عالم افکار مفهومی است در مقابل عالم اشیاء (مادیات). تمرکز بر عالم اشیاء سبب وقوع فجایع و بلایا در جهان است؛ زیرا زمانی که انسان در عالم اشیاء و مادیات غرق است، توانایی درک مسائل و توجه به آینده را از دست می دهد و آنگاه است که با بلایای مختلف روبرو شده، آسیب می بیند.
بلایا سه نوع است:
نوع اول: بلایای طبیعی که انسان در وقوع آنها نقشی ندارد
نوع دوم: بلایای طبیعی که برعکس نوع اول، انسان نیز در وقوعش دست دارد، مثل گرم شدن زمین و تغییرات اقلیمی
نوع سوم: بلایایی که تماما عامل وقوعش انسان است، مانند حوادث رانندگی یا بیماری های جسمی ناشی از غذاهای فرآوری شده.
عالم مادیات
عالم مادیات، عالمی پر جاذبه است؛ لذا در صورتی که عقل کنترل هوای نفس را از دست دهد، جاذبه این عالم به سرعت بر آگاهی و هوشیاری انسان غلبه کرده، باعث می شود که آدمی به هر چیزی طمع کند و آن را به هر قیمتی به تملک خود درآورد. در نگاهی دیگر به فرموده امام علی(ع) طمع انسان را اسیر اشیاء می کند: «الطمع رق مؤبد؛ طمعكارى، بردگى هميشگى است» و در نتیجه این بردگی، دیگر به عواقب و خطراتی که ممکن است پیش بیاید اهمیتی نمی دهد. چنین انسانی به ورطه منفعت طلبی و لذت جویی نامحدود خواهد افتاد.
مثلا شرکت های سرمایه داری بدون فکر کردن به عواقب و فجایعی که در نتیجه زیاده خواهی آنها بروز می کند، تنها هدفشان حفظ رشد اقتصادی و افزایش سود بیشتر است. بسیاری از مشکلات ناشی از تغییرات اقلیمی همچون گرم شدن زمین، سیل ها و طوفان های مخرب که امروزه دامنگیر جوامع مختلف شده، از چنین طرز فکری نشأت می گیرد. افرادی که شعارشان زندگی در زمان حال و کسب لذت به هر قیمتی است، به این ضرب المثل عمل می کنند: «الشاطر هو الذي يعبّي السلة بالعنب؛ زیرک کسی است که سبد را پر از انگور کند»؛ معنی این ضرب المثل این است که در زمان حال زندگی کن و منتهای بهره را از آن ببر، برای نمونه به رستورانهای مختلف برو و بدون فکر به مضرات غذای ناسالم و پرخوری، تنها از خوردن لذت ببر و... .
کوتاه سخن اینکه در صورت عدم مراقبت، دنیای مادی بر عالم اندیشه غلبه یافته، و انسان را گرفتار مصیبت و بلایا می کند.
عالم افکار
توجه به عالم افکار در کنار عالم ماده، در انسان ایجاد آگاهی و هوشیاری کرده و سبب کنترل تمایل ادمی به سوی مادیات می شود. عالم اندیشه متمایز کننده انسان از حیوان است؛ به وسیله این بعد از وجود، حیات انسان به صورت صحیح اداره و مدیریت می شود. این بعد به انسان بصیرت بخشیده و از اسارت حواس پنجگانه رهایی می یابد. مثلا امروزه مشکلاتی که به خصوص در اثر ارتباط با شبکه های اجتماعی برای انسان بوجود می آید، به دلیل غلبه دو حس شنوایی و بینایی بر عقل ما است. بنابراین باید مراقب باشیم که اسیر توهمات نشویم؛ سعی کنیم با استفاده از عالم فکر و اندیشه، خود را از دنیای مادیات رهانیده و دوراندیشی را پیشه سازیم. دوراندیشی یعنی دیدن حقیقت ماجرا و آنچه از دیدگان مخفی است، نگاه به آینده، بینش و تفکر عمیق به امور مختلف و مدیریت آنها.
عالم اسباب و مسببات
عالم افکار همچنین به توانایی درک عالم اسباب و مسببات می انجامد. انسان باید بفهمد که هیچ معلولی در این دنیا نمی تواند تصادفی باشد و حتما تابع علت یا اسبابی است. توانایی درک عالم اسباب و مسببات و شناخت رابطه ای که بین علت و معلول موجود است، منجر به توانایی در کشف و پیش بینی نتایج خواهد شد. بنابراین شناخت این عالم بسیار مهم است، و تنها راه این شناخت، عمیق شدن در عالم افکار می باشد.
عالم اخلاق
برخلاف عالم مادیات که انسان را به سمت امیال سرکش نفسانی سوق می دهد، عالم افکار انسان را در چارچوب اخلاق قرار می دهد. زندگی بر موازین اخلاقی که سالمترین نوع زندگی است، نتیجه تفکر و تعقل است. افرادی که اخلاقی زیست می کنند، به نتیجه و عواقب اعمال خود می اندیشند.
برای دوری از بلایا با بهره مندی از عالم افکار باید:
اول: آموزه های تربیتی هم مادیات و هم معنویات را در بربگیرد
امروزه آموزش تربیتی رایج در جوامع ما، از خانواده و مدرسه گرفته تا دانشگاه، انسان را به سمت عالم مادیات سوق می دهد. در این مدل آموزشی هرگز سخنی از ارزشهای انسانی و معنویات نیست؛ لذا ملاک اول در زندگی پول و مادیات می شود. پدر از کودکی، فرزندش را اینگونه آموزش می دهد که تو باید دکتر شوی، زیرا اولویت اول در این شغل کسب درامد خوب است، نه معالجه و نجات مردم. این یک آموزه تربیتی است که انسان را به دنیای اشیاء محدود می کند؛ غافل از آنکه آموزه های تربیتی زیربنای سلوک و رفتار انسانی یا غیر انسانی است.
انسانی که در بزرگسالی مرتکب رفتاری غیراخلاقی می شود، این رفتار یک شبه در او شکل نگرفته است بلکه ریشه در کودکی وی دارد. این مسئله که انباشتگی رفتار نامیده می شود، به این معنی است که فرد از کودکی یک رفتار را آنقدر تکرار می کند تا به مرحله ای می رسد که این رفتار به یک ارزش تثبیت شده در وجود او تبدیل می شود.
بر این اساس باید از دوران کودکی در فرآیند انباشت رفتاری، بر مبنای معنویات و بدون افراط در مادیات عمل کنیم.
دوم: برجسته کردن خطرات
باید از طریق نهادهای راهنما، مخاطب را از خطرات پیش رو آگاه کرد. برای روشن تر شدن مطلب مثالی می زنیم: بعضی از بانکهایی که دچار بحران های مالی می شوند، به این دلیل است که عملکرد این بانکها معطوف به انتشار اوراق قرضه است، اوراقی که باید متکی به نرخ بهره نسبتا پایین باشد، اما آنها عکس این عمل کرده، و با بالا بردن نرخ بهره بعد از مدتی اعلام ورشکستگی می کنند. حال اگر این بانکها به یک نهاد فکری وابسته بودند، این نهاد می توانست از طریق مطالعات ساختاری، آنها را از خطرات احتمالی آگاه کرده، و از بحران های مالی جلوگیری کند.
بنابراین انسانها نیازمند نهادهایی هستند که آنها را در زمینه های مختلف راهنمایی کرده، از خطرات و بلایای پیش رو بازدارد. مثلا در خانواده، والدین باید نسبت به خطراتی که در کمین فرزندانشان است، آگاه شوند، یا پدر خانواده نسبت به مدیریت اقتصادی، مثل صرفه جویی یا خطرات مصرف گرایی و.... آگاهی یابد.
سوم: فرهنگ آگاهی
آگاهی یک نوع شعور ذاتی و بیداری ذهنی است که به طور مداوم بر رفتار فرد مراقبت می کند. مثلا بیداری ذهنی در غذا به این معناست که: این غذا به چه هدفی صرف می شود؟ آیا به نیت رفع نیاز بدن یا از روی میل و هوس است؟ لذا ما در تمامی ابعاد زندگی اعم از سیاسی، اجتماعی، بهداشتی، مادی، آموزشی و... نیازمند هوشیاری ذهنی هستیم، تا همواره از خطراتی که ممکن است در معرض آن قرار گیریم آگاه شویم.
نشست هفتگی نبأ
گردآورنده: حجت الاسلام شیخ مرتضی معاش
مترجم: حکیمه سادات راغب زاده
messages.comments