«خدایا، بر محمد و خاندان محمد درود فرست؛ همانها که درخت نبوت، جایگاه رسالت، محل رفت و آمد فرشتگان، معدن دانش و خاندان وحی هستند.....خدایا، ما را در پیروی از سنت او یاری فرما و شفاعت او را نصیب ما گردان. خدایا او را شفیعی برای من قرار ده که شفاعتش پذیرفته باشد و راهی که همواره به سوی تو باشد و مرا پیرو او گردان تا در روز قیامت، تو را در حالی ملاقات کنم که از من خشنودی و از گناهانم در گذشته ای و رحمت و خشنودی خود را بر من واجب کرده ای و مرا در سرای جاوید و جایگاه نیکان فرود آورده ای».
عبارتهای دعای شعبان و درودهایی که به پیامبر (ص) و خاندان ایشان فرستاده میشود، نشاندهندۀ جایگاه، خدمات و تأثیرگذاریهای آنان است. این جملات، با اشاره به جایگاه و شخصیت این بزرگان، عواطف انسان را برمیانگیزد و این عاطفه غالباً در پیروی و عمل به سیرۀ آنان تجسم مییابد.
دعا با درود و صلوات آغاز میشود و سپس از خدا آنچه خیر و صلاح است، درخواست میکند. انسان در هر روزی که از ماه شعبان سپری میشود، این جملات را که سراسر خیر و برکت است، خطاب به خدا میگوید. خیر و صلاح تنها آن گونه نیست که انسان برای خود بخواهد. این دعاها به ما نشان میدهد که چگونه خیر و صلاح بخواهیم. در قسمت نخست دعا، از خدا میخواهیم: «مواسات و همدردی با کسانی را که رزق خود را بر آنان تنگ گرفته ای، روزی ام گردان، از آن رو که از فضل خود به من گشایش عطا کرده ای و رحمت خود را بر من گسترانده ای.» خیر و صلاح در این نیست که مال و رحمت و خیر را تنها برای خود طلب کنی، بلکه در این است که نخست مواسات با کسانی را بخواهی که روزیشان تنگ است؛ یعنی مواسات با فقیر و محروم و نادان و انسانهای زحمتکش و رنجدیده، چراکه خدا از فضل خود به شما گشایش داده و رحمت خود را بر شما گسترانده است.
این دعا به ما میآموزد که اگر خیر و برکت میخواهی، در این نیست که همۀ خیرها و برکتها را برای خود طلب کنی. نه، برعکس، خیر در این است که احساس همدردی داشته باشی و از آنچه خدا به تو داده است، انفاق کنی. اگر امکانات مالی داری، به کسی که امکانات مالی ندارد، کمک کن. اگر امکانات تجربی و علمی داری، به کسی که به آنها نیاز دارد، آموزش بده. اگر از سلامتی برخورداری، با بیمار همدردی کن. اگر آبرو و موقعیت داری و از تو حرفشنوی دارند و سخن تو را میپذیرند، کسی را که جایگاه و موقعیتی ندارد و سخن او را نمیَشنوند و نزد هیچ کس جایگاهی ندارد، یاری کن. باید احساس کنی که تو برادر اویی و او برادر توست. باید درک کنی که خیر کامل در این نیست که خود را از غرق شدن نجات دهی و از لذتها و آسایش و ثروت و دانش بهرهمند باشی. این انسانی نیست که خداوند دوست دارد.
