سياست حكيمانه اميرمؤمنان علی عليه السلام
بخش ششم: آزادی در حكومت اميرمؤمنان (عليه السلام)
در آخرین بخش از بررسی سیاست امیرمؤمنان علی علیه السلام در حکومت داری و زندگی شخصی، به یکی از مهم ترین و باروزترین مباحث مطرح در جامعه یعنی آزادی می پردازیم.
در دوره اميرمؤمنان على بن ابى طالب سلام الله عليه مردم از آزادى گسترده اسلامى برخوردار بودند. اين آزادى اسلامى كه اميرمؤمنان سلام الله عليه ميدان را برايش باز كرد شبيه ترين نمونه نسبت به آزادى هايى بود كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله در صدر اسلام به مردم داد. براى مثال، همان گونه كه در مدينه منوره وپيرامون آن مشركان ويهوديان ومسيحيان ومنافقان در كنار مسلمانان زندگى مى كردند؛ خانه هايشان كنار هم بود ودر بازار با هم بودند و با يكديگر داد وستد مى كردند ودر سايه اسلام از آزادى برخوردار بودند، در عصر اميرمؤمنان على سلام الله عليه نيز مسلمانان ويهوديان ومسيحيان ومجوسيان ومشركان وبلكه همه انسان ها از هر كيش وآيينى در سايه اسلام، با عزّت واحترام ودر رفاه وخوشى زندگى مى كردند. آن حضرت مى فرمود: «الناس صنفان إما أخ لك في الدين، واما نظير لك في الخلق؛ مردم دو دسته اند: يا برادر دينى تو هستند ويا همنوع تو».اين جمله بى نظير وشكوهمند وجاويدان، کاملترین تعریف برای کرامت انسانی است و زمينه را براى احترام بشر، از آن حيث كه انسان است، مى گشايد تا مردم از اين ديدگاه به او بنگرند، وهمگان را زير چتر عدالت وحق انسانيّت گرد مى آورد.
ابو هريره
ابو هريره كه در برهه اى از دوران قبل از حضرت على سلام الله عليه، در ناز ونعمت بار آمده بود، با عصر على بن ابى طالب سلام الله عليه، با حقّ ناب واسلام دقيق ورعايت همه جانبه عدالت، روبه رو شد. از اين رو، اين حكومت، خوشايند او قرار نگرفت ودر برابر حضرت على سلام الله عليه ايستاد وبه مخالفت با او پرداخت ومى خواست سياست اسلام واجراى احكام قرآن را به على بن ابى طالب سلام الله عليه بياموزد. اما هيچ يك از اين رفتارها وبرخوردهاى او در حضرت على سلام الله عليه كمترين تأثيرى نگذاشت وباعث نشد كه آن حضرت موضع خود را در برابر ابو هريره تغيير دهد؛ بلكه، برعكس، نيازها وگرفتاريهاى او را برطرف مى كرد. علامه مجلسى به نقل از «المناقب» آورده است:«ابو هريره كه روز گذشته از حضرت على سلام الله عليه بد گفته بود ـ نزد آن حضرت آمد وخواهشهاى خود را مطرح كرد وحضرت آنها را برآورده ساخت. ياران حضرت على سلام الله عليه بر او خرده گرفتند، اما حضرت فرمود: من شرم مى كنم كه جهالت او بر علم ومعرفت من، وجُرمش بر عفو وگذشت من، ودرخواستش بر سخاوت وبخشش من چيره آيد».
آری، ابو هريره كه به سبب احاديث ساختگى اش از پيامبر صلى الله عليه وآله شهرت دارد؛ اولا: جرأت مى كند كه روبه روى على بن ابى طالب سلام الله عليه از او بدگويى كند! ثانياً: از آزادى اسلامى كه اميرمؤمنان سلام الله عليه آن را به اجرا در آورده است آگاه است ولذا بيم آن كه مورد خشم ويا كيفر قرار گيرد، ندارد. ثالثاً: على بن ابى طالب سلام الله عليه، با آن كه مى داند ابوهريره در اين رفتارش گنهكار وعصيانگر است وحق را زير پا نهاده ودر پى باطل وستم است، او را مجازات نمى كند.
