twitter share facebook share ۱۴۰۰ مرداد ۳۱ 1327

اباعبدالله(ع) بعد از این‌که مسائل مختلف جامعه‌ی اسلامی را با نگاه عمیق خود مورد بررسی قرار دادند، کلام خود را با یک خطاب نسبت به حق‌تعالی به‌پایان رساندند و در این خطاب اشاره کردند که خدایا! تو می‌دانی آن‌چه که ما انجام داده‌ایم، نه به‌عنوان رسیدن به قدرت و مشارکت در قدرت‌طلبی‌ است و نه برای رسیدن مال و ثروت دنیا. این‌ جنبه‌ی سلبی (آن‌چه که نیست و نباید باشد) در انگیزه‌ و اهداف امام حسین(ع) به انگیزه‌های درونی انسان مربوط می‌شود و تشخیص آن، کار دشواری ا‌ست و درباره‌ی دیگران هم به‌سهولت و راحتی نمی‌توان در این‌باره داوری کرد، لذا امام حسین(ع) این موضوع را (که در قلمرو نیّت‌ها قرار دارد) با خدا در میان می‌گذارند که خدایا تو خود می‌دانی که در قلب ما چه می‌گذرد و در ضمیر ما چه خبر است، آن‌چه در ضمیر من است، هرگز در جهت ریاست‌طلبی و دنیا‌طلبی نیست.

و اما نسبت به جنبه‌ی اثباتی (انگیزه‌ی حضرت برای اقداماتش در مقابل دستگاه حکومت)؛ هرچند حضرت، خدا را گواه می‌گیرند که خدایا! تو گواه و شاهد و عالم هستی … اما مقصود این‌ است که مخاطبان با اهداف و انگیزه‌های حضرت آشنا شوند که خدایا می‌خواهم معالم دین تو را به زندگی مردم برگردانم، عدالت را در جامعه محقق کنم و داد مظلومان را بستانم. این‌ها اموری ا‌ست که حضرت در این‌جا اشاره فرموده‌اند و با درخواست کمک و حمایت از مردم برای رسیدن به این اهداف، این خطابه به‌پایان می‌رسد.

هدف سیدالشهداء(ع) همان هدف امیرالمومنین(ع)

این جملات پایانی، هم از حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در این خطبه نقل شده است و هم از امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه. امام حسین(ع) می‌فرمایند: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِی سُلْطَان‏» خدایا! تو می‌دانی آن‌چه که از ما اتفاق افتاده است، در جهت رسیدن به قدرت نیست و ما نخواسته‌ایم با قدرت‌طلبان در مسابقه‌ای حضور پیدا کنیم. در نهج البلاغه هم همین طور است؛ «اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَهً فِی سُلْطَانٍ» خدایا تو گواهی که آن‌چه از ما بود ریاست‌طلبی نبود (خطبه‌ی۱۳۱نهج‌البلاغه).

مقصود از «موصول» در کلام حضرت

برخی از شارحان نهج البلاغه فرموده‌اند که این «الذی کَانَ مِنَّا» امیرالمومنین(ع)، براساس شرایط و موقعیتی که حضرت در موقع ایراد خطبه قرار داشته‌اند، باید شناخته شود و چون این خطبه‌ی حضرت (با شواهدی که وجود دارد) از خطبه‌های پایانی حضرت است، حضرت به اتفاقاتی که در طول خلافتش اتفاق افتاده است، اشاره می‌فرمایند؛ به درگیری با سپاهیان جمل، با سپاهیان شام و… و می‌فرمایند: خدایا آن‌چه که در این درگیری‌ها و منازعات سیاسی و نظامی اتفاق افتاد، با اهداف قدرت‌طلبانه و برای دسترسی به قدرت نبود. «وَ لَا الْتِمَاسَ شَیْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ»، همانطور ‌که برای دستیابی به ثروت هم نبود، بلکه اهداف دیگری داشت.

