twitter share facebook share ۱۳۹۸ خرداد ۲۱ 1637

عدالت مقوله‌ای مجرّد و بریده از دیگر مقولات نیست، بلکه در مفهوم و مصداق و اجرا و تحقق به مقولاتی پیوند دارد؛ پیوندی درهم تنیده که بدون لحاظ و پاسداشت آن ها، عدالت معنا نمی‌یابد؛ و چنان‌که بدون آن ها از عدالت سخن به میان آید و اجرا و تحقق عدالت بی آن ها مطرح شود، عدالتی بی‌محتوا و ناکارآمد و فاقد ملازمات و ضروریات خود است. در واقع عدالت منهای ملازماتش قابلیت تحقق ندارد، و به سرعت به ضدّ خود تبدیل می‌شود، یا صورتی از عدالت مطرح می‌گردد و تحت لوای آن بی‌عدالتی اعمال می‌شود.

از مجموعه آموزه‌های امام علی(ع) در نهج‌البلاغه و در خانوادۀ احادیث آن می‌توان دریافت که از مهم‌ترین و اساسی‌ترین ملازمات عدالت و تحقق آن، حقوق است. تا زمانی که حقوق در حوزه‌های مختلف آن، به درستی تبیین و تعریف نشود و در همه عرصه‌های آن، پاسداری نگردد و بر عمل به حقوق پایداری صورت نگیرد، عدالتی جلوه نمی‌یابد، چنان‌که امام علی(ع) در خطبه‌ای که در عرصه پیکار صفین درباره حقوق ایراد کرد، فرمود:

«فَإِذا أَدَّتِ الرَّعِيَّهُ إِلَي الوالِي حَقَّهُ، وَ أَدّي الوالی إِلَيها حَقَّها، عَزَّ الحَقُّ بَينَهُم، وَ قامَت مَناهِجُ الدِّينِ، وَ اعتَدَلَت مَعالِمُ العَدلِ.» نهج البلاغه ، خطبۀ ۲۱۶

پس چون مردمان حقّ سرپرست را بگزارند و او نیز حق ّ مردمان را به جای آرد، حق درمیانشان بزرگ مقدار شود و راه های روشن دین بر پا گردد و نشانه های عدالت بر جای ایستد.

یکی از حوزه های حقوق، حقوق آدمیان در عرصه فردی است که در ادامه به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:

حق زندگی

هر انسانی حق زندگی دارد و این حق تنها زنده بودن و زیستن نیست که خوب زیستن نیز هست. خداوند به انسان زندگی بخشیده و امکان زیست انسانی و شایسته برایش فراهم کرده است؛ انسان نه خود حق دارد این موهبت را نادیده بگیرد و نه دیگران حق دارند حق زندگی و زیست انسانی شایسته او را سلب کنند. در این میان امکان بیشترین تجاوز به حق زندگی انسان ها از جانب حکومت هاست که یا زمینه لازم را برای پاسداشت حق زندگی انسان ها فراهم نمی کنند، یا به اتکای قدرت خویش راه تجاوز به ان را می گشایند و از پاسخگویی، اصلاح، ترمیم و جبران آنچه صورت گرفته سرباز می زنند.

امام علی(ع) درباره حق زندگی انسان ها و پاسداشت این حق به ویژه از سوی حکومت ها در عهدنامه مالک اشتر چنین فرموده است: «ايَّاکَ وَ الدِّمَاءَ، وَ سَفْكَهَا بِغَيْرِ حِلِّهَا، فَإِنَّهُ لَيْسَ شَي أَدْعَى لِنِقْمَةٍ، وَ لاَ أَعْظَمَ لِتَبِعَةٍ، وَ لاَ أَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَةٍ، وَ انْقِطَاعِ مُدَّةٍ، مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِ بِغَيْرِ حَقِّهَا. وَاللهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدِيٌ بِالْحُكْمِ بَيْنَ الْعِبَادِ، فِيمَا تَسَافَكُوا مِنَ الدِّمَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. فَلاَ تُقَوِّيَنَّ سُلْطَانَکَ بِسَفْکِ دَمٍ حَرَامٍ، فَإِنَّ ذلِکَ مِمَّا يُضْعِفُهُ، وَيُوهِنُهُ، بَلْ يُزِلُهُ وَ يَنْقُلُهُ؛

