twitter share facebook share ۱۴۰۴ آذر ۱۳ 68
ترامپ همچون اسلاف خود نتوانست آمریکا را کاملاً از خاورمیانه بیرون بکشد، ولی برخلاف دیگران، هیچ نگاه آرمان‌گرایانه‌ای به منطقه نداشت. او با «عمل‌گرایی محض» و منطق قدرت با خاورمیانه برخورد کرد.

خاورمیانه منطقه‌ای است که بیشتر رئیس‌جمهورهای آمریکا ترجیح می‌دهند از آن دوری کنند، اما در نهایت همیشه درگیر مسائل آن می‌شوند. با اینکه هر چند وقت یک‌بار صحبت از تمرکز بر چالش‌های ژئوپلیتیک دیگر می‌شود، همچنان برداشت واشنگتن این است که منافع اساسی‌اش در خاورمیانه، با خروج از این منطقه به خطر می‌افتد. ذخایر نفتی خلیج فارس هنوز برای اقتصاد جهانی حیاتی‌اند؛ ایران تهدیدکننده و نزدیک به آستانهٔ هسته‌ای است و نابسامانی سیاسی جهان عرب نسل‌های جدیدی از شبه‌نظامیان و تروریست‌ها پدید آورده که برخی‌شان در سال ۲۰۰۱ به آمریکا حمله کردند و مرگبارترین حادثهٔ داخل خاک این کشور از زمان پرل هاربر را رقم زدند.

از ابتدای قرن بیست‌ویکم، رؤسای‌جمهور آمریکا تلاش کرده‌اند با اشغال نظامی، دیپلماسی یا دخالت‌های محدود انسان‌دوستانه، مشکلات خاورمیانه را حل کنند. اما همه شکست خوردند. برخی از این تلاش‌ها حتی بحران‌های بدتری ایجاد کرد: حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ موج جدیدی از تروریست‌ها به وجود آورد و دخالت محدود آمریکا در لیبی در سال ۲۰۱۱ باعث هرج‌ومرج بزرگی در شمال آفریقا شد. با این حال دولت‌های مختلف همچنان مجذوب ایدهٔ «بازآرایی منطقه» بودند.

اما این روند با دونالد ترامپ تغییر کرد. ترامپ هم نتوانست آمریکا را کاملاً از خاورمیانه بیرون بکشد، ولی برخلاف دیگران، هیچ نگاه آرمان‌گرایانه‌ای به منطقه نداشت. او با «عمل‌گرایی محض» و منطق قدرت با خاورمیانه برخورد کرد. وی دنیا را به «برنده‌ها» و «بازنده‌ها» تقسیم می‌کند و کنار برنده‌ها می‌ایستد: اسرائیل قوی است، پس اجازه دارد هر کاری خواست بکند؛ شیخ‌نشین‌های خلیج فارس نفت دارند و معامله می‌کنند، پس با آن‌ها همکاری می‌کند؛ اما فلسطینی‌ها «بازنده» به‌حساب می‌آیند و ارزش توجه زیادی ندارند.

این رویکرد خام و خشن است، اما نتایجی مثبت داشته است: طی پنج سال ریاست‌جمهوری‌اش، روابط اسرائیل با چند کشور عربی عادی شد؛ در اکتبر ۲۰۲۳ جنگ میان اسرائیل و حماس را (که با حملهٔ ۷ اکتبر آغاز شد) پایان داد؛ دست شرکت‌های آمریکایی را برای حضور در بازار و نفت خلیج فارس باز کرد؛ و گروه‌ها و حکومت‌هایی را که تهدیدی برای آمریکا بودند هدف قرار داد.

تصمیمات ترامپ خاورمیانه را دموکراتیک‌تر نکرده و دردهای تاریخی مردم منطقه را کم ننموده است، اما منطقه را نسبتاً باثبات نگه داشته و منافع واشنگتن را پیش برده است؛ چیزی که رؤسای‌جمهور «باهوش‌تر و خیرخواه‌تر» قبل از او نتوانستند انجام دهند.

راه شکست‌خوردهٔ دیگر رؤسای‌جمهور

برای درک اینکه چرا ترامپ موفق‌تر بود، باید عملکرد آمریکا در قبال کشورهای عربی را دید. سال‌هاست که رؤسای‌جمهور آمریکا تلاش کرده‌اند با فشار یا دخالت، مشکلات داخلی کشورهای عربی را حل کنند.

جورج بوش پسر جاه‌طلب‌ترینِ این رؤسا بود. واکنش اولیه‌اش به حملهٔ ۱۱ سپتامبر—حمله به افغانستان برای سرنگونی طالبان—قابل درک بود. اما پس از آن، او و مشاورانش فکر کردند «بهترین راه ثبات منطقه، حمله به عراق» است تا منطقه به‌سمت دموکراسی حرکت کند. این تصور اشتباه بود و در نهایت به گسترش شکاف‌های فرقه‌ای و تقویت ایران انجامید. وقتی بوش از قدرت کنار رفت، منطقه بی‌ثبات‌تر شده بود.