پس باید «الذی کَانَ مِنَّا» را برحسب شرایطی که خطبه ایراد شده، معنا کنیم. لذا این جمله در مقام توضیح اهداف کلی حکومت نیست که حکومت امیرالمؤمنین دارای چه اهدافی ا‌ست تا بعد بگوییم حضرت اهداف حکومت را بیان فرمودند (که لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ و…) نه! این‌ها خصوص برنامه‌های حکومت نیست چون برنامه‌های حکومت، «الذی کَانَ مِنَّا» به‌حساب نمی‌آید. آن زمانی که حضرت خطبه را ایراد می‌فرمودند، بر سر قدرت بودند، پس «الذی کَانَ مِنَّا» (که ماضی و مربوط به گذشته است) مربوط به آن نیست. این جمله، معطوف به همان رویه‌ای ا‌ست که حضرت در امور سیاسی، اداره‌ی جامعه، برخورد با دشمنان، حضور در جنگ‌ها و… داشتند. حضرت به این رویه‌ اشاره‌ای می‌کنند و می‌فرمایند: آن‌چه اتفاق افتاده است، در جهت این اهداف چهارگانه است. البته با این بیان، فرمایش حضرت مرتبط با اهداف حکومت هم می‌شود.

اما امام حسین(ع) که این خطبه و این جمله را ایراد ‌فرمودند، در رأس حکومت نبودند و قدرت را در دست نداشتند که مانند امیرالمؤمنین(ع) بفرمایند دنیاطلبی و ریاست‌خواهی در آن نبوده است. امام حسین(ع) در پیشگاه الهی عرض کرد: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِن‏ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکِنْ لِنُرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ…». این «مَا کَانَ مِنَّا» امام حسین(ع) از جنبه‌ی آن ابهام و اجمالی که دارد، می‌تواند اشاره به همین خطبه و امثال این خطبه‌ و موضع‌گیری‌ها باشد چون درست است که امام حسین(ع) قدرت و خلافت را عملاً دراختیار نداشتند اما درعین‌حال در صحنه‌ی سیاست حضور داشتند، از وضع موجود انتقاد می‌کردند، به دستگاه خلافت اعتراض داشتند و مردم و به‌خصوص نخبگان را برای این‌که در برابر حکومت جور بایستند، تهییج و تحریک می‌کردند. امام حسین(ع) می‌خواهند به مخاطبین این را بفهمانند که ای صحابه و تابعین که در این جلسه حضور پیدا کردید و این خطبه را شنیدید، بدانید ما اگر اعتراض داریم که باید در برابر این‌ها مقاومت کرد، نه به‌خاطر این است که به دنبال ریاستیم یا به دنبال ثروت هستیم، نه؛ ما اهداف دیگری داریم: «وَ لَکِنْ لِنُرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ». لذا با این تفسیر، تفاوتی بین «الذی کَانَ مِنَّا» در کلام امیرالمؤمنین(ع) با «مَا کَانَ مِنَّا» در کلام امام حسین(ع) پیدا می‌شود. هرکدام از دو امام بزرگوار به سوابق خود اشاره می‌کنند و می‌گویند که این کار ما با این اهداف بوده است. آن‌جا امیرالمؤمنین(ع) در رأس قدرت هستند و درگیری‌ها و مجاهدت‌هایی دارند، این‌جا امام حسین(ع) در مقابل قدرت، مبارزات و مجاهداتی دارند ولی هدف یکی است.

اهداف امام حسین(ع)

حضرت در جنبه‌ی سلبی فرمودند که من قدرت‌طلب و ریاست‌طلب و به دنبال ثروت و مال دنیا نیستم اما از جنبه‌ی ایجابی، چرا حضرت در صحنه‌ی سیاست و مقابله‌ی با دستگاه حکومت وارد شدند؟ و چه اهدافی را دنبال می‌کردند؟ حضرت چهار نکته را بیان فرمودند.

- بازگشت به سرچشمه‌های اصیل اسلامی

«لَکِنْ لِنُرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ» علائم و نشانه‌های دین در جامعه باید دیده شود. من می‌خواهم امور جامعه تغییر پیدا کند تا این‌که در جامعه، دین به حاکمیت برسد. در نهج البلاغه هست که: «لَکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ» برخی‌ها هم نقل کردند «لَکِنْ لِنَرُدّ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ».

