twitter share facebook share ۱۴۰۰ آذر ۱۶ 1370

امام علی‌(ع) حکیم فرزانه‌ای است که هم در صحنه‌ی اجتماع با ظلم‌ستیزی و عدالت‌خواهی سر آمد روزگار می‌باشد و هم در صحنه‌ی فردی کلماتش تأثیرگذار است. این کلمات گهربار  قلب و روان آدمی را به لرزه درمی‌آورد و انسان را به تأمل و اندیشیدن وا می‌دارد، شنیدنش حال درون را خوب نموده و حیاتی پر از شادی و رشد به انسان عطا می‌کند.

در این مقاله به ذکر ده نکته تربیتی از نامه‌ی 31 حضرت می‌پردازیم، باشد که رهنمون ما گردد.

در ابتدای مطلب و قبل از بیان این ده نکته، سخن را با این کلام گهربار آغاز می‌کنیم:

«فَإِنِّي أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ»؛ اما تقوا چیست؟ تقوا به معنای مدیریت و کنترل نفس است و به عنوان یکی از عناصر سازنده و مهم در زندگی، وجه تمایز بین انسان و حیوان می‌باشد. زمانی روح آدمی بزرگ می‌شود که بتواند امیر خود باشد، احساسات خود را کنترل کند و به موقع آنها را به کار گیرد؛ لبخند، غم، عصبانیت و خشمش بجا باشد؛ چنانکه گاهی یک لبخند بجا می‌تواند از درگیریها و مشکلات زیادی جلوگیری کند. پس اگر ما یاد گرفتیم نفس خود را کنترل نموده و آن را مدیریت کنیم، آنگاه رفتارهایی که از ما سر می زند، رفتارهایی سازنده، زیبا و حکیمانه خواهد بود. اما آدمی برای کنترل نفس نیاز به نیرویی دارد تا از آن در این مسیر کمک جوید؛ اینکه این نیرو چگونه در انسان ایجاد شود؟ امام علی‌(ع) در نامه‌ی 31 به نکات ارزنده‌ای اشاره می‌کنند که در صورت رعایت آنها، به این نیروی ارزنده دست خواهیم یافت:

1-«وَ عِمَارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ؛ دلت را با یاد او آباد کن»

از طریق ایمان به خدا و دوستی با او می‌توان امیر خود شد. دل انسان همچون دروازه‌ای بی‌در و پیکر است که دائما چیزهایی بدان وارد و از آن خارج می‌شود؛ ایمان همنشینی است که به ما کمک می‌کند جز خیر و نیکی به دل وارد و از آن خارج نکنیم. مولوی در مورد انتخاب همنشین اینگونه سفارش می‌کند:

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد        به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد

در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران      به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

به عبارت دیگر کسی را یار و مونس خود قراربده، که هر لحظه به سویش رفتی به تو شکر عرضه کند و کامت را شیرین نماید.

پس نه تنها باید بر دل دربانی بگذاریم تا از ورود افکار کژ جلوگیری کند و ما را سالم نگاه دارد، که باید آن را با نیکی‌ها پر نماییم تا دیگر جایی برای ابلیس باقی نماند.

امام علی(ع) در این خصوص می‌فرمایند: اگر می‌خواهی این دل آباد باشد، دوست را در آن راه بده و چه دوستی برتر از خالق هستی. اگر می‌بینید امام علی‌(ع) به جایی می‌رسد که حتی سرسخت‌ترین دشمنش یعنی معاویه او را ستایش می کند، دلیلش ایمان وعشق سرشار امام‌(ع) به خدا است؛ «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَٰنُ وُدًّا؛ همانا آنان که به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند خدای رحمان آنها را (در نظر خلق و حق) محبوب می‌گرداند.»

پس نکته اول این است که رابطه‌ی خود را با معبود خویش درست کرده و به او اعتماد کنید.