تو را سخت پرهیز می دهم از خون ها و به ناروا ریختن آنها؛ زیرا چیزی بیشتر از ریختن خون ناحق کیفر الهی را بر نمی انگیزد و پیامد بدفرجامی از آن بزرگتر به دنبال نمی آورد و به برچیده شدن نعمت سزاوارتر نمی گرداند و روزگار را به سر نمی رساند و خدای پاک از هر کاستی در روز رستاخیز آغازگر داوری خون هایی می شود که بندگان از یکدیگر ریخته اند. پس حکومت خود را با ریختن خون ناروایی نیرومند نگردان زیرا چنان کاری نه تنها از عوامل ناتوان کردن و سست کردن قدرت که باعث نابودی و به دست دیگران افتادن آن هم می شود» (نامه 53)

حق زندگی انسان چنان والا و مهم است که در منطق دین کشتن یک نفر به ناحق چونان کشتن همه جامعه مطرح شده است؛ زیرا فرد، گروه و حکومتی که بتواند دست به خون بی گناهی بیالاید این آمادگی را دارد که جامعه ای را بکشد و فدای خودکامگی و قدرت طلبی خود نماید و نیز جامعه انسانی در حقیقت یک واحد بیش نیست که بر افراد آن یک حکم جاری است و کشتن یک فرد به منزله کشتن هر فرد و تک تک جامعه و همه مردمان است و حرمتی سنگین تر از این نیست.

حق بخشش و قصاص

در منطق قرآن کریم این حق به انسان ها داده شده است که متجاوز به حقوق خود را در اندازه مقرر به سزای خود برسانند و مجازات نمایند و چنانکه به مراتب بالاتری از کمالات انسانی رسیده بودند بگذرند و ببخشند «وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ؛ و در آن بر آنان مقرر داشتیم که جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان و نیز همه ضرب و جرح ها قصاص دارد و هرکس که از قصاص در گذرد این عفو در حکم کفاره گناهان اوست» (مائده 45)

«وَجَزَاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا ۖ فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ ۚ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ؛ و جزای هر بدی بدی ای همانند آن است پس هرکه بخشش و نیکوکاری پیشه کند پاداش او بر خداوند است که بی گمان خداوند ستمکاران را دوست ندارد» (شوری 40)

امیرمؤمنان علی(ع) بر اساس آموزه های قرآنی پس از ضربت خوردن و در بستر مرگ قرار گرفتن در وصیت خود چنین آورد: «من دیروز یارتان بودم و امروز موجب عبرت شمایم و فردا از شما جدایم؛ اگر بمانم خود صاحب اختیار خون خویشم و اگر بمیرم مرگ مرا وعده گاه دیدار است؛ اگر گذشت کنم درگذشتن و بخشودن موجب نزدیکی من است به خدای باری و اگر شما نیز در گذرید و ببخشید برای شماست مایه نیکوکاری؛ پس ببخشید آیا دوست ندارید که خدا شما را بیامرزد» (نامه 23)

برای انسان قرآنی اصل بر بخشش است و آنجا که حق قصاص داشته باشد بخشش را بر آن مقدم می دارد. امام علی(ع) درباره ضربت زننده خود چنین نظری داشت ولی شرایط به گونه ای بود که اگر ابن ملجم پس از شهادت امام (ع) مجازات نمی شد به خون خواهی امام(ع) نه فقط ابن ملجم که کسانی دیگر نیز کشته می شدند؛ از این رو امام علی(ع) در وصیت خود به فرزندانش سفارش کرد که جز قاتل او نباید مجازات شود و اینکه در ازای ضربتی که زده است یک ضربت بیشتر نباید به او زده شود؛ بدین ترتیب امام از ریخته شدن خون هرکس دیگر جلوگیری کرد

