دو سرباز سوری با لباس نظامی، با هیجان کودکانهای در گورستان بابالصغیر دمشق قدم میزدند. از ما پرسیدند که مقبرهٔ معاویه بن ابیسفیان، بنیانگذار خلافت اموی، کجاست. وقتی آن را بهشان نشان دادیم و گفتیم که خودمان هم تازه از آن بازدید کردهایم، بسیار خوشحال شدند. وقتی دور شدند، یکی از آنها به دیگری گفت: «چرا رژیم اسد این نعمت را از مردم دریغ میکرد؟!» منظورشان این بود که چرا امکان زیارت چنین مکانی از مردم گرفته شده بود.
سه روز قبل از آن، همراه با یکی از دوستان صمیمیام که مثل من ساکن آمریکاست و برادرش که اهل دمشق است، به دنبال قبور تاریخی و مذهبی شناختهشدهای رفتیم که در شهر پراکندهاند. خیلی زود فهمیدیم پیدا کردن این مقبرهها با پرسوجو از مردم محلی کار سادهای نیست و وقت و انرژی زیادی میطلبد. رژیم بشار اسد عمداً باعث شده بود تا یافتن برخی از این زیارتگاهها دشوار باشد، چون این مکانها معنا و نمادهای مختلفی برای اقشار مختلف داشتند.
سوریه بهدلیل جایگاه تاریخیاش در میان امپراتوریها و سلسلههای گوناگون، میزبان زیارتگاههای بسیاری برای مسیحیان، مسلمانان سنی، شیعیان و دیگر مذاهب است. بسیاری از این مکانها در طول تاریخ سیاسی و مذهبی سوریه، اهمیتی عمیق و نمادین داشتهاند و در بستر منازعات فرقهای جایگاهی ویژه یافتهاند.
از سال ۲۰۱۱، زیارتگاههای مذهبی سوریه به کانون تنشهای فرقهای و منازعات ژئوپلیتیکی تبدیل شدند. مکانهایی که زمانی محل دعا و یادبود بودند، به ابزارهایی برای تبلیغات و جذب نیرو بدل شدند. ایران، قیام سنیها را تهدیدی علیه میراث شیعیان قلمداد کرد و شبهنظامیانی از لبنان، عراق، یمن، افغانستان و پاکستان را بسیج کرد تا از مکانهایی مانند زیارتگاه حضرت زینب (س) در دمشق دفاع کنند. گفته میشود این مکان محل دفن حضرت زینب (س)، نوهٔ پیامبر اسلام (ص) و دختر حضرت فاطمه (س) و امام علی (ع) است؛ شخصیتی که در میان شیعیان جایگاهی ویژه دارد. این زیارتگاه اکنون مکانی مقدس برای زیارت شیعیان است و نماد ایمان، مقاومت، و رنج خاندان پیامبر تلقی میشود.
پس از سقوط اسد در دسامبر ۲۰۲۴، بسیاری از سوریهایی که در دمشق دیدم از اینکه ایران از این زیارتگاهها علیه مردم سوریه استفاده کرده بود، خشمگین بودند. برخی از شبهنظامیان شیعه معتقد بودند که باید در سوریه بمانند تا از این مکانها محافظت کنند. در مقابل، برخی سوریها خواستار تخریب این مکانها یا انتقال آنها به عراق یا ایران بودند، چون به گفتهی آنها این مکانها بهانهای برای کشتارشان شده بود. حتی پس از رفتن اسد، زیارتگاهها همچنان بهعنوان ابزاری در خشونتهای فرقهای و بسیج نیروها نقش ایفا میکنند.
با بازدید از چند زیارتگاه در پایتخت، بهوضوح مشخص است که این مکانها هم مورد احترام فراواناند و هم گرفتار بیتوجهی رسمی. در کشوری که هنوز درگیر تعارض هویتهای چندگانهاش است و نمیداند در دنیای مدرن، با چنین میراثی چه کن؛ این مکانها همچنان مورد مناقشهاند.
یکی از قدیمیترین گورستانهای دمشق، بابالصغیر، به دوران اولیهٔ اسلام بازمیگردد. این گورستان که در نزدیکی «دروازه کوچک» واقع شده -یکی از هشت دروازهٔ تاریخی دمشق- محل دفن بسیاری از شخصیتهای مذهبی و فکری اسلام است و بقایای باستانشناسی فراوانی در آن دیده میشود. قدم زدن در این گورستان و دیدن نامها و تاریخها بر سنگ قبرها، تنوع تمدنهایی را که در شکلگیری دمشق و منطقه نقش داشتهاند، بهخوبی نشان میدهد.
