دشمنان سیدالشهدا و کوشش های نافرجام
تلاش برای حذف نام و یاد عاشورا از دیرباز تاکنون در دستور کار دشمنان قسم خورده تشیع و ستمگرانی که نام عاشورا لرزه بر اندام آنان می افکند بوده است، اما خداوند می خواهد این نام برای همیشه زنده بماند.
سوگوارى براى سيدالشهدا عليه السلام و بزرگداشت نام ايشان ماجرايى كهن و ريشه دار است ومربوط به امروز و ديروز نيست. خداى متعال خود چنين چيزى را مشيت فرموده است و با مشيت الهى نمى توان مبارزه كرد. البته اين دنيا صحنه امتحان و آدمى داراى اختيار است وخداى متعال به آدمى اين اختيار را داده است كه حتى با خود او نيز از در پيكار وستيزه برآيد. فرعون با خدا مبارزه و ادعاى خدايى كرد ولى با اين حال خدا چهارصد سال به او مهلت داد. شداد نيز با همه خيره سرى و گردنكشى كه داشت ـ بنا به گفته مرحوم علامه مجلسى ـ خداى متعال به او نهصد سال مهلت داد و در كيفر او شتاب نكرد.
اما خداى متعال به شمر، يزيد، عمر سعد و ... مهلت چندانى نداد و اين افراد پس از عاشورا عمر چندانى نكردند. يزيد ادعاى خدايى نداشت و فقط آشكارا اظهار بى دينى مى كرد.
خداى متعال به هر حال در قيامت، هم امثال فرعون و شداد و هم يزيد و قاتلان سيدالشهدا را كيفر خواهد كرد وشتاب كردن در كيفر آنان ظاهراً لازم نيست. ولى ماجراى سيدالشهدا عليه السلام از همه جهت استثنا است وتاريخ شهادت مى دهد كه دشمنان سيدالشهداء در همين دنيا كيفر شدند و خدا مهلتشان نداد .
اساساً مشيت الهى بر اين تعلق گرفته است كه با ماجراى سيدالشهدا عليه السلام و هر چيزى كه به نوعى با ايشان مربوط است به شكلى استثنايى برخورد نمايد. يكى از استثنائات حضرت اين است كه نام ايشان از ديگر معصومين عليهم السلام بيشتر بر سر زبانهاست. معالى السبطين كتابى است كه در احوالات امام حسن مجتبى وحضرت سيدالشهدا نگاشته شده و مولف فاضل آن به خوبى مى دانسته است كه امام مجتبى عليه السلام از برادر بزرگوارشان افضل مى باشند، ولى با اينحال فقط در حدود شصت صفحه از اين كتاب مربوط به امام حسن مجتبى عليه السلام وبيش از ششصد صفحه آن درباره حضرت سيدالشهدا عليه السلام مى باشد. اين در حالى است كه در طول تاريخ بسيارى از مطالب و كتابهاى مربوط به سيدالشهدا به شعله هاى آتش سپرده شده و ناقلان اين آثار مورد جنايت و آزار قرار گرفته اند. شايد بتوان گفت تنها يك هزارم مطالب مربوط به آن حضرت به دست ما رسيده است. اما به رغم آن تلاشها واين كارشكنى ها امروزه نام هيچكس در جهان به اندازه نامِ نامىِ سيدالشهدا عليه السلام آوازه اى به اين گستردگى نيافته است. بسيارند كسانى كه خدا را قبول ندارند و بت مى پرستند ولى براى امام حسين عليه السلام گريه مى كنند ونام ايشان را بزرگ مى دارند .
شايسته است كه ما نيز همچون خداى متعال با ماجراى سيدالشهدا عليه السلام به نحوى استثنايى برخورد كنيم و بدانيم كه خداى متعال به كسانى كه با نام وشعائر ايشان مبارزه مى كنند مهلت نمى دهد وبه سرعت آنان را مشمول قهر وكيفر خود قرار مى دهد .
كيفــر زودهنگام
شكى نيست كه سوگوارى براى اباعبداللّه الحسين عليه السلام و بزرگداشت نام ايشان و هرگونه خدمت به مجالس حضرت، فوق العاده ارزشمند است و هر قطره اشكى كه در سوگ ايشان بر گونه عزاداران جارى مى شود آتش دوزخ را خاموش مى كند. اما عكس اين مطلب نيز صادق است و هر اندازه كه يك قطره اشك در سوگ ايشان اين همه ارزش دارد، به همان نسبت، كمترين سخنى عليه عزاى ايشان وعزاداران حضرت براى گوينده اش زيانبار و خطرناك است. دلسرد كردن عزاداران، مسخره كردن عزادارى و كارشكنى در اين امر، خطرناك و از هر آتشى سوزنده تر است .
از اينرو شايسته است كه هر يك از ما براى سعادت دنيا وآخرت خودمان هم كه شده به قدرى كه مى توانيم عزادارى سيدالشهدا عليه السلام را تقويت كنيم و در اين راه از پول، جوانى، موضعگيرى وزبان استفاده كنيم و به قلم وقدم وحتى به دل از آن حمايت نماييم. اينكار به جوانى انسان قيمت مى دهد و در عمر آدمى بركت ايجاد مى كند .
