تربیت امری صرفاً فردی نیست و به شدّت به اموری دیگر وابسته است، روابط اجتماعی، فرهنگ حاکم بر یک جامعه، ارزشها، عادات، آداب و سنن اجتماعی، باورها و رفتارهای اجتماعی نقش مانع یا مقتضی را در تربیت انسانها دارند؛ هر چه مناسبات و روابط و ارزشها و فرهنگ اجتماعی به سمت تعالی پیش رود، بستر تربیت متعالی انسان بیشتر فراهم میشود و هر چه این امور منحطتر باشد، موانع رشد و تعالی انسان بیشتر میشود و حرکت انسان به سمت مقاصد والای انسانی کُندتر میگردد. امیرمومنان علی (ع) نقش موانع و مقتضیات اجتماعی را چنان مهم دانسته که در نامهای به حارث هَمْدانی او را از سکونت طولانی در محیطهای اجتماعی نامردمی و به دور از مناسبات انسانی، و محیطهای فرورفته در بیدادگریها و غفلتها پرهیز داده و چنین می فرمایند: «وَ اسْکُنِ الامْصَارَ الْعِظَامَ فَإِنَّهَا جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ؛ وَ احْذَرْ مَنَازِلَ الْغَفْلَةِ وَالْجَفَاءِ وَ قِلَّةِ الاعْوَانِ عَلَی طَاعَةِ اللهِ؛ در شهرهای بزرگ سکونت کن که جایگاه فراهم آمدن مسلمانان است؛ و بپرهیز از جایهایی که در آن از یاد خدا غافلند، و آنجا که به یکدیگر ستم میرانند، و بر طاعت خدا کمتر یاورانند».
در این بیان امام (ع) اهمیت موانع و مقتضیات اجتماعی در تربیت آدمی به خوبی مشخص شده است، و اینکه چگونه مناسبات و روابط اجتماعی سیر تعالی تربیت آدمی را کُند یا تند میسازد. سفارش به زندگی در جوامع بزرگ برای این است که انسان از محیطهاى بسته بیرون آید و به زمینههاى رشد و تعالی فکری و معنوی دست یابد. روشن است که شهرهای بزرگ به دلیل برخورداری از امکانات علمی و فرهنگی بیشتر، میتوانند محل مناسبی برای رشد و بالندگی انسان باشند.
به عقیده برخی از صاحب نظران این روایات ناظر به افرادی است که توان و استعداد فراگیری علوم و دانش بیشتر و یا استعداد مدیریتی بالاتری را دارند. اینان باید برای رشد از محیطهای کوچک به مراکز بزرگتر مهاجرت کرده، تا هم خود از دانش بیشتری برخوردار شوند و هم جامعه از استعدادهایشان بهرهمند شود. پس اگرچه سکونت در شهرها - بویژه شهرهای بزرگ- در مجموع بهتر از سکونت در روستاها و شهرهای کوچک است، اما باید در نظر داشت که این دستورالعملی کلی برای تمام مردم نیست. بسا برای افرادی، حضور در روستاها بهتر از سکونت در شهرها باشد؛ مانند کشاورزان، دامداران و...
به عبارتی، اگر یک فرد در روستا و شهر کوچک بتواند کاری مفیدتر از آنچه در شهر بزرگ از عهدهاش برمیآید انجام دهد، نباید به دنبال مهاجرت باشد. در همین راستا، گاه پیش میآید اندیشمندی؛ مانند ملاصدرا که از دانش او در شهر بهرهبرداری کافی نمیشود برای زندگی آرامتر مهاجرت معکوس داشته و به روستا پناه میآورد. بنابراین مطابق با این نظر آنچه در این روایات و روایات مشابه در مذمت روستا آمده، دستور العمل کلی برای تمام مردم و همه زمانها نیست، بلکه ناظر به روستاها و بادیهنشینهایی است که غرق در جهل و خرافات بودند و به ندای پیام آوران حق پاسخ مثبت نداده و بر جهل خویش اصرار داشتند.
به بیان دیگر، این روایات غلبه زمانی دارند و ناظر به روستاهای دور از تمدن و سرشار از خرافاتی است که در گذشته وجود داشته است. البته، هر روستایی که مردمش از آگاهان آن دیار بهرهای نمیبرند و بر سنتهای غلط خویش اصرار دارند، ماندن افراد با استعداد و کسانی که جویای حقیقتاند، در حقیقت نه نفعی برای مردم آن دیار دارد، و نه برای خود افراد؛ لذا در این هنگام هجرت از محیطهای این چنینی برایشان تکلیف محسوب میشود.
محسن اسماعیلی استاد حوزه و دانشگاه با اشاره به سفارش امیرالمومنین(ع) به حارث همدانی، درباره بایستههای انتخاب محل زندگی می گوید: امیرالمومنین میفرمایند: «وقتی با کسی رفتوآمد میکنید مثل این است که از کنار مکانی عبور میکنید که بوی خوش دارد یا بوی بد؛ خواه ناخواه بوی آن فضا بر شما تاثیر میگذارد». همچنین در روایتی آمده است که «طبع انسان، اخلاق رفیقش را سرقت میکند».
