مصلوب شدن حضرت عیسی مسیح علیهالسلام[1] و مرگ او بر اثر شکنجه بر روی صلیب، آموزهای مطرح و مورد تأکید در ایمان مسیحیان است. شکنجهی آن حضرت بر روی صلیب در ازای گناهان بشر، سنگ بنای این ایمان را تشکیل میدهد. فرد، مسیحی محسوب نمیشود، مگر اینکه از یک سو عیسی مسیح علیهالسلام را منجی خود بداند و از سوی دیگر، این باور را بپذیرد که آن حضرت با مرگش بر روی صلیب، او را رهایی بخشیده است و عذاب و شکنجهای که وی متحمل گردیده، به منزلهی فدیهای برای گناهان و خطاهای بشر بوده است[2].
البته عقیدهی مصلوب شدن عیسی مسیح علیهالسلام، چندان پوچ و بیاساس نیست، بلکه منابع تاریخی موثقی بر این مطلب دلالت میکنند که واقعه مصلوب شدن آن حضرت یک واقعیت تاریخی بوده که در گذشته رخ داده است. منابع یاد شده به کتابهای مذهبی مسیحیت محدود نمیشوند، بلکه حتی در منابع تاریخی غیر مسیحی نیز، هرچند گذرا و اجمالی، از این حادثه سخن به میان آمده است.
طرح داستان مصلوب شدن عیسی علیهالسلام از اعتبار تاریخی قوی برخوردار است. ما برآنیم تا در این مجال، به تبیین مطالبی پیرامون این حادثه بپردازیم. اما این لزوماً به معنای تأیید تمام جزئیات این داستان در کتاب مقدس مسیحیان نیست، بلکه به دلایل بسیار، سعی خواهیم کرد نادرستی برخی سخنان را نشان دهیم.
از آنجا که هدف ما در این نوشتار، بررسی جزئیات مصلوب شدن حضرت عیسی مسیح علیهالسلام است، بایسته است متونی که در آن به جزئیات مطلب پرداخته شده را مورد بازخوانی قرار دهیم. با توجه به بعد زمانی و گذشت مدت زمان زیاد از زمان وقوع آن حادثه، نگارش مطالب پیرامون این موضوع، اغلب با مشکل مواجه بوده و داستان را دستخوش تحریف ساخته است.
بر همگان واضح و مبرهن است که بیان داستان مصلوب شدن، قیام و ظهور حضرت عیسی مسیح علیهالسلام در بین شاگردان و ایمانداران[3] به آن حضرت، امری متداول بوده است. آنان همواره آن روایت را در قالب حکایات و داستانهای شفاهی که شامل بسیاری از افسانههای مذهبی و مطالب تقویتکنندهی ایدئولوژیهایشان بود، به منظور جلب شگفتی و به عنوان کلیدی برای جذب مؤمنان نوایمان، از گروهی به دیگری و از یک منطقه جغرافیایی به منطقه دیگر، نقل میکردند.
شواهد معتبری برای فرضیهی متناقضگوییها در جزئیات روایت این داستان وجود دارد؛ چرا که پس از تکمیل نگارش و تدوین فضای متون، مدتها گذشت تا پس از طی مراحل تاریخی پی در پی، متون نگاشته شده به کتاب مقدس برای پیروان مسیحیت تبدیل شود.
هنگام صحبت در مورد مصلوب شدن مسیح، با ردیابی سلسله مراتب تاریخی در روایت این داستان و مقایسهی متون با زمان نگارش آنها، به روشنی این موضوع را درخواهیم یافت که فرآیند کاستن، اصلاح و افزودن اطلاعات متضاد به یک واقعیت تاریخی و انتشار آن با هدف ایجاد اعتقاد راسخی که ضامن ایمان نوایمانان باشد، چگونه بوده است.
رسالهی پولس[4] که به لحاظ ترتیب زمانی، اولین متن عهد جدید را مدون ساخته است[5]، با وجودی که بارها به مصلوب شدن مسیح و اهمیت آن از باب بشارت ایمانی اشاره کرده است، به توضیح و شرح داستان مصلوب ساختن آن حضرت نپرداخته است.
وقتی به سراغ انجیلهای رسمی میرویم و روایات آنها را در مورد جزئیات داستان دنبال میکنیم، با توجه به تسلسل زمانی نگارش، به تفاوت در برونداد تصویری انجیل مرقس (که بعد از سال 65 میلادی نوشته شده) و تصویری که از انجیل لوقا(که در حوالی سال 80 میلادی نگاشته شده است)برآورد میشود، پی میبریم. ملاحظه خواهیم کرد که دو تصویر یاد شده، علاوه بر اختلاف با یکدیگر، با افزودههای مؤلف انجیل یوحنا در پایان قرن اول بر داستان، نیز اختلاف دارند.