حق تکریم

هر انسانی از کرامتی ذاتی برخوردار است و لازم است آن را پاس بدارد. امام علی(ع) درباره این کرامت ذاتی و بهای بی اندازه آن به فرزند خود امام حسن(ع) چنین آموخته است: «أَكْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْکَ إِلَى الرَّغَائِبِ، فَإِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضًا؛ بزرگوارتر از آن باش که به پستی تن دهی هرچند که تو را به مقصودت برساند؛ زیرا نمی توانی در برابر آنچه از شخصیتت در این راه از دست می دهی جایگزینی بدست آوری» نامه 31

حرمت انسان ها بالاترین حرمت هاست و هیچ چیز با آن قابل مقایسه نیست چنانکه وقتی امام علی(ع) سخن از اسلام و حلال و حرام آن به میان آورده گفته است: «إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ أَنْزَلَ کِتَاباً هَادِیاً بَیَّنَ فِیهِ الْخَیْرَ وَ الشَّرَّ ; فَخُذُوا نَهْجَ الْخَیْرِ تَهْتَدُوا، وَ اصْدِفُوا عَنْ سَمْتِ الشَّرِّ تَقْصِدُوا. الْفَرَائِضَ الْفَرَائِضَ! أَدُّوهَا إِلَى اللهِ تُؤَدِّکُمْ إِلَى الْجَنَّةِ. إِنَّ اللهَ حَرَّمَ حَرَاماً غَیْرَ مَجْهُول، وَ أَحَلَّ حَلاَلا غَیْرَ مَدْخُول، وَ فَضَّلَ حُرْمَةَ الْمُسْلِمِ عَلَى الْحُرَمِ کُلِّهَا، وَ شَدَّ بِالاِْخْلاَصِ وَ التَّوْحِیدِ حُقُوقَ الْمُسْلِمِینَ فِی مَعَاقِدِهَا؛

همانا خدای پاک از هر کاستی کتابی راهنما را نازل فرمود و در آن نیک و بد را آشکار کرد؛ پس راه خیر را بگیرید تا هدایت شوید و از راه شر برگردید و به راه راست روید. واجب ها واجب ها آن ها را برای خدا به جا آرید که شما را به بهشت می رساند؛ بی گمان خداوند حرامی را حرام کرده که ناشناخته نیست و حلالی را حلال کرده که از عیب خالی است و حرمت مسلمانان را از دیگر حرمت ها برتر نهاده و حقوق آنان را به اخلاص و یکتاپرستی پیونده داده است» خطبه 167

در اینجا چون مقام بیان اسلام و حلال و حرام آن است، حرمت مسلمانان برتر از همه حرمت های اسلام مطرح گشته و اعلام شده که حقوق آنان در بنیاد اخلاص و یکتاپرستی محکم گردیده است وگرنه به طور کلی حرمت همه انسان ها برتر از همه حرمت هاست و حقوق آنان نخستین چیزی است که پس از اعتقاد به خداوند و باور به توحید رخ می نماید و لازم است پاس داشته شود. درواقع آنکه خدا را می پذیرد نخستین چیزی که در روابط انسانی بدان پایبندی می ورزد حقوق انسان هاست

حق آزادی عقیده

زندگی انسان تابع اعتقادات اوست و او این اختیار را دارد که اعتقاداتش را آزادانه برگزیند و کسی را این حق نیست که عقیده ای را بر او تحمیل کند؛ البته برگزیدن اعتقادات باطل و نادرست پیامدهای تباه خود را دارد ولی خداوند در این عرصه به انسان آزادی کامل بخشیده و او را به وسیله عقل و فطرت و هادیان الهی راهنمایی کرده است تا به اعتقادات حق و درست راه یابد و بر آن اساس خود را و زندگی خویش را برپا سازد و در این جهت هیچگونه اجباری بدو نکرده است. امیرمؤمنان علی(ع) بر مبنای آموزه های قرآنی که بیانگر چنین امری است به اعتقادات همگان احترام می گذاشت و هرگز خلاف حق آزادی عقیده گامی بر نداشت، بلکه در جهت پاسداشت آن سفارش کرده، چنانکه در عهدنامه مالک اشتر فرموده است: «مردمان چنین اند که لغزش هایی از ایشان سر می زند یا گرفتار نادرستی هایی می شوند و دانسته یا ندانسته کارهایی می کنند پس چنان با آنان رفتار کن که دوست داری خداوند با بخشش و گذشت خود با تو رفتار کند»