2-«أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ؛ دلت را با موعظه زنده کن»

قلب انسان باید فروتنانه شنوای نصیحت افراد دانا و خیرخواه باشد. این تذکر بسیار مهمی است؛ گاهی انسان دچار حالتی از غرور و نخوت می شود و آنچنان خود را دانا فرض می‌کند، که به هیچ وجه حاضر نیست پذیرای سخن و ایده‌ای جز افکار خویش باشد، و دقیقا از همین جاست که آدمی ضربه می‌خورد. پس باید افکاری که شما را از شنیدن باز می‌دارد از خود دور کنید و بپذیرید که گاه دوستان و همنشینان‌تان به واقع ایده‌هایی سازنده دارند و از مشورتی که می‌دهند هدفی جز کمک کردن ندارند. آنان بدنبال این هستند که چراغی پیش روی شما روشن کنند تا با شعاع نورش راه را بهتر ببینید؛ پس جان خود را فروتنانه با شنیدن تجربه ها و پند خیرخواهان زنده بدارید.

3-«وذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ؛ دل خود را با یاد مرگ فروتن کن»

سومین نکته برای اینکه به جامه آدمی درآییم و روح خود را قوی نماییم، این است که به مرگ بی‌اندیشیم، دائم به خود یادآوری کنیم که مدت زمان محدودی در این دنیا هستیم و در نهایت باید به سرای دیگری منتقل می‌شویم. هدف از اندیشیدن به مرگ ایجاد ناراحتی و اضطراب نیست چراکه مرگ برای انسانهای نیکو همچون حضور در بزمی شاهانه می‌باشد: «وَاللّه‏ِ لاَبنُ أبيطالِبٍ آنَسُ بِالمَوتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَدىِ اُمِّهِ؛ به خدا سوگند كه پسر ابوطالب با مرگ مأنوس‏تر است تا كودك به پستان مادرش»؛ بلکه هدف از مرگ اندیشی این است که کوتاه بودن زندگی را باورکنیم، قدر زمان و لحظه‌ها و نعمت‌های خداوند را بیشتر بدانیم و به کیفیت زندگی خود بی‌افزاییم. ضمن اینکه یاد مرگ فروتنی می‌آورد:

تو رعیت باش چون سلطان نه‌ای             خود مران چون مرد کشتیبان نه‌ای

پس حال که باور کردی روزی مرگ گریبانت را خواهد گرفت، از درشتی بپرهیز و فرعونیت خود را با یاد مرگ بمیران؛ خود را عضوی از جامعه‌ی انسانی بدان و به همه نگاهی صمیمانه همراه با احترام داشته باش.

4-«وَ اعْرِضْ عَلَيْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِينَ؛ تاريخ گذشتگان را بر او بنما»

اگر می خواهی نفس خود را غنی و نیرومند کنی به مطالعه تاریخ بپرداز؛ فکرها، عملکردها، خلاقیت‌های بشری، شکست‌ها و پیروزی‌ها را ببین و سپس انتخاب کن. پندآموزی تاریخ از ان جهت است که انسان‌ها خود با انتخاب‌هایشان آن را ساختند؛ انسان‌هایی که همچون ما احساس داشتند، غم داشتند، آرزو داشتند، نیازها و باورهایی داشتند و گاهی پیروز شده و گاهی نیز شکست خوردند. توصیه امام(ع) این است که ببینید چرا گذشتگان شکست خوردند و چرا از راه رفته پشیمان شدند. بنابراین هدف از مطالعه تاریخ این نیست که با دیدن انسانها یا کشورهای عقب افتاده‌ای که بعد از مدتی به اوج رسیدند، دچار غم و حسرت شویم، بلکه هدف این است که از آنها درس بگیریم و ببینیم چگونه برخی نام‌ها بلندآوازه و جاودان شدند و برخی دیگر مورد نفرت قرار گرفتند. پس از آن صادقانه ببینیم که کدام گروه را الگوی خود قرار داده‌ایم و باید چه چیزی را تغییر دهیم.

