twitter share facebook share ۱۳۹۷ تیر ۰۹ 1727

حال ببينيم كه اسلام چگونه اين‏ها را تعيين مى ‏كند و چگونه بر كارهايشان نظارت دارد:

حاكم اسلامى، بايد همه نيازهاى مسلمانان را در نظر بگيرد و آن‏ها را تأمين كند و به مستضعفان و اقشار تحت فشار و آسيب‏ پذير جامعه كمك نمايد، و به فقرا و مستمندان رسيدگى كند. در اين جا به چند نكته از تاريخ رئيس كل دولت اسلامى اشاره مى‏ كنيم:

شمه ‏اى از مسؤوليت ‏هاى حاكم

اميرمؤمنان على عليه ‏السلام در آغاز خلافت ظاهرى خود كه پس از كشته شدن عثمان شروع شد، خطبه ‏اى ايراد فرمود و در آن مسؤوليت ‏هاى رئيس كل و حاكم حكومت را از نظر اسلام يادآور شد. از جمله فرمود: «از رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه و‏آله‏ شنيدم كه فرمود: هر حاكمى كه پس از من زمام امور امّتم را به دست گيرد، روز قيامت او را بر روى صراط نگه مى ‏دارند، و فرشتگان نامه اعمال او را مى‏ گشايند، اگر به عدالت رفتار كرده باشد نجات مى ‏يابد، و اگر ستم كرده باشد، صراط او را چنان تكانى مى ‏دهد كه بند از بندش مى ‏گسلد به طورى كه هر عضوى از اعضايش به فاصله يكصد سال راه از يكديگر دور مى ‏افتند و صراط شكافته مى ‏شود و نخستين عضوى كه از او به آتش افكنده مى‏ شود بينى و چهره اوست».

در زندگينامه اميرمؤمنان علی عليه ‏السلام آمده است كه آن حضرت هرگز غذاى سير نخورد، و مى ‏فرمود: «لعل بالحجاز أو اليمامة، من لا طمع له في القرص، ولا عهد له بالشبع؛ شايد در حجاز يا يمامه كسى باشد كه قرص نانى ندارد، و معناى سيرى را نمى ‏داند».

حسابرسى كارگزاران

حسابرسى به واليان و كارگزاران، جزئى از برنامه اميرمؤمنان على عليه ‏السلام بود تا مبادا يكى از آنان با سوء استفاده از مقام و منصب خويش به گرد آوردن مال و ثروت از هر طريقى دست يازد.

پيشواى مسلمانان و خليفه خدا بايد اين گونه باشد و به امور مسلمانان اهتمام ورزد. به همين دليل است كه مى ‏بينيم وقتى معاويه و يزيد و وليد و امثال آنها از قوانين اسلامى منحرف مى ‏شوند و به گردآوردن مال و ثروت مى ‏پردازند و در پى خواسته‏ هاى نفسانى مى ‏روند و احكام خدا را فرو مى‏ گذارند، مسلمانان زبان به اعتراض مى‏ گشايند و آن‏ها را تهديد مى ‏كنند و حتى بعضى از آن‏ها را مى ‏كشند، و بر ضد بعضى ديگر قيام مى‏ كنند؛ اين، همه به خاطر آن است كه خليفه بايد خودش را تنها و تنها عامل اعتلاى دين خدا بداند و بس.

