سياست حكيمانه اميرمؤمنان علی عليه السلام
بخش پنجم: عفـو و گذشت حضرت علی (عليه السلام)
شخص اول حكومت اسلامى حق دارد، در صورتى كه مصلحتى مهمتر از مصلحت اجراى مجازات اسلامى در ميان باشد، مجرم را عفو كند يا در مجازات او تخفيف دهد. اين اهميت منبعث از روح شريعت اسلامى است كه منبع آن عبارت است از: قرآن كريم، سنّت شريف، اجماع فقها و عقل. اميرمؤمنان على سلام الله عليه بهتر از هركس ديگر، اين مصلحتها و اين اولويّتها و امور مهمتر را مى شناسد. از همين روست كه در تاريخ زندگى آن حضرت موارد فراوانى از عفو مجرمان وصرف نظر كردن از اجراى مجازاتهاى اسلامى درباره آنان را ملاحظه مى كنيم، واين به خاطر به كار بستن همين اهميت و اولويت ها بوده است. در اين گفتار به ذكر پاره اى از اين موارد می پردازیم:
عفو مروان
مروان بن حكم از سران منافقان واز كسانى بود كه سپاه عايشه وطلحه و زبير را در جنگ جمل بر ضد اميرمؤمنان سلام الله عليه تجهيز و تشويق كرد. او به منظور درهم شكستن وحدت مسلمانان آتش جنگ را برافروخته وبصريان را تحريك نموده بود. جنگى كه دهها هزار مسلمان نمازگزارِ روزه گير قربانى آن شدند. اما، با اين همه، اميرمؤمنان سلام الله عليه پس از اسير شدن مروان او را مورد عفو قرار داد.
از ابو صيرفى ازمردى از قبيله مراد روايت شده است كه گفت: در روز بصره (جنگ جمل) من بالاسر اميرمؤمنان سلام الله عليه ايستاده بودم كه، بعد از جنگ، ابن عباس نزد ايشان آمد وگفت: عرضى دارم. حضرت فرمود: خوب مى دانم براى چه آمده اى؟ براى پسر حَكَم مروان بن حَكم امان مى خواهى؟ ابن عباس گفت: آرى، مى خواهم به او امان دهى.حضرت فرمود: امانش دادم. اما برو و او را نزد من بياور، وهنگام آوردنش او را در ترك خودت سوار كن؛ چون اين كار بيشتر او را خوار وتحقير مى كند. ابن عباس رفت ومروان را در حالى كه مثل بوزينه اى پشت سرش سوار كرده بود، آورد.اميرمؤمنان سلام الله عليه به او فرمود: بيعت مى كنى؟
گفت: آرى، از تَهِ دل. فرمود: خدا از دلها آگاه تر است. چون دستش را گشود كه بيعت كند حضرت دستش را از دست مروان به زور بيرون كشيد وفرمود: من به اين دست نيازى ندارم. دستى يهودى است. اگر بيست بار هم با دستش بيعت كند با پایش بيعت مى شكند. سپس فرمود: برو پسر حكم، ترسيدى كه سرت را در اين معركه از دست بدهى.
باغيان كسانى هستند كه عليه امام عادل قيام كنند، وحكم شرعى اسراى اينان، در صورتى كه دسته وگروهى داشته باشند، قتل است. اصحاب جمل هم همگى «باغى» بودند ودار ودسته داشتند. بنابراين، حكم اوليه خداوند درباره مروان قتل بود. اما اميرمؤمنان سلام الله عليه در آن هنگام مصلحت اسلام را در اين ديد كه از مروان گذشت كند، واين در حالى بود كه آن حضرت از خباثت مروان آگاه بود ومى دانست كه پيامبر صلى الله عليه وآله او و همه كسانى را كه تا قيام قيامت از صلب او بيرون مى آيند ـ بجز مؤمنانشان را كه اندكى بيش نخواهند بود لعنت كرده و نيز مى دانست كه او در آينده چه فتنه گريها وستمها پديد خواهد آورد.
با وجود همه اينها، با ملاحظه روح شريعت، مصلحت عفو مروان در آن موقعيت مهمتر بود.