امام علی(ع) غیر مسلمانان را با هر عقیده ای حرمت می نهاد و به رحمت و دوستی و لطف به آنان و نیز بخشش و گذشت از لغزش ها و نادرستی هایشان فرمان می داد و هرگز دیده نشد که در حکومت او با غیر مسلمانی جز این رفتار شود. حارث بن کعب ازدی از پدرش روایت کرده است که چون محمدبن ابی بکر به عنوان استاندار مصر مشغول به کار شد در نامه ای از امام علی(ع) مطالبی را پرسش کرد از جمله درباره زنادقه ای پرسید که در میان انان قومی بودند که ماه و آفتاب را می پرستیدند و قومی که چیزهای دیگر می پرستیدند؛ امام(ع) درباره آنان فرمود: «و یترک سائرهم یعبدون ماشاؤوا؛ آنان را رها کن تا هرچه را می خواهند بپرستند»

حق پرسشگری

هر انسانی از آنجا که فکر می کند، پرسشگر است و انسانیت انسان در گرو تفکر و پرسشگری است. امیرمؤمنان علی(ع) پرسشگری را حقی اساسی برای انسان ها می دانست و در سیره خود راه آن را بر پرسش های گزنده و تخریب کننده نبست. یکی از یاران او از وی پرسشی کرد که در آن پرسش نیشی هم بود: «چگونه کسان خودتان شما را از این پایگاه بازداشتند با اینکه شما بدان سزاوارتر بودید؟» امام(ع) فرمود: «يَا أَخَا بَنِي أَسَدٍ، إِنَّکَ لَقِلِقُ الْوَضِينَ؛ تُرْسِلُ فِي غَيْرِ سَدَدٍ! وَ لَکَ بَعْدَ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ، وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ، فَاعْلَمْ: أَمَّا الاِسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الاَعْلَونَ نَسَبًا، وَ الاَشَدُّونَ بِرَسُولِ اللهِ ـ صَلَّى‌اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ نَوْطًا، فَإنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ، وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ. وَ الْحَكَمُ اللهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَيْهِ الْقِيَامَةُ؛

برادر اسدی! نااستواری و ناسنجیده گفتار؛ لیکن تو را حق خویشاوندی است و حق پرسش و آگاهی خواستن و کسب دانش؛ پرسیدی پس بدان که خودکامگی آنان علیه ما برای بدست گرفتن زمامداری با این که ما به تبار برتریم و به فرستاده خدا بسیار وابسته تریم بی گمان گونه ای خودگزینی بود که گروهی بخیلانه بدان چسبیدند و گروهی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و داور خداوند است و بازگشتگاه به سوی او روز رستاخیز است» کلام 162

به این ترتیب امام(ع) با اینکه پرسش این شخص را نابجا و نادرست می داند ولی با یادآوری حق پرسشگری بر گشوده بودن راه پرسش کردن به عنوان حقی اساسی تأکید نموده است. آن حضرت از مردمان می خواست که بپرسند و نیکو بپرسند: «ایها الناس سلونی قبل ان تفقدونی؛ مردم از من بپرسید پیش از آنکه مرا درنیابید»

