او بر این نکته تأکید کرد که حضرت امیر(ع) به هیچ وجه نگاه به کشورگشایی و توسعهی قلمرو جغرافیایی نداشت و علت آن را نیز این گونه توضیح داد که ایشان معتقد بود جغرافیا هر چند وسیع باشد اما جامعهی مدنی آن، جامعهای گرفتار عقبگرد و بازگشت به ارزشهای جاهلی باشد، به هیچ وجه متناسب با رسالت پیامبر نیست. بر این اساس وظیفهی خود را بر اصلاح امور اجتماعی و امور دینی جامعه متمرکز کرد.
دکتر عبدالله ناصری طاهری در گفتوگو با شفقنا با اشاره به دو نکته برای تمرکز حضرت علی(ع) بر درون جامعهی اسلامی و نه همسایگان و دیگر کشورها اظهار کرد: یک این که اساساً در روح رسالت نبوی، کشورگشایی وجود ندارد و آنچه از پارادایم و گفتمان وحی الهی استنباط میکنیم به معنای گسترش اسلام از طریق کشورگشایی و لشگرگشایی نیست بلکه فقط نامهنگاری و فراخوانی است که پیامبر(ص) انجام می دهد. به همین جهت هم معتقد هستیم و اصرار داریم و واقعیت هم همین است که جهاد به عنوان یک اصل اسلامی از نظر ماهیت، دفاعی است و جهاد ابتدایی نداریم.
او با بیان اینکه در دوران تأسیس امت اسلامی در مدینه نیز پیامبر در هیچ کدام از موارد، جنگ ابتدایی نکرد و همهی آن جنگها ماهیت دفاعی داشتند، گفت: اگر یکی دو جنگ هم در بین جنگها به این شکل مشاهده میشود، برای پیشگیری از سلطهی کفار قریش بر ارتباطات و منابع مادی یا منابع فرهنگی پیامبر(ص) یا پیشگیری از تسلط آنها بر اهدافی است که پیامبر داشت و در چارچوب همان اهداف، مجبور به مهاجرت از مکه به مدینه شد. به این دلیل که قریش، او را رها نمیکردند، مشاهده میشود که در یکی دو جنگ این ماهیت ابتدایی وجود دارد، اما کاملاً با هدف پیشگیری از سلطهی قریش و کفار قریش بر مدینه و جغرافیای آن از دید پیامبر است.
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه پس از پیامبر (ص) جامعه اسلامی دچار یک دگردیسی شده بود، خاطرنشان کرد: آثار فرهنگی آن تحول سیاسی که با بعثت در حجاز رخ داده و دین جدیدی که رخ نموده بود یعنی خودسازی و بهینهسازی جامعهی عصر جاهلی بلافاصله بعد از پیامبر دچار یک دگردیسی شد. خلفای سهگانه خلافت را به دست گرفتند و حضرت امیر(ع) هم به عنوان جانشین برحق پیامبر(ص) به خاطر حفظ انسجام و کلیت جامعهی اسلامی با این دولتها و خلفای جدید همکاری کرد.
او ادامه داد: جامعه دچار یک تحول روحی و فرهنگی شد و به اعتباری بعد از رحلت پیامبر تا حدود زیادی معیارهای فرهنگی و ارزشهای فرهنگی عصر جاهلیت دوباره میان جامعه بازگشت. از طرف دیگر زمزمههایی مبنی بر مخالفت با ساختار کلی حاکمیت جدید، درون جامعهی اسلامی در جزیرهالعرب به گوش میرسید که نمونهاش در جنگهای رده –جنگهای مرتدین- در عصر خلیفهی اول قابل مشاهده است. برخلاف آن تصویر کلی که تاریخ ارائه داده است، همهی این افراد، برگشتکنندگان از دین و به اصطلاح فقهی، مرتد نبودند.
ناصری تصریح کرد: بعضی از این افراد، حکومتی که ابوبکر تشکیل داده بود را به رسمیت نمی شناختند. بعضی دیگر نیز از قبایل یمانی بودند که ریاست امیرالمومنین(ع) را به رسمیت میشناختند و به این دلیل از پرداخت زکات ممانعت میکردند. به همین جهت هم با آنها جنگ و نبرد میشد و طبیعتاً در نبرد هم کشته میشدند. بر این اساس جنگهای رده یکی از نقاطی است که باید در مورد آن واکاوی و بازخوانی کرد زیرا همهی این افراد، برگشتگان از دین نبودند بلکه خلافت را از نظر سیاسی به رسمیت نمیشناختند.