حكومت مشروع على عليه ‏السلام از زبان خود او

در اين جا شايسته است كه گزيده ‏اى از سيره اميرمؤمنان على عليه ‏السلام در اين خصوص را از زبان مبارك خود آن حضرت بشنويم:

«بدانيد كه هر پيروى را پيشوايى است كه به او اقتدا مى ‏كند و از نور دانش او پرتو مى ‏گيرد. بدانيد كه پيشواى شما از دنيايش به دو جامه كهنه، و از خوراكش به دو قرص نان بسنده كرده است. البته شما توانايى اين كار را نداريد اما با در پيش گرفتن پارسايى و سختكوشى در عبادت، و پاكدامنى و خويشتندارى مرا يارى دهيد. به خدا سوگند كه من از دنياى شما زر و سيمى نيندوختم، و از غنايم شما مالى پس ‏انداز نكردم، و بر دو جامه [رداء و ازار] كهنه ‏ام جامه فرسوده ديگرى نيفزودم و از زمين آن، وجبى تصرف نكردم، و از دنيا جز به اندازه خوراك ماده الاغى نزار و مُردنى برنگرفتم. هر
آينه اين دنيا در چشم من خوارتر و بى ‏مقدارتر از مازوى گياه صبر است».

فــدك

«آرى، از تمام آنچه در زير چتر اين آسمان است تنها «فدك» در اختيار ما بود كه عده ‏اى چشم ديدن همان را هم براى ما نداشتند، و عده ‏اى سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند، و [داورى در اين خصوص را به خدا وا مى‏ گذاريم كه] نيكو داورى است خدا. من فدك و غير فدك را مى‏ خواهم چه كنم؛ در حالى كه جايگاه هركس فردا در تهِ گورى است كه در ظلمت آن اثرى از او بر جاى نماند و يادش از خاطره‏ ها برود؛ گودالى كه هراندازه هم وسيع شود و دستهاى گوركن در فراخى آن بكوشد باز با سنگ و كلوخ پر مى ‏شود و انبوه خاك، رخنه ‏هايش را مى ‏بندد. و اين نفس من است كه آن را با تقوا رياضت مى ‏دهم تا در آن روز پر هول و هراس ايمن و آسوده باشد و در لبه ‏هاى لغزشگاه نلغزد».

نفى رفاه زدگى

«اگر مى ‏خواستم، مى ‏توانستم از اين عسل مصفّا و مغز اين گندم و بافته‏ هاى ابريشمين استفاده كنم، اما هيهات كه هوس من بر من چيره آيد، و حرص و ولع به غذاهاى لذيذ زمام مرا به دست گيرد ـ در حالى كه شايد در حجاز يا يمامه كسى باشد كه اميدى به يافتن قرص نانى هم نداشته و شكمى سير به خود نديده باشد ـ يا شب را با شكم پر سير كنم در حالى كه در اطراف من گرسنگان و جگر سوختگانى باشند، يا چنان باشم كه شاعر گفته است:

 

و حسبك داء أن تبيت ببطنة

و حولك أكباد تحن إلى القد

 

اين درد تو را بس كه شب را با شكمى پر بگذرانى؛ و در اطراف تو شكمهايى در آروزى قطعه گوشتى نمك ‏سود باشند».

نفى خودپرستى

«آيا از خود به اين قانع باشم كه بگويند: اين اميرمؤمنان است اما در ناگواريهاى روزگار با آنان سهيم نباشم يا در سختى زندگى برايشان الگو نباشم؟ براى اين آفريده نشده ‏ام كه همچون حيوان پروارى كه تمام همّ و غمش خوردن علف است يا به سان حيوانى بيابان ‏چر كه كارش چريدن در مزبله‏ هاست و معده‏ اش را از علف آنها انباشته مى ‏كند و از سرانجام خويش غافل است، سرگرم خوردن غذاهاى لذيذ شوم. يا رها شده‏ اى بى ‏حاصل يا واگذاشته به باطل و بيهوده باشم، يا ريسمان گمراهى را بكشم و يا بى‏ هدف در راههاى سرگردان گام بردارم».

