twitter share facebook share ۱۳۹۹ شهریور ۰۷ 1830

آقای محمد اسکندری در کتاب عاشوراشناسیِ خود به بررسی هفت نظریه پرداخته است که عبارتند از:

اول، دفاع از خود و امتناع از بیعت.

دوم، امام در پیِ گرفتن حکومت بود و لو اینکه به شهادت برسد.

سوم، شهادت عرفانی، به این معنا که امام طالب مقام معنوی و لقاء الله بود.

چهارم، شهادت تکلیفی. به اعتقاد وی امام می خواست کشته شود و بر اساس خوابی که دیده و خبرهائی که شنیده بود به قصدکشته شدن قیام کرد.

پنجم، شهادت فدیه ای. این نظریه می گوید امام همچون عقیده انحرافی مسیحیان خود را فدا کرد تا امتش از جهنم رهائی یابند.

ششم، امام هدف سیاسی را دنبال می کرد و می خواست مشروعیت حکومت امویان را از بین ببرد.

هفتم، تشکیل حکومت. قائلان به این نظر معتقدند امام حسین به قصد شهادت حرکت نکرد. او هنگامی که هزاران نامه از کوفیان دریافت کرد برای تشکیل حکومت به کوفه رفت.

اینجانب به نظر دیگری معتقدم و آن این است که امام(ع) به قصد دفاع از آزادی انسان مبنی بر قدرتِ داشتن انتخاب قیام کرد و شهید شد؛ زیرا یزید آن را از وی سلب کرده بود.

شواهد بر این امر فراوان است. یزید وقتی به حکومت رسید یا به خاطر جوانی و غرور و یا به خاطر داشتن مشاوران بد و یا به دلائل دیگر فرمان دادکه والی مدینه حسین بن علی را شبانه بخواهد و بیعت بگیرد و اگر مخالفت کرد کشته شود، که امام(ع) با زیرکی خاص از این معرکه جان سالم به در می برد. پس از آن در مکالماتی که بین ایشان و برادرش محمد بن حنفیه در مدینه صورت می گیرد، وی صراحتاً به امام(ع) می گوید که یزید قصد جان او را کرده است و بهتر است به مکه و یا یمن برود تا قدری اوضاع آرام شود. ابن زبیر هم شبانه به مکه فرار و در آنجا پایگاهی بر ضد یزید ایجاد می کند.

تا اینجا هم هنوز رفتن به کوفه در فکر امام(ع) نیست. حضرت به مکه عزیمت می کند و در آنجا که حرم امن الهی بود و هر کس آزاد بود زندگی کند به تبلیغ مشغول شد. اما می دانست که یزیدیان همواره مترصد قتل اویند. شاید چون یزیدیان نمی خواستند به ظاهر و به دست خود حرمت خانه را بشکنند توطئه کردند که در ایام حج که جمعیت فراوان است به گونه ای امام(ع) را ترور کنند تا معلوم نشود چه کسی ایشان را کشته است. بنابراین امام(ع) در مکه هم بین بیعت و کشته شدن می بایست یکی را انتخاب کند و لذا ناچار، موسم حج را که بهترین زمان بهره برداری و تبلیغ بود واگذاشت.

در ایام حضور امام(ع) در مکه که حدود پنج ماه طول کشید کوفیان برای ایشان نامه نوشتند و از او درخواست کردند که به آنجا برود. امام(ع) بعد از اینکه نامه های کوفیان و اصرار آنها را مبنی بر حمایت دریافت می کند به قصد آنان میل می کند. معنای این امر این است که اگر از جای دیگر هم دعوت می رسید امام(ع) بر روی آن حساب باز می کرد. ایشان به این جهت حج را بدل به عمره می کند و مخفیانه و دور از چشم مأموران حکومتی راهی کوفه می شود. و قبل از همه مسلم را به عنوان سفیر می فرستد تا امور را برای ورود وی سامان دهد. حرکت امام(ع) از مکه اولاً به خاطر حفظ جان و ثانیاً و ضمناً پاسخ به دعوت کوفیان است.