او یکی از راههای برونرفت از این بحران را برای خلفا ایجاد یک دنیا و یک حوزهی جدید خواند و افزود: این حوزهی جدید چیزی نبود جز کشورگشایی و لشگرگشایی و فراخوان عمومی به جنگ و نبرد درون سرزمین های جدید. جامعهی جزیرهالعرب هم به دلیل نیاز اقتصادی، این آمادگی را داشت. منابع جغرافیایی و منابع حیاتی و زیستی جزیرهالعرب تأمینکنندهی نیازها و معاش مردم آن نبود و به همین دلیل وقتی فرمان جنگ صادر میشد، به سادگی این آمادگی وجود داشت که قبایل، کشورگشایی و لشگرکشی کنند و به سرزمینهای جدیدی بروند که بتوانند منابع مالی جدیدتری پیدا کنند.
این استاد دانشگاه افزود: دولت بعد از پیامبر یعنی خلفا با توجه به جمعیت نسبتاً قابل توجهی که درون جزیرهالعرب وجود داشت و باید منابع مالی آن توسط بیتالمال تأمین میشد، این آمادگی را نداشت که بتواند آنها را فقط از جزیرهالعرب تأمین کند. به همین دلیل گرفتن جزیه یا خراج از سرزمینهایی که فتح شده یک منبع مالی عمده بود که حکومت میتوانست با آن جامعهی مسلمانشدهی خود را اداره کند. بر این اساس فقط عقیده نبود که قبایل را روانهی میدان نبرد و به اصطلاح کشورگشایی و به تعبیر عامیانهی حقوقی و فقهی، میدان جهاد میکرد، بلکه بخش قابل توجه آن انگیزههای اقتصادی بود و علاوه بر عقیده، غنیمت هم عامل و عنصر موثری در این کشورگشاییها و لشگرگشاییها به شمار میرفت.
او با اشاره به روند پذیرش خلافت از طرف امام علی(ع) گفت: حضرت علی وقتی با اصرار جامعهی مسلمانان برای خلافت وی رو به رو شد، سعی بر کنارهگیری داشت و اعلام میکرد که بهتر است من وزیر باشم و شما سراغ امیر دیگری بروید، اما وقتی اصرار یکپارچهی مردم و آن اجماع را دید، تن به قبول حکومت داد. در آنجا هم اعلام کرد که با چه شرط و شروطی حکومت را میپذیرد و فرمود که بنا به سنت قرآن و پیامبر عمل میکند اما نه بر اساس سنت شیخین یا خلفای پیشین خود. به هر صورت مردم او را پذیرفتند و با او بیعت کردند. حضرت هم به همین جهت اصرار داشت که بیعت درون مکان عمومی مثل مسجد باشد که همه شاهد باشند.
ناصری دربارهی فلسفهی این اصرار به بیعت در درون مسجد یا جای عمومی و در منظر عمومی بودن گفت: ایشان میخواست اعلام کند که همه شاهد باشید من که به اصرار شما خلافت را می پذیرم، اما به این معنا نیست که حتماً سیرهی گذشتگان را ادامه دهم مگر این که به سنت پیامبر عمل کنم. حضرت امیر در سال ۳۵ که دولت را بهدست گرفت، دقیقاً مواجه شده بود با یک جامعهی دگردیسی شده و چرخش یافته نسبت به آنچه که در دوران پیامبر بوده است.
او این دگردیسی را در حوزههای اعتقادی، فرهنگی و اخلاقی دانست و افزود: واقعیت هم همین است که پیامبر آمد تا جامعه را با پیام خود، یک جامعهی اخلاقی کند و نه به اجبار، یک جامعهی مسلمانی دینی. به همین جهت در پارادایم قرآن دیده میشود که ایمان گرفتن به اجبار و مسلمان کردن اجباری از پیامبر سلب شده است. به طور مثال بارزترین آن در آیه ی ۹۹ سورهی یونس با این مضمون گفته شده است که «اگر خدا میخواست خود میتوانست از همه التزام ایمانی بگیرد پس تو خود را به سختی مینداز و فقط پیام رسان باش». پیامبر هم گفت که «من آمدهام اخلاق جامعه را بهینه کنم لذا راه را نشان میدهم؛ «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُورا ».
این استاد دانشگاه با اشاره به آیهای از سوره طه گفت: «ما قرآن را بر تو نازل کردیم که خود را به مشقت نیندازی» چون پیامبر خیلی دغدغهی مسلمان شدن مردم را داشت، اما روح کلی قرآن این بود. بعد از فوت پیامبر، مردم کم کم به ارزشهای دوران پیشابعثت پیامبر برگشتند. علت هم این بود که تحول رخ داده در درون جامعهی جزیرهالعرب با بعثت پیامبر، الزاماً در بیست و سه سال اگرچه جامعه، مسلمان شده بود اما ارزشهای فرهنگی و اخلاقی دورهی جاهلی به مقدار فراوانی درون این جامعه وجود داشت. بر این اساس بعد از پیامبر، این جامعه دوباره دچار دگردیسی جدیدی شده بود و بعضی تنها دین اسلام بر زبان آنها جاری بود اما از رفتار اصیل مسلمانی، هیچ خبری نبود.