حقوق خوارج
خوارج با اميرمؤمنان على بن ابى طالب سلام الله عليه جنگيدند وبه روى او ويارانش شمشير كشيدند وهزاران هزار زن ومرد مؤمن، از ياران وشيعيان حضرت على سلام الله عليه را به قتل رساندند، وجنگى بزرگ بر ضد آن حضرت به راه انداختند... .
اما، با اين همه، در تاريخ آمده است كه اميرمؤمنان سلام الله عليه «حقوق خوارج از بيت المال را قطع نكرد».
از خدا بترس!
در «مناقب» به نقل از «مسند» احمد بن حنبل آمده است:جـعد بن نعجه خارجى، به اميرمؤمنان سلام الله عليه گفت: اى على! از خدا بترس، روزى خواهى مُرد.
حضرت على سلام الله عليه به او فرمود: «نه، به خدا سوگند كه من كشته خواهم شد، با ضربتى بر اين - اشاره به سر مباركش كرد- اين قضاى حتمى خداوند است، وبه من از جانب پيامبر خبر قطعى داده شده است. كيست كه جرأت كند به فرمانرواى بزرگترين دولت جهان چنين سخن بگويد ونامش در دفتر ثبت مُردگان ثبت نشود؟!
سؤال كردن براى تخريب
مرحوم محدّث قمى به نقل از كتاب «الخطب» عبدالعزيز جلودى آورده است: اميرمؤمنان سلام الله عليه به ايراد سخنرانى پرداخت وفرمود: «از من بپرسيد؛که از هرچه تحت عرش است، از من بپرسيد پاسخش را مى دهم. بعد از من هركس چنين سخنى بگويد يا از روى نادانى ادّعا مى كند ويا دروغگو وافترا زننده است».
مردى كه شبيه يهوديان عرب بود ونوشته اى مصحف مانند به گردن داشت، از گوشه مجلس برخاست وخطاب به حضرت على سلام الله عليه داد زد: اى كسى كه مدعى چيزى هستى كه نمى دانى، ودم از چيزى مى زنى كه نمى فهمى، من مى پرسم، جوابم را بده.
ياران على سلام الله عليه وشيعيان او از هر سو پريدند وقصد جان آن مرد را كردند.
حضرت على سلام الله عليه بانگ زد كه: رهايش كنيد وشتاب مورزيد؛ كه با شتابزدگى حجّتهاى خدا اقامه نمى شود، وبراهين خداوند آشكار نمى گردد.
سپس رو به آن مرد كرد وفرمودش: هرچه دلت مى خواهد و با هر زبانى كه مى خواهى سؤال كن؛ جوابت را مى دهم.آن گاه مرد سؤالاتى كرد وحضرت پاسخش را داد.
مرد که از گفته ی خود پشیمان شده بود سرش را تكان داد وگفت: «گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يگانه نيست. ومحمد فرستاده خداست».
بخشيدن دشنام
مورّخان در تاريخ زندگى اميرمؤمنان سلام الله عليه آورده اند كه آن حضرت در ايام خلافتش در كوفه، روزى در جمع عدّه اى نشسته بود كه زن زيبايى از كنار آنها رد شد وآن عده نگاههايشان را به آن زن دوختند. اميرمؤمنان سلام الله عليه فرمود: چشمان اين نرينگان آزمند است وهمين باعث كورى آنها مى شود. پس، هرگاه يكى از شما چشمش به زنى افتاد وخوشش آمد برود با همسر خودش همبستر شود، چرا كه او هم زنى است مثل زن خودش. در اين هنگام مردى از خوارج كه در آن جا حاضر بود گفت: خدا اين كافر را بكشد، چقدر داناست! مردم پريدند كه او را بكشند؛ اما حضرت على سلام الله عليه فرمود: آرام باشيد، جواب ناسزا ناسزاست ويا بخشيدن گناه».
