طرح جسورانه خلع سلاح لبنان
دولت جدید لبنان، که پس از توافق آتشبس میان اسرائیل و حزبالله در سال گذشته انتخاب و تشکیل شد، در حال پیشبرد طرحی جسورانه با حمایت ایالات متحده برای خلع سلاح تمامی گروههای مسلح غیردولتی در لبنان است.
در رأس این گروهها، حزبالله قرار دارد. چهره کاریزماتیک شیعیان، حسن نصرالله، همچنان رهبر معنوی حزبالله محسوب میشود. علی نصیف، صاحب رستورانی در ضاحیه، پایگاه اصلی حزبالله در حومه جنوبی بیروت، گفت: «ما حتماً باید به مبارزه ادامه دهیم. باید شهادت او را پاس بداریم.» وقتی اسرائیل نصرالله را در سپتامبر گذشته در ضاحیه با حمله به یک مرکز فرماندهی زیرزمینی و استفاده از دهها بمب سنگرشکن به قتل رساند، این واقعه غرور و حس شکستناپذیری گروه را در هم شکست؛ اما حزبالله همچنان سرسخت باقی مانده است.
رهبر جدید حزبالله، نعیم قاسم، گفت اگر دولت بخواهد با حزبالله مقابله یا آن را حذف کند «هیچ حیاتی» در لبنان باقی نخواهد ماند. نخستوزیر لبنان، نواف سلام، این سخن را «تهدید به جنگ داخلی» خواند. حزبالله مصرّ است که تا زمانی که اسرائیل همچنان بخشهایی از لبنان را اشغال و بمباران میکند، درباره خلع سلاح گفتوگو نخواهد کرد.
در اوایل اوت، دولت ترامپ طرحی مرحلهای برای خلع سلاح به لبنان ارائه داد که طبق آن اسرائیل حملات به خاک لبنان را متوقف کرده و از پنج موقعیت در جنوب لبنان عقبنشینی میکرد. در ۷ اوت، کابینه لبنان طرح ارتش را که همسو با پیشنهاد آمریکا بود، تأیید نمود. تام باراک، فرستاده آمریکا، از این تصمیم ستایش کرد، آن را «اولین گام» دانست و افزود حالا «نیاز است اسرائیل هم بهطور برابر تعهداتش را اجرا کند.».
باراک هفته گذشته در مصاحبهای با روزنامه نشنال نیوز اعترافی تکاندهنده کرد. وقتی پرسیده شد چه انگیزهای برای حزبالله وجود دارد تا خلع سلاح شود، گفت: «هیچ. این مشکل وجود دارد، مخصوصاً وقتی اسرائیل همه را مورد حمله قرار میدهد... هرچه این ادامه یابد، استدلال حزبالله قویتر میشود: ما اینجاییم تا از لبنانیها در برابر اسرائیل محافظت کنیم.»
در ۱۰ ماهی که از آتشبس نوامبر ۲۰۲۴ گذشته، اسرائیل تنها چند حمله در ضاحیه انجام داده است. اما میان جنوب لبنان و دره بقاع، دو منطقه دیگر تحت سلطه حزبالله، اسرائیل تقریباً هر روز حمله کرده و دهها کشته بهجا گذاشته است که شامل غیرنظامیان هم میشود. در همین حال، حزبالله تنها مسئولیت یک حمله علیه اسرائیل را پذیرفته و دو حمله دیگر را انکار کرده است که هیچکدام تلفات نداشتند. (ارتش اسرائیل در بیانیهای به نشریه فارن پالیسی گفت آن دو حمله که انکار شد، توسط «سازمانهای دیگر» انجام شده است.) اما کارشناسان میگویند با وجود اینکه توافقنامه مستلزم عقبنشینی نیروها و سلاحهای سنگین حزب الله به شمال کشور بود، این گروه هنوز حضور مسلحانهای در جنوب لبنان دارد.
باتوجه به عدم موافقت حزبالله برای خلع سلاح، دولت لبنان اکنون ارتش را برای احتمال استفاده از زور آماده میکند؛ احتمالی که مدتها در کشوری که از جنگ داخلی ۱۵ ساله (۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰) زخم خورده، غیرقابل تصور بود. در حالی که حزبالله حاضر به همکاری نیست، دولت توانسته امتیازات محدودی از جناحهای میانهرو فلسطینی بگیرد تا بخشی از سلاحهایشان را در ازای وعدههای مبهم درباره بهبود حقوق مدنی تحویل دهند.
اما متقاعد کردن جناحهای فلسطینی تندرو، چه رسد به حزبالله، بیثمر بوده است و اگر دولت مایل به درگیری مسلحانه نباشد، لبنان در وضعیتی بلاتکلیف باقی خواهد ماند؛ وضعیتی که اسرائیل همچنان بهطور گزینشی حزبالله را هدف میگیرد و بهراحتی میتواند به جنگ تمامعیار دیگری منجر شود.
در ۳ سپتامبر، در اردوگاه آوارگان فلسطینی برجالبراجنه در بیروت درگیری رخ داد که دو زخمی بر جای گذاشت. درگیریهای مسلحانه در اردوگاهها به طرز شوکهکنندهای رایج است، جایی که دولت و ارتش حضور مؤثری ندارند و جناحهای مختلف برای کسب کنترل و مشروعیت با هم میجنگند. روز بعد که من به اردوگاه رفتم، هیچ چیز غیرعادی به نظر نمیرسید. یک خیریه اسلامی زیر دهها پرچم کوچک جنبش فتح، حزب سکولار فلسطینی، در حال توزیع شیرینی به مناسبت میلاد پیامبر (ص) بود.