در این گورستان، یک قبر با حفاظ فلزی چند لایه محصور شده و روی آن، نوشتهای قدیمی با خط عربی حک شده که میگوید: «معاویه بن ابیسفیان، نخستین خلیفهٔ امویان.» این حاکم قرن هفتم، در زمانهای پرآشوب از تاریخ اسلام زندگی کرد و درگذشت؛ پنجاه سال نخست پس از ظهور اسلام، با مناقشات و درگیریهایی همراه بود که هنوز هم پژواک آنها شنیده میشود.
اگر در ماه رمضان سریالهای تلویزیونی عربی را دنبال کرده باشید، احتمالاً با جنجال پیرامون سریال جدیدی دربارهٔ معاویه مواجه شدهاید. این سریال که توسط شبکه MBC تولید شده، معاویه را بهعنوان حاکمی نیرومند به تصویر میکشد. این سریال که گفته میشود پرهزینهترین سریال تاریخ جهان عرب است، در کشورهای مختلفی از جمله عراق و مصر واکنشبرانگیز بوده است. پخش آن در عراق ممنوع شد، چون بیم آن میرفت که باعث تنشهای فرقهای شود؛ و نهاد الازهر مصر نیز فتوا داد که مسلمانان از تماشای آن پرهیز کنند.
میراث معاویه همواره محل مناقشه بوده است، بهویژه در نگاه شیعیان. این اختلاف به سالهای آغازین اسلام بازمیگردد. هرچند معاویه یکی از نزدیکان پیامبر اسلام بود، اما نقش او در شورش علیه امام علی (ع) باعث شد که برای شیعیان شخصیتی منفی و مظهر بیعدالتی و غصب قدرت باشد.
در سال ۷۵۰ میلادی، یعنی هفتاد سال پس از مرگ معاویه، آخرین خلیفهٔ اموی، مروان دوم، در حال فرار از نیروهای عباسی کشته شد. عباسیان بیرحمانه با امویان برخورد کردند و اکثر بازماندگان خاندان اموی را کشتند. گفته می شود که آنها قبرهای امویان در سوریه را شکافتند، بقایای اجساد را بیرون کشیدند، پارهپاره کرده و سوزاندند. تنها استثنا، قبر عمر بن عبدالعزیز بود که به دلیل شهرت نیکاش از این بیحرمتی در امان ماند -و همچنین، آنگونه که من در بازدید اخیرم از بابالصغیر تصور کردم، شاید قبر معاویه- اما مشخص شد که حتی این قبر بهظاهر مشخص با نام و عنوان معاویه نیز محل مناقشه است.
زمانی که بین سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ مدرس دانشگاه قلمون در سوریه بودم، همکاری داشتم به نام سمیر جحشان، مسیحی فلسطینیتبار اهل دمشق. روزی هنگام ناهار، صحبت به رفتار برخی زائران شیعه در زیارتگاههای امویان رسید. او با عصبانیت تعریف کرد که زیارتگاه معاویه در بخش قدیمی شهر بوی بدی مانند سرویس بهداشتی میداد، چون برخی از زائران شیعه، برای توهین به معاویه، بر قبر او ادرار میکردند؛ چون معاویه در نگاه آنان نماد ظلم و غصب خلافت است.
نکتهٔ مهم این روایت برای من این است که توصیف و مکان قبر معاویه که او سالها پیش تعریف میکرد، با قبر محافظتشدهای که من در بابالصغیر دیدم همخوانی نداشت. پس، واقعاً چه کسی در این قبر دفن شده که با قاطعیت روی سنگش نوشته شده «معاویه بن ابیسفیان، نخستین خلیفهٔ اموی»؟
پس از بررسی دقیق منابع تاریخی و باستانشناسی، هنوز مطمئن نیستم که اصلاً قبری برای معاویه باقی مانده باشد. بسیاری از منابع نشان میدهند که قبر اصلی او در جریان تخریب گورستان اموی توسط عباسیان بهکلی از بین رفته و آن منطقه برای یک قرن شخم زده و زیر کشت رفته است. با این حال، منابع متعدد، از جمله نوشتههای مورخ قرن دهم، مسعودی، اشاره میکنند که قبر معاویه در گورستان بابالصغیر مشخص بوده است. بنابراین، آن قبر دیگری که دوستم دربارهاش صحبت میکرد، احتمالاً مکان اشتباهی است که برخی به اشتباه آن را آرامگاه معاویه میدانند.