امام سلام الله عليه با سياست خردمندانه وحكمت سياسى اش مردم را آزاد گذاشت كه هرچه مى خواهند بگويند. شايد براى اين كه سوپاپ اطمينانى باشد وافراد صاحب غرض ومرض از اين طريق تخليه روانى شوند وكار به شمشير وبه راه افتادن جنگى ولو كوچك در داخل كوفه كشيده نشود.
خوددارى از بيعت
پس از كشته شدن عثمان بن عفّان، مسلمانان با اميرمؤمنان سلام الله عليه بيعت كردند بجز شمارى از منافقان كه از بيعت كردن سر باز زدند. اما اميرمؤمنان سلام الله عليه آنها را مجبور به بيعت نكرد. برخى صحابه خواستند آن عدّه را به بيعت كردن وا دارند ودر اين باره از اميرمؤمنان سلام الله عليه اجازه طلبيدند، ليكن امام سلام الله عليه پاسخ منفى داد و درخواست آنان را بشدّت ردّ كرد؛ تا بدين ترتيب به آزادى اسلامى جامه عمل بپوشاند ومنطق سخن را وسخن منطقى را بر كرسى بنشاند، نه سخن شمشير ومنطق زور را.
مرحوم علامه مجلسى در بحار الانوار آورده است: «پس، حضرت على سلام الله عليه به مسجد رفت ومردم با او بيعت كردند... وسعد بن ابى وقاص را آوردند، حضرت به او گفت: بيعت كن. گفت: تا مردم بيعت نكنند، بيعت نمى كنم. حضرت فرمود: رهايش كنيد. بعد ابن عمر را آوردند، وگفتند: بيعت كن. گفت: تا مردم بيعت نكنند، بيعت نمى كنم. حضرت فرمود: ضامن برايم بياور. گفت: ضامنى ندارم. اشتر گفت: اجازه دهيد گردنش را بزنم. حضرت فرمود: رهايش كنيد. من خودم ضامن او هستم.
مخالفت شُريح
ابن ابى الحديد، در «شرح نهج البلاغة» آن جا كه به ذكر برخى از احوال شريح مى پردازد، مى گويد: «با آن كه شريح در بسيارى از مسائل فقهى با على سلام الله عليه مخالفت مى كرد واين مسائل در كتابهاى فقها آمده است، مع ذلك حضرت او را بر مسند قضا ابقا كرد، يك بار حضرت على سلام الله عليه بر او خشم گرفت و وى را از كوفه بيرون كرد اما از منصب قضا عزلش ننمود بلكه منصب قضاى «بانقيا» را كه روستايى نزديك كوفه بود وبيشتر ساكنانش يهودى بودند، به وى سپرد، وشريح مدتى در آن جا بود تا آن كه حضرت از وى راضى شد وبه كوفه اش باز گرداند».
آيا کسی ناراضى هست؟
پس از آن كه كار بيعت با اميرمؤمنان سلام الله عليه تمام شد وتوده مسلمانان بيعت كردند حضرت دست به كارى زد كه در تاريخ بى مانند بود:ابن شهرآشوب در «مناقب» به نقل از راغب از عمار بن عباس آورده است كه: چون حضرت على سلام الله عليه بر منبر رفت به ما فرمود: «برخيزيد وبه ميان صفوف جمعيت رويد وصدا زنيد: آيا كسى هست كه ناراضى باشد؟ ومردم از هر سو فرياد زدند: بار خدايا! ما از رسول تو وپسر عمويش راضى وتسليم وفرمانبردار آنان هستيم».