کمتر از یک هفته قبل، شبهنظامیان فتح در همان محل با ارتش لبنان دیدار کرده و انبار سلاحی شامل آر.پی.جی و دیگر سلاحهای سبک را تحویل داده بودند. از زمانی که محمود عباس، رئیسجمهور فلسطین و عضو فتح در کرانه باختری، در ماه مه با ژوزف عون، رئیسجمهور لبنان، برای همکاری در خلع سلاح توافق کرده بود، این سومین تحویل از این دست بود. در بیانیه مشترک، دو رهبر اعلام کردند که به این «باور رسیدهاند که دوران سلاحهای خارج از کنترل دولت لبنان به پایان رسیده است.»
وقتی از دروازه اردوگاه گذر میکنی، تنوع جناحها آشکار است. تصاویر شهدا، بنرهای حزبی و نمادهای گوناگون همه جا دیده میشود. تمام گروههای فلسطینی نمایندگی دارند: حماس، جهاد اسلامی فلسطین، جبهه مردمی برای آزادی فلسطین و دیگران. تصور اردوگاه بهعنوان ردیفی از چادرها اشتباه است؛ چراکه در لبنان، اکثر اردوگاههای فلسطینی بیش از ۷۵ سال است که وجود دارند و اکنون خوشههایی متراکم از ساختمانهای دو یا سه طبقه هستند.
در لبنان، فلسطینیها هنوز از سوی دولت بهعنوان پناهنده شناخته میشوند، حتی اگر بیشترشان همینجا متولد شده باشند. دولت قصد دارد تا پایان سال قوانینی را برای بهبود حقوق کاری و ملکی فلسطینیها تصویب کند، اما به آنها تابعیت نخواهد داد.
مرد فلسطینی به نام طه عاشی، ۲۲ ساله و ساکن ضاحیه، گفت درگیری ۳ سپتامبر میان دو خانواده بوده که یکی از آنها با فتح مرتبط بوده است. در ویدیوهای درگیری که آنلاین منتشر شد، صدای تیراندازی و انفجار شنیده میشود.
عاشی گفت، قانونگریزی در اردوگاهها باعث میشود خلع سلاح چشماندازی مطلوب باشد. او گفت: «یک بار در ضاحیه از من سرقت مسلحانه شد. به شکلی از خودم دفاع کردم. وقتی ارتش و پلیس برای جلوگیری از این حوادث حضور داشته باشند، شرایط خیلی بهتر خواهد شد.»
اما دو ائتلاف اصلی فلسطینی در لبنان بر سر همکاری با خلع سلاح دچار اختلافاند.
سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف/ PLO)، که شامل فتح است، با عباس همسو بوده و بهطور کلی با خلع سلاح همکاری میکند. ائتلاف نیروهای فلسطینی (APF)، که شامل حماس است، بهشدت با آن مخالف است. این ائتلاف در ۱۹۹۳ در دمشق توسط جناحهایی که توافق اسلو را رد کرده بودند تأسیس شد و مورد حمایت قوی رژیم اسد قرار گرفت.
پس از سقوط بشار اسد در دسامبر گذشته، ساف به نیروی غالب در برجالبراجنه تبدیل شد. بدیع الحابت، نماینده فتح در لبنان، گفت: «همانطور که رئیسجمهورمان [عباس] گفت، این سلاحها مأموریت خود را انجام دادهاند و دیگر برای مقابله با اسرائیل مفید نیستند. برعکس، آنها باری بر دوش فلسطینیان هستند.»
او افزود: «ما به ارتش و دولت لبنان ایمان داریم و روابط جدیدی با همه احزاب لبنانی برقرار کردهایم، از راست افراطی تا چپ افراطی.»
در ۵ سپتامبر، در اردوگاه شتیلا درگیری مسلحانه دیگری رخ داد که این بار ناشی از اختلاف میان قاچاقچیان مواد مخدر بود و سه زخمی برجای گذاشت. شتیلا بهخاطر یکی از بدترین فجایع جنگ داخلی لبنان شناخته میشود؛ زمانی که شبهنظامیان مسیحی متحد اسرائیل، حزب قوات لبنان، در سپتامبر ۱۹۸۲ وارد اردوگاه شده و هزاران نفر را قتلعام کردند. این کشتار اندکی پس از آن رخ داد که ایالات متحده توافقی برای خلع سلاح اردوگاهها میانجیگری کرده بود، یادمانی تلخ برای فلسطینیانی که با طرح کنونی خلع سلاح مورد حمایت آمریکا مخالفاند.
امروز، حزب قوات یک حزب سیاسی است نه شبهنظامی، و از برجستهترین حامیان خلع سلاح محسوب میشود. مارک سعد، سخنگوی حزب گفت: «دیگر بازگشتی به وضعیتی که در آن همزمان با ارتش، گروه های شبه نظامی وجود داشته باشند ــ چه حزبالله، چه فلسطینیها یا هر گروه دیگر ــ وجود ندارد.»
دو روز بعد، وقتی گردوغبار درگیری فروکش کرده بود، وارد شتیلا شدم. این اردوگاه بسیار شبیه برجالبراجنه است، اما حتی متراکمتر. ناصی دوالی، عضو فتح و دبیر کمیته مردمی اردوگاه وابسته به ساف گفت حدود ۲۵ هزار نفر در فضایی کمتر از یکدهم کیلومتر مربع زندگی میکنند. حماس و متحدانش در APF کمیتهای رقیب در شتیلا دارند که مسئول مدیریت آب است، در حالی که کمیته ساف برق را مدیریت میکند.
محمود هاشم ۶