اوباما و بایدن که پس از او آمدند، می‌خواستند درگیر مشکلات جهان عرب نشوند. آن‌ها احساس کرده بودند مردم آمریکا از جنگ خسته‌اند و باید به جای ارتش، به دیپلماسی تکیه کرد. اما هر دو گرفتار نوعی آرمان‌گرایی بودند. اوباما در جریان بهار عربی، از معترضان حمایت کرد و باعث سقوط حسنی مبارک، متحد آمریکا در مصر شد؛ دخالت در لیبی هم به فروپاشی کشور انجامید. بایدن رژیم‌های عربی را تغییر نداد اما با دشمنی با عربستان—نامیدن آن به «کشور منفور»—منافع آمریکا را تضعیف کرد. مثلاً عربستان حاضر نشد تولید نفت را افزایش دهد یا برای فشار بر حماس همکاری کامل کند.

اما ترامپ «سیاست بدون قضاوت اخلاقی» اجرا نمود. او اگر بداند یک رهبر می‌تواند کمکش کند، با او کار می‌کند حتی اگر مانند احمد الشرع، رئیس‌جمهور جدید سوریه، سابقهٔ جهادی داشته باشد. او به عربستان و شیخ‌نشین‌ها تکیه کرد چون سرمایه، بازار و انرژی دارند و این‌ها برای او ارزشمند است.

در مقابل، عرب‌ها هم با او همکاری کردند. با درخواست ترامپ، بحرین و امارات در سال ۲۰۲۰ «توافق‌های ابراهیم» را با اسرائیل امضا نمودند. عربستان رسماً در توافق نیست اما همکاری‌های امنیتی و اطلاعاتی با اسرائیل دارد. قطر با وجود ارتباط با جریان‌های اسلام‌گرا، میزبان پایگاه بزرگ آمریکا است و در تنظیم آتش‌بس در غزه نقش داشت. همچنین سه کشور -در منطقه‌ای که تجارت و سیاست درهم تنیده‌اند- معاملات مالی گسترده‌ای با خانوادهٔ ترامپ دارند.

ایران: تنها زبانی که جواب می‌دهد «زور» است

از زمان شکل‌گیری جمهوری اسلامی ایران در ۱۹۷۹، رؤسای‌جمهور آمریکا تصور می‌کردند بخشی از حکومت ایران «میانه‌رو» است و می‌توان با آن‌ها تعامل کرد. اوج این تلاش‌ها در دولت اوباما بود که با توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ فکر می‌کردند گروه‌های معتدل را تقویت می‌کنند. اما این تصور اشتباه بود. هرچند مقام‌های ایرانی دیدگاه‌های متفاوتی دارند، اما «ضدیت با آمریکا» عنصر مشترک میان آن‌هاست.

ایران تنها وقتی حاضر به توافق شد که آمریکا «حق غنی‌سازی»‌اش را پذیرفت و اجازه داد محدودیت‌های توافق پس از چند سال منقضی شود. حکومت ایران نیز از پول آزادشده برای حمایت از شبه نظامیان و سرکوب داخلی استفاده کرد.

در عمل، ایران فقط با «تهدید و زور» عقب‌نشینی کرده است:

۱۹۷۹: پس از اشغال سفارت آمریکا، وقتی کارتر تهدید کرد آمریکا تلافی می‌کند، ایران عقب نشست.

دههٔ ۲۰۰۰: ایران در زمان تهدید نظامی آمریکا، برنامهٔ هسته‌ای‌اش را موقتاً متوقف کرد، اما پس از فرو رفتن آمریکا در بحران عراق، دوباره آن را گسترش داد.

اما در واشنگتن، جز ترامپ، کسی از این درس‌ها استفاده نکرد.

ترامپ توافق هسته‌ای را کنار گذاشت، تحریم‌های شدید وضع نمود، و فرماندهٔ قدرتمند نیروی قدس، قاسم سلیمانی، را ترور کرد. برخلاف پیش‌بینی منتقدان، این اقدام باعث جنگ نشد، بلکه بازوی منطقه‌ای ایران ضربهٔ دائمی خورد. پس از مرگ سلیمانی، ارتش سوریه فروپاشید و نتوانست مقابل پیشروی مخالفان دوام بیاورد.

بزرگ‌ترین اقدام ترامپ حملهٔ ژوئن ۲۰۲۵ به تأسیسات هسته‌ای ایران بود. سال‌ها کارشناسان می‌گفتند چنین حمله‌ای جنگ منطقه‌ای به‌راه می‌اندازد و بنابراین مانع اقدام آمریکا یا اسرائیل می‌شدند. اما ترامپ به اسرائیل اجازه داد حمله کند و سپس خودش هم وارد عملیات شد. به گفتهٔ خودش: «هیچ رئیس‌جمهوری حاضر نبود این کار را بکند، اما من انجامش دادم.»

توهم دو کشور

دهه‌هاست مقام‌های آمریکایی از تشکیل کشور مستقل فلسطین حمایت کرده‌اند. اما همهٔ رؤسای‌جمهور—بوش، اوباما، بایدن—ناکام بودند. مذاکرات فقط خاطرات شکست‌خورده برجای گذاشت.