عفو عایشه
عايشه نيز، بنا به نصّ قرآن كريم «باغى» بود. قرآن مى فرمايد:
وَ إِن طَـآئِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الاْخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِى تَبْغِى حَتَّى تَفِىءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ؛ «واگر دو گروه از مؤمنان با يكديگر به جنگ برخاستند ميان آنها صلح افكنيد، وچنانچه يكى از آن دو گروه بر ديگرى تعدى كرد با آن كه تعدّى كرده است بجنگيد تا به فرمان خدا برگردد».
عايشه با خليفه شرعىِ منصوب از جانب خدا وپيامبرش ومنتخب مردم جنگيد. بنابراين، باغى است، وكيفر «باغى»، چه مرد وچه زن، در اسلام قتل است.
خود عايشه نيز همين توقع را از اميرمؤمنان سلام الله عليه داشته است، لذا وقتى پس از شكست خوردن از آن حضرت چشمش به اميرمؤمنان سلام الله عليه افتاد با حالت مهرجويى والتماس گفت: «چيره گشتى، آقايى كن». يعنى به لطف وفضل خودت ببخش، وحكم اوليه اسلام را در حق من اجرا مكن بلكه از اختيار عفوى كه دارى استفاده نما. اميرمؤمنان سلام الله عليه به خاطر مصلحت اسلام كه در آن زمان مهمتر از مصلحت كشتن فردى چون عايشه بود، او را عفو كرد وهرچند عايشه، شورشى وبلكه سركرده شورشيان، وسبب شعله ور شدن جنگى خانمانسوز بود كه بسيارى از مسلمانان را نابود كرد. در بحار آمده است: اميرمؤمنان سلام الله عليه عايشه را بر بهترين كجاوه نشانيد و او را همراه نود يا هفتاد زن از بصره به مدینه فرستاد.
عبدالله بن زبیر
عبدالله بن زبير از كينه توزان نسبت به حضرت على سلام الله عليه وخاندان پيامبر صلى الله عليه وآله بود و همو بود كه پدرش را به شعله ور ساختن آتش جنگ جمل ترغيب مى كرد. از حضرت على سلام الله عليه روايت شده است كه فرمود: «مازال الزبير منّا حتى نشأ ابنه المشؤوم عبدالله؛ زبير همواره از ما بود تا آن گاه كه پسر نحس او عبدالله بزرگ شد».عبدالله به بنى هاشم بغض داشت وحضرت على سلام الله عليه را لعن ونفرين مى كرد وناسزا مى گفت. اين آدمِ شورشى كه به روى جانشين رسول خدا شمشير كشيد، اين فردى كه در منطق اسلام «باغى» تلقى مى شود، مستحق كشته شدن بود اما اميرمؤمنان سلام الله عليه در جنگ جمل او را بخشيد. مرحوم علامه مجلسى در «بحار» به نقل از «مناقب» آورده است:
عايشه برادر خود محمد بن ابى بكر را نزد اميرمؤمنان فرستاد تا از آن حضرت براى عبدالله بن زبير امان وعفو بطلبد. اميرمؤمنان سلام الله عليه هم او را به همراه ديگر كسانى كه در جنگ جمل شركت داشتند، امان داد.
عفو موسي بن طلحه
در «بحار» آمده است: «موسى بن طلحه بن عبيدالله را آوردند. اميرمؤمنان سلام الله عليه به او فرمود: سه مرتبه بگو: استغفرالله واتوب اليه. او گفت و حضرت على سلام الله عليه آزادش كرد. سپس به او فرمود: هركجا كه مى خواهى، برو و اگر اسلحه يا مركبى از خود در لشكر ما مى بينى بردار ودرباره آينده ات از خدا بترس ودر خانه ات بنشين».
عفو كسي كه سوء قصد به جان او را داشت
در «مناقب آل ابى طالب» به نقل از اصبغ بن نباتة، آمده است كه گفت: «نماز ظهر را با اميرمؤمنان سلام الله عليه خوانديم كه ناگاه مردى در هيأت مسافران وارد شد. على سلام الله عليه فرمود: از كجا مى آيى؟ گفت: از شام فرمود: براى چه آمده اى؟گفت: كارى دارم. فرمود: به من بگو وگرنه خودم مى گويم كه چرا آمده اى.