او با بیان اینکه کشورگشاییهای خلفای سهگانه هم این زمینه را تشدید کرد، گفت: زمینههایی که موجب تشدید دغدغههای مالی و جمعآوری غنایم و حضور در سرزمینهای جدیدی مثل ایران و عراق و شامات و… شد و آنها چندان دغدغههای اعتقادی و اخلاقی پیدا نکردند. وقتی حضرت امیر(ع) به حکومت رسید، دید که باید در ابتدا هیچ نوع مأموریتی جز اصلاح دین و امور دینی و اخلاقی درون جامعه برای خود تعریف نکند. بر این اساس هیچ نوع کشورگشایی و لشگرگشایی نکرد و فقط سه جنگ معروف داشت. آن جنگها هم هرکدام ویژگیهای خاص خود را داشتند.
ناصری با اشاره به اینکه حضرت سعی می کرد که به هر بهانهای شده است جنگ یمن صورت نگیرد، گفت: چرا که این جنگ یک جنگ در داخل جامعهی اسلامی بود، اما در نهایت پیمان و بیعت را شکستند و جنگ شروع شد. جنگ با خوارج هم به همین صورت بود و در نهجالبلاغه میبینیم که اینها مثل قاسطین نیستند و دچار ابهام و ایهام شدهاند و راه باطل را طی کردهاند. قاسطین که امویان و دشمنان دیرین و تاریخی حضرت امیر بودند، کسانی بودند که حضرت با آنها میجنگید اما در نهایت هم مجبور شد در جنگ صفین به خواست اکثریت، مصالحهای انجام دهد و جنگ را پایان بخشد. بر این اساس هیچ نوع کشورگشایی یا لشگرگشایی به خارج از جهان اسلام نداشت و فقط دغدغهی او این بود که جامعه را از لحاظ اخلاقی بهینه کند. آن هم فقط در حوزهی مرکزی که عراق و بخشهایی از سرزمین ایران بود.
او با تأکید بر اینکه حضرت امیر(ع) به هیچ وجه نگاه به کشورگشایی و توسعهی قلمرو جغرافیایی نداشت، اظهار کرد: چرا که معتقد بود جغرافیا هر چند وسیع باشد اما جامعهی مدنی آن جامعهای گرفتار عقبگرد و بازگشته به ارزشهای جاهلی باشد، به هیچ وجه متناسب با رسالت پیامبر نیست. بر این اساس وظیفهی خود را بر اصلاح امور اجتماعی و امور دینی جامعه متمرکز کرد.
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه در روابط بینالملل دو واژهی صلح و جنگ وجود دارد که گرانیگاه ارتباطات بینالملل را تعریف میکند، بیان کرد: سیاستمدار و عالم علم سیاست معروف آمریکایی در قرن بیستم –هالستی- در کتاب «مبانی تحلیل سیاست بینالملل» این اندیشه را مطرح کرد که روابط بینالملل بر اساس دو واژهی صلح و جنگ شکل میگیرد.
او ادامه داد: طبیعتاً حضرت امیر (ع) هیچ نوع نگرش جنگجویانه نسبت به همسایگان نداشت و درون جامعهی جدید باید مصالحه و صلحی را شکل میداد. مثال بارز آن دو جنگ معروفی بود که با مارقین یعنی خوارج کرد و همچنین با بیعتشکنان داشت. حضرت در این دو جنگ تا جایی که توانست تلاش کرد که جنگی صورت نگیرد و یک نوع مصالحهای شکل گیرد. حضرت از جنگ فرار میکرد به این معنا که نمیخواست جامعهی مسلمانی دچار پریشانی جنگ و خونریزی شود اما به هر صورت طرف مقابل اتمام حجت حضرت را نپذیرفت و شروع کنندهی جنگ بود.
ناصری تصریح کرد: آنچه برای حضرت مهم بود، به اصطلاح امروز «اصلاح جامعهی مدنی» بود و امام هم خود را موظف میدانست که مطالبات مشروع جامهی مدنی را پیگیری و تأمین کند. چرا که حضرت برخلاف خلفای سهگانهی قبلی، نه به دین نه به حکومت به عنوان هدف نگاه نمیکرد. او همچون پیامبر هر دو را وسیلهای برای اصلاح و اخلاقیکردن جامعه میدانست. همچنان که پیامبر(ص) گفتند که مبعوث شدم برای اینکه اخلاق و مکارم اخلاقی را به حد اعلا برسانم.