وی با اشاره به پرسش فردی از رسول اکرم(ص) درباره اینکه بهتر است در کدام محله از شهر نسبت به خرید خانه اقدام کند، گفت: پیامبر اعظم به این سوالکننده فرمودند: «الجارُ ثُمَّ الدّارُ» یعنی هم محلی ها مهمترند، ببینید همسایهتان چه کسانی هستند.
دکتر اسماعیلی در ادامه افزود: حضرت علی(ع) فرمودهاند ساکن «امصار عظام» (شهرهای بزرگ) شوید. این توصیه ناظر بر تاثیرگذاری است که انسانها روی یکدیگر دارند و حضرت امیر(ع) در تبیین علت این توصیه مهم متذکر شدهاند «فَإِنَّهَا جِمَاعُ اَلْمُسْلِمِینَ» یعنی شهرهای بزرگ را برای زندگی انتخاب کنید چون شهرهای بزرگ محل تجمع مسلمانان هستند؛ به عبارتی تاکید بر این است که خود را به دریای جمعیت مسلمانان وصل کنید.
اسماعیلی خاطرنشان کرد: وقتی انسان در محیطی قرار میگیرد که مسلمانان در آن اجتماع دارند، خود به خود یک نوع خودکنترلی برای او به وجود میآید؛ در حالی که اگر سکونت انسان در شهر یا کشوری باشد که مسلمانان جمعیت غالب ندارند، آدمهای معمولی تقیدهای لازم را در آنجا احساس نمیکنند. از این رو امیرالمومنین(ع) میفرمایند «محلهای را برای زندگی انتخاب کن که متدینتر و متخلقتر باشند» که در این صورت هم خود انسان خودش را کنترل میکند و هم نوعی نظارت اجتماعی بر او ایجاد میشود.
اسماعیلی با یادآوری فتوای فقهای متقدم و متأخر مبنی بر «حرام بودن اینکه کسی محل زندگیاش را در جایی انتخاب کند که بر روی دینش اثر منفی میگذارد»، گفت: مومن باید در جایی سکونت پیدا کند که دینش حفظ شود مگر استثنائی وجود داشته باشد یا نتواند. البته این مسئله برای افراد خاص، طور دیگری است. چه اینکه فردی به نام «حمّاد» که به کشورهای مشرک رفتوآمد داشت، نزد امام صادق(ع) رفت و با حضرت مطرح کرد که «بعضی به من میگویند که چون به بلاد کفر میروی، اگر مرگت در این کشورها رخ دهد، با همان کافران محشور میشوی. آیا این درست است؟» امام صادق(ع) پرسیدند: «آنجا که هستی توان حفظ دین خود را داری؟ آیا میتوانی مردم را به دین اسلام دعوت کنی و تاثیر بگذاری؟» حمّاد پاسخ مثبت داد و با سوال دیگر امام(ع) روبرو شد، مبنی بر اینکه «وقتی به شهر خود برمیگردی آیا مردم شهر را به دین تبلیغ میکنی؟»؛ حمّاد پاسخ داد که در شهر خود امکان این کار ندارد. امام صادق(ع) به او فرمودند: «برو همان جا که اگر آنجا بمیری، به تنهایی یک امت محسوب میشوی».
کوتاه سخن آنکه با تأمّل در آنچه در احاديث به عنوان حكمت و علّت تشويق به شهرنشينى و نهى از سكونت در روستا آمده، روشن مى شود كه معيار ارزيابى محلّ سكونت، صرفاً «شهر» و يا «روستا» بودن و يا بزرگى و كوچكى تجمّع انسانىِ انتخاب شده براى زندگى نيست؛ بلكه ميزان، امكان دسترسی به ارزش هاى علمى، اخلاقى و عملى است .
قرآن كريم ، عرب هاى باديه نشين را به دليل فاصله داشتن از ارزش هاى علمى، اخلاقى و عملى ، نكوهش كرده است: «الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَ نِفَاقًا وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُواْ حُدُودَ مَآ أَنزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ باديه نشينان عرب، در كفر و نفاق [از ديگران] سخت ترند و به اين كه حدود آنچه را خدا بر فرستاده اش نازل كرده، ندانند، سزاوارترند. و البته خداوند، داناى حكيم است».
پيامبر صلى الله عليه و آله نيز خطاب به امام على عليه السلام، علّت نهى از سكونت در روستا را، عدم امكان تحصيل علم و پاسدارى از ارزش هاى اخلاقى و عملى، بيان نموده است: «لا تَسكُنِ الرُّستاقَ؛ فَإِنَّ شُيوخَهُم جَهَلَةٌ، و شُبّانَهُم عَرَمَةٌ، و نِسوانَهُم كَشَفَةٌ، وَالعالِمَ بَينَهُم كَالجيفَةِ بَينَ الكِلابِ؛ در روستا سكونت مگزين؛ زيرا پيران آنان نادان اند، و جوانانشان درنده خو، و زنانشان بى حجاب، و عالِم در ميان آنان، چونان لاشه اى در ميان سگ هاست».
بر اين اساس، نه احاديثى كه به شهرنشينى تشويق مى كنند، مطلق اند و نه احاديثى كه روستانشينى را نكوهش كرده اند؛ بلكه هر دو دسته، مشروط به امكان يا عدم امكان دسترسی به ارزش هاى علمى، اخلاقى و عملى اند.
نظر شما