مرد گفت: بگو چرا آمده ام، اى اميرمؤمنان. فرمود: فلان روز از فلان ماه از فلان سال، معاويه جار زد كه: هركس على را بكشد ده هزار دينار جايزه دارد. وفلان كس برخاست وگفت: من مى كشم. معاويه به او گفت: تو؟وچون به منزلش رفت، پشيمان شد وگفت: بروم وپسر عموى پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وپدر دو پسر او را بكشم؟ روز دوم، جارچى معاويه جار زد كه: هركس على را بكشد بيست هزار دينار جايزه دارد. يك نفر ديگر برخاست وگفت: من مى كشم.معاويه گفت: تو؟ او هم بعداً پشيمان شد واز معاويه پوزش خواست ومعاويه او را معاف داشت. روز سوم جارچى اش جار زد: هركس على را بكشد سى هزار دينار جايزه دارد و تو برخاستى، وتو حِميرَى هستى. مرد گفت: درست است. حضرت على سلام الله عليه فرمود: حالا نظرت چيست؟ مى خواهى مأموريّتت را انجام دهى يا كار ديگرى بكنى؟ مرد گفت: نه؛ بر مى گردم. حضرت على سلام الله عليه فرمود: اى قنبر، شترش را آماده كن وتوشه اى برايش فراهم آر وخرجى اش را به او بده».
عفو اسيران صفّين
در «مناقب» از امام باقر سلام الله عليه روايت شده است كه فرمود: «كان علي سلام الله عليه إذا أخذ أسيرا في حروب الشام أخذ سلاحه ودابته واستحلفه أن لايعين عليه؛ على سلام الله عليه در جنگهاى شام هرگاه اسيرى مى گرفت سلاح و مركبش را مى ستاند و او را سوگند مى داد كه بر ضد وى يارى نكند».
عدّه اى محارب كه به روى اميرمؤمنان سلام الله عليه شمشير كشيده اند وبعضى از آنها بعضى از مؤمنان را كه در سپاه حضرت على سلام الله عليه بودند كشته اند وحالا سپاهشان شكست خورده وبه چنگ اميرمؤمنان سلام الله عليه افتاده اند، اما آن حضرت كارى به آنها ندارد وآزادشان مى كند، در حالى كه گروهشان، يعنى معاويه ويارانش، هنوز هستند. اين است سياست عفو وبخشش شكوهمند اميرمؤمنان سلام الله عليه تا از اين طريق دشمنان را به اسلام جذب كند، ومنافقان وسودجويان را به پيوستن به صفوف مؤمنان ترغيب نمايد، ودلهاى مؤمنان را قوى تر وايمانشان را افزونتر گرداند.
برگرداندن اموال خوارج به آن ها
ونيز در «مناقب» به نقل از عرفجة از پدرش، آورده است كه:«چون على سلام الله عليه سپاهيان نهروان را كشت، آنچه را (از اموال نهروانيان) كه در سپاهشان بود آورد وهركس چيزى از اموالش را مى شناخت بر مى داشت تا جايى كه يك ديگ باقى ماند وآن هم برداشته شد».
لغو فرمان تازيانه
«به اميرمؤمنان سلام الله عليه خبر رسيد كه لبيد بن عطارد تميمى سخنى (سزاوار كيفر) گفته است. دستور داد او را آوردند وامر كرد وى را در ميان بنى اسد بچرخانند. نعيم بن دجاجة اسدى برخاست ولبيد را فرارى داد. اميرمؤمنان سلام الله عليه در پى او فرستاد و وى را آوردند ودستور داد تازيانه اش بزنند. گفت: به خدا قسم كه بودن با تو خوارى است وجدايى از تو كفر است.
حضرت چون اين سخن را از او شنيد، فرمود: تو را بخشيديم. خداى عزوجل مى فرمايد:ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ؛ «بدى را به شيوه اى نيكو دفع كن».
اين كه گفتى: «بودن با تو خوارى است» يك بدى است كه به دست آوردى. واين كه گفتى: «جدايى از تو كفر است» يك خوبى است كه به دست آوردى، وآن به اين دفع مى شود».
عفو وبخشش زمانى كه مصالح مهمترى آن را ايجاب مى كند ـ حكم حاكم را نقض مى كند. عفو حكم خداست؛ تازيانه هم حكم خداست. اما حكم مهمّ خداوند به واسطه حكم مهمتر او نقض مى شود. با اين گذشت ومهربانى و مدارا، اسلام را براى مسلمانان باقى نگه مى دارد، ودلهاى غير مسلمانان را به دست مى آورد وآنها را به اسلام مى كشاند.
برگرفته از کتاب اسلام و سیاست نوشته آیت الله العظمی سید صادق شیرازی
نظر شما