در اخبار اینگونه آمده است که پس از پایان جنگ احزاب و شکست غیرمنتظره مشرکان، سپاهیان اسلام یهودیان بنی قریظه را که پیمان شکسته و به کفار دست یاری و همکاری داده بودند محاصره کردند. سرانجام یهودیان ناچار به تسلیم شدند و با موافقت هر دو طرف، داوری در مورد سرنوشت آنان به سعدبن مُعاذ واگذار شد. سعد نیز حکم داد که مردانشان کشته و مالشان تقسیم و زنان و فرزندانشان اسیر شوند. روز بعد حکم قتل در مورد مردان که ۶۰۰ یا ۷۰۰ نفر بودند اجرا شد. گودالی در بازار مدینه حفر کرده و قربانیان را گردن زده در گودال میانداختند.
بسیاری همین داستان را دستاویزی برای حمله به اسلام قرار دادند و با اشاره به اقدامات داعش مدعی شدند: کسانی که می گویند رفتار داعش اسلامی نیست؛ یا از اسلام اطلاعی ندارند و یا همان روشنفکر مآبانی هستند که دانسته سعی در تقدس اسلام و رهبر آن محمد ابن عبدالله دارند، داعش همان گروهی است که با اتکا به آموزههای اسلامی صدها زن و دختر کرد ایزدی عراق را به عنوان ملک یمین یا میان خویش تقسیم نمودند و یا آنان را در شهرهای مختلف عراق مخصوصاً موصل فروختند.
کشتار بنی قریظه از دیرباز محل بحث بوده است، چراکه مجازات اعمال شده از منظر انسانی و اخلاقی مورد پذیرش نیست و با یکی از اصول مسلم حقوق اسلامی یعنی تناسب جرم و مجازات در تضاد می باشد. ضمن اینکه یکی از اهداف ظهور اسلام پایان دادن به خشونت جاهلی و رعایت اخلاق در جامعه بود و انجام چنین رفتاری از سوی پیامبر هدف از ظهور اسلام را زیر سؤال می برد؛ همچنین بهانه ای به دست یهودیان می داد تا از آن، حربهای برای دشمنی و تبلیغ ضد اسلام و مسلمانان بسازند.
اکنون با توجه به مطالعات و تحقیقات صورت گرفته، می توان به طور قطع وقوع چنین حادثه ای را انکار کرد. البته در اینکه چندین تن از سران خائن بنی قریظه طبق آنچه آیه 26 سوره احزاب بدان اشاره می کند کشته شدند تردیدی نیست، اما این حجم گسترده از کشتار هیچگاه به وقوع نپیوسته است و در پاسخ به چرایی این بزرگنمایی میتوان گفت به احتمال بسیار زیاد از دو سو مبالغه شده است: از یک سو مسلمانان برای این که شجاعت و قاطعیت خود را ـ آن هم در برابر یهودیانی که همواره با آنان در اختلاف و دشمنی بودند ـ نشان داده و در واقع اقتدارشان را به رخ رقیبان بکشند و از سوی دیگر، یهودیانی نیز که در اقلیت و احیانا آزار و محدودیت بودند، برای این که مظلومیت خود و شقاوت رقیب را به نمایش بگذارند، دست به چنین عددسازی شگفتی زدهاند. این نوع گزافهگویی و عددسازی را ما در تاریخ قرن نخست و فتوحات و به طور مشخص در باب فتح ایران میبینیم.
حدود نیم قرن پیش در لندن پژوهشگری به نام و. ن. عرفات در مقاله ای با عنوان «نگاهی نو بر ماجرای بنی قریظه و یهودیان مدینه» با بررسی اسناد موجود و به ویژه با توجه به قواعد و معیارهای شریعت اسلام به شکل قانعکنندهای نشان داده است که حداقل چنان کشتار سهمگینی نمیتواند رخ داده باشد.
آنگونه که نویسنده مقاله به این موضوع پرداخته است در زمان ظهور اسلام، سه قبیله یهودی در مدینه زندگی میکردند. قبیله بنی قینقاع و بنی نضیر پس از آنکه بدلیل دشمنی ورزیدن با مسلمانان محاصره و سپس تسلیم شدند، اجازه یافتند با همه اموال منقول خود از آن منطقه خارج شوند اما هنگامی که نوبت به قبیله بنی قریظه می رسد مورخان مدعی کشتار 400 تا 900 تن از مردان قبیله می گردند.
اولین اثری که به کشتار بنی قریظه اشاره نموده کتاب سیره ابن اسحاق است. طرفه اینکه وی در سال ۱۵۱ هجری یعنی ۱۴۵ سال پس از واقعهی مورد سؤال فوت کرد، بنابراین گزارش واقعه با فاصلهای بسیار زیادی از زمان اتفاق گردآوری شده است. مورخان بعدی نیز شرح ماوقع را از همین کتاب برداشت کردند و برخی تأکید میکردند که خود [از روایتها] اقناع نشدهاند. اما حاضر نبودند درباره این ماجرا زحمت بیشتری به خود بدهند. ابن حجر، یکی از ناقلان حدیث، این داستان را با عنوان « فلسفههای عجیب» رد میکند و مالک، یکی از فقهای معاصر ابن اسحاق، صریحاً وی را به دلیل روایت این داستان « دورغگو» و« شیاد » می خواند چراکه «داستانهای خود را از یهودیان نقل میکند». ابن حجر، نقطه نظرمالک را در محکوم کردن ابن اسحاق اینگونه تشریح می کند: مالک، ابن اسحاق را به خاطر این نکته محکوم کرد که برای دستیابی به روایت عملیات نظامی پیامبر، به دنبال یهودیان مدینه رفت تا نقل قولهایی را که از پدرانشان به آنها رسیده است ثبت کند.
به طور کلی مورخان و نگارندگان زندگی پیامبر برخلاف آنچه شیوه کار فقیهان و گردآورندگان احادیث است در ذکر روایات دقت و سخت گیری لازم را نکرده اند و در بسیاری از موارد از زنجیرهی راویان هیچ نامی نبرده اند، حال آنکه در بیان یک واقعه تاریخی تمام راویان می بایست افرادی قابل اعتماد و امین باشند. اما آنچه در روایت ابن اسحاق از شکست بنیقریظه شاهدیم وجود نوادگان مسلمان یهودیان بنیقریظه در میان سلسه راویان است که دسته ای از آنان نزدیکان و خانواده آل زبیر (خانواده ای از یهودیان بنی قریظه) بودند.
درمقابل این منابع غیردقیق، تنها منبع کاملاً اصیل و معاصر این ماجرا قرآن است. مرجع آن نیز آیهی ۲۶ سورهی احزاب است که بسیارکوتاه به این امر پرداخته، می فرماید: «و کسانی از اهل کتاب را که از آنان (قریشیان) پشتیبانی کردند، ازبرج و باروهایشان فرو آورد و در دلشان هراس افکند، چندان که گروهی از ایشان را کشتید و گروهی را به اسارت گرفتید.»
میتوان تصور کرد اگر ۶۰۰ تا ۹۰۰ نفر براین شیوه کشته میشدند، اهمیت ماجرا بیش از اینها بود. باید ارجاعات روشنتری درقرآن به این ماجرا میشد، نتیجهگیری از آن استخراج و عبرتی از آن آموخته میشد. اما وقتی که تنها رهبران مجرم درماجرا مجازات شده باشند، طبیعی است که تنها اشارهی کوتاهی به موضوع کفایت میکند.
بنابراین با توجه به دلایل فوق، همچنین تأکید اسلام بر مجازات مرتکب و عدم سرایت آن به دیگران، رعایت حقوق اسیران جنگی که مطابق با مقررات اسلام یا آزاد می شدند یا به آنها اجازه داده میشد که آزادی خود را بخرند، رفتار توأم با ملایمت و بخشش که با قبایل مشابه انجام شده بود و نیز روح عدالت طلب اسلام به ویژه آیهی «هیچ کس باردیگری را بردوش نمیکشد» همگی نافی کشتاری است که به پیامبر نسبت می دهند.
اما شاید بتوان ریشه داستان کشتار بنیقریظه را در رخدادهای گذشته و مصایبی دانست که یهودیان در زمان جنگ با رومیان متحمل شده و بر اثر همین رنج ها و جنایات به عربستان فرار کرده بودند. بنابر روایات نقل شده حاکم اورشلیم ۸۰۰ یهودی را که علیه وی شورش کرده بودند دستگیر نمود به صلیب کشید و همسران و فرزندان ایشان را درمقابل چشمانشان قتل عام کرد. به طورمشابه افراد زیادی نیز توسط دیگران کشته شدند .وقایعی که همگی در جزئیات شباهت بسیاری با کشتار بنی قریظه دارند و حتی گاه در بیان انها به نام های مشابه اشاره شده است. بنابراین می توان گفت که اصل ماجرای بنی قریظه همان است که نوادگان یهودیان فراری [ازاورشلیم] به جنوب عربستان ازجنگهای یهودیان حفظ کرده بودند و نسلهای بعدی از اعقاب یهود، جزئیات حوادث پیشین را بر ماجرای محاصره بنی قریظه افزودند و این ملغمه درروایت ابن اسحاق بروز یافت. در این میان، مورخان مسلمان غفلت ورزیدند و بیتوجه به نقل آن پرداختند.
*حسن یوسفی اشکوری
نظر شما