5-«وَ عَوِّدْ نَفْسَكَ الصَّبْرَ عَلَى الْمَكْرُوهِ؛ خود را بر صبر و بردبارى در مقابل ناملایمات عادت ده»

وقتی با حادثه‌ای روبرو می‌شوید، صبر پیشه کنید و توجه داشته باشید که با جملاتی همچون «چرا من اینگونه شدم؟ چقدر بدبخت و بدشانسم؛ چقدر بی عرضه و ناتوانم» نه تنها مشکلی حل نمی شود، که به روح خود لطمه وارد کرده و قدرت و انرژی لازم را برای مقابله با مشکل از دست می‌دهید. حضرت در اینجا به ما توصیه می‌کنند که نفس خود را به صبوری در برابر مشکلات عادت دهیم. البته صبر در اینجا به معنی دست روی دست گذاشتن و تسلیم وقایع شدن نیست؛ بلکه به فرموده حضرت باید با صبوری و استقامت و با روح و فکری آرام، بکوشیم تا راهی برای نجات و پیروزی پیدا کنیم و امید داشته باشیم که با یاری خدا و کمک و تجربه‌ی دوستان می توانیم مشکل را هرچند بزرگ از پیش رو برداریم.

6-«وَ دَعِ الْقَوْلَ فِیمَا لَا تَعْرِفُ؛ آنچه را ندانی مگو»

پرهیز از اظهار نظر در خصوص آنچه علمی بدان نداریم، به ویژه در قضاوت دیگران اکیدا توصیه می‌گردد. زخم زبان و قضاوت، بدون اینکه از جوانب امر اطلاع کافی داشته باشیم، آفتی است که گاهی از کوبیدن صد سنگ تیز بر سر انسان دردناک‌تر است. گویند که آدمیان به‌دنبال وسیله‌ای بودند که از نیزه تیزتر و از سنگ کوبنده‌تر باشد؛ پس زبان را کشف کردند. زبانی که بدون علم و آگاهی به گردش درآمده و از زدن تهمت و ادعاهای ناروا ابایی ندارد، از هزار زخم کاری کشنده‌تر است. پس بکوشیم تا زمانی‌که علم و آگاهی پشتوانه‌ی زبان نیست، آن را نگه داریم.

7-«وَ تَفَهَّمْ وَصِيَّتى؛ پسرم وصیّتم را بفهم،»

از تجربه‌ی دیگران استفاده کنید، اما مجذوب بی‌چون وچرای آدمهای بزرگ نشوید و در مورد آنچه می‌گویند اندیشه کنید. به عبارت دیگر همزمان که از تجربه آنان استفاده می‌کنید نیروی فکر خود را نیز به کار ببرید. این مصیبتی است که امروزه جامعه ما بدان دچار شده است و تا کسی در فضای مجازی حرفی می‌زند، مردم طوطی‌وار آن را تکرار کرده و نشر می‌دهند. در چنین شرایطی نباید اسیر دست احساسات شد و باید عقل را پیشوای خود قرار داد.

8-«يا بُنَىَّ، اجْعَلْ نَفْسَكَ ميزاناً فيما بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ، فَاَحْبِبْ لِغَيْرِكَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِكَ، وَ اكْرَهْ لَهُ ما تَكْرَهُ لَها؛ پسرم! نفس خود را میزان بین خود و دیگران قرار بده، بنابراین آنچه برای‌ خود دوست داری‌ برای‌ دیگران هم دوست بدار، و هرچه برای‌ خود نمی‌ خواهی‌ برای‌ دیگران هم مخواه.»