در انجیل مرقس، داستان مصلوب شدن در فصل 15 آمده است؛ برطبق مطالبی که در آنجا ذکر آن رفته است، تنها عبارتی که عیسی مسیح علیهالسلام در طول محاکمهاش توسط فرمانروای رم (پیلاتس)، بیان کرد، این بود: «تو گفتی»!
آن حضرت در پاسخ به سؤال فرمانروا و پس از آن در طول محاکمه، با وجود شکنجههای بعدی، خیانت و توهین، سکوت کامل اختیار کرد.
عیسی مسیح علیهالسلام پس از آن که او را بر روی صلیب آویزان کردند، ساکت ماند و تسلیم قدر شد و لب به سخن نگشود تا آن که سست و ضعیف شده و به مرگ مشرف گردید. آنگاه به درگاه خدای خود که او را رها کرده بود، گریست و ناله کرد که:
خدایا! خداوندا! چرا رهایم کردی؟
سپس روحش را تسلیم کرد.
هنگامی که به انجیل لوقا که بعد از زمان نگارش انجیل مرقس، کتابت و نگارش یافته است مراجعه کنیم، متوجه میشویم که نویسندهی کتاب مقدس تلاش داشته است تا تصویری متفاوت از موقعیت عیسی ناصری علیهالسلام را در ساعات آخر حیات، ارائه دهد. نویسنده، جزئیات جدیدی را به فضای محاکمه میافزاید، سپس در فصل بیست و سه به بیان ادامهی داستان میپردازد. اما چگونه ممکن است عیسی علیهالسلام جسد بوده و به آنچه که در حال وقوع است بی تفاوت باشد ولی در راه با صحبت کردن با زنان گریان و هشدار نسبت به آیندهی شومی که در انتظار اورشلیم و اهالی آن بود، علاقمند باشد؟ چگونه ممکن است عیسی مسیح علیهالسلام پس از آن که بر صلیب آویخته شد، در گفتگو با یکی از دزدانی که در کنار او قرار میگیرد او را موعظه کرده و به او بشارت دهد که پس از مدت کوتاهی در بهشت در معیتش خواهد بود.
سپس نویسنده کتاب مقدس به ما نشان میدهد که چگونه عیسی علیهالسلام با شجاعت به مرگ مشرف شد و گفت: ای پدر تو روح من را نجات دادی!
از سوی دیگر، انجیل یوحنا که به لحاظ زمانی آخرین انجیل رسمی محسوب میشود، جزئیات جدیدی را که قبلاً با وجود اهمیتش توسط کتابهای مقدس دیگر طرح نشده بود، منتشر کرده است. این موضوع، برآیند حجم زیادی از روایات تاریخی پیرامون این داستان است که به رویکرد اصالتگرایی قدسی در باورها و اذهان ایمانداران گرایش دارند. بنابراین با مطالعهی اثر نویسندهی انجیل یوحنا درمییابیم که وی جزئیات جدیدی پیرامون فرمانروای رم، به مطالب افزوده است؛ به طوری که به نظر میرسد عیسی ناصری علیهالسلام به گفتگو و بحث و جدل با حاکم پرداخته بوده است. سپس او جزئیات کلام عیسی علیهالسلام بر صلیب را نیز بر مطلب میافزاید و بیان میدارد که حضرت بر روی صلیب قرار گرفت تا به مفاهیم نوین ایمان که نیازمند تحول بود، تحقق بخشد.
در فصل نوزدهم انجیل یوحنا، عیسی مسیح علیهالسلام با مادرش که بر اساس رمان نویسنده این انجیل، به طور ناگهانی در صحنهی مصلوب شدن ظاهر شد، صحبت میکند. چنین چیزی در سایر اناجیل نیامده است. نیز در آن جا میخوانیم که عیسی مسیح علیهالسلام، توصیهی شاگردش حبیب را به مادرش نمود. سپس عیسی مسیح علیهالسلام با مرگ رو به رو شد و عبارت «به کمال رسیدم» را تکرار نمود. البته این مطلب جدید، به منظور نشان دادن پیام آموزندهی اعتقادی است که مفاد آن چنین است: «با مرگ بر صلیب، به کمال رسیدم».