برخلاف شیعیان که نسبت به معاویه دشمنی دارند، اهل سنت سوریه، چه در گذشته و چه امروز، به او به دیده احترام می نگرند و دوران خلافت او را دوران اوج شکوه و قدرت حکومت اسلامی می دانند.
در سوریهی معاصر، این شکاف فرقهای بُعدی سیاسی نیز به خود گرفته است. با قدرتگیری رژیم اسد که عمدتاً در دست علویان بود و پیوندهای ایدئولوژیک، سیاسی و نظامی نزدیکی با شیعیان، بهویژه ایران و حزبالله لبنان داشت، بسیاری از اهل سنت سوریه احساس کردند که تحت سلطهی یک ائتلاف شیعی-علوی قرار گرفتهاند، مخصوصاً بعد از سرکوب خونین اعتراضات سال ۲۰۱۱. در چنین شرایطی، حفظ یاد و نام معاویه برای بسیاری از سنیهای سوریه به نمادی از مقاومت در برابر آنچه «محور شیعی سرکوبگر» مینامند، تبدیل شده است.
جالب آنکه پس از سقوط اسد، هم اهل سنت و هم شیعیان منطقه شروع به مقایسهی معاویه با رئیسجمهور موقت جدید سوریه، احمد شرع، کردهاند. از دیدگاه اهل سنت، شرع مردی سنجیده، قدرتمند و محافظهکار است که توانست رژیم اسد و حامیان شیعهاش را سرنگون کند. اما از نگاه برخی شیعیان، این مقایسه نگرانکننده است. تبلیغات ایران شروع به القای این ایده کرده که شرع «معاویهای جدید» است که ممکن است به شیعیان، علویان و سایر اقلیتها ظلم کند.
وقتی نیروهای گروه «هیات تحریر الشام» (HTS) که در سرنگونی اسد نقش کلیدی داشتند، در گورستان بابالصغیر از معاویه یاد کردند، این اظهارات پژواک قرنها درگیری مذهبی بود و نشان میداد که چطور گذشتهی دینی همچنان بر سیاست و هویت امروز سوریه سایه انداخته است.
یکی از شعارهای معروف نیروهای شیعه، بهویژه رزمندگان ایرانی و حزبالله لبنان در جریان جنگ داخلی سوریه این بود: «زینب دوباره اسیر نخواهد شد!» این شعار به واقعهی کربلا در قرن هفتم بازمیگردد که در آن زنان و فرزندان اهل بیت، از جمله حضرت زینب و امکلثوم، اسیر شده و به دمشق منتقل شدند. هرسال، بهویژه در روز ۱۵ رجب، شیعیان سالروز وفات حضرت زینب (س) را گرامی میدارند. اما اینکه واقعاً ایشان کجا درگذشته و کجا دفن شده، همچنان محل بحث است.
برخی منابع تاریخی میگویند حضرت زینب در مدینه درگذشت، برخی دیگر معتقدند او در سوریه از دنیا رفت و حتی برخی میگویند تبعیدش به مصر باعث شد که در همانجا فوت کند. برای نمونه، طبری، مفسر و مورخ مشهور قرن ۹ و ۱۰ میلادی، محل دفن حضرت زینب را در قاهره میداند.
اما برای بسیاری، محل دفن ایشان جای بحث ندارد. در جنوب دمشق، در منطقهای به نام «السیدة»، مقبرهای با شکوه به نام «حضرت زینب» قرار دارد. برخی منابع تاریخی این مکان را در اصل به خواهر حضرت زینب، یعنی امکلثوم، نسبت میدهند. اما علیرغم تردیدها، به مرور، این مکان تبدیل به یکی از مهمترین زیارتگاههای شیعیان شده است که سالانه میلیونها نفر را جذب میکند.
من قصد داشتم از این آرامگاه دیدن کنم، اما به دلیل تلاش گروه داعش برای انفجار در آن محل در ژانویه ۲۰۲۵، این امکان فراهم نشد و تدابیر امنیتی شدیدی برقرار شد. خوشبختانه این حمله ناکام ماند و توسط نیروهای اطلاعاتی دولت فعلی سوریه خنثی شد. برخی منابع معتقدند که این حمله توسط ایران و متحدان سوریاش برنامهریزیشده بوده، تا در آستانهی دوران انتقالی، تنش فرقهای را شعلهورتر کنند.