او با اشاره به سخنان حضرت علی(ع) در این باره که حکومت نزد من به اندازهی یک کفش پینه بسته یا وصله شده است یا یه اندازهی کاهی که یک مورچه آن را حمل میکند ارزش ندارد، گفت: این سخنان نشان میدهد که برخلاف آن تصوری که به نام سیره و سنت خلفای سهگانه بعدها در تاریخ اسلام عمومیت پیدا کرد، قدرت یعنی حکومت فی نفسه قداست ندارد و از این باب قداست پیدا میکند که بتواند انسانی را بسازد و اصلاح کند.
این استاد دانشگاه دغدغهی اصلی حضرت امیر به عنوان یک دولتمرد اسلامی را تأمین معاش و گسترش معنویت دانست و افزود: تامین معاش یا همان عدالت اجتماعی، امری بازگرفته از قرآن است. حضرت در تلاش بود که هر دوی این موارد یعنی عدالت اجتماعی و معنویت را توسعه دهد و تأمین کند. انسان هم در نگاه او ملزم بود و اختیار داشت به اینکه دین را اختیار کند یا انتخاب نکند. در دیدگاه ایشان، رفتار عقلانی بود که اهمیت داشت و رفتاری که از وحی اصیل پیامبر و روح کلی قرآن برگرفته باشد.
او با استناد به عهدنامهی مالک اشتر اظهار کرد: حضرت رسماً وقتی مالک را روانه ی مصر میکند به او می گوید که چگونه عمل و رفتار کند. در آنجا به وی تأکید می کند که مردم چه برادر دینی تو باشند چه در آفرینش همانند تو باشند، تو موظف هستی که بر رعیت مهربانی کنی و دل نرم کنی و همچون جانور شکاری نباشی که خوردن آنها را غنیمت بشماری. در حقیقت رعیت را دو دسته می شمارد و می گوید که دسته ای برادر دینی تو هستند و دستهی دیگر هم در آفرینش با تو همانند هستند.
ناصری با بیان اینکه حضرت به مالک اشتر توصیه نمیکند که موظف هستی به زور شمشیر آنها را به آیین اسلامی در بیاوری، گفت: در زمانی که محمد بن ابی بکر را عامل خود در مصر میکند، به او توصیه می کند که با نفس خود پیکار کن و دین خود را حمایت کن، هرچند که در روزگار بیش از ساعتی نیابی و خدا را به خاطر خشنودی هیچ یک از آفریدگانش به خشم میاور که خشنودی خدا جانشین دیگر چیزهاست و چیزی نیست که بتوان گفت که جانشین رضای خداوند باشد.
او با تأکید بر اینکه تمام توصیه های حضرت به کارگزاران حکومتش، توصیه های اخلاقی و فرهنگی است، گفت: به طور مثال به یکی از والیان خود در بصره اعلام می کند که مبادا با ثروتمندان نشست و برخاست کنی؛ عین جملهی حضرت است که «بر حذر باش از اینکه در گذرگاههای اقتصادی بنشینی» و به تعبیر امروز ما در گذرگاههای خان بنشینی و با مردم و ثروتمندان خلوت کنید. مبنای اندیشهی سیاسی حضرت، همان مبنای پیامبر است که جامعه را کاملاً یک جامعه ی بهینه از نظر اخلاقی، یعنی اخلاقگرا و کاملاً مدنی کنیم.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: اگر نهج البلاغه ی حضرت را مانیفست گستردهی او بدانیم، میبینیم که در آن فرازهای متعددی از توحید، معاد، مختصات اخلاقی و مهمتر از همه یادآوری مکرری است که حضرت از مرگ میکند. همچنین یادآوری میکند که همیشه حاکمان و زمامداران و کارگزاران او به یاد مرگ باشند یعنی دنیا را در نظر آنها کوچک میکند و آخرت را جلوهی ویژهای می پردازد.
او ادامه داد: در جمع بندی رویکرد سیاستورزی و کنشگری حضرت بر اساس کلام حضرت در نهج البلاغه می توان همه را در خطبه ی معروف قاصعه خلاصه کرد که بزرگترین خطبهی نهج البلاغه هم به شمار میرود. امنیت و رفاه، دفع دشمن، شکوه در جامعهی جهانی، کرامت انسانی در درون جامعه و تقویت اخلاق مدنی در جامعه، تمام پارامترها و خرده گفتمانهایی است که حضرت در این خطبه ترسیم میکند و میشود گفت تمام اندیشهی سیاسی و حکومتورزی او در همین خطبه خلاصه می شود.
منبع: شفقنا
نظر شما