خداوند از ما میخواهد که نسبت به یکدیگر همچون اعضای یک پیکر باشیم. اگر شب زمستان پای انسان بیرون از پتو بماند و احساس سرما کند، آیا میتواند بخوابد یا راحت باشد؟
وقتی قسمتی از بدن بیرون از پتو بماند، سرد میشود و انسان راحت نیست. انسان وقتی آسوده است که همۀ بدنش گرم باشد. احساس انسان نسبت به برادران و دیگر انسانها نیز همین گونه است. احساس مؤمن نسبت به برادر ایمانیاش همین گونه است. چگونه وقتی همسایۀ شما از سرما رنج میّبرد، درک نمیکنید و تنها به گرما و راحتی خود توجه دارید؟ این احساس ناقص است. اگر چنین احساسی دارید، باید خود را درمان کنید، زیرا بیمار هستید. اگر همسایۀ شما گرسنه باشد، ولی شما با آسودگی غذا بخورید، روشن میَشود که احساس شما ضعیف است. اسلام میگوید: «ما آمَنَ بِاللهِ وَالیومِ الآخَرِ مَن باتَ شَبعاناً وَجارُهُ جائِعٌ.» (کسی که سیر بخوابد در حالی که همسایهاش گرسنه باشد، به خدا و روز بازپسین ایمان ندارد.) بر اساس همین منطق، هر کس در گرما بخوابد و همسایه اش احساس سردی کند، هر کس در آسایش بخوابد، ولی همسایه اش در رنج و سختی باشد، هر کس محترمانه و با آبرو بخوابد و همسایه اش نیازمند حفظ آبرو باشد، او نیز به خدا و روز بازپسین ایمان نیاورده است. در قرآن کریم آمده است: «فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ. الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ. الَّذِینَ هُمْ یُرَاؤُونَ. وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ.» آیا میدانید در احادیث و در تفسیر این آیات چه آمده است؟ قرآن کریم میخواهد بگوید نماز بهتنهایی کافی نیست. وای بر نمازگزارانی که نسبت به نماز غافل و سهل انگارند. وای بر کسانی که نماز میخوانند، ولی به نماز بی توجهی میکنند و آن را کوچک میشمارند و حتی آن را از یاد میبرند. کسانی که در نمازشان ریا میکنند، نیتشان نادرست است. آنان برای خدا نماز نمیخوانند. وای بر آنان. گروه سومی که وای بر آنان است، کسانی هستند که نماز میخوانند، ولی از دادن زکات و احسان به فقیران خودداری میکنند، یعنی اگر همسایه شان به ظرفی یا مالی یا وسیله ای نیاز داشته باشد، از برآورده کردن آن خودداری میکنند.
چگونه ممکن است انسان نماز بخواند و احساس کند که بندۀ خداست و همسایه اش نیز برادر او و بندۀ خداست، ولی درد و رنج و نیاز او را درک نکند و از کمک به او دریغ کند؟ این غیر ممکن است. ؟
انسان در برخورد با همسایه، همشهری و یا هر انسان دیگری باید این احساس را در خود پدید آورد، به گونه ای که خود را جسم بزرگی فرض کند که هریک از انسانها جزئی از آن هستند. وقتی به شما گزندی میرسد، من باید احساس درد کنم و بگویم: «آخ!» ما باید اینچنین باشیم. باید حس کنیم که جسم ما این بدنی نیست که آن را با لباس میپوشانیم و در اثر آن از دیگران متمایز میشویم. نه، این جسم من نیست. جسم و وجود من بزرگ و گسترده است و شما را نیز در بر میگیرد و اگر هر جزئی به درد آید، باید بگویم «آخ»؛ یعنی احساس درد کنم و در صدد برطرف کردن رنج و درد برآیم،
این احساس همان مفهوم دعای نخست است: «مواسات و همدردی را با کسانی که روزی خود را بر آنان تنگ گرفته ای، روزی ام گردان، از آن رو که از فضل خود به من گشایش عطا کرده ای و رحمت خود را بر من گسترانده ای.» خدایا مرا به این افتخار بزرگ و مقام والا برسان که در آنچه دارم، با دیگران شریک باشم، به گونه ای که همچون شمع و چشمه و خورشید باشم و ثروت و اعتبار و مصالح دیگران را تنها برای خود نخواهم و دیگران را نادیده نگیرم، بلکه آنچه خود دارم، برای دیگران بخواهم و با آنان تقسیم کنم. امامان ما خود پیش از دیگران چنین میکردند و دستورها و آموزه های آنها تمرین و تربیت ما را از ماه شعبان آغاز کرده است تا برای ماه مبارک رمضان آماده شویم.