با پیشروی قیام مردمی سوریه و ماهیت مذهبیتری که در اثر دخالت نظامی شدید ایران و شبهنظامیان شیعهی عراقی و لبنانی به خود گرفت، زیارتگاه حضرت زینب به یکی از نمادهای مقاومت شیعیان بدل شد. منطقهی اطراف آن به پایگاهی نظامی برای شبهنظامیان شیعه تبدیل شد که مداخلهی خود در سوریه را با هدف «حفاظت از مقدسات» توجیه میکردند. در ۱۴ سال گذشته، هزاران غیرنظامی بیگناه قربانی این شعارها و باورهای فرقهای شدند.
این ادعا تنها یک شعار نبود؛ برای بسیاری از این شبهنظامیان، دفاع از اماکن مقدس، باور ایدئولوژیک ریشهداری است. حتی پس از شکست کامل اسد و متحدانش در ۸ دسامبر، برخی از نیروهای شبهنظامی ایرانی و عراقی حاضر به ترک سوریه نشدند و همچنان ادعا میکنند برای حفاظت از حرمها در آنجا حضور دارند. این پافشاری، در نظر مردم سوریه، نشانهای از اشغالگری با پوشش مذهبی است.
در گفتوگوهایی که با مردم داشتم، بارها جملهای تکراری شنیدم: «اگر شیعیان ایرانی تا این حد برای این قبور اهمیت قائلاند و دخالتشان در کشور ما هم به خاطر آن است، پس چرا این قبرها را نمیکنند و نمیبرند ایران؟»
شواهد امروز نشان میدهند که این زیارتگاهها همچنان کانون تنشهای فرقهای و حتی خشونت هستند. برای مثال، در ۲۳ آوریل، نیروهای امنیتی سوریه پرچمهای قرمز شیعی را تنها یک روز پس از برافراشته شدن آنها بر گنبدهای مقبره حضرت زینب پایین کشیدند و گفتند که این پرچمها تهدیدی برای امنیت عمومی هستند. این اقدام، خشم شدید شیعیان را برانگیخت و آن را حملهای فرقهای از سوی اهل سنت تلقی کردند. در مقابل، سنیها این پرچمها را نمادی از تسلط محور شیعی در سوریه در دههی گذشته و جنایات اسد تحت پوشش این محور میدانند.
در واکنش به این حادثه، یکی از روزنامهنگاران در شبکهی X نوشت: «پرچم "یا زینب"، از یک شعار مذهبی به نماد اشغال و ویرانی تبدیل شده است؛ پرچمی که پشت آن قاتلانی پنهان شدهاند که سوریه را به نام فرقهگرایی، نفرت و وفاداری به همسایهی شرور، ایران – منبع اصلی تروریسم – پارهپاره کردند.»
به همین ترتیب، در ۱۴ مه، یکی از مساجد شیعی در حلب به مرکز آموزش قرآن برای اهل سنت تبدیل شد. این اقدامات دولت جدید سوریه، با واکنشهای تند شیعیان در سراسر منطقه روبرو شده و پیامدهای گستردهای برای روابط مذهبی، اجتماعی و سیاسی بین سنیها و شیعیان خواهد داشت.
نکته عجیب اینجاست که برای پیشنهاد نبش و جابجایی قبرها، پیشینهای وجود دارد. اوایل سال ۲۰۱۵، زمانی که رژیم اسد کنترل مناطق شرقی و شمالی سوریه را از دست داده بود، کاروانی نظامی از ترکیه شامل ۳۹ تانک و ۵۷ خودروی زرهی و با همراهی ۵۷۲ سرباز ترک وارد خاک سوریه شد تا بقایای «سلیمان شاه» -که در قرن سیزدهم درگذشته بود- و همچنین سربازان ترکیهای محافظ آرامگاه او را به مکانی امن منتقل کند.
سلیمان شاه که حدوداً بین سالهای ۱۱۷۸ تا ۱۲۳۶ میلادی زندگی میکرد، پدربزرگ عثمان اول بنیانگذار امپراتوری عثمانی بود. او هنگام شنا در رود فرات غرق شد و در نزدیکی همانجا دفن گردید. آرامگاهی در کنار رودخانه و محل دفنش ساخته شد که در قرن نوزدهم توسط سلطان عبدالحمید دوم عثمانی بازسازی شد.