از زمانی‌که پیغمبر اکرم(ص) از دنیا رفتند تا زمان ایراد این خطبه امام حسین(ع) (که تاریخ آن برای ما معلوم نیست)، حدود نیم‌قرن گذشته است و مسیر جامعه‌ی اسلامی از ریلی که این قطار در آن حرکت کرده و از آن اهداف دینی که پیغمبر اکرم(ص) در عصر خودش برای مردم توضیح داد، فاصله گرفته است. غیر از دوره‌ی کوتاه حکومت امیرالمؤمنین علی(ع)، در بقیه‌ی آن عصر و زمان بسیاری از احکام دینی دچار انحراف شده است. بدعت‌های مختلفی به نام خدا و دین در جامعه گذاشته شد و تغییراتی در احکام به‌وجود آوردند. این جمله‌ی حضرت، اشاره‌ی به این است که خدایا! ما می‌خواهیم مسیر جامعه را به آن اسلام واقعی و حقیقی برگردانیم. این‌که برخی از بزرگان ما (مثل علامه مجلسی(ره)) این جملات را اشاره به بدعت‌ها می‌دانند، مطلب درستی ا‌ست. اگر ما توجه داشته باشیم که بعد از پیغمبر(ص) تغییر گسترده‌ای در احکام به‌وجود آمد که امیرالمؤمنین علی(ع) تعبیرات عجیبی در مورد آن‌ دارند و می‌فرمایند: اگر دین را به‌مثابه‌ی ظرف در نظر بگیرید، این ظرف را وارونه کردند و همه‌ی محتوای آن بیرون ریخت و مانند پوستین وارونه آن را پوشیدند (قبلا هم اشاره شد که علامه شرف‌الدین(ره) در النص و الاجتهاد صد مورد از این تغییراتی که در دین اتفاق افتاد را شماره کرده است).

جمله حضرت‌ به‌معنای آن است که اگر قدرت در اختیار ما باشد، به این وضع خاتمه خواهیم داد و به اسلام راستین برخواهیم گشت. همان‌ تعبیری که در عصر و زمان ما رایج شد و بیشتر سید جمال الدین اسدآبادی آن را مطرح می‌کرد؛ بازگشت به اسلام راستین و اسلام اصیل. پیرایه‌هایی که به دین بسته شده را باید از دین زدود و اسلام ناب را عرضه کرد. البته هرکسی نمی‌تواند چنین ادعایی را داشته باشد، امیرالمؤمنین(ع) می‌تواند بگوید، امام حسین(ع) می‌تواند بگوید، کسانی‌ که خودشان حقیقت اسلام را بدون آن پیرایه‌ها درک کرده‌اند. مفاد حدیث ثقلین این‌ است که اهل‌بیت(ع) جدایی‌ناپذیر از قرآن هستند. دیگران که نمی‌توانند چنین ادعایی داشته باشند. شاید آن‌کسی که می‌گوید من می‌خواهم اسلام بدون پیرایه را مطرح کنم، تفکرات و برداشت‌هایی که دارد، آمیخته با اشتباهات و انحرافات باشد لذا این‌ها مقیاس نیستند. اما فهم و برداشت امیرالمؤمنین(ع) از اسلام برای ما مقیاس و معتبر است.

- صلاح آشکار

جمله‌ی دوم: «وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ» خدایا! من می‌خواهم اصلاح را در شهرهایت آشکار کنم. در همان زمانی هم که فساد حاکم است، ممکن است در گوشه و کنار جامعه، علائمی از صلاح دیده شود و انسان‌های صالح و شایسته‌ای وجود داشته باشند و در هر شرایطی هم شایسته عمل کنند ولی آن‌چه را که امیرالمؤمنین(ع) و امام حسین(ع) می‌فرمایند این‌ است که «نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ» هدف این‌ است که اصلاح در میان مردم و در شهرها آشکار باشد. یعنی کسی‌که وارد این جامعه می‌شود، بدون این‌که نیاز به توجیه و توضیح باشد، صلاح را در این جامعه ببیند و صلاح به‌عنوان یک واقعیت در معرض ظهور برای همه باشد، نه این‌که جامعه را بزک کرده باشند. معلوم می‌شود این جامعه، جامعه‌ای بوده که فساد در آن آشکار بوده و اباعبدالله الحسین(ع) می‌فرمایند من می‌خواهم صلاح را آشکار کنم.