سپس دعا دو بار به ما یادآوری میکند، یک بار نسبت به رسول اکرم و یک بار نسبت به ما، کهای فرزند آدم، هشیار باش که شاید این ماه شعبان آخرین شعبان عمر تو باشد، شاید این رمضان آخرین رمضان عمر تو باشد. چه کسی میداند چه پیش خواهد آمد؟ زندگی ما به گونه ای است که نسبت به هیچ یک از عوامل متزلزلکننده و برهمزنندۀ زندگی اختیار و کنترلی نداریم و هر لحظه ممکن است در معرض مرگ قرار بگیریم. کدام یک از شما تضمین میکند که یک ساعت بعد زنده باشد؟ البته امید به ادامۀ زندگی، به شما نیرو میدهد، ولی هیچ کس نمیداند آیا برای شما سانحۀ رانندگی پیش میآید یا نه. پیش از آنکه سانحه اتفاق بیفتد، شما به آن فکر نمیکردید. همۀ ما خبر حوادث را میَشنویم و آنها را میبینیم، ولی فکر میکنیم این حوادث برای غیر ماست و اطمینان داریم که حادثه ای برایمان رخ نخواهد داد، تا اینکه ناگهان حادثه ای اتفاق میافتد. مرگ نیز همین طور است. انسان تا زمانی که زنده است، احساس نمیکند که مرگ در برابر اوست، ولی حادثۀ ناگهانی پیشبینیشدنی نیست. اگر انسان میتوانست حوادث غیرمنتظره را پیشبینی کند، دیگر غیرمنتظره و ناگهانی نبودند. اتفاقات ناگهانی آنهایی است که منتظرشان نیستیم. بنابراین، هیچ یک از ما اطمینان نداریم که فرصت باقی است. اسلام از ما میخواهد که یک لحظه از زندگی را نیز از دست ندهیم. در حدیث شگفت آور نبوی آمده است: «لَو أنَّ امرءاً مُؤمِناً قامَت قِیامَتُهُ وَبِیَدِهِ غَرسَـة لَغَرَسَها قَبلَ أن یَموتَ» (اگر مرگ مؤمنی فرا رسد و در دست او نهالی باشد، پیش از آنکه بمیرد، آن را میکارد.) یعنی اگر انسان مؤمن در مزرعه اش مشغول کشاورزی باشد و مرگ او برسد، در حال مرگ نیز نهال را رها نمیکند و به کناری نمیاندازد تا جان بدهد، بلکه در همان حال درخت را در زمین میکارد و سپس میمیرد. منظور این حدیث چیست؟ میخواهد بگوید حتی همین لحظۀ کوتاه باقیمانده از زندگی را نیز از دست نده و در راه خیر از آن استفاده کن و آن نهال را بکار، هرچند در آن حالت نامناسب باشی. از ما میخواهد که همۀ لحظه های زندگی را غنیمت بدانیم تا زندگی انسان سراسر خیر و برکت و رحمت و فایده باشد.
این چه زندگی است که انسان در آن سودی برای دیگران نداشته باشد؟ انسانی که به دیگران سودی نرساند، مرده است، وجود ندارد، همچون سنگ است. چه تفاوتی میان او و سنگ وجود دارد؟ سنگ وجود دارد و انسانی که خیر او به دیگران نمیرسد نیز زنده است، ولی دوام و بقا و صلابت سنگ بیشتر است. مرگ و زندگی چنین انسانی چه تفاوتی دارد؟ حیات انسان با مقدار خیری که از او سر میزند و با مقدار عطا و فایدهای که دارد و با خدماتی که به دیگران ارائه میکند، سنجیده میَشود. زندگی این است و جز این هیچ نیست. از ما میخواهند که این ساعات عمر خود را غنیمت بشماریم و آنها را با خیر و نماز و پرهیزگاری و خدمت به دیگران پر کنیم. همواره به ما تذکر میدهند که چه کسی به شما گفته است زنده خواهید ماند. هیچ کسی نمیتواند بقای خود را تضمین کند. پس آماده باشید. امیرمؤمنان علی (ع) فرمودهاند: «تَجَهَّزوا رَحِمَکُمُ اللهُ فَقَد نودِیَ فیکُم بِالرَّحیلِ.» بانگ کوچ سرداده اند، یعنی چه؟ یعنی بلندگویی هر روز فریاد میزند: آماده شوید، راه بیفتید. بلندگو هم نیاز نیست. خود ما میدانیم که هر روز وقت کوچ است. وقتی کسی از دنیا میرود، ندایی است برای کوچ من. هر روزی که میآید، هر طلوع و غروب خورشید، بانگِ کوچ است، زیرا هر روزی که میگذرد، یک صفحه از عمر من ورق میخورد. هر ساعت و هر لحظه و هر ثانیهای که میگذرد، از باقیماندۀ عمر من کاسته میشود.
messages.comments