درخت بيابانى محكم‏تر است

«شايد گوينده ‏اى از شما بگويد: اگر خوراك پسر ابوطالب اين باشد، پس ضعف و ناتوانى او را از نبرد با هماوردان و پيكار با دلاوران بر جاى مى ‏نشاند. اما بدانيد كه درخت بيابانى چوبش سخت ‏تر است و درختانى كه آبيارى مى ‏شوند پوستى نازكتر دارند، و گياهان ديمى [و صحرايى] آتشى قوى ‏تر دارند و ديرتر خاموش مى ‏شوند. من و رسول خدا صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله‏ همچون دو نخل روييده از يك ريشه بوديم و من نسبت به او همچون ذراع نسبت به بازو بودم».

تكيه و توكل كامل به خداى متعال

«به خدا سوگند كه اگر همه عربها در پيكار با من همپشتى كنند هرگز از آنان روى برنتابم، و اگر فرصت دست دهد به سويشان مى ‏شتابم... . اى دنيا! از من دور شو، كه مهارت را بر گردنت آويخته‏ ام، و از چنگالهاى تو رهيده ‏ام، و از دامهاى تو جَسته ‏ام، و از رفتن به لغزش‏گاههاى تو دورى جسته ‏ام. كجايند نسلهايى كه با بازيچه ‏هايت آنان را گول زدى؟! كجايند امّت‏ هايى كه با زر و زيورت آنان را فريفتى؟! اينك آنان گروگان گورهايند و در لابه ‏لاى لحدها خفته ‏اند. به خدا سوگند اگر مجسّم مى ‏شدى و پيكرى محسوس مى ‏داشتى هر آينه به كيفر آن كه بندگانى را به آرزوها فريفتى، و امتهايى را به هلاكت‏ گاهها افكندى، و شاهانى را تسليم نابودى كردى و آنان را به آبشخورهاى بلا كه نه سيراب كنند و نه راه خروجى دارند، كشاندى حدود خداوند را بر تو جارى مى ‏ساختم. هيهات! آن كه به لغزشگاه تو قدم نهاد لغزيد، و آن كس كه به درياى بى‏ كرانت در آمد غرق شد، و آن كه از دامهاى تو كناره گرفت جان به سلامت برد، و كسى كه از چنگ تو به سلامت رَست ديگر باكى ندارد كه اقامتگاهش تنگ باشد؛ زيرا دنيا در نزد او به سان روزى است كه در آستانه سپرى شدن است. از من دور شو، به خدا سوگند كه من رام تو نگردم تا مرا خوار سازى، و مطيع تو نگردم تا كه هرجا خواهى مرا بكشانى».

رياضت نفس

«سوگند به خدا ـ تا مشيّت خدا چه باشد ـ كه نفس خويش را چنان رياضت دهم كه از رسيدن به قرص نانى شاد گردد، و به جاى خورش به نمك رضايت دهد، و چشمانم را چنان به گريه وادارم كه سرچشمه اشكش بخشكد و سرشكش به پايان رسد. آيا على همانند اشتران بيابان‏چر كه مى‏ چرند و سپس مى ‏خسبند و يا گوسفندانى كه علف مى‏ خورند و آن‏گاه مى ‏خوابند، از توشه ‏اش بخورد و بياسايد! چشمش روشن اگر پس از ساليان دراز به چارپايان رها شده و گوسفندان علف‏چر اقتدا كند! خوشا به حال آن كس كه فريضه پروردگارش را به جاى آورد، و بر ناملايمات شكيبايى ورزد، و شب هنگام از خواب دورى كند، و هرگاه خواب بر او غلبه كرد زمين را بستر ساخته و دست را بالش، آنان كه خوف روز قيامت چشمانشان را بيدار داشت، و از بسترهايشان پهلو تهى كردند، و لبهايشان به ذكر پروردگارشان زمزمه كرد، و از آمرزش خواهيهاى طولانى گناهانشان زدوده شد، «أُولَـئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ اينان حزب خدايند و بدانيد كه حزب خدا همان رستگارانند».
پس، اى پسر حُنيف، از خدا بترس، و به همان چند قرص نان خود اكتفا كن تا از آتش رهايى يابى».