تشکیل کشور فلسطین از ابتدا هم بعید بود. فلسطینی‌ها می‌خواستند در مذاکرات چیزی را به‌دست آورند که در جنگ‌ها از دست داده بودند و چنین خواسته‌ای معمولاً در تاریخ جواب نمی‌گیرد. اسرائیل در مقاطعی حاضر شد غزه و بخش‌هایی از کرانهٔ باختری را واگذار کند، اما هیچ‌وقت این امتیازها برای رهبران فلسطینی کافی نبود. با ادامه حملات و گذشت زمان، موضع اسرائیل سخت‌تر شد.

با وجود اینکه بسیاری در واشنگتن هنوز به «راه‌حل دو کشوری» باور دارند، ترامپ هیچ اعتقادی به آن ندارد. او می‌داند اسرائیل حاضر نیست زمین بدهد، و کشورهای عربی هم این واقعیت را پذیرفته‌اند. به همین دلیل توانست توافق‌های ابراهیم را پیش ببرد؛ به طوری که حتی در دورهٔ جنگ غزه این کشورها از توافق خارج نشدند.

البته ترامپ بی‌محابا به اسرائیل چک سفید نمی‌دهد. او مانع الحاق رسمی کرانهٔ باختری شد، گرچه اجازهٔ گسترش تدریجی شهرک‌ها را داد. همچنین اسرائیل را به پذیرش آتش‌بس اکتبر وادار کرد. دلیل نفوذ و قدرت ترامپ این بود که در اسرائیل بسیار محبوب است و با پادشاهان عرب رابطهٔ خوبی دارد و این رهبران نیز توانستند حماس را تحت فشار قرار دهند.

خاورمیانه آرام شده، ولی مشکلات به جای خود باقی است

ترامپ منطقه را آرام‌تر نموده اما مشکلات را حل نکرده است. آتش‌بس ممکن است شکننده باشد؛ شهرک‌سازی ادامه دارد؛ غزه همچنان محل بحران باقی خواهد ماند و ارتش اسرائیل همچنان هرچه را تهدید ببیند بمباران خواهد کرد.

چالش هسته‌ای ایران نیز می‌تواند دوباره شعله‌ور شود. حکومت ایران پس از ضربات ۲۰۲۵ هنوز گیج است، اما منتظر فرصتی است که آمریکا مشغول بحران دیگری شود و اسرائیل تمرکز خود را از دست بدهد. سپس احتمالاً برنامهٔ هسته‌ای را با سرعت از سر می‌گیرد.

نکتهٔ مهم این است که پس از جنگ ۱۲ روزهٔ ایران با اسرائیل و آمریکا، «حملهٔ نظامی» دوباره به اصلی‌ترین ابزار جلوگیری از بمب هسته‌ای ایران تبدیل شد. اسرائیل این واقعیت را پذیرفته است. مشخص نیست ترامپ هم درک مشابهی داشته باشد. او بعد از حمله‌ها اعلام «پیروزی» کرد و حتی از ایران دعوت به مذاکره نمود. شاید به‌خاطر غیرقابل‌پیش‌بینی بودنش بتواند فعلاً ایران را بازدارنده نگه دارد، اما بی‌شک کار دولت‌های بعدی را سخت‌تر کرده است.

برخلاف امید برخی تحلیلگران، حکومت ایران نیز برخلاف تصور فرو نپاشید. اسرائیل توانست سریعاً نیروهای نیابتی ایران مثل حزب‌الله را تضعیف کند، ولی مردم ایران—حتی در لحظهٔ ضعف حکومت—به شکل گسترده شورش نکردند. نتیجه اینکه: «ایران مشکلی است که باید مدیریت شود، نه مشکلی که خودبه‌خود حل می‌شود.»

خاورمیانه همان‌طور که هست

این به‌معنای ناامیدی نیست. مشکلات ریشه‌دار—فساد، سوء‌مدیریت، بحران محیط‌زیستی—هنوز پابرجا هستند. رهبران عرب از این مشکلات آگاه‌اند اما اغلب قدرت‌طلبی‌شان مانع اصلاحات واقعی می‌شود. آمریکا نمی‌تواند آن‌ها را مجبور به حکومت بهتر کند، اما می‌تواند به‌آرامی تشویق‌شان کند تا مشارکت سیاسی و اصلاحات اقتصادی را گسترش دهند.

اما هرگونه تلاش باید محدود و محتاطانه باشد. خاورمیانه جایی برای آرمان‌گرایی نیست؛ جایی برای قدرت و واقع‌گرایی است و از این نظر برای ترامپ ایده‌آل است. فعلاً نفت جریان دارد، تهدید ایران کاهش یافته، جنگ غزه فروکش کرده، و خبری از بحران‌های بزرگ نیست. در منطقه‌ای پرآشوب، این‌ها دستاوردهای قابل توجهی هستند.

منبع: فارین افرز



نظر شما