حق انتخاب مکان زندگی

انسان ها حق دارند هرکجا برایشان مطلوب است و خواهان آنند زندگی کنند و هیچکس نمی تواند آنان را به زیستن در جایی یا ماندن در مکانی اجبار کند. از نظر امیرمؤمنان علی(ع) حق تعیین مکان زندگی از ان خود انسان است: «لَيْسَ بَلَدٌ بِاَحَقَّ بِكَ مِنْ بَلَد، خَيْرُ الْبِلادِ ما حَمَلَكَ؛ هیچ شهری برای تو سزاوارتر از شهر دیگر نیست بلکه بهترین سرزمین ها برایت سرزمینی است که در آنجا به آسودگی زندگی کنی» حکمت 442

سیره امام(ع) چنان بود که به هیچ روی حق انتخاب مکان زندگی را از کسی سلب نکرد؛ حتی در شرایطی که مخالفان او می گریختند و به دشمنان وی می پیوستند امام(ع) فرمان به بازداشت آنان نداد. آن زمان که گروهی از مخالفان امام(ع) از مدینه گریختند و به معاویه پیوستند امیرمؤمنان نامه ای به سهل بن حنیف انصاری فرماندار مدینه نوشت و به بیان حقایقی پرداخت اما هیچ سخنی درباره منع باقی ماندگان مخالفان از پیوستن به معاویه یا ایجاد محدودیتی برای آنان به میان نیاورد: «امَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلاً مِمَّنْ قِبَلَکَ يَتَسَلَّلُونَ إِلَى مُعَاوِيَةَ، فَلاَ تَأْسَفْ عَلَى مَا يَفُوتُکَ مِنْ عَدَدِهِمْ، وَ يَذْهَبُ عَنْکَ مِنْ مَدَدِهِمْ. فَكَفَى لَهُمْ غَيًّا، وَلَکَ مِنْهُمْ شَافِيًا، فِرَارُهُمْ مِنَ الْهُدَى وَ الْحَقِّ، وَ إِيضَاعُهُمْ إِلَى الْعَمَى وَالْجَهْلِ. وَ إِنَّمَا هُمْ أَهْلُ دُنْيَا مُقْبِلُونَ عَلَيْهَا، وَ مُهْطِعُونَ إِلَيْهَا. وَ قَدْ عَرَفُوا الْعَدْلَ وَ رَأَوْهُ، وَ سَمِعُوهُ وَ وَعَوْهُ؛ وَ عَلِمُوا أَنَّ النَّاسَ عِنْدَنَا فِي الْحَقِّ أُسْوَةٌ، فَهَرَبُوا إِلَى الاْثَرَةِ؛ فَبُعْدًا لَهُمْ وَ سُحْقًا! إِنَّهُمْ ـ وَ اللهِ ـ لَمْ يَنْفِرُوا مِنْ جَوْرٍ، وَ لَمْ يَلْحَقُوا بِعَدْلٍ. وَ إِنَّا لَنَطْمَعُ فِي هذَا الاَمْرِ أَنْ يُذَلِّلَ اللهُ لَنَا صَعْبَهُ، وَ يُسَهِّلَ لَنَا حَزْنَهُ، إِنْ شَاءَ اللهُ، وَ السَّلاَمُ؛

به من خبر رسیده است از مردمی که در نزد تو به سر می برند، بعضی پنهانی نزد معاویه می روند؛ دریغ مخور که شمار مردانت کاسته می گردد و کمکشان گسسته. در گمراهی آنان و رهایی ات از رنج ایشان، بس بود از حقشان گریختن و به کوری و نادانی شتافتن. آنان دنیاطلبانی اند که بدان روی نهاده و شتابان در پی اش افتاده؛ عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و دریافتند، و دانستند مردم به میزان عدالت در حق یکسانند، پس گریختند تا تنها خود را به نوایی برسانند. پس دوری از رحمت الهی و نابودی بهره انان باد؛ به خدا آنان از ستمی نگریختند و به عدالتی نرسیدند؛ ما در این کار امیدواریم که خدا به خواست خود دشوار آن را برای ما خوار و ناهموارش را هموار سازد» نامه 70

*برگرفته از کتاب رخساره خورشید؛ نوشته دکتر مصطفی دلشاد تهرانی

نظر شما