- امنیت مظلومان

«یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ» بندگان مظلوم خدا، امنیت و آسایش پیدا ‌کنند. در نهج البلاغه با «فاء» تفریع شده است یعنی اگر اصلاح شد، نتیجه‌ی آن این‌ است که امنیت مظلومان تأمین شود. البته همه‌ی حکومت‌ها به‌نوعی درصدد تأمین امنیت هستند حتی صدام، قذافی، اسد یا هر دیکتاتور دیگری که روی کار باشد، فرقی نمی‌کند، همه نوعی امنیت را برای حکومت لازم می‌شمارند. ولی تفاوت این‌ است که امیرالمؤمنین علی(ع) که مسأله‌ی امنیت را مطرح می‌کنند و امام حسین(ع) هم همین جمله را تکرار می‌کنند، امنیت معطوف به توده‌های مظلوم را مطرح می‌کنند ولی دیگران که امنیت را مطرح می‌کنند، امنیت معطوف به طبقات حاکم و ظالم را مطرح می‌کنند و منظور آن‌ها امنیت خودشان و وابستگان به خودشان هستند که البته لازمه‌ی تأمین آن امنیت این است که گلوی مردم گرفته شود چون معتقد هستند اگر مردم از آزادی برخوردار باشند و بتوانند حرف بزنند، امنیت خودشان لطمه می‌بیند. اما امام حسین(ع) نفرمودند: خدایا ما می‌خواهیم کاری کنیم که در جامعه امنیت باشد. امنیتِ کلی خوب است و هدف اول همه‌ی دولت‌ها هم امنیت است ولی تمرکز و تأکید امام حسین(ع) بر امنیت محرومان است. این‌که یک صحابی بزرگوار را بگیرند، یک بار به شام تبعید کنند، دو مرتبه از شام به مدینه برگردانند، روی مرکبی بنشانند که این مرکب جهاز ندارد و پاهای جناب ابوذر در این سفر طولانی، مجروح شود و به‌تعبیر محدثین و مورخین گوشت‌ پای او بریزد و آب شود و بعد هم به‌دلیل این‌که آیه‌ی قرآن و حدیث پیغمبر را می‌خواند، او را به یک سرزمین بی‌آب و علفی که هیچ امکاناتی نباشد و کسی در آن‌جا نبود، تبعید کنند و بگویند هیچ‌کس نباید با او ارتباط داشته باشد، معلوم می‌شود که در این جامعه امنیت برای قشر خاص است و یک کالای ویژه است، یک امتیاز برای غارتگران است که دست آن‌ها باز است و بتوانند دزدی کنند، امنیت دارند برای این‌که به مردم ظلم کنند و کسی نتواند متعرض آن‌ها شود. این جمله هم جمله‌ی سنگینی ا‌ست که این دو امام همام فرمودند: «یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ».

- احکام شرعی مبنای اداره جامعه

«وَ یُعْمَلَ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَّتِکَ وَ أَحْکَامِکَ» قانونی که در این جامعه حاکم می‌شود، احکام مقدس شرعی باشد. یا به‌تعبیر امیرالمؤمنین(ع): «تُقَامَ الْمُعَطَّلَهُ مِنْ حُدُودِکَ». مقصود از این حدود، حدود اصطلاحی (مجازات مقرر شرعی مثل حد سرقت و…) نیست بلکه همان حدودی ‌است که در قرآن مجید آمده است مثل «وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ…»(سوره بقره، آیه۲۲۹ و سوره طلاق، آیه۱) یعنی همان مرزهایی را که خدا قرار داده است و احکامی که خداوند مقرر فرموده است. حضرت می‌فرمایند احکام شرعی مبنای برای اداره‌ی جامعه قرار بگیرد.

پایان این خطبه

در پایان حضرت فرمودند: «فَإِن لم تَنْصُرُونَا وَ تُنْصِفُونَا قَوِیَ الظَّلَمَهُ عَلَیْکُمْ وَ عَمِلُوا فِی إِطْفَاءِ نُورِ نَبِیِّکُمْ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا وَ إِلَیْهِ أَنَبْنَا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ» اگر شما که علماء و نخبگان هستید، به ما کمک و یاری نکنید، ظالمان و ستمگران بر شما قوت پیدا می‌کنند و چیره می‌شوند و آن‌وقت نور میراث پیغمبر اکرم(ص) خاموش خواهد شد. پس بیایید بایستید، ما را کمک کنید تا در برابر ظالم مقاومت کنیم و الا این‌ها نه فقط حق شما را، بلکه عدالت، احکام الهی و همه چیز را نابود خواهند کرد.

