twitter share facebook share ۱۳۹۷ آذر ۰۱ 1728

 اينها همه از شاخه هاى درخت تلخ تكبر هستند كه پستى و خوارى را در چشم مردم موجب مى شوند. اسلام در پرهيز از همه اينها نهى مؤكَّد دارد.

در حديثى آمده است: «صعد رسول الله(صلى الله عليه وآله) المنبر يوم فتح مكّة فقال: أيّها الناس إنّ الله قد أذهب عنكم نخوة الجاهلية و تفاخرها بآبائها، ألا إنّكم من آدم و آدم من طين ألا إنّ خير عباد الله عبد اتّقاه; پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به روز گشايش مكّه بر منبر فراز شد و فرمود: اى مردمان! همانا خدا غرور جاهليت و باليدن به نياكان را از شما برگرفته است، هان آگاه باشيد كه شما از آدم هستيد و او از گِل بود، پس بدانيد كه بهترين بندگان خدا بنده اى است كه از خدا پروا كند».

عقبة بن بشير اسدى به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) عرض كرد: من در حَسَب و نَسَب، موقعيتى ممتاز دارم و در ميان كسانم ارجمندم. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: «تمنّ علينا بحَسَبك؟! إنّ الله تعالى رفع بالإيمان من كان الناس يسمّونه وضيعاً إذا كان مؤمناً، و وضع بالكفر من كان الناس يسمّونه شريفاً إذا كان كافراً، فليس لأحد فضل على أحد إلاّ بتقوى الله; حَسَب و نَسَب خود را به رخ ما مى كشى؟ همانا خداى متعال در پرتو ايمان، كسانى از مردم را والايى بخشيده كه ديگران ايشان را پست مى ناميدند، و با كفر، كسانى را به زير آورده كه مردم ايشان را شريف مى ناميدند، پس هيچ كس جز به تقوى بر ديگرى برترى ندارد».

مردى خدمت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رسيد و عرض كرد: «اى رسول خدا! من فلانى زاده فلانى ام و نُه تن از نياكان خود را نام بُرد، آن گاه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: آگاه باش كه تو دهمين ايشان در آتش هستى».

چرا انسان فخرفروش، تكبر در پيش مى گيرد آيا دليل آن اين است كه از مال و جاه و فرزند و نفوذ برخوردار است؟ اينها همه عوارض هستند، آيا او به نفس آكنده از پليدىِ خويش نمى نگرد؟

حضرت سيدالساجدين(عليه السلام) مى فرمايد: «عجباً للمتكبّر الفخور الذي كان بالأمس نطفة ثم هو غداً جيفة; شگفت از انسان متكبر فخرفروشى كه تا ديروز نطفه اى بيش نبود و فردا مُردارى بيش نخواهد بود».

فرزند اين امام، حضرت باقر(عليه السلام) فرمود: «عجباً للمختال الفخور، و إنّما خلق من نطفة ثمّ يعود جيفةً و هو فيما بين ذلك لا يدري ما يُصنع به; شگفت از انسان متكبر فخرفروش; كسى كه از نطفه آفريده شده و در پايان، مُردار مى گردد و در اين ميان نمى داند با او چه خواهند كرد».

سلمان فارسى اسلام را نيكو درك كرده بود و از همين رو روزى كه قريش نزد او به يكديگر فخر مى فروختند گفت: «و لكنّي خلقت من نطفة قذرة ثم أعود جيفة منتنة ثمّ إلى الميزان فإن ثقل فأنا كريم و إن خفّ فأنا لئيم; ولى من از نطفه اى پست پديد آمدم و آن گاه مردارى بدبو خواهم گشت و در پىِ آن به سوى ميزان خواهم رفت، اگر ]اعمالم در[ ميزان، سنگين باشد ارجمند هستم و اگر سبك بود فرومايه ام».

خود بزرگ بينى خصلت هاى پليدى در انسان پديد مى آورد كه با مقام رفيعِ انسانيت و نفس والا منافات دارد. يكى از اين خصلت ها بيدادگرى است كه سر به فرمان بزرگ تر نهادن را بر انسان دشوار مى سازد و بدين ترتيب ميوه هاى شيرين فرمانبرى را بر خود و مهتر خود، تباه مى سازد، و به همين سبب بيدادگرى دو كيفر دارد: كيفر هلاكت ]از طريق ظلم به ديگران[ و كيفر تباه كردن حقوق.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «إنّ أعجل الشرّ عقوبة البغي; كيفر بيدادگرى پرشتابتر از هر شرّ ديگرى به انسان مى رسد».

و اين امرى محسوس است، هركه از فرمانده خود فرمان نبرد در همان وقت محدود، زيانى را به جان مى خرد كه از سركشى او پديد آمده است.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد: «حقّ على الله أن لا يبغي شيء على شيء إلاّ أذلّه الله، و لو أنّ جبلا بغى على جبل لهدّ الله الباغي منهما; اين حقّ خداوندى است كه هيچ موجودى بر موجود ديگر سركشى نمى كند مگر آن كه خداوند آن را به خوارى كشد، حتى اگر كوهى بر كوه ديگر سركشى كند خداوند كوه سركش را درهم مى كوبد». ولى اين ستم از گونه اوّل نيست. به هر روى هر دو سركشى، تجاوز به حق شمرده مى شود و بى پروا به وادى گمراهى گام نهادن است، خواه بر مافوق خود ستم روا دارد، خواه بر ديگران.

اميرالمؤمنين على(عليه السلام) مى فرمايد: «أيّها الناس إنّ البغي يقود أصحابه إلى النار ـ إلى أن قال ـ و قد قتل الله الجبابرة على أفضل أحوالهم و آمن ما كانوا; اى مردم همانا ستمگرى و بيدادگرى مرتكبانش را به آتش مى كشانَد ـ تا آنجا كه مى فرمايد: ـ و خدا جبّاران را در بهترين احوال و آسوده ترين شرايطشان بكشت».

