twitter share facebook share ۱۳۹۵ بهمن ۱۲ 1696

در حال حاضر پژوهش هایی که در جامعه ایران انجام شده است حاکی از افت برخی ارزش های اخلاقی از نگاه مردم می باشد. به عنوان نمونه پژوهشی که از سوی شورای اجتماعی کشور تحت عنوان «پیمایش ملی سرمایه اجتماعی» انجام شده، نشان می دهد پنداشت مردم در مواردی چون «صداقت»، «امانتداری» و «درستکاری» به شدت افت کرده است. یکی از ارزش های اخلاقی که در جامعه ایران با خطر جدی روبروست راستگویی است. این درحالی است که راستگویی جایگاه مهمی در اسلام دارد؛ پیامبر رسالت خود را با تکیه بر راستگویی و امانتداری آغاز کرد و تا پایان با تکیه بر راستگویی و امانتداری پیش برد. بنابراین اگر قرار باشد در جامعه ای تحولی صورت بگیرد، اخلاق اصلاح شود و بی اخلاقی ها و بد اخلاقی ها به درستی متحول شود، مجرای آن از کسانی شکل می گیرد که صادق و امین باشند؛ تا انسان های صادق و امین برای ترویج صداقت و امانتداری تلاش نکنند، تحول اخلاقی سامان نمی گیرد.

در اسلام هیچ چیز زشت تر و دارای آثار و تبعات تباه کننده تر در فرد و جامعه از دروغ نیست. پیامبر فرمود: «اِیّاکُمْ وَ الْکَذِبَ فَاِنَّ الْکَذِبَ یَهْدِى اِلَى الفُجُورِ وَ الْفُجُورُ یَهْدى اِلَى النّارِ؛ بپرهیزید از دروغ زیرا دروغ توأم با انحراف از حق و پرده دری است و هر دو در آتش هستند» یعنی به محض اینکه دروغ شکل می گیرد، انحراف از حق، پرده دری، حریم شکنی و مرز شکنی و انواع و اقسام فجور هم شکل می گیرد.

در منطق قرآن کریم، دروغ مجانب ایمان است، یعنی دروغ و ایمان با هم جمع نمی شوند؛ وقتی دروغ پیدا می شود، ایمان می رود، و این دو با هم ناسازگار هستند. در آیه ۱۰۵ سوره نحل خداوند می فرماید: «إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ؛ تنها کسانی دروغ پردازی می کنند که به آیات خدا ایمان ندارند و آنان همان دروغگویان هستند»

در حدیثی از پیامبر اکرم تعبیر بسیار زیبایی آمده است مبنی بر اینکه انسان مومن به هر خصلتی گرفتار می شود؛ یعنی ممکن است انسانی مومن و اهل ایمان باشد ولی شراب خورده باشد یا کار تندی کرده باشد یا حرف زشتی گفته باشد، ولی هرگز به دروغ و خیانت خوی نمی کند.

گویند که صفوان بن سُلَیم نزد پیامبر آمد و سوال کرد که آیا مومن ترسو هم می شود، پیامبر گفتند بله! گفت مومن بخیل هم می شود؟ فرمودند بله! پرسید مومن دروغگو هم می شود؟ فرمودند خیر!

پیامبر به بسیاری از اموری که ممکن است ما زشت بدانیم حساسیت نشان نداده، اما نسبت به دروغ حساسیت نشان داده است. از قول همسران پیامبر روایت شده که منفورترین اخلاق نزد پیامبر دروغگویی بود. پیامبر نفرت از دروغ گویی را در رفتار خود نشان می داد و اجازه نمی داد کسانی که دروغ می گویند، به دروغگویی ادامه دهند و در واقع عکس العمل مناسبی نشان می داد که آنها ترک کنند.

گفته اند شخصی نزد پیامبر آمد و گفت: یا رسول الله من چهار کار را بسیار دوست دارم و برایم مطلوب و خوشایند است، زنا، شراب خواری، دزدی و دروغ؛ سخت است آنها را ترک کنم، اما می خواهم یکی از آنها، هرکدام را که شما بگویید ترک کنم. پیامبر فرمود: دروغ را رها کن. مرد قول داد و قبول کرد و رفت. خیلی علاقه داشت، شراب بنوشد و زنا و دزدی کند ولی به خود نهیب زد که اگر از من بپرسند که خلافی کردی یا نه، نمی توانم دروغ بگوید چون به پیامبر قول دادم. بنابراین اگر دروغگویی را ترک کنید به طور طبیعی همه خلاف ها ترک می شود.