این سخن اخلاقی و گران‌سنگ را بعدها بزرگانی مثل سقراط و کانت تکرار کردند. حضرت در این سخن می‌فرماید به عدالت رفتار کن و خود را میزان سنجش رفتارت قرار بده؛ این میزان بازدارنده‌ی تو از بدیها و رهنمون تو به سوی خوبی‌هاست. اگر دوست نداری به تو ظلم شود، پس تو هم ظلم نکن؛ اگر دوست نداری قضاوت شوی، پس تو هم کسی را قضاوت نکن. اگر دوست نداری کسی به تو دروغ بگوید، تو هم دروغ نگو؛ اگر دوست داری به عنوان یک انسان مورد احترام قرار گیری، تو هم برای دیگران احترام قائل باش و اگر دوست داری در هنگام نیاز دستی به یاریت دراز شود، پس تو هم دستگیر نیازمندان باش و.....  . این معیار بسیار باارزشی است که هر انسانی به راحتی آنرا می فهمد و درصورت اجرا شدن، نظم، آرامش و عدالت را به جامعه‌ی انسانی هدیه خواهد کرد.

9-«وَ أَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْکَ إِلَی الرَّغَائِب، فَإِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَ بمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسکَ عِوَضاً؛ نفس خویشتن را از گرایش به هر پستی گرامی‌دار (و بزرگوارتر از آن باش که به پستی ها تن در دهی) هرچند گرایش به پستی‌ها تو را به خواسته‌ها برساند، زیرا تو هرگز نمی توانی در برابر آنچه از شخصیت خود در این راه از دست می‌دهی بهای مناسبی به دست آوری».

خدای متعال معادل نفس انسان را بهشت قرار داده است «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»؛ حضرت نیز در این سخن گهربار می فرماید، آنقدر ارزش وجودی تو بالاست که در این دنیا معادلی برای نفس خود نخواهی یافت. پس حالا که خدای متعال چنین ارزشی برای ما قائل شده، ما نیز باید قدر و بهای خویش را بدانیم و به راحتی خود را نفروشیم. مراقب باشیم اسیر نفس سرکش نشویم، که اگر اسیر شدیم، قدر و بهای خود را فراموش خواهیم کرد و به خاطر نیازهای غیرضروری، به راحتی به دیگران رو انداخته، حقارت را به جان می‌خریم واز اعتبار و منزلت خود می کاهیم؛ منزلتی که در صورت کاسته شدن، بها و معادلی ندارد.

10-«فَلاتَحْمِلَنَّ عَلى ظَهْرِكَ فَوْقَ طاقَتِكَ فَيَكُونَ ثِقْلُ ذلِكَ وَبالاً عَلَيْكَ؛ پس بیش از قدرتت بر خود بار مکن، که سنگینی‌ اش وبالت گردد.»

همیشه این جمله‌ی معروف رو شنیده‌ایم که خواستن توانستن است؛ ولی چرا گاهی با وجود خواستن، موفق نمی شویم. پاسخ در عدم شناخت خود نهفته است؛ اینکه به میزان توانایی خویش آگاه نیستیم. این جمله‌ی حضرت نشان می‌دهد توانایی‌ها، قدرت‌ها و استعدادها متفاوت است؛ اگر در محدوده قدرتمان قدم برداشتیم و همه‌ی سعی خود را بکار بردیم، موفق و راضی خواهیم بود. اما اگر بیش از توان باری برداشتیم، به دردسر افتاده و بعضاً متحمل تبعات بدی خواهیم شد؛ برای مثال ممکن است بیمار شویم یا عصبانی و ناامید گردیم و در نهایت هم به سر منزل مقصود نرسیم. پس اگر می‌بینیم که علیرغم تلاش بسیار به نتیجه مطلوب نمی‌رسیم، دیگر ادامه ندهیم و وقت خود را بیش از این تلف نکنیم، که خسارت این ادامه دادن بیش از هزینه و وقتی است که صرف آن کار کرده‌ایم.

*برگرفته از سخنرانی 5 آذر استاد ناصر مهدوی؛ به کوشش ح.راغب‌زاده

messages.comments