پس از شنیدن اخبار کوفه امام(ع) تصمیمش را عوض نمود و دیگر به دنبال رفتن به کوفه نبود؛ زیرا می دانست که اگر به کوفه بیاید با توجه به شرایط پیش آمده یا دستگیر می شد که خود را به مهلکه انداخته بود، یا باید می جنگید، که قشون و سپاهیانی نداشت و لذا معقول نبود چنین اقدامی بکند، ضمن اینکه زن و فرزند همراه او بود. از این گذشته سیره امام و دستور اسلام بر مقاتله، جنگ ابتدایی نبود. به علاوه ایشان، همچون پدرش هرگز نمی خواست به زور حکومت را تصاحب کند مخصوصاً برای مردمی که خود صاحب اراده نبودند. از این رو، وقتی خبر شهادت مسلم را شنید دیگر گزینه کوفه برایش منتفی شد و به همین دلیل امام(ع) شاید قصد جای دیگری می کند و از کوفه دور می شود.

اما در طرف مقابل دولت اموی، گرفتن بیعت یا کشته شدن مخالفان شعار اصلی بود. آنها می خواستند به هر قیمتی شده یکی از این دو امر برای حسین بن علی تحقق پیدا کند و از این رو امام(ع) را تعقیب می کردند و ابن زیاد سپاه خود را بسیار فراتر از کوفه به دنبال حسین بن علی گسیل داشت تا او را از ادامه راه که به کوفه ختم نمی شد و از آن گذر کرده بود باز دارند.

از این رو وقتی امام(ع) به سرزمین کربلا هم وارد شد و حر با سپاهش جلوی ایشان را گرفت و خدعه کوفیان را مشاهده کرده بود، حضرت می خواست از آنجا به قصد نامعلوم دیگری حرکت کند که حر مانع شد و گفت من مأمورم و معذور و نمی گذارم از این سرزمین بیرون روی؛ یا باید به کوفه برگردی و بیعت کنی و یا منتظر تعیین تکلیف از جانب امیر کوفه باشی.  باز در اینجا هم صحبت از پذیرش بیعت و یا جنگ و قتل بود؛ گزینه سومی در کار نبود. وقتی عمر سعد به کربلا آمد باز باب گفتگو باز شد و انتظار می رفت که مصالحه ای صورت گیرد که مجددا فرمان از جانب ابن زیاد آمد که زود باشید و تکلیف را یکسره کنید یا بیعت و یا جنگ؛ راه سومی مطرح نبود. شمر را هم ابن زیاد برای همین امر فرستاد و به او توصیه کرد که اگر دیدی عمر سعد تعلل می کند فرماندهی را او به عهده بگیرد و کار را تمام کند.

در تمام این مراحل مشاهده می شود که یزید با انکار همه چیز و نفی اسلام و وحی، امام حسین(ع) را به قبول بیعت و یا کشته شدن مجبور کرده است و این یعنی سلب اختیار و آزادی به عنوان مهم ترین ویژگی انسان. امام(ع) ناچار بود برای دفاع از اصلی ترین خاصه انسانی که همان آزادی و اختیار باشد مبارزه کند.

آزادی و اختیار انسان

اختیار اصلی ترین ویژگی انسان است که خدا به آدمی هدیه کرده است و با آنکه راه خیر و شر را باز نموده ولی او را در پذیرش مخیر گذاشته است. قرآن می گوید «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا» (انسان، 3). یعنی ما راه را به بشر نمودیم؛ اوست که انتخاب می کند یا راه شکر و یا کفران را. و یا در جای دیگر می فرماید «وقل الحق من ربک فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر» (قرآن، کهف) ای پیامبر حق را از جانب پروردگارت به مردم بگو آنکس که بخواهد ایمان می آورد و آنکس که نخواهد کفران می ورزد.

در تمام مواردی که انسان بین پذیرش یک امر و مرگ مخیر شود در واقع اختیار از او سلب شده و اجبار صورت گرفته و به تعبیر دیگر مقام و کرامت انسانی او زیر سؤال رفته است. پذیرش این محدودیت برای هرکسی، تا چه رسد به امام حسین(ع)، ناگوار و نادرست بود. او فرزند علی است که در مقام کرامت انسانی می گوید: «لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا.» یعنی بنده کسی مباش همانا خدا تو را آزاد آفریده است. امام حسین(ع) در تمام موارد زندگی خود به ویژه در حرکت خونین عاشورا به این امر مهم یعنی آزادی و اختیار انسان توجه کرده و آن را محترم می شمرد. در مقابل، دشمن او همیشه از تهدید و به ویژه قتل به عنوان مهم ترین ابزار برای سرکوب مخالفین استفاده می کرد.