اگر قرار باشد که ما براساس رویکردی که از پیامبر آموختیم، یک راه حل امروزی پیدا کنیم باید بگوییم که باید آموزش داده شود، فرهنگسازی شود، نظام تربیتی مبتنی بر راستی و امانتداری سامان داده شود و قوانین و ضوابط برخورد با دروغ وضع شود. مثلا قانونی وضع شود که اگر مدیر ارشدی دروغ گفت عزل شود، اگر این کار را کردید دیگر کسی دروغ نخواهد گفت، نه اینکه تشویق و تایید شود.

طبیعی است که هر چقدر مرتبه بالاتر می رود اثرگذاری، رنگ زدن، نتیجه به بار آوردن سخنان و رفتار افراد هم گسترده تر و عمیق تر می شود؛ لذا پیامبر اکرم نسبت به این موضوع بسیار حساس است، مثلا در چند روایت از پیامبر وارد شده که اگر شما کسی را بر سر کار بگذارید و بدانید که از او برای این کار شایسته تر هست، به خدا و رسول خدا و همه مسلمانان خیانت کردید. این نشان می دهد که چقدر حساسیت نسبت به مسوولان وجود دارد، پس به طور طبیعی میزان حساسیت نسبت به دروغ در چنین جایگاهی هزاران برابر می شود.

پیامبر در جمع اصحاب نشسته بودند و فرمودند که وقتی می خواهید در مورد کسی قضاوت کنید و نظری بدهید یا کسی را برگزینید، به نماز زیاد، طولانی بودن سجده و رکوع و به ناله های شبانه و نمازهای شب و زیادی حج او قضاوت نکنید، گفتند به چه دقت کنیم، فرمودند: «انْظُرُوا اِلی صِدْقِ الحَدیثِ وَ اَداءِ الَامانَۀِ؛ دقت کنید به راستگویی و امانتداری او» بنابراین معلوم می شود آنچه در اندیشه و راه رسم پیامبر به خصوص برای مسوولان، شاخص اصلی است، راستگویی و امانتداری است. اگر مسوولی راستگو باشد، اصلا خلاف در کار او پیدا نمی شود و اگر امانتدار باشد کار را به بهترین نحو انجام می دهد، اگر توانایی انجام کاری را نداشته باشد، آن مسئولیت را قبول نمی کند، رشوه پذیر نیست و اگر در تنگنایی قرار گرفت به خلاف کشیده نمی شود.

آنچه در آموزه های امیرمومنان نیز دیده می شود شبیه آموزه های قرآن و سیره نبوی است. ایشان معتقد بود که اگر قرار باشد انسان زندگی سالم، تعامل مفید و حرکت به سمت کمال داشته باشد، باید از دروغ شسته شود. حضرت وقتی حکومت را به دست گرفتند در روز دوم حکومت خود در ضمن خطبه ای که در نهج البلاغه در خطبه ۱۶ آمده است به مردم اطمینان دادند و گفتند: «در گرو سخنانی هستم که به شما می گویم، خود متعهد به آن هستم، به خدا سوگند به اندازه سر سوزنی چیزی را از شما پنهان ندارم و هیچ نوع دروغی به شما نگویم». حکومت امیرمومنان حکومت شفافیت و راستگویی بود؛ یعنی دو شاخصه بسیار برجسته داشت: یکی اینکه همه چیز در حکومت امیرمومنان شفاف بود و دیگری اینکه حضرت هیچ نوع دروغی نگفت و اجازه نمی داد هیچ نوع دروغی از جمله دروغ مصلحتی، سیاسی و حتی دروغی به نفع حکومت و دولت به مردم گفته شود.

حضرت بیانی دارند و می فرمایند که دروغ و راستی امر مجردی نیست بلکه همزادها و ملازماتی دارد که باید آنها را شناخت؛ راستی، وفاداری، خوش قولی و پایبندی به عهد و پیمان را به جامعه می آورد و دروغ خطاهای بسیاری را به همراه دارد لذا باید نسبت به آن بسیار حساس بود.