متکلمان مسیحی نیز با این اختلاف نظرها در جزئیات روایت داستان مصلوب شدن، مواجه بودند. با اتخاذ روش گریز به جلو و عمل هوشمندانه، میتوان با جمعآوری تمام جزئیات موجود در هر انجیل از این اختلافات روشن رها شد و سپس داستان جدیدی را مطرح کرد که جامع و شامل سایر تفاصیل یاد شده باشد. گویا برآن شدند که یک داستان پنجم نوآورانه را چنان مطرح کنند که شامل تمام جزئیات ذکر شده در هر یک از چهار داستان از چهار انجیل جداگانه باشد!!!
این سبک متکلمان که تصمیم داشتند با پنهان کردن اهمیت زمانبندی نوشتههای این اناجیل، به فریب و تحریف اذهان خوانندههای عهد جدید دست زده و به فرمان کلیسای کاتولیک به تدوین یک کتاب واحد به نام عهد جدید بپردازند، تزویر وحشتناکی است.
آنچه ما در نگارش اناجیل دریافتیم، یک اشتباه تاریخی در داستان مصلوب شدن عیسی مسیح علیهالسلام است. آنها سعی کردهاند نشان دهند که هدف از مصلوب شدن عیسی ناصری علیهالسلام آن است که او با قرار گرفتن در معرض درد و رنج و در نهایت مرگش، به درد و رنج ایمانداران پایان بخشد.
این اشتباه با پژوهش پیرامون تاریخ روم، نشان داده میشود؛ با پیگیری بیشتر درمییابیم که رومیان از روش مصلوب ساختن و مجازاتهای وحشیانهی دیگر برای مجازات افرادی که از قانون دولت روم سرپیچی میکردند، استفاده مینمودند.
در روم، مصلوب شدن در یک مکان عمومی صورت میگرفت تا مجازات فرد در آنجا برای بسیاری از افراد، قابل مشاهده باشد. سپس، به مدت چند روز و یا شاید هفتهها، جسد به همان صورت بر روی صلیب میماند تا درس عبرتی برای دیگران شود. این مجازات، به منظور تحقیر قربانی بیچاره صورت میگرفت. پس از گذشت مدت طولانی از معلق ماندن، جسد او خوراک پرندگان میشد و پس از تجزیهی بدنش، رفته رفته از شمار پرندگان کاسته شده و لاشهاش خوراک سگها و حیوانات درنده میگردید. گاهی میشد که بدن فرد، نیمهجان یک هفتهی تمام، بر صلیب میماند تا حیات را بدرود گوید. در این مدت، وی در حالی که نیمه جان بود، طعمهی پرندگان و حیوانات وحشی میشد. در این مورد هوراس[6]، مورخ رومی، میگوید: «عقابها از لاشهی گاوها و سگها درمیگذشتند و با گوشت جوانان مرده بر روی صلیبها به سوی لانههاشان سرازیر شدند تا از آنان تغذیه کنند[7].»
این مطلب در تمام اعدامهایی که به شیوهی به صلیب کشیدن در تاریخ دولت روم صورت میگرفت، معمول بود. فقط یک استثنا در سوابق تاریخی روم وجود دارد؛ آن هنگام که جسد شخص مصلوب به دلیل این که در روز تولد امپراطور رم مصلوب شد، به افتخار تولد امپراتور، جسدش از روی صلیب پایین آورده شد[8]. از این رو واضح است که روش رومیان در مصلوب ساختن متخلفین از قانون، آویزان کردن قربانی برای روزهای طولانی به منظور تحقیر هر چه بیشتر وی و درس عبرت و ارعاب و بازداشتن سایرین صورت میگرفت و جسد وی تنها پس از اینکه توسط پرندگان تجزیه و متعفن میگردید، از روی صلیب برداشته شده و جلوی سگها پرتاب میشد. اگر بستگان قربانیان خوششانس و ثروتمند بودند و به سربازان پولی به عنوان رشوه میدادند، متوفی توسط سربازان رومی در یک گورستان تحت نظارت آنها مانند گورستان جمجمه اورشلیم دفن میگردید.
بعضی ممکن است به این گفته که بعد از میانجیگری یوسف رامی نزد پیلاتس، حاکم روم، جسد عیسی علیهالسلام پس از وفاتش از روی صلیب برداشته شد، اشکال کنند. این موضوع نیازمند معرفت است که چرا این شاگرد، ایمان خود را به عیسی علیهالسلام و ملکوت مخفی کرد. او میدانست که آشکار ساختن ایمانش نزد رهبران یهودی و کاهنان، زندگیش را به خطر میاندازد، لذا آیا او اصل ایمانش را مخفی کرد تا از این امر جلوگیری به عمل آورد؟!