بر اساس توافقنامه فرانکو-ترک مورخ ۲۰ اکتبر ۱۹۲۱، این مقبره به عنوان قلمرو ترکیه به رسمیت شناخته شد. سپس، ماده سوم معاهده لوزان در سال ۱۹۲۳ تأیید کرد که مرز بین سوریه و ترکیه بر اساس همان توافق پیشین تعیین میشود. طبق این معاهده که به طور رسمی امپراتوری عثمانی را منحل و مرزهای جمهوری نوپای ترکیه و کشورهای همسایه را مشخص کرد، محل مقبره همچنان تحت مالکیت ترکیه باقی ماند. این معاهده به ترکیه اجازه میداد در آنجا نگهبان مستقر کند، پرچم ملی خود را برافرازد و از آرامگاه محافظت کند؛ از آن پس، ترکیه این مکان را به عنوان بخشی از قلمرو حاکمیتی خود تلقی کرد.
بقایای سلیمان شاه دو بار به سمت شمال، در امتداد رود فرات جابجا شده است. از سال ۱۲۳۶ تا ۱۹۷۳، مقبره در نزدیکی قلعه «قلعت جعبر» در استان رقه امروزی سوریه قرار داشت. در سال ۱۹۷۳، این بقایا به دلیل نگرانی از سیلاب حاصل از ساخت دریاچه اسد در سال ۱۹۷۴، به فاصله ۵۰ مایلی شمال منتقل شد. ممکن است این سؤال پیش آید که چرا در همان زمان، مقامات ترکیهای بقایا را به خاک ترکیه منتقل نکردند، با وجود اینکه حق این کار را داشتند؟
بار دوم، در سال ۲۰۱۵ زمانی که محل قبلی در معرض تهدید حمله داعش قرار گرفت، آرامگاه مجدداً به سمت شمال منتقل شد. شب ۲۱ تا ۲۲ فوریه ۲۰۱۵، رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، عملیات نظامیای با کد «شاه فرات» را برای انتقال بقایای آرامگاه به محلی نزدیکتر به مرز ترکیه در داخل خاک سوریه صادر کرد.
این بار، مقبره در منطقه تحت کنترل ترکیه قرار گرفت؛ تنها ۱۹۷ یارد در داخل خاک سوریه، در نزدیکی روستای اشمه و کمتر از ۱.۲ مایل جنوبشرقی روستای اسماسی ترکیه. با این حال، این محل همچنان در خاک سوریه است. بنابراین این سؤال مطرح میشود: چرا آن را به طور کامل به ترکیه منتقل نکردند؟
پاسخ آن است که این آرامگاه برای ترکیه توجیهی قانونی برای مداخله در سوریه فراهم میکند. از نظر فنی، دولت ترکیه هیچ قانون بینالمللی یا حاکمیتی را نقض نکرده است، زیرا طبق مفاد معاهده لوزان، این آرامگاه همچنان بهعنوان بخشی از قلمرو ترکیه محسوب میشود و آنها حق داشتند از آن محافظت کنند.
پیدا کردن مقبره «احمد ابن تیمیه» تقریباً غیرممکن بود. وقتی بالاخره آن را یافتیم، درباره اصالت آن شک کردیم، چون نام «ابن تیمیه» -که در زمان حیات و مرگش با آن شناخته میشد- در سنگ قبر ذکر نشده بود.
به عنوان کسی که پایاننامهاش را درباره ابن تیمیه نوشته و مقالات علمی درباره او منتشر کرده، با اطمینان میگویم که او چهرهای جنجالی است و برخی از آثار او به عنوان راهنمایی برای جهادگرایان تفسیر شدهاند.
جالب است بدانیم که در سالهای اولیه تحصیلم در سوریه، علاقه فکری چندانی به آثار ابن تیمیه نداشتم. حتی اگر میخواستم آنها را بخوانم، بیشتر نوشتههای او در آن زمان در سوریه ممنوع بود. علاقهام زمانی افزایش یافت که برای تحصیلات کارشناسی ارشد به آمریکا رفتم و در ابتدا شاهد بحثهای دانشگاهی در کلاسها و سپس ظهور داعش و گروههای جهادی دیگر در جریان انقلاب سوریه بودم.
