در عرف جهانی، کیفیتِ اساتید، زمینه را برای جذب امکانات و همینطور دانشجویان برجسته فراهم می آورد. اما «اساتیدِ با کیفیت و برجسته» چگونه ظهور می کنند؟ داشتنِ مدرکِ دکتری ضرورتاً به این معنا نیست که فرد، معلم و محقق شایسته ای نیز هست. هرچند محلِ اخذِ دکتری، اساتیدِ دوران دانشجویی یک استاد و شیفتگی او به رشته اش بسیار با اهمیت و حتی تعیین کننده هستند ولی دورۀ تکاملی یک استاد پس از ورود او به یک دانشگاه یا دانشکده شروع می شود.
در میان عواملِ مختلفی که یک استاد را برجسته می کند و دانش، استنباط، آموزش و متون او را غنی می کند، ارتباطات بین المللی اوست. به عبارت دیگر، او در کدام دایرۀ جغرافیایی، فلسفی، نظری و روشی فکر می کند؟ اگر مدیری 8 سال فقط با چند نفر معدود، موضوعات را بررسی کرده و تصمیم سازی کند، در همان چند نفر محدود است. بی دلیل نیست که بنگاه های اقتصادی هر چند ماه یک بار با افراد متفاوتی نسبت به تصمیم های اقتصادی خود مشورت می کنند تا در معرضِ همه دیدگاه ها قرار گیرند. فرصت هایی که یک دانشگاه برای رشد و تکاملِ فکری و شخصیتی اساتید خود ایجاد می کند حکمِ همین در معرض قرار گرفتن را دارد. در زیر، به نمونه هایی از این فرصت ها اشاره می شود:
اول، دانشگاه های برجسته دنیا، از بودجه ای مناسب برخوردارند که هرسال تعدادی محقق از دانشگاه های دیگرِ کشور خود و یا کشورهای دیگر دعوت می کنند تا «دانشجویان و اساتید» با افکار و روش و نظریه های جدید آشنا شوند. از این رو، دانشکدۀ مطلوب آن است که در راهروها و کلاسهای آن، در کنار اساتید ایرانی، اساتید مصری، هندی، ژاپنی، کانادایی، اتریشی، روسی و دهها ملیت دیگر رفت و آمد داشته باشند تا زمینه یادگیری، محک زدن، مقایسه و تکامل اساتید را فراهم آورند. تکامل یک دانشگاه، هم به جغرافیای وسیع تر با دانشگاه های دیگر نیاز دارد و هم به حس یادگیری و بهتر شدن توسط اساتید. رشدِ فکر، محتاج جغرافیایی متکثر با شعاعی وسیع است. همینکه جغرافیا محدود شد، فکر هم محدود می شود. واتیکان زمانی متحول شد که کاردینال ها تشویق شدند به دانشگاه ها بروند و علوم جدید را بیاموزند، هم کاردینال باشند و هم اقتصاد دان، هم کاردینال باشند و هم فیزیکدان، هم کاردینال باشند و هم پزشک.
استادی که با تعدادی از افرادِ تکراری معاشرت می کند و از شهر و محیط خود بیرون نمی رود، در همان روشها و نظریه های سابق خود متوقف می ماند. حرفِ جدید با تغییر جغرافیا به دست می آید. یکی از دلایل عقب ماندگی جهانِ سوم، در انتزاعی بودن صرف است که سبب شده است از بَصَری بودن و مشاهده کردن، که سریع تر انسان را به مقایسه و تغییر سوق می دهد، محروم بماند. دانشگاه های جهان سومی عموماً محیط های بسته آموزشِ نظریه های تکراری هستند زیرا در تعامل، مقایسه و یادگیری با ضدِ خود نیستند و یا فرصتِ کار میدانی را ندارند.
بین سال های 1632 و 1668، Jean-Baptiste Tavernier فرانسوی، شش سفر به ایران کرد و سپس در سال 1679 کتاب Les Six Voyages (شش سفر) را چاپ کرد. Jean Chardin فرانسوی بین سال های 1665 و 1677، حدود ده سال در ایران زندگی کرد. او در سفرنامه خود که سال 1711 (309 سال پیش) در آمستردام چاپ شد از خُلقیات گرفته تا متراژ منازل و تنوع طبیعت در ایران مطلب نوشت. در مقامِ مقایسه، در خاورمیانه هزاران نفر متخصصِ اقتصاد، جامعه و فرهنگ غرب وجود دارد که هیچ گاه فرصتِ خروج از جغرافیای محدود خود را نداشته اند و بدون مشاهده و فرصت بصری یادگیری، دهها نوع بافندگی ذهنی را با قاطعیت ابراز می دارند.
دوم، فرصتِ اساتید برای سفر به دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی جهان است که توسط دانشکده ها تسهیل می گردد. دکتر عبدالحسین زرین کوب که فارغ التحصیل ادبیات و تاریخ از دانشگاه تهران بود در کمبریج، سوربن و پرینستون هم سابقه کار علمی و تدریس دارد. او در دهه چهل و پنجاهِ زندگی خود به جایگاهی رسیده بود که در دانشگاه های معتبر جهان حضور داشت و دیدگاه های خود را مطرح می کرد. عموماً هر استادی هر پنج سال یکبار باید این فرصت را داشته باشد تا یک سال از محیطِ کاری خود فاصله گرفته و در مرکز یا دانشگاهی دیگر به مشاهده، مطالعه و مقایسه روشها و نظریه های خود بپردازد و چه بسا در آن ها تجدید نظر و یا تعدیل نماید.
به میزانی که محیط، متضاد تر یا حداقل متفاوت تر باشد، زمینه یادگیری بیشتر خواهد بود. اکر یک استادِ انگلیسی به ژاپن برود طبعا بیشتر می آموزد تا اینکه در کانادا که به انگلستان خیلی شبیه است وقت صرف کند. هرچند اینترنت، دسترسی به منابع را راحت کرده است ولی مواجهه مستقیم، دیالوگ، بحث و جدل و کلاس درس، در محیط های متفاوت قابل مقایسه با اینترنت نیست. حتی اجماعِ نظرِ نسبتاً قابلِ اتکایی بوجود آمده که کلاس های درسِ اینترنتی با استفاده از اپلیکشن Zoom پس از کرونا، قابلیتهای یادگیری کلاس درس پیش از کرونا را ندارند. شناخت های صرفِ انتزاعی و عدم دسترسی به مصداق، نمونه و جزییات، باعثِ توقفِ علمی نهادِ دانشگاه می شود. اساسِ این توقف در داشتن یا نداشتن فرصت اساتید دانشگاه در مشاهدۀ جهان و آشنایی با افکار و تحقیقات جدید است. وقتی ذهن در معرض نگاه ها و ادله متفاوت قرار نگیرد، به تدریج اُکسیده می شود و به نوعی خود درست پنداری، حتی به صورت ناخودآگاه، دچار می شود. دیدنِ جهان، کار در مراکز و دانشگاه های مختلف، درگیر شدن با مفروضات، فرضیه ها، نظریه ها و پارادایم های مختلف، آدمی را صبور و با حوصله می کند و به معنای واقعی کلمه و مفهوم، به او پلورالیسم علمی را می آموزد.
سوم، کار با جهان و آشنایی با افراد و مراکز در کشورهای مختلف، فرد دانشگاهی را مجبور می کند که به چند زبان نه آشنایی بلکه تسلط پیدا کند. یکبار یکی از روسای جمهور ترکیه به این نویسنده این چنین گفت: در دهه های 1960 –1970 میلادی، افرادی که رایزنِ فرهنگی ایران در ترکیه بودند آنقدر به زبان، ادبیات، تاریخ و جامعه ترکیه، و حتی تا دورۀ عثمانی، مسلط بودند که در دورۀ اقامتشان در آنکارا، یک منبع علمی برای دانشجویان و اساتید محسوب می شدند. عموماً در اروپا یک دانشجوی لیسانس یک سال از چهار سال دوران تحصیلش را در کشوری دیگر به دانشگاه می رود تا با زبان و ادبیات آن کشور در سنین پایین آشنا شود و به همین دلیل است که اروپایی ها به چند زبان صحبت می کنند. یکی از دلایلی که چینی ها حدود 369000 نفر دانشجو در آمریکا دارند یادگیری و تسلط قشرِ تحصیل کرده به زبانِ رایج بین المللی یعنی انگلیسی در سنین پایین است.
جمع بندی. اگر وضعیت اقتصادی کشور همین گونه که هست ادامه پیدا کند، ارتباطات دانشگاه ها و اساتید با محیط بین المللی به حداقل خواهد رسید. با توجه به منابع بسیار محدود دانشگاه ها، فرصتِ استفادۀ اساتید برای مطالعات و تحقیقات در خارج و دعوت از اساتید خارجی برای تدریس در داخل، اگر نگوییم صفر، بسیار محدود خواهد شد. در چنین شرایطی یا اساتید باید از امکانات دانشگاه های خارجی استفاده کنند که روز به روز محدود تر می شود یا خود باید امکانات مالی داشته باشند تا بتوانند به عنوان مثال یک سال در مرکز یا دانشگاهی به پژوهش جدید بپردازند. با شرایط امروز، حداقل هزینه ای که یک فردِ دانشگاهی برای یک سال زندگی آکادمیک در خارج از کشور نیاز دارد حدود 972 میلیون تومان است. این رقم را با میانگین صد میلیون تومانی حقوقِ سالیانه یک دانشگاهی مقایسه کنید.
اگر امیدوار باشیم که اساتیدِ آیندۀ دانشگاه ها خوب درس خوانده اند، به زبان های خارجی مسلط هستند، در امتحانِ جامع حداقل 1000 کتاب مطالعه کرده اند، رساله مهمی نوشته اند، شیفته حرفه خود هستند وبنابراین شخصیتِ علمی صاف (و دوراز طامات) دارند، اما در عمل و درفرآیندِ کارِدانشگاهی برای مشاهده، یادگیری و تجدید نظر در تئوری های خود از طریقِ کار در مراکزِ علمی و دانشگاهی جهان با امکانات محدودِ مالی دانشگاه ها رو به رو خواهند شد.
طی ده سال آینده، نسلِ جدیدی در دانشگاه های کشور به تدریس و تحقیق مشغول خواهند شد اما فرصت آن ها برای رقابت در سطح بین المللی بسیار محدود خواهد بود. این محدودیت، اثراتی منفی بر کیفیتِ دانشگاهها و سطح علمی دانشجویان بر جای خواهند گذاشت. نظرخواهی این نویسنده با اساتیدِ رشته های مختلف در دانشگاه ها بر درستی این روند صحه می گذارد. به موازاتِ این تحول در نظام دانشگاهی، طی ده سال آینده افراد بازنشسته قابل توجهی با سوابقِ اجرایی و سیاسی برای تدریس وارد دانشگاه ها خواهند شد تا عمدتاً خاطرات و فراز و نشیب های اجرایی خود را با دانشجویان به اشتراک بگذارند. در کنار این افراد، کسانی هم هستند که به موازاتِ ده ها کار اجرایی، تدریس هم می کنند که با ماهیتِ کارِ تمام وقتِ علمی و تحقیقاتی منافات دارد. این معنای جدید از استاد و دانشگاه، کارکرد و کارایی دانشگاهها را مخدوش خواهد کرد.
از این رو، اگر دانشگاه ها نتوانند هر سال حداقل به 20 درصد از اساتید خود فرصت استفاده از مراکز علمی و دانشگاهی جهان را بدهند و یا اساتید خارجی را در دانشکده ها به صورت مهمان بپذیرند و اینگونه فضای ساختاری یادگیری و جرح و تعدیل نظریه ها و پارادایم ها را در طیف رشته ها به وجود بیاورند، نظام دانشگاهی به واسطه انزوای جغرافیایی از محیط بین المللی و دور شدن از بحث و گفتگو های جهانی به محیطی بسته و تدریسِ گفتمان های نامربوط تبدیل خواهد شد. اگر بپذیریم 80 درصد اعتبار یک دانشگاه یا دانشکده در کیفیتِ اساتید آن خلاصه می شود، سرمایه گذاری برای این قشر جامعه جهتِ آیندۀ کشور حیاتی است وخود نوعی تولیدِ ثروت برای رشد و توسعه عمومی خواهد بود.
در خاتمه یکبار دیگر سی ویژگی یک استاد دانشگاه را جهت تحکیم مبانی وجودی و هویتی نظام دانشگاهی در زیر به یاد می آوریم:
۱–حداقل ۸۰ درصد وقت کاری او، صرف تدریس، تحقیق، مراکز تحقیقاتی و کنفرانسهای علمی شود؛
۲–خود را در معرض دیدگاههای گوناگون قرار دهد؛
۳–تفاوت میان توجیه کردن و استدلال کردن را بداند؛
۴–تفاوت میان تبلیغ کردن و استدلال کردن را بداند؛
۵–در جریان مباحث و گفتمانهای رشته خود در سطح بین المللی قرار داشته باشد؛
۶–حداقل روزی چهار ساعت مطالعه کند؛
۷–از مرید پروری، پرهیز کند؛
۸–برای تبلیغ شخص خود، برنامه ریزی نکند؛
۹–مبلّغ افراد نباشد؛ بلکه بسط دهندۀ منطق و استدلال باشد؛
۱۰–دانشجو و مخاطب از نقد افکار او، احساس امنیت کامل کند؛
۱۱–روش تدریس او باعث فکر کردن بیشتر توسط دانشجویان و مخاطبان گردد؛
۱۲–اگر از متون او، نقد عالمانه ای شد، تشکر کرده و پاسخ دهد؛
۱۳–اگر به نظریه متفاوتی رسید بگوید قبلاً اشتباه کردم و خود را اصلاح کند؛
۱۴–نظریه پرداز صرف نباشد؛ برای بهبود وضع جامعه راه حل ارائه دهد؛
۱۵–آنقدر بی خوابی و زحمت بکشد تا نسبت به نظریه پردازی خود، اطمینان پیدا کند؛
۱۶–ضمن کار علمی، با منِ انضمامی خود مبارزه کند؛
۱۷–متانت گفتاری و رفتاری را در هر شرایطی حفظ کند؛
۱۸–در بحث و مناظره، عصبانی نشود، بی احترامی نکند، صدای خود را بالا نبرد و از القاب استفاده نکند؛
۱۹–استقلال فکری خود را در شرایط متفاوت اجتماعی و سیاسی حفظ کند؛
۲۰–دانشجوی قوی را تقدیر و دانشجوی ضعیف را تشویق کند؛
۲۱–با هم قطاران خود در سطح بین المللی در ارتباط باشد؛
۲۲–حداقل به یک زبان خارجی مسلط باشد؛
۲۳– ۹۰ درصد کار علمی و تحقیقاتی او به صورت نوشتن و متن باشد؛
۲۴–از همکاران خود بدگویی نکند؛
۲۵–یک کتاب تأثیرگذار و ماندنی در رشته خود، تولید کند؛
۲۶–بنیان های فلسفی متون و افکار او با نهایت دقت پرورانده شده باشند؛
۲۷–برای روشنگری، بعضاً با رسانه ها مصاحبه کند؛
۲۸–از مراکز قدرت فاصله بگیرد تا بتواند بدون ملاحظه، نتایج فکر و تحقیقات خود را به جامعه علمی و شهروندان عرضه کند؛
۲۹–سراغ صاحبان منصب نرود؛ اگر برای جامعه و بسط علم مفید بود، دعوت بعضی از آن ها را بپذیرد؛
۳۰-کسی که بعضاً به دانشگاه سر می زند، به معنای دقیق علمی کلمه نمی تواند استاد دانشگاه باشد.
نظر شما