همسانى با ضعيف‏ ترين افراد جامعه

يكى از وظايف رئيس كل دولت اسلامى اين است كه در مسكن و خوراك و پوشاك و ديگر امور زندگى شخصى ‏اش همسطح ضعيف ‏ترين افراد جامعه باشد. و اين چيزى است كه جز در اسلام در جاى ديگر يافت نمى ‏شود، و در ديگر نظامها و مكاتب نظير آن را نمى ‏يابيد. آنچه گفتيم فقط يك شعار نيست بلكه اسلام آن را در سيره و زندگى پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله‏ و ائمه اطهار عليهم ‏السلام پياده كرده است. در نهج البلاغه اميرمؤمنان عليه ‏السلام مى‏ خوانيم:

«إن اللّه‏ تعالى فرض على أئمة العدل، أن يقدروا أنفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيغ بالفقير فقره؛ خداى بزرگ بر پيشوايان عدالت واجب كرده است كه خود را همسطح مستضعف‏ ترين مردم قرار دهند تا اين كه فقر فقير او را بر نياشوبد».

اميرمؤمنان عليه ‏السلام زمانى كه زمام حكومت بر جهان اسلام را به دست گرفت، اين دستورالعمل حكيمانه و جاويدان را عملاً پياده كرد. در حديث شريف آمده است كه آن حضرت سالى فقط يك بار گوشت مى ‏خورد آن هم در عيد قربان كه همه مسلمانان گوشت مى ‏خورند و در بقيه طول سال، هيچ‏گاه گوشت تناول نمى‏ كرد؛ زيرا ممكن بود كه در تمام ايام سال حتى يك روز افرادى از مسلمانان باشند كه گوشتى براى خوردن نيابند و حضرت على عليه ‏السلام مى ‏خواهد هميشه و پيوسته با ضعيف ‏ترين فرد جامعه همدردى كند.

دولتمردان و كارگزاران

دولتمردان و كارگزاران، اگرچه وظيفه ‏شان سبكتر از امام عليه‏ السلام بود، اما آنها نيز مى ‏بايست راه امام را در پيش گيرند و به شيوه او رفتار نمايند. اگر دولتمردى يا كارگزارى بر طبق حكمى از احكام اسلام عمل نمى ‏كرد از كار بركنار مى ‏شد.

براى مثال وليد، زمانى كه والى عراق بود و شرابخوارى كرد از كار بركنار و به مدينه فرا خوانده شد و اميرمؤمنان حدّ شرابخورى را بر او جارى كرد و هشتاد تازيانه زد. بالاتر از اين: عثمان بن حُنيف كه از جانب اميرمؤمنان عليه ‏السلام به استاندارى بصره منصوب شده بود، زمانى كه به ضيافتى كه در آن فقط ثروتمندان دعوت شده بودند، حاضر شد، حضرت طى نامه ‏اى او را به خاطر پذيرفتن اين
دعوت توبيخ نمود، و به بيان نوع زندگى خودش پرداخت تا دولتمردان و كارگزاران آن را سرمشق قرار دهند. در آن نامه چنين فرمود:

«اى پسر حنيف! به من خبر رسيده است كه مردى از جوانان اهل بصره تو را به ضيافتى دعوت كرده و تو بدان شتافته ‏اى، و غذاهاى رنگارنگ و كاسه‏ هاى غذا برايت آورده ‏اند. من گمان نمى ‏كردم كه تو دعوت مردمى را بپذيرى كه فقيرشان از آن رانده و ثروتمندانشان بدان دعوت مى ‏شوند. پس، بنگر كه در اين سفره بر چه غذايى دندان مى ‏نهى. آنچه حلال و حرامش بر تو آشكار نيست از دهان بيرون افكن و چيزى را بخور كه به حلال و پاك بودن راههاى فراهم آوردن آن يقين دارى».

*برگرفته از کتاب اسلام و سیاست؛ نوشته آیت الله سید صادق شیرازی

نظر شما