امام علیه السلام در شب عاشورا که امر قتال حتمی شد باز به این امر مهم مبادرت می کند. پس از ایراد سخن، همه را مخیر می کند که آزادانه راهشان را انتخاب کنند و حتی بر آن اصرار می ورزد. ایشان می گوید که بیعتش را از آنها برداشته است؛ و ادامه می دهد که آنها می توانند بروند. عده ای می روند ولی عده ای که می مانند خود با شناخت، انتخاب و اختیار، حمایت از حسین را برگزیده اند. سخنان امام(ع) در روز عاشورا هم همه آزادیبخش و رهایی آفرین بود.

بنابراین اگر بگوئیم که فلسفه قیام امام حسین دفاع از آزادی و کرامت انسان بود سخنی به گزاف نگفته ایم. آزادی انسان اصلی ترین گوهر ارزشمند انسانی است که بقیه صفات نیک از همین انتخاب درست، آگاهانه و آزادانه سرچشمه می گیرد. کاری که از روی آگاهی و با اختیار نباشد نزد خدا و خلق ارزش ندارد. در سایه این انتخاب و اختیار بقیه صفات و افعال نیک ارزش پیدا می کنند. به عبارت دیگر، باید گفت که در بستر آزادی و قدرت انتخابِ گزینه های گوناگون است که عمل صالح معنا پیدا می کند.

کسی که از آزادی و اختیار حمایت می کند مطمئنا طرفدار گفتگو است و منش و روشش با منطق و عقلانیت همراه است. هدایت جز با انتخاب و اختیار صورت نمی گیرد و کار همه انبیا و اولیای الهی هدایت است. تمام خطبه ها و سخنان امام(ع) در طول راه، از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا و حتی تا قبل ازشهادت همه مبتنی بر گفتگو و مذاکره، و یافتن راهی برای برون رفت از این بحران و وضعیت دوگانه است که یک طرف آن مرگ و طرف دیگر پذیرش ذلت و قبول نابودی اسلام بود. بنابر آنچه نقل شده است حتی امام بزرگوارانه در آخرین لحظات عمر خویش به شمر هم راه می نماید که از اختیار انسانی اش استفاده کند و به او نصیحت می کند که اگر او را نکشد، با آنکه رمقی در تن نداشت، شفاعت جدش نصیب او خواهد شد؛ ولی شمر نمی پذیرد.

امام(ع) به صراحت این مسئله را مطرح کرد که: «ان الدعی بن الدعی قد رکزنی بین اثنتین السلة و الذلة هیهات منا الذله». یعنی این مرد معلوم الحال مرا بین فقط دو چیز مخیر کرده (راه سومی نیست) پذیرش ذلتِ بیعت و عزت شهادت و از ما خاندان دور است که ذلت را بپذیرد.

اگر به این نظریه وفادار باشیم و آن را قبول کنیم در واقع قیام حسین را جهانی کرده ایم. البته سایر نظریه ها یعنی نظریه اصلاحات و امر به معروف و نهی از منکر و یا برقراری حکومت عدل و مانند آن اگر با نگاه فراجناحی به آن پرداخته شود می تواند قابل دفاع باشد ولی ممکن است که از نظر عده ای آن را محدود به دین اسلام و یا قوالب خاص فرقه ای کنند. در حالی که اگر به نظریه آزادی انسان و پاسداری از کرامت انسانی توجه کنیم همه موارد دیگر را در خود دارد. بزرگترین و اصلی ترین معروف، برقراری و حفظ آزادی و حق انتخاب برای همه انسانها در همه زمانها بوده و هست.