اميرمؤمنان سلام الله عليه خليفه حقيقىِ منصوب از جانب خداى متعال است، با اين حال در ابتداى كار، از پذيرفتن بيعت سر باز مى زند تا بعداً كسى نگويد بيعت با زور واجبار صورت گرفته است. بعد هم كه مردم آزادانه با ايشان بيعت مى كنند وكسانى را هم كه بيعت نكردند مجبور به بيعت نكرد، باز دستور مى دهد كه ميان صفوف مردم بروند شايد كسى باشد كه ناراضى وبى ميل است واميرمؤمنان به او آزادى بيعت وپيمان وگفتگو وبحث دهد.
موضع حسن بصرى
حسن بصرى كسى است كه مى گويند نسبت به حضرت على سلام الله عليه کینه داشته وآن حضرت را نكوهش مى كرده و مى گفته است: اگر على در مدينه مى ماند وخرماى حَشَف ـ پست ترين نوع خرما ـ مى خورد برايش بهتر از آن بود كه وارد اين كار شود. او از كسانى است كه از يارى دادن به حضرت على سلام الله عليه دست كشيدند. وحضرت على سلام الله عليه درباره او مى فرمود: «هر قومى يك سامرى دارد و او سامرى اين امت است، با اين تفاوت كه «لامِسَاسَ» نمى گويد بلكه «لاقتال» مى گويد.
همين آدم مشغول وضو گرفتن از جوى آبى است كه حضرت على سلام الله عليه به او برمى خورد ومى فرمايد: وضوى كامل بگير، اى جوان. حسن بصرى مى گويد: تو ديروز مردانى را كشتى كه وضوى كامل مى گرفتند. حضرت فرمود: وتو براى آنان اندوهگينى؟ حسن گفت: آرى. حضرت فرمود: پس، خدا اندوهت را طولانی كند.
اين تمام پاسخى است كه حضرت على سلام الله عليه به حسن بصرى مى دهد.
موضع اشعث
در خبرى، از حسن بن على سلام الله عليه روايت شده است كه [در زمان حكومت حضرت على سلام الله عليه] اشعث بن قيس كندى در خانه اش مأذنه اى ساخت وهرگاه، در اوقات نماز، صداى اذان را از مسجد جامع كوفه مى شنيد بالاى آن مأذنه مى رفت وخطاب به على سلام الله عليه كه براى نماز به مسجد مى رفت بانگ بر مى آورد: اى مرد، تو دروغگو وجادوگرى...عكس العمل امام سلام الله عليه در برابر اين جنايت شرم آور چه بود؟هيچ. فقط خبر دادن از سرنوشت اين مرد وقيح.
امام حسن سلام الله عليه در ادامه سخنانش فرمود: «پدرم او را «عنق النار»ـ ودر روايتی«عرف النار»ـ مى ناميد.معناى آن از حضرت سؤال شد، فرمود: چون مرگ اشعث فرا رسد تنوره اى از آتش از آسمان بر او فرود مى آيد و او را مى سوزاند ودر حالى كه تبديل به زغال شده است دفن مى شود».اين كلّ عكس العمل حضرت على سلام الله عليه در برابر كار اشعث بن قيس است.
پرداخت ديه مخالفي كه به قتل رسيد
على سلام الله عليه بر منبرش به خطبه ايستاد... مى فرمود: پيش به سوى دشمنان خدا. پيش به سوى دشمنان قرآن وسنتها. پيش به سوى پس مانده هاى احزاب وقاتلان مهاجرين وانصار.در اين هنگام، مردى از بنى فزارة با آن حضرت ابراز مخالفت نمود. مردم او را زير مشت ولگد گرفتند وچندان زدند كه مُرد. اميرمؤمنان سلام الله عليه ديه او را از بيت المال پرداخت. از اين حديث پيداست كه آن مرد با اميرمؤمنان سلام الله عليه به درشتى سخن گفته است اما، با اين حال، امام او را مقتول بيت المال تلقى نموده وديه اش را از آن پرداخت كرده است.
برگرفته از کتاب اسلام و سیاست نوشته ایت الله العظمی سید صادق شیرازی
messages.comments