اگر ما بپذیریم که این داستان درست است که پیلاتس، حاکم روم، خواستهی شاگرد عیسی که در مورد ایمانش سکوت کرده بود را پذیرفت و تصمیم گرفت که در مورد عیسی علیهالسلام استثنا قائل شود و دستور دهد که جسد او را از روی صلیب بردارند، این اشکال مطرح خواهد شد که چه چیزی رومیان را بر آن داشت که عیسی علیهالسلام را همچون دزدان مصلوب سازند؟ چرا این استثناء عجیب و نادر را تمام و کمال قائل نشدند؟!
در اینجا برخی ممکن است به همان شیوهی نویسندهی انجیل یوحنا عمل کرده و به خلط مفاهیم بپردازند. با مطالعهی آثار این نویسنده درمییابیم که وی پایین آوردن اجساد مصلوب را از روی صلیب به دلیل آمادگی برای روز شنبه مقدس در میان یهودیان، رد میکند. در این جا او خواسته است با خلط مطالب، دست به نیرنگ بزند. وی باقی ماندن جسد مصلوب بر روی صلیب تا شب هنگام را،همان گونه که در تثنیه21 آمده است، تحریم میکند:
«هرگاه شخصی مرتکب قتل شود که سزای آن مرگ است، پس از اعدام، جسد او را به درختی بیاویزند. اما جسد او نباید تمام شب بالای درخت بماند، بلکه او را در همان روز دفن کنید، زیرا هر کسی که به درخت آویخته شده باشد، ملعون خداست. پس جسد او را دفن کنید تا آن سرزمینی که خداوند خدایتان به شما میدهد، نجس نشود.»
متن بالا، متن ویژهای برای یهودیان است که آنها را به انجام وظایف تورات در صورت اعدام (یعنی یهودیانی که مجازاتشان مصلوب شدن است) متعهد میسازد. اما اشغالگران روم، مصلوب ساختن را به عنوان مجازات عیسی ناصری علیهالسلام و قدیسانی که با او همراه بودند، تعیین و اجرا کردند.
این اشغالگران، نه تنها هرگز به مراسم یا تعالیم ادیان دیگر جوامع غیر رومی نپرداخته و برای آن احترام قائل نمیشدند، بلکه تنها مایل بودند که قانون امپراطوری روم را به طور کامل اجرا کنند و علیه کسانی که از قانون سرپیچی کرده بودند، تحریم اعمال کنند. همانطور که در مورد عیسی ناصری علیهالسلام و سایر مقدسات عمل کردند.
شور و شوق نویسنده ناشناخته انجیل یوحنا در افزودن مطالب ابداعی جدید به داستان مصلوب شدن و انگیزهی او برای این کار با وجود تناقضات تاریخی اثبات شده اشتباهی وحشتناک به لحاظ منطقی بود که او را در ورطهی سقوط انداخت. اشاره به حضور مریم علیهاالسلام، مادر عیسی مسیح علیهالسلام، در نزدیکی محل مصلوب شدن پسرش، به طوری که سخنرانی پسرش را که بر روی صلیب آویزان شده بود، میشنید، یکی از آن موارد است.
پس از آن که عیسی ناصری علیهالسلام، دار فانی را وداع گفت و جسدش از صلیب پائین آورده شد، شاگردش یوسف رامی و نیکودیموس، جسد عیسی علیهالسلام را به محل دفنش انتقال دادند. در همهی این وقایع ملاحظه میکنیم که مادر عیسی مسیح علیهماالسلام در این صحنهها کاملاً غایب است و اثری از او نیست. عقل و منطق حکم میکند که در چنین شرایطی، نیاز است که مادر برای از بین بردن عذاب نزدیک پسرش باشد یا برای در دامان گرفتن پسرش به سویش بشتابد یا احتمالاً پس از گرفتن جسدش توسط یوسف رامی و نیکودیموس او را ببوسد. هر مادري كه از شكنجه شدن جوانش ناراحت شود، در انتظار است كه بدن او را از شاگردی که وی را تحویل گرفته است، برای حضور در مراسم خاکسپاری بستاند.
نویسندهی انجیل یوحنا، از این موارد منطقی غفلت ورزیده است. چرا که او تنها علاقهمند بود تا عامدانه با بیان داستان حضور مریم علیهاالسلام در حادثهی مصلوب شدن و سپس رها کردن او، مقام ویژهای به شاگرد او(یوحنا پسر زبدی) اختصاص دهد که او را از شاگردان دیگر عیسی مسیح علیهالسلام متمایز کند و جایگاه این شاگرد و پیروانش که معتقد است نویسندهی انجیل منسوب به یوحنا یکی از آنان است، را رفعت بخشد.
نظر شما