اين مثَل مشهور از همين جا آمده است كه: «سلطنت با كفر، دوام مى يابد ولى با ظلم، هرگز». اين سخن، صددرصد منطقى است، زيرا ناگزير روزى بر ظالم خواهد رسيد كه مظلوم بر او بشورد و خوابش را پريشان كند، و چه بسيار ظلمهايى كه تاج و تخت را از ستمگران ستانده است.

امام صادق(عليه السلام) فرمود: «يقول ابليس لجنوده ألقوا بينهم الحسد و البغي، فأنّهما يعدلان عند الله الشرك; ابليس به سپاه خود مى گويد: حسادت و ستمگرى را به ميان ايشان بيفكنيد كه اين دو نزد خداى با شرك، همسنگ اند».

امام(عليه السلام) به يكى از ياران خود نوشت: «انظر أن لا تكلّمن بكلمة بغي أبداً و إن أعجبتك نفسك و عشيرتك; بنگر كه هرگز از سر ستم سخنى بر زبان نياورى، هرچند مغرور ]قدرت [خود و كسانت باشى».

بدين سان اسلام جامعه اى را خواهان است بدور از ستم، و فردى را طالب است كه از ستم پاك باشد، نه ستمگر باشد نه ستمبَر.

از جمله صفت هاى برآمده از خودبزرگ بينى، خودستايى با بيان نيكويى ها و پس زدن زشتى هاست. برخى مردم بلكه بيشترينه ايشان پيوسته از خود نيك مى گويند و بديها را از خود نفى مى نمايند. انگيزه آنها از اين كار، چيزى جز عطش آنها به والايى نيست. شايسته آن است كه اين گروه از چشم مردم بيفتند، زيرا هرگونه خودستايى به نفس ديگران گزند مى رساند و مخاطب بر آن مى شود كه حتى امتيازات گوينده را نيز نفى كند، و از همين رو گفته شده: «هرگاه ديدى مردم تو را مى ستايند خود، خويش را ستايش مكن، و هرگاه خود را ستودى، پذيرش مردم را اميد مبَر».

اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد: «تزكية المرء نفسه قبيحة; خودستايىِ شخص زشت است».

يكى ديگر از خصلت هاى برخاسته از خود بزرگ بينى، تعصّب مى باشد. در اين صورت همه احساسات براى رسيدن به وضعى پسنديده يا درهم كوبيدن وضعى ناپسند، بسيج مى شوند، حال براى حق باشد يا باطل. گاهى آدمى براى خود تعصّب مىورزد و گاهى براى آنچه بدو تعلق دارد; چيزهايى مانند اثاث خانه يا جامه يا خويشان يا اهل محل و شهر و كشور يا براى امورى نظير آن.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «من تعصَّب أو تُعُصِّب له فقد خلع ربق الإيمان من عنقه; هركه تعصب ورزد يا براى او تعصب ورزند كمند ايمان از گردن او برون آورده شود».

چنين فردى تا وقتى مؤمن است كه انصاف ورزد و حق را در جايگاهش قرار دهد، اما اگر تعصب ورزد و از چار چوب حق برون رود يا نسبت به او باطل كارانه تعصب ورزند و او بدان رضايت دهد در راه باطل گام نهاده، به جاست كه از شمار مؤمنان خارجش كنند.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «من كان في قلبه حبّة خردل من عصبيّة بعثه الله يوم القيامة مع أعراب الجاهلية; هركه در دلش به اندازه خردلى تعصب نهفته باشد خداى او را به روز رستخيز همراه باديه نشينان جاهلى محشور كند».

امام سجاد(عليه السلام)مى فرمايد: «لم يدخل الجنّة حِمية غير حمية حمزة بن عبدالمطلب، و ذلك حين أسلم غضباً للنبيّ(صلى الله عليه وآله)في حديث السَّلى الذي أُلقي على النبي(صلى الله عليه وآله); هيچ تعصّبى به بهشت در نمى آيد مگر تعصّب حمزة بن عبدالمطّلب كه نسبت به بى حرمتى به پيامبر(صلى الله عليه وآله)خشمگين شد و در پى همين ماجرا اسلام آورد. و آن، هنگامى بود كه جفت ]يا شكمبه[ بچه شتر را بر روى حضرت افكندند».

اين گونه غيرت ورزى به بهشت وارد مى شود، زيرا يارى رساندن به اسلام را در پى داشت و آن هنگامى بود كه پيامبر را به روز تنهايى، ارجمندى بخشيد و كلمه خدا را در زمين، والايى بداد.

بسيارى اوقات تعصّب، مقدمه اى از زنجيره گناهان و جنايتهاست كه در اين هنگام آدمى بايد آن را ريشه كن كند تا در مهلكه هايى گرفتار نيايد كه نجات بخشى براى او يافت نمى شود.

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «إن الملائكة كانوا يحسبون أنّ إبليس منهم و كان في علم الله أنّه ليس منهم فاستخرج ما في نفسه بالحمية و العصب فقال: (خَلَقْتَنِى مِن نَّار وَ خَلَقْتَهُ مِن طِين); فرشتگان گمان مى كردند كه ابليس از ايشان است، ولى در علم خدايى چنين بود كه او در شمار ايشان نيست. پس آنچه در دل ابليس بود با غيرت ورزى و تعصّب، ظهور كرد و گفت: تو مرا از آتش آفريدى و او را از گِل آفريدى».

*برگرفته از کتاب ارزش ها در نگاه اسلام نوشته آیت الله سید محمد شیرازی

نظر شما