چندى پيش يكى از برادران عراقى نقل مى كرد : «در يكى دو سال قبل از سقوط نظام بعثى، نسبت به كسانى كه پياده به سمت كربلا مى رفتند سختگيرى فوق العاده اى اعمال شده بود و اگر كسى را به اين جرم مى گرفتند او را به زندان مى فرستادند وشكنجه وچه بسا اعدام مى كردند. روزى گشت بعثى هاى ظالم به نوجوانى ده ـ دوازه ساله برخوردند وحدس زدند او را براى راهنمايى زوار پياده، در آن مكان گماشته اند. البته حدسشان نيز درست بود و اين كودك، زوار پياده را براى استراحت و پذيرايى نزد قبايل اطراف مى برد يا دست كم راه را نشانشان مى داد. ماشين گشت با ديدن آن كودك ايستاد و يكى از آنها، از آن كودك بازجويى كرد و به گونه آن كودك كه سخت ترسيده بود سيلىِ محكمى زد. چند لحظه بعد كه سرباز مى خواست سوار ماشين شود، قنداق اسلحه اش به ماشين گيركرد وماشه اش به سمت خود او شليك شد ودر جا مُرد.
خداى متعال براى امام حسين عليه السلام در همين دنيا انتقام مى گيرد و در كيفر چنين كسانى شتاب مى كند. حال اگر اين شخص دهها سال كفر مى گفت خداى متعال اينقدر در كيفر او شتاب نمى كرد و نمونه روشن چنين كسانى فرعون وشداد مى باشند كه خداى متعال مهلت بسيارى به آنان داد. اين افراد علاوه بر عذاب عاجل دنيوى، عذاب آجل اخروى نيز در انتظار آنان است.
خداى متعال با ماجراى سيدالشهدا به نحوى استثنايى برخورد مى كند و كسانى را كه در اين مسير مانع تراشى وكارشكنى مى كنند، به سرعت مجازات مى نمايد.
از اينرو بهتر است ما نيز در ماجراى سيدالشهدا عليه السلام مثبت برخورد كنيم نه منفى. بدين معنا كه اگر امرى يا مراسمى به نظرمان مناسب نيامد از آن انتقاد نكنيم و فقط بگوييم چه كارى مناسب است. نگوييم اينگونه خوب نيست، حتى به همين اندازه هم منفى عمل نكنيم .
عاشورا در صحاح سته نويسندگان صحاح سته تعمد فوق العاده اى داشته اند كه تا جايى كه مى شود نام امام حسين عليه السلام را نبرند. اما به رغم تلاش مذبوحانه ی روات عامه درخصوص نام نبردن از اهل بيت عليهم السلام، در همين صحاح بارها و بارها ماجراى سيدالشهدا ذكر شده است. براى نمونه اصحاب صحاح آورده اند:
حضرت امير عليه السلام در مسيرشان به سمت صفين هنگامى كه به محاذات نينوا ( كربلا ) رسيدند ندا دادند: يا ابا عبداللّه در كنار شط فرات صبر پيشه كن. وقتى علت اين فرمايش ايشان را جويا شدند، فرمودند: روزى نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله رفتم وديدم چشمانشان لبريز اشك است .
عرضه داشتم: اى رسول خدا، آيا كسى شما را خشمگين كرده است؟ چرا چشمانتان از اشك لبريز است؟ فرمودند: لختى پيش جبرييل نزد من بود و گفت: حسين در كنار شط فرات كشته خواهد شد. او همچنين گفت: دوست دارى مقدارى از خاك تربتش را به تو دهم تا ببويى؟ گفتم: آرى. آنگاه دست دراز كرد و مشتى خاك به من داد. از اينرو نتوانستم چشمانم را از اشك نگاه دارم.
ماجراى گذر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام از برابر سرزمين كربلا در حدود بيست سال پيش از واقعه كربلا بوده است. در اين خبر تعبير « وعيناه تفيضان » يا « فاضت عينه » با تعابير مشابهى چون « بكى » يا « دمعت عيناه » تفاوت دارد. وقتى ظرفى پر از آب شود و آب از اطراف آن سرازير شود، در زبان عربى به چنين حالتى « فيضان » مى گويند. اين تعبير هنگامى كه آب رودخانه اى بالا آيد و سيل به راه افتد نيز به كار مى رود. معمولاً وقتى انسان گريه مى كند اشك فقط از گونه چشمش خارج مى شود. به چنين حالتى « فيضان » چشم نمى گويند بلكه فيضان چشم مربوط به زمانى است كه از فرطِ اندوهِ بسيار، چشم انسان لبريز اشك شود و اشك از همه جاى آن سرازير شود. از اينرو تعبير فيضان در كلام اميرالمؤمنين عليه السلام با توجه به اينكه آنان « امراء الكلام » مى باشند جاى دقت دارد.
نكته شايان توجه ديگر در اين روايت سؤالى است كه حضرت امير عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه وآله پرسيدند. اين قبيل پرسشها در اصطلاح « سؤال العارف » خوانده مى شود. مسلماً حضرت امير عليه السلام از علت گريه پيامبر خبر داشتند و چنين نيست كه پيامبر چيزى بدانند وحضرت امير عليه السلام از آن بى خبر باشند.
اين قبيل پرسشها حكمتهاى متعددى دارد كه از جمله آن تعليم دادن به ما است و در قرآن و كلام خردمندان كاربرد بسيار دارد. براى مثال خداى متعال كه به هر پيدا و ناپيدايى عليم است از حضرت موسى عليه السلام مى پرسد: «وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَـمُوسَى ؛ اى موسى ، در دست راست تو چيست؟» مسلماً خداى متعال بهتر از حضرت موسى مى دانست چه چيزى در دست وى قرار دارد.
برگرفته از کتاب امام حسین(ع) استثنای عالم وجود اثر ایت الله العظمی سید صادق شیرازی
نظر شما