوه و حجیم است که در شیعه منشأ غالیگری میشود و برخی اعتقادات بسیار افراطی پیدا میکنند؛ تا جایی که حتی ائمه یا پیامبر (ص) را به جایگاه اولوهیت و خداوندی میرسانند و او میشود خالق، رزاق و همه چیز را منسوب به او میکنند. حتی به صراحت عرض میکنم که چه بسا در تاریخ فقه شیعه که چهار مبنا -عقل، قرآن، سنت و اجماع- در باب استنباط احکام داریم، سنت و اجماع بر عقل و قرآن غلبه پیدا کردهاند.
*نکتهی مهم آن است که در طول تاریخ، وقتی دینی در مناسک خلاصه شد یا جلوههای ایمانی و تعبدی خود را پیدا کرد و فقط آن شد، دچار مسایلی میشود. امروز حتی برخی علمای دینی شیعهی خودمان هم بعضا همین مضامین را میگویند که دین کاملاً یک پدیدهی تعبدی است و هیچ گونه تجزیه و تحلیل در مورد آن نباید شروع شود. وقتی دین در تعبد خلاصه شد، دیگر تاثیر دین و پدیدهای مثل جهانی شدن، نادیده گرفته میشود.
*باید بپذیرید که فقط دین، هویتساز نیست، بلکه فرهنگ هم هویتساز است و به همین جهت هم هست که وقتی اسلام وارد مناطق مختلف شده است، بسیاری از آداب سنتی و پیشااسلامی جزو مناسک و رفتار اسلامی جامعهی مسلمانان آن منطقه قرار گرفته است. از همین روست که امروز برخی دیدگاه ها می گوید نمیتوان از یک اسلام نام برد و به قول یکی از جامعهشناسان و مردمشناسان فرانسوی از پنج نوع اسلام سخن به میان می آورد؛ اسلام ایرانی، اسلام عربی، اسلام ترکی، اسلام مالایی و اسلام سیاه یعنی اسلام آفریقایی و نمیتوان این همه را صرفاً دارای وجوه مشترک یکسان دید که در سراسر کرهی خاکی پهن هستند. از پدیده هایی نظیر حجاب گرفته تا بخشی از آدابی که تحت عنوان فروع دین از آن یاد میکنیم در این جغرافیاهای متعدد با یکدیگر فرق میکند. این تأثیرگذاری فرهنگ بر دین است که به هیچ وجه نمیتوان آن را نادیده گرفت.
*در نبرد بین جهل مقدس و مقتضیات دینداری عصر مدرن، حتماً یا دومی پیروز خواهد شد یا اگر آن جهل مقدس با ابزارآلات سختی که در اختیار دارد بخواهد تفوق خود را حفظ کند، به صورت آشکار یا محرمانه، تغییر آیین در جامعه پدیدهی فراگیری خواهد شد. در نگاهی به مراجع خبری، اسناد رسمی یا حتی گزارشهای مجامع بینالمللی رسمی مشاهده میشود حتی درون جهان مسیحیت این تغییر آیینها در حال رخ دادن است. در مناطقی که تمام جلوه های آیین دموکراسی و دنیای مدرنیته شکل گرفته و برقرار است، امکان دارد این تغییرات، علنی شود اما در کشوری مثل ما که بر فرض به استناد ارتداد از دین و حکم مرتد که قتل و اعدام است، برای نجات جان، در تغییر کیش، پنهانکاری شود اگر چه در مقابل جمعیت هفتاد-هشتاد میلیونی مسلمان ما این پدیده چندان قابل شمارش نیست اما نمیتوان آن را کتمان کرد. هرچه کشورهای دنیا به اجبار وارد دنیای جهانی شده میشوند و فناوریهای نوین به طور طبیعی بازاری حتی برای مبادلهی فرهنگ و دین میشود و شده است، در درازمدت، آن تغییر آیین بسیار به سهولت صورت میگیرد. به همین جهت است که بیش از سه دهه است که تمام تلاش عالمان نواندیش دینی مسلمان در سراسر جهان اسلام این است که اسلام تاریخی باید مورد بازخوانی قرار بگیرد و اسلام واقف و مجتهد به عصر و زمانه ظهور کند.
*برخی عالمان سنتی ما هنوز هم نمیخواهند این واقعیتها را قبول کنند که یک: قرائتپذیری از دین و فهم از دین، امری نسبی و قرائتپذیری دینی یک واقعیت است و دو: این که اصولی مثل اخلاق، آزادی و عدالت، اصولی فرادینی است و ذیل دین تعریف نمیشوند بلکه آنها پیش از دین تعریف میشوند. به همین دلیل است که پیامبر (ص) هم میگوید که برای تکمیل اخلاق جامعهی مسلمانی آمدهام و آیات متعددی هم در قرآن وجود دارد که من آمدهام برای ابلاغ دین. از سوی دیگر هم خداوند به پیامبر (ص) میگوید که تو موظف هستی فقط پیام برسانی! مردم خودشان آزاد هستند که تصمیم بگیرند. بر این اساس این اصول پیشادینی باید در جامعهی سنتی دینی ما باور شود که متاسفانه امروزه چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. به ویژه در ایران که به هر حال حکومت و قدرت سیاسی، ماهیت دینی دارد و این قدرت سیاسی، ماهیت دینی خود را هم از اسلام تاریخی و سنت تاریخی گرفته است.
*این واقعیت را باید پذیرفت که وقتی کشوری نام خود را طبق اصول جدید تعریف کرد و نام دولت را بر خود نهاد و میثاق دولت و ملت را پذیرفت، به طور طبیعی عضو جامعهی جهانی است و نمیتواند کلا فارغ از این قواعد بینالمللی عمل کند. طبیعی است که باید حفظ هویت دینی و فرهنگی خود را مبنا قرار دهند. جهانی شدن هم به این معنا نیست که تمام فرهنگها یا سنن و ارزشهای دینی در جوامع زایل شود. جهانی شدن امری در حوزههای اقتصادی و فرهنگی کلان و مباحثی مانند حقوق بشر، دموکراسی و آزادی بیان است. اگر این مباحث، مورد توجه قرار بگیرد، طبیعی است که به همین میزان بنیاد جهل مقدس تضعیف و جریان علم نوین یا دین عقلانی جایگزین آن میشود و در ادامه نیز به همین میزان جریان بنیادگرایی و افراطی هم میتواند کمفروغتر باشد.
*بدون تردید یکی از زمینههای بنیادگرایی و جریانهای افراطی و رادیکال در جهان اسلام، فقر است. به میزانی که فقر در جهان اسلام افزایش پیدا کند، پیوستن به تشکلها و جامعهی تشکیلاتی بنیادگرایی و افراطی تقویت خواهد شد. به همین جهت است که یکی از رسالتهای تمام کشورهای مسلمان و دولتهای حاکم بر کشورهای مسلمان این است که فقر را در جامعه از بین ببرند. نکتهی دیگری که باید به آن توجه کرد، این است که امروز فناوری جدید یا همین شبکههای اجتماعی به نحوی بازار سرمایه هستند. بههمین دلیل هم دینداران متشرع اما عقلانینگر به میزانی که در این بازار جهانی حضور یابند و اسلام رحمانی غیرافراطی ترویج کنند، پیروز هستند. پس حضور در این بازار و فناوری جدید را باید مورد توجه قرار داد
*شفقنا
نظر شما