اگر به جهان و به ویژه به جهان امروز هم نگاه کنیم می بینیم که یزیدیان زمان همان شعاری را می دهند که یزید می داد. آنهائی که می گویند هر کس با ما نیست بر ماست و باید با آنها مبارزه کرد، آزادی انتخاب و اختیار انسان را نشانه رفته اند. آنهائی که منطق خود را مطلق می کنند و اجازه نمی دهند دیگران به گونه ای دیگر انتخاب کنند و آنها را تهدید به قتل، چه دفعی و یا تدریجی می کنند یزیدی عمل می کنند و حرمت انتخاب و اختیار انسان را پاس نمی دارند. تهدید به قتل تدریجی به این معنا است که کسی مخالف عقاید خود را آنقدر در فشار قرار دهد تا مجبور شود فقط یک گزینه داشته باشد و این در مسائل اقتصادی به وفور مشاهده می شود. فقر مردم بیچاره ای که با مصادره اموال و افکارشان فقط یک گزینة انتخاب دارند و چنانچه انتخاب نکنند جانشان و هستی شان با قتل دفعی و یا تدریجی در خطر است، نتیجه تبعیت از این منطق است، و امام حسین از آزادی انسان دفاع کرد. امام حسین قیام کرد تا به انسانها بفهماند که باید در برابر حکومتگرانی که شیوه حکومتشان به اینجا ختم می شود بایستند. بنابراین دفاع از آزادی و اختیار انسان یعنی داشتن حق امر به معروف و نهی از منکر. بزرگترین مصداق امر به معروف و بهترین اصلاحات و عالی ترین مصداق پیروی از سنت پیامبر و علی دفاع از آزادی و حریت انسان است. این منطق، منطق همه انسانهای آزاده است و از این جهت است که امام حسین(ع) جهانی است همچنانکه جدش و پدرش جهانی بودند. امام(ع) درآخرین فرازهای زندگیش وقتی وحشیگری قوم را به عیان مشاهده کرد فرمود «ان لم یکن لکم دین وکنتم لاتخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم» اگر دین ندارید و از روز جزا نمی ترسید دست کم در زندگی دنیائی تان آزادمرد باشید. تکیه و تأکید بر آزادی اولین و آخرین موضوعی است که نمی توان آن را نادیده گرفت.

جمع بندی و نتیجه گیری

از آنچه گفته شد بر می آید که قیام حسین بن علی دارای ابعاد وسیع و گسترده ای به درازای تاریخ و پهنای زمین است و فراگیری نهضت او نه فقط برای مسلمانان بلکه همه مردم جهان است. اگر قیام ایشان را به دفاع از حیثیت انسان و جلوگیری از خدشه دار شدن کرامت انسانی منتسب کنیم، ضمن اینکه در بردارنده نکات مثبت سایر نظریه ها است، ابعاد قیام را به کل بشریت و همه انسانهای آزادیخواه در همه زمان ها ارتقا بخشیده ایم. انسان موجودی مختار است و خدا بر این نمونه خلقت آفرین گفته است (قرآن، مؤمنون). هر آنکس که این ویژگی ارزشمند و سترگ را که بُن مایه همه ارزش های دیگر انسان متعالی است نشانه رود باید با او به مبارزه برخاست و باید کسی را که به قتل بشریت دست یازیده است را از طریق خود مردم از تخت فرو کشید و حسین علیه السلام این را خواست و چنین کرد و این چنین است که او جاودانه شد؛ همچنانکه دین جدش برای نجات بشریت بود و جاودانه گشته است. راهبرد او نجات انسان بود تا هستی خودرا به ثمن بخس نفروشد، از آزادی و آزادگی خود حفاظت کند و اگر او را مجبور به فروختن شرافت انسانی و مرگ مخیر کردند مرگ را بر زندگی ذلت بار ترجیح دهد و او خود گفت:

الموت اولی من رکوب العار     و العار اولی من دخول النار

امام حسین(ع) در بیانات خود به زمینه و شرائط به وجود آمده به خوبی اشاره و مبارزه خویش را از مبارزه بین دو فرد خارج می کند و به آن جنبه ای عام می دهد. او می گوید نه من بلکه هر که مثل من یا به جای من باشد با نه تنها این فرد بلکه هر فردی همچون یزید نباید بیعت کند. «مثلی لا یبایع مثله». «الموت فی حیاتکم مقهورین و الحیوه فی موتکم قاهرین». اگر انسانها فاقد اراده و اختیار باشند زندگی شان مرگ است و چنانچه دارای اراده و اختیار باشند مرگشان هم زندگی است و این درس بزرگی بود که امام حسین(ع) به بشریت داد.

*خبرانلاین/ غلامرضا فدایی

نظر شما