سه مساله، بسترساز رواج دروغ در جامعه است. اولین مساله تربیت است، اگر قرار است که از نظر تربیتی دروغ شکل نگیرد ما باید برویم سراغ عوامل موثر در تربیت و از آنجا آغاز کنیم. یک بخشی از عوامل موثر در تربیت، محیط های تربیت هستند، مثل محیط خانه و خانواده، جامعه، محیط رفاقت و معاشرت، وسایل ارتباط جمعی و غیره.

امیرمومنان وقتی می خواهند تربیت خود را معرفی کنند می گویند شاخص تربیت من راستگویی است، در خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه امیرمومنان می گویند: «من طفل بودم که به خانه پیامبر رفتم و پیامبر مرا در دامان خود بزرگ کرد و یک دروغ در من نیافت

مساله دوم، فرهنگ است؛ بعضی از امور تبدیل به یک فرهنگ در جامعه می شوند و اگر اموری تبدیل به فرهنگ شد، اصلاح آن سخت می شود؛ به عنوان مثال اگر ضد ارزشی، ارزش شد، مثلا دروغ به عنوان یک ضد ارزش در فرهنگ جامعه ای تبدیل به ارزش شد و رواج پیدا کرد، دیگر دیندار و بی دین نمی شناسد، حضرت علی علیه السلام در خطبه ۳۲ نهج البلاغه می فرمایند: «اَیُّهَا النّاسُ، اِنّا قَدْ اَصْبَحْنا فى دَهْر عَنُود، وَ زَمَن کَنُود یُعَدُّ فیهِ المحسنُ مسیئا؛ ما در روزگاری ستیزنده و پر کفران به سر می بریم، در این روزگار انسان نیکوکار بدکار شمرده می شود.»

در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه نیز حضرت تصویری از جامعه ای که در فرهنگ منحط فرو رفته، ارایه می کند و از جمله شاخص های آن فرهنگ منحط را اینطور بیان می کنند: «و تواخی الناس علی الفجور، و تهاجروا علی الدین، و تحابّوا علی الکذب، و تباغضوا علی الصدق؛ مردم در پرده دری و شکستن حرمت ها به یکدیگر کمک می کنند، همه از دین می گریزند و به دروغ گفتن عشق می ورزند و با یکدیگر بر راستی دشمنی می ورزند.» اینها نشان می دهد که اوضاع فرهنگی تا چه اندازه منحط شده است.

مطلب سوم، ساز و کارهای مدیریتی، حکومتی، سیاسی و اجرایی است. یعنی مناسبات حکومتی و سیاسی به گونه ای است که انسان ها می گویند که باید دروغ بگوییم. به عنوان مثال می گویند لازم است برای حفظ این سازمان دروغ گفته شود، یا اینکه ممکن است انسان ها در سازوکارهای اجرایی در تنگناهایی قرار بگیرند که برای پیشبرد کار خود بگویند چاره ای نیست و باید دروغ بگوییم.

امیرمومنان در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه به نکته ای اشاره می کنند و می گویند: «وَ کانَ ذلک الزمانُ ذئابًا، و سلاطینهُ سباعًا، وّ اَوْساطُهُ اُکّالاً، وَ فُقَراؤُهُ اَمْواتاً، وَ غارَ الصِّدْقُ، وَ فاضَ الْکَذِبُ وَ اسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّهُ بِاللِّسانِ، وَ تَشاجَرَ النّاسُ بِالْقُلُوبِ، وَ صارَ الْفُسُوقُ نَسَباً، وَالْعَفافُ عَجَباً، وَلُبِسَ الاِسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً؛ زمانی می آید که مردم گرگ هم می شوند و زمامداران و حکومتداران درندگان، طبقه متوسط خرده شده و له شده، و فقیران مرده. صداقت در چنین مناسباتی رخ بر می بندد و دروغ می جوشد. به زبان، همه اظهار دوستی به هم می کنند و در دل ها همه با هم کینه و دعوا دارند. قانون شکنی و خلاف کاری نسب انسان ها می شود و پاکدامنی مایه شگفتی می شود و اسلام مانند پوستین وارونه می گردد.» بنابراین اگر قرار باشد که با دروغ و رواج دروغ مقابله شود و برای کاستن و اصلاح آن تلاش شود به نظر می آید که برای سه چیز باید برنامه ریزی شود، نظام تربیتی، فرهنگ و سازوکارهای حکومتی، مدیریتی و اجرایی.

دکتر مصطفی دلشاد تهرانی/مجله اینترنتی انسان

messages.comments