حساسیت نسبت به حقوق مظلومان

در این بیانات نورانی، حساسیتِ نسبت به حقوق مظلومین را خیلی صریح و واضح می‌بینید. در احکام دین از طهارت و نماز تا ارث و حدود و دیات، احکام و دستوراتی وجود دارد ولی آن‌چه را که امام حسین(ع)  و امیرالمؤمنین(ع) در بین همه‌ی این احکام، به آن تصریح می‌کنند که دغدغه‌ی ایشان بیشتر معطوف به آن است و حضرت آن را مهم‌تر تلقی می‌کنند و بزرگ‌تر می‌بینند و برای آن اولویت قائل هستند و در صدر مطالبات خویش قرار می‌دهند، مسأله‌ی حقوق مظلومان. در نهج‌ البلاغه هم همین‌طور است. در خطبه‌ی ۱۳۴ نهج‌البلاغه، حضرت بحث حکومت خود را مطرح می‌کنند؛ «لَمْ تَکُنْ بَیْعَتُکُمْ إِیَّایَ فَلْتَهً» مسأله‌ی بیعت، یک اتفاقی نبود که همین‌طوری پیش آمده باشد. «أَیُّهَا النَّاسُ أَعِینُونِی عَلَى أَنْفُسِکُمْ» مانند همان جملاتی است که امام حسین(ع) در پایان از مردم کمک خواستند. حضرت برای چه کمک می‌خواهند؟ حضرت آماری بدهند که چهار سال و نیم حکومت کردم، چند مسجد ساختم و… حضرت از این کارهای به‌تعبیر ما «فرهنگی» آمار بدهند. اما حضرت آماری که دادند این ا‌ست که من در حکومت خودم کاری که انجام دادم، این ا‌ست که دیگر گرسنه‌ای وجود ندارد که احتیاج به نان شب داشته باشد. آب تمیز و گوارا هم برای انسان‌ها در اختیار قرار گرفته و یک سرپناهی هم همه دارند. این گزارشی ا‌ست که امیرالمؤمنین(ع) در اواخر بیان کردند که اقدامات ما به این‌جا رسیده است: «مَا أَصْبَحَ بِالْکُوفَهِ أَحَدٌ إِلَّا نَاعِماً إِنَّ أَدْنَاهُمْ مَنْزِلَهً لَیَأْکُلُ الْبُرَّ وَ یَجْلِسُ فِی الظِّلِّ وَ یَشْرَبُ مِنْ مَاءِ الْفُرَات»(مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۹) در این خطبه هم حضرت علی(ع) فرمودند: «وَ ایْمُ اللَّهِ لَأُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ» قسم به خدا! من دادِ مظلوم را از ظالم و ستمگرش می‌گیرم. حکومت این‌ است! من پناه و پشتیبان انسان‌های ستمدیده هستم. حضرت با تأکید فرمودند، هم قسم خوردند: «وَ ایْمُ اللَّهِ»، هم لام آوردند: «لَأُنْصِفَ» و به این هم اکتفا نکردند و نون تأکید ثقیله هم اضافه کردند: «لَأُنْصِفَنَّ» که به خدا قسم، حتماً و جزماً، من داد مظلوم را می‌گیرم. این خط قرمز امیرالمؤمنین(ع) است. وقتی‌که حضرت با برخی از بدعت‌ها مبارزه کردند و مثلا فرمودند نماز تراویح بدعت است و جلوی آن را بگیرید (و برخی مسائل دیگر که شرح آن را مرحوم کلینی در روضه کافی آورده است)، افرادی مقاومت کردند و نپذیرفتند، حضرت عقب‌نشینی کردند. آن‌جایی که حضرت عقب‌نشینی نمی‌کنند، مربوط به فلسفه‌ی حکومت است که اگر بنا شود این‌جا هم عقب‌نشینی شود و بنای بر توجیه و تحمل ظلم و ستم باشد، چه فرقی بین این حکومت و حکومت معاویه است؟

«وَ لَأَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ» حضرت تعبیر تندی به کار بردند که من، افسار این آدم‌های گردن‌کش را می‌کشم. این‌جا، جای زبان خوش نیست. جایی که امیرالمؤمنین(ع) اکراه و اجبار و اعمال قدرت را لازم می‌داند، در مقابل این عناصر فاسد است که از بیت‌المال سوء استفاده می‌کنند و حقوق مردم را تضییع می‌کنند. این‌جا هم باز با همین تاکیدات حضرت فرمودند: «لَأَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ» من حتما این‌ها را افسار می‌کنم و گریبان‌شان را می‌گیرم. «حَتَّى أُورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَ إِنْ کَانَ کَارِهاً» این‌ها را به سرچشمه‌ی حق برمی‌گردانم و آن‌ها را وادار می‌کنم ولو این‌که نخواهند و نپسندند. این حکومت است، آنچه ما به مردم وعده دادیم و آنچه امام حسین(ع) برای مردم توضیح دادند، این ا‌ست.

*منبع: شفقنا/ حجت الاسلام سروش محلاتی

نظر شما