رژیم اسد از ابن تیمیه نفرت داشت، بهویژه به دلیل دیدگاههایش نسبت به مذهب علوی. در سال ۱۳۱۷ میلادی، ابن تیمیه سومین فتوای خود را علیه علویان سوریه (که آن زمان نُصَیری نامیده میشدند) صادر کرد و نوشت: «این نُصَیریها باید تا زمانی که مقاومت میکنند با آنها جنگید تا به قانون اسلام تن دهند.» این فتوا از دو فتوای پیشیناش درباره علویان مهمتر تلقی میشود، چرا که ابن تیمیه در آن صراحتاً تأکید کرد باید با آنان جنگید و شکستشان داد. اما آنچه در تفسیر این فتوا اغلب نادیده گرفته میشود، زمینه تاریخی آن است: این فتوا پس از قیام خونین علویان در سواحل سوریه در سال ۱۳۱۷ صادر شد. یعنی اسناد تاریخی نشان میدهند که این فتوای دینی در پاسخ به یک قیام علوی صادر شده، که عمق و دیرینگی رقابت بین اهل سنت و دیگر فرق مذهبی در منطقه را نشان میدهد.
متن «استفتاء» با توصیف نُصَیریها به عنوان گروهی از شبانان آغاز میشود که عقاید گمراهکنندهای درباره یک شخصیت دارند و او را گاه خدا، گاه پیامبر و گاه مهدی میدانند و از دیگران میخواهند که برایش سجده کنند. شخص سؤالکننده پرسیده بود: «آیا وظیفه داریم با آنها بجنگیم و جنگجویانشان را بکشیم؟ آیا اجازه داریم فرزندانشان را اسیر و اموالشان را غارت کنیم؟» بسیاری از پژوهشگران معاصر به این نتیجه رسیدهاند که فتوای اصلی ابن تیمیه علیه علویان مبتنی بر درک ناقص و دست دوم از این فرقه بوده و استدلال فقهیاش بر این باور نادرست استوار بوده که آنها اسماعیلی هستند.
ابن تیمیه که برای قرنها تا حد زیادی در حاشیه قرار داشت، با احیای مکتب حنبلی در دوران معاصر، به ویژه از طریق جنبش وهابی و دولت سعودی، بار دیگر مورد توجه قرار گرفت. در سوریه، فتاوای ابن تیمیه دوباره اهمیتی سیاسی یافت، چرا که حزب بعث سکولار به قدرت رسید و رهبرانش تلاش کردند با ترویج هویت ملی عربی به جای مذهبی، تاریخچه فرقهای و دینی کشور را تحت کنترل خود در آورند. از این رو، آثار ابن تیمیه بهعنوان تهدیدی برای وحدت ملی تلقی شد. پس از به قدرت رسیدن حافظ اسد در سال ۱۹۷۰، علویان قدرت گرفتند و سعی کردند خود را بهعنوان فرقهای مشروع در اسلام معرفی کنند.
اهمیت سیاسی و فرقهای ابن تیمیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ بیش از پیش افزایش یافت. رقابت میان ایران و عربستان سعودی موجب تعمیق شکاف سنی-شیعه شد و توجهها به فتاوای تاریخی درباره اختلافات مذهبی را دوباره برانگیخت. در همین دوران، اسد به رابطه نزدیکی با نظام ولایت فقیه ایران روی آورد؛ رابطهای که تا سقوط رژیم در ۲۰۲۴ پابرجا ماند.
در جریان جستجوی قبر ابن تیمیه، متوجه شدیم که بیشتر مردم یا از محل آن بیاطلاع بودند یا اطلاعات نادرست داشتند. یک نفر ما را به دانشکده شریعت دانشگاه دمشق راهنمایی کرد، اما دانشجویان آنجا هم اطلاعی نداشتند. از مردی روایتی نقل شده است که چند روز قبل به دوستانش گفته بود میخواهد از آرامگاه ابن تیمیه دیدن کند، و با واکنش تند آنها مواجه شده بود: «چرا میخواهی به زیارت قبر ابن تیمیه بروی؟ او اختلافات فرقهای را شعلهور میکند.» این اظهارات نشاندهنده تنشهای موجود درباره میراث ابن تیمیه و همچنین نگرانی برخی از گسترش فرقهگرایی در سوریه است.
سرانجام، مردی میانسال که در دفتر اداری دانشگاه دمشق کار میکرد، ما را به محل راهنمایی کرد. وقتی نزدیک شدیم، شروع به خواندن سوره فاتحه بر سر مقبرهای کوچک و پنهان کرد. وقتی از او تشکر کردیم، گفت: «نه، من از شما ممنونم! با هدایت شما به این مکان، ثواب بردم.» و سپس افزود: «برایم دعا کنید» و ناگهان آنجا را ترک کرد.
این آرامگاه در حیاط کوچکی پنهان بود که توسط ساختمانهای بلند احاطه شده بود. برخی از این ساختمانها متعلق به بیمارستان زنان و زایمان دانشگاه دمشق بودند و برخی دیگر به دفتر مرکزی دانشگاه تعلق داشتند. محل دفن شامل سه قبر کنار هم بود، در منطقهای کوچک بین یک سطل زباله و یک مخزن سوخت بزرگ. تابلویی به زبان عربی محل را با عنوان «قبرستان صوفیه» معرفی میکرد و از آن بهعنوان «مدفن علما: فقیه احمد تقیالدین معروف به ابوالعباس»، همچنین ابنکثیر و ابنصلاح نام میبرد.
در این تابلو، بهجای نام مشهور «ابن تیمیه»، از لقب کمتر شناختهشده «ابوالعباس» استفاده شده بود؛ اقدامی عامدانه از سوی رژیم اسد برای پنهانکردن هویت واقعی او. همچنین، این محل به عنوان «قبرستان صوفیه» معرفی شده بود، در حالی که ابن تیمیه بهخاطر نقدهای جدیاش علیه تصوف شهرت دارد. علاوه بر این، هیچیک از قبور به صورت مشخص علامتگذاری نشده بودند، و بنابراین نمیشد تشخیص داد که کدام یک متعلق به ابن تیمیه است.
اما اکثر مردم سوریه امروز -که عمدتاً مسلمان سنی هستند- لزوماً با معیارهای ابنتیمیه به علویان نگاه نمیکنند؛ بلکه بر این باور هستند که علویان یا باید بهعنوان شهروندان سوریه زیر پرچم اکثریت متحد شوند، یا در صف اسد، ایران و اسرائیل قرار گیرند. همزمان، بسیاری از علویان تحت تأثیر تبلیغات فرقهگرایانهای قرار گرفتهاند که توسط اسد، ایران، عراق و حزبالله پخش شده است. این تبلیغات با بهرهگیری از زبان و شواهد تاریخی مانند گفتههای ابنتیمیه و با تکرار داستان کربلا، سعی دارند در دل علویان، دروزیان و شیعیان، ترس و احساس تهدید ایجاد کنند.
در ۲۶ دسامبر ۲۰۲۴، معترضان علوی در سراسر سوریه در واکنش به یک ویدئوی کوتاه که چند هفته پیشتر ضبط شده بود و آتش گرفتن آرامگاه «الحسین بن حمدان الخصیبی» را نشان میداد، خشم خود را ابراز کردند. گمان میرود این اتفاق در حدود ۸ دسامبر ۲۰۲۴، همزمان با فرار اسد از کشور، رخ داده باشد. در این ویدئو، مردان مسلحی دیده میشوند که به زبان ازبکی صحبت میکنند و گفته میشود به گروه هیئت تحریر الشام (HTS) مرتبطاند. مسئولان HTS اعلام کردند که این حادثه پیش از آن روی داده که کنترل کامل حلب را به دست بگیرند.
«الخصیبی» که در قرن دهم میلادی میزیست، شخصیتی کلیدی در شکلگیری اعتقادات علویان بهشمار میرود. «کمال شاهین» در مقالهای برای همین نشریه نوشت: «او نقش محوری در تدوین آموزههای فرقه و بنیانگذاری میراث ادبی آن داشت.» تا به امروز، مشهورترین اثر او با نام «الرساله الرستباشیه» -که عنوان آن از واژهای فارسی به معنای «راستقامت» یا «درستکار» گرفته شده- هنوز هم متن اصلی آموزش مناسک علویان برای مردان جوان این فرقه محسوب میشود.
شاهین در همان مقاله اشاره میکند که بازسازی آرامگاه الخصیبی از سال ۲۰۱۷ آغاز شد؛ حرکتی که در سوریه بحثبرانگیز شد. این پروژه به دستور سرهنگ «سهیل الحسن» معروف به «ببر» انجام شد؛ کسی که بهدلیل حمایتهایش از رژیم اسد، امروز از سوی دولت جدید دمشق از جمله افراد تحت تعقیب است. دو ماه پس از بازپسگیری کامل محلههای شرقی حلب، الحسن به زیارت این آرامگاه رفت. در شبکههای اجتماعی تصاویری منتشر شد که او را بههمراه نیروهایش -موسوم به نیروهای ببر- و متحدانشان در اطراف آرامگاه نشان میداد؛ آرامگاهی که برای علویان مقدس و باارزش تلقی میشود.
این اقدامات بهوضوح تلاشی هدفمند برای ساخت و ترویج نمادی فرقهای برای علویان در بافت فرقهگرای منطقه بود. اما مردم محلی حلب، هویت این آرامگاه را مورد تردید قرار میدهند؛ درست همانطور که هویت قبر معاویه نیز محل بحث است. آنها معتقدند این آرامگاه متعلق به الخصیبی نیست، بلکه به «شیخ شمسالدین محمد الرفاعی الاحمدی» تعلق دارد که بهنام «شیخ یبرق» شناخته میشود. با این حال، پروژهی بازسازی با حمایت مالی ایران انجام شد، که نشاندهندهی برنامههای گستردهتر تهران برای احیای اماکن مذهبی شیعی در سوریه است.
تمرکز فزاینده بر آرامگاهها و نمادهای فرقهای در تنشهای میان علویان و سنیها، بهتازگی در حادثه پرتنش دیگری دوباره بروز یافت: این بار بهدلیل بازدید «عدنان العرعور»، روحانی جنجالی سلفی سنی، از قبر حافظ اسد در شهر زادگاهش، «قرداحه»، در مه ۲۰۲۵. در ۱۱ دسامبر ۲۰۲۴، تنها چند روز پس از سقوط رژیم اسد، یکی از گروههای شورشی، مقبرهای را که محل دفن حافظ اسد بود، به آتش کشید. العرعور پس از ۵۳ سال تبعید در عربستان سعودی، بهتازگی به سوریه بازگشته بود. او سوریه را به دلایلی از جمله تهدیدات امنیتی ترک کرده بود، چراکه مواضع آشکار و عمومیاش علیه رژیم اسد از سوی نهادهای امنیتی، «تحریک علیه حکومت» تلقی شده و باعث صدور حکم جلب علیه او شده بود.
العرعور در برابر قبر سوخته و حفاریشدهی حافظ اسد ایستاد و به آن خطاب کرد: «۵۵ سال پیش میان من و تو حادثهای رخ داد، و من پس از آن با تو مبارزه کردم. تنها سلاح تو شرک بود، و امروز من بر سر قبر تو ایستادهام، ای ظالم! بهراستی، ما پیروزی را که پروردگارمان وعده داده بود محقق یافتهایم. پس از خدا میخواهم که تو را مجازات کند و انتقام یتیمان، مجروحان و فقرا را بگیرد.»
ویدئوی بازدید العرعور در شبکههای اجتماعی بهطور گسترده منتشر شد و نه تنها سخنان او بازتاب فراوانی یافت، بلکه بار دیگر توجهها را به میراث رژیم اسد و مخالفانش معطوف ساخت. این بازدید همچنین بار دیگر بر نمادگرایی عمیق و معنادار اماکن مذهبی در سوریه تأکید کرد، و نشان داد که چگونه روایتهای فرقهای و کینههای تاریخی همچنان بر چشمانداز سیاسی و مذهبی این کشور تأثیر میگذارند.
این مکانهای مورد مناقشه، منشأ هویتهای فرقهای و درگیریهای مذهبی بودهاند -و همچنان هستند- اما ضرورتی ندارد که این وضعیت ادامه یابد. مردم عادی سوریه میتوانند با پس گرفتن تاریخ خود از کسانی که آن را ابزار اهداف سیاسی کردهاند، زمینهای برای ترمیم شکافها و بازآفرینی اعتماد فراهم کنند. اگر در این مسیر موفق شوند، شاید روزی بتوانند آیندهای بسازند که در آن نمادها و اماکن تاریخی، مایهی اتحاد باشند، نه تفرقه؛ و در نهایت، جوامع متنوع سوری بتوانند در صلح و تحت هویتی واحد و مشترک زندگی کنند.
رسیدن به این آشتی کار سادهای نیست، اما مردم عادی سوریه بهطور فزایندهای به ضرورت آن پی بردهاند. آنها دیگر مایل نیستند نمادهای تاریخی را بهعنوان سرچشمهی دائمی اختلافات بپذیرند، و اکنون روایتهایی را به چالش میکشند که از سوی رژیمها و قدرتهای خارجی تحمیل شدهاند. از این طریق، آنها صدای جمعی خود را بیان میکنند؛ با این امید که بر نزاعهایی که ریشه در گذشته دارند، غلبه کنند. البته در همین حال، همانطور که اشتیاق دو سرباز HTS در قبرستان بابالصغیر نشان داد، برخی همچنان به گذشته خواهند چسبید تا هویت و مواضع سیاسیشان را دوباره تثبیت کنند.
نظر شما