همواره در تعریف دینداری برخی از روحانیون بر مناسک عبادی و احکامی همچون نماز، روزه و حجاب تأکید میکنند؛ اما از سوی دیگر برخی از روشنفکران بر رعایت اصول اخلاقی همچون صداقت، امانتداری، وفای به عهد و مانند آنها اصرار میورزند، پرسش این است که دیندار بودن در گرو تأکید بر کدام یک از این دو است؟ احکام مناسکی یا احکام اخلاقی؟
حجت الاسلام محمد سروش محلاتی، در گفتگویی با مجله خیمه درباره جامعه اخلاقی و نسبت مناسک با اخلاق گفت:
به لحاظ اصولی و مبنایی، این تفکیک و جداسازی قابل قبول نیست. زیرا احکام فقهی مثل نماز و روزه و حتی حجاب، دارای اهداف و غایات اخلاقی است، مثلاً در قرآن آمده است که نماز از زشتی که همان قبح اخلاقی است، انسان را بازمیدارد؛ «ان الصلاه تنهی عن الفحشا و المنکر»، پس نباید مناسک عبادی را در مقابل احکام اخلاقی قرار داد؛ بلکه این مناسک به تحکیم و تثبیت ارزشهای اخلاقی میانجامد.
اصل رابطه مناسک و اخلاق، مبتنی بر درک درست از عبادت و مخصوصاً نماز است، اگر نماز توجه به خداوند را در انسان زنده میدارد و به درک حضور حق میرساند و موضوع قیامت و پاداش و جزا در سرای دیگر را به یاد ما میآورد و روزانه پنج نوبت به ما متذکر میشود، قهراً چنین عملی، بازدارنده از مفاسد خواهد بود. علامه طباطبایی در این باره مطلب زیبایی دارد، ایشان میگوید: اگر انسان مدت کوتاهی بر نماز مداوات داشته باشد و آن را با راستی و حقیقت به جا آورد، ملکه پرهیز از زشتیها قطعاً در او به وجود میآید. به هر حال تردیدی نیست که هر چه در انسان یاد خدا قویتر باشد، ملکه دوری از معصیت و نافرمانی که زشتی های اخلاقی هم جزئی از آن است، قویتر است، از طرف دیگر روزه هم دارای چنین تأثیری است که در قرآن با «لعلکم تتقون» به آن اشاره شده است؛ چون همین امساک، گامی در جهت تسلط انسان بر قوای نفس خویش است و اراده انسان را در برابر خواهشهای نفسانی و حیوانی تقویت میکند، یعنی انسان قدرت مدیریت بر خود را پیدا میکند و مگر ممکن است کسی چنین مدیریت شایستهای بر خویش نداشته باشد و در عین حال یک انسان اخلاقی باشد؟ پس اگر ما روح تربیتی مناسک عبادی را توجه کنیم، رابطه مناسک و اخلاق خیلی روشن میشود.
اما در این میان توجه به دو نکته ضروری است؛ نخست آنکه همه نمازها، در یک سطح نیست، برخی از نمازها معیوب و ناقص و برخی در حد متوسط و بعضی کامل است، لذا از هر نمازی توقع و انتظار هر نوع بازدارندگی در برابر فحشا نمیرود، چون نمازهای ضعیف، تأثیرات ضعیف دارند. دوم آنکه تأثیر نماز از نوع اقتضاست نه از نوع علت تامه. در تفسیر المیزان در ذیل همان آیه علامه این مطلب را توضیح داده یعنی باید به دیگر شرایط مشخص هم توجه کرد و در نظر گرفت که در برابر این مقتضی، چه موانعی وجود دارد که جلوی اثر نماز را میگیرد. مثلاً محیط نامناسب و فضای اجتماعی نامساعد از اثر تربیتی نماز میکاهد و حال و هوای تثبیت نمازگزار را به هم میریزد. شما تأثیر عوامل مختلف را در وقوع جرم و رفتارهای غیراخلاقی فراموش نکنید. مناسک مذهبی و دینی، ذاتاً به تقویت اخلاق کمک میکنند؛ ولی این تأکید به عامل درونی، به معنی بیاثر بودن عوامل بیرونی نیست.
بنابراین جامعه دینی «میتواند» اخلاقیتر باشد، ولی هیچ ملازمهای در اینجا وجود ندارد، چرا که دین «یک عامل» است و تا وقتی عوامل دیگر اخلاقی بودن با آن هماهنگ نباشد، این یک عامل نمیتواند چندان مؤثر باشد.
جامعه امیرالمؤمنین به لحاظ نوع حکومت و شایستگی حاکم در بهترین وضع قرار داشت؛ ولی از انتقادهایی که حضرت درباره وضع اخلاقی جامعه دارد، معلوم میشود که همان جا هم مشکلات جدی اخلاقی وجود داشته است. نهجالبلاغه پر است از انتقادات حضرت از وضع مردم کوفه که بسیاری از آنها جنبه اخلاقی دارد مثل خیانت در امانت و حتی حضرت تعبیر سنگین «فساد مردم» را به کار برده: «و بفسادکم فی بلادکم» و در نقطه مقابل اصحاب معاویه را «اهل صلاح» دانسته است: «و صلاحهم فی بلادهم». اخلاق شهروندان تحت تأثیر عوامل فراوانی است و علیالقاعده دین به آن کمک میکند ولی گاه ممکن است تأثیر آن معکوس باشد مثلاً مردمی که از حکومت خود ناراضی هستند و حکومت هم به نام دین است، در اینجا مقابله با حکومت به مقابله با دین میانجامد و در ضمن مقابله با دین – اخلاق هم که جزئی از آن است – آسیب جدی میبیند.
با توجه به اینکه مناسک دینی در ترویج اخلاق تأثیر مثبت دارد، برخی معتقدند که دولت اسلامی باید مناسک دینی را در جامعه الزامی کند، حال انکه این اندیشه ای است غلط؛ زیرا کاربرد زور و اجبار در مناسک، موجب ضایع شدن غایت اخلاقی آنهاست؛ یعنی کسی که به زور به کاری وادار میشود آن کار نمیتواند تأثیر مثبت اخلاقی بر روح و روان او داشته باشد. مثلاً زکات یک فریضه اسلامی و دارای یک هدف اخلاقی است تا انسان را از تعلقات دنیوی پاک کند و جان انسان را از آلودگی به مادیات منزه سازد؛ «خذمن اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها» ولی اگر زکات با زور و فشار اخذ شود هرگز این اثر معنوی و اخلاقی را ندارد و حرص و ولع آدمی را کنترل نمیکند. با توجه به وجود همین قرینه در آیه است که بنده با برداشت کسانی که «خُذ» را به معنای «اجبار» گرفتهاند، موافق نیستم.
البته برخی از احکام دارای غایت اجتماعی است و جنبه حقوقی دارد مثل رعایت حقوق دیگران از قبیل خلع ید از غاصب که به مال دیگران تعدی کرده است در اینجا ضرورت همزیستی در جامعه اقتضا میکند که از قوه قهریه هم استفاده شود؛ ولی در این موارد ادعا نمیشود که با اعمال قوه قهریه میخواهیم غاصب را تربیت کرده و روح آلوده او را پاک کنیم و لذا باید بین این دو دسته از احکام تفکیک کرد و مناسک عبادی، در دسته اول قرار دارند.
برخی از احکام هم دارای هر دو جنبهاند که به اقتضای هر جنبه، حکمی پیدا میکند. از آیات قرآن استفاده میشود که مثلاً نگاه به نامحرم حکمی به اقتضای یک غایت اخلاقی است و نه به اقتضای غایت اجتماعی. چون پس از دستور به ممنوعیت چشمچرانی «قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم» اضافه شده است که پرهیز از هرزگی در نگاه، موجب «پاکی انسان» است؛ «ذلک ازکی لهم»، یعنی کسانی که چشم به نامحرم میدوزند، ذهن و فکر خود را آشفته میکنند و این آشفتگی به آلودگی روح و تحریک هیجانات درونی میانجامد و آثار آن در رفتارهای غیراخلاقی نسبت به نامحرمان ظاهر میشود، ولی آیه به جای آثار اجتماعی، بر آثار اخلاقی اینگونه نگاه تأکید کرده است و چون مسئله جنبه اخلاقی دارد، لذا ایجاد ممنوعیت فیزیکی، نمیتواند تأمینکننده این هدف باشد. مثلاً در وضع خورشیدگرفتگی که نگاه کردن به خورشید، برای چشم ضرر دارد، اگر جلوی چشم کسی را به زور بگیرند، هدف تأمین شده و از آسیب در امان میماند؛ ولی در نگاه شهوانی، جلوگیری کردن با زور، آرامش روانی به دنبال ندارد.
متأسفانه در جامعه ما هم برخی از صفات اخلاقی و هم پاره ای از مناسک دینی رو به افول رفته است؛ مثلاً صداقت به عنوان یک شاخص در چند دهه اخیر، سیر نزولی داشته و در مقابل ریاکاری و فریب سیر صعودی طی کرده است. بله برخی از مناسک دینی، سیر صعودی دارد مثلاً اعتکاف در ماه رجب، هم اینک چند برابر بیست سال قبل است. مراسم عزاداری امام حسین (ع) به لحاظ شکلی نزول که نداشته هیچ، شاید صعود هم داشته است، ولی به لحاظ محتوایی و معنوی، قطعاً سیر نزولی داشته است. شکلگرایی و صورتگرایی در مراسم دینی به شدت رو به گسترش است و این وضع عناصر اصلی مناسک را که یکی معرفت و دیگری اخلاص باشد را تضعیف میکند و دیگر چنین مناسکی، توجیه اخلاقی و معنوی نمیتواند داشته باشد. مناسک وقتی با ارزش است که در درون خود، تحولآفرین باشد و انسان را از منجلاب آلودگی بیرون آورد، متأسفانه به نظر می رسد در حال فاصله گرفتن از این وضع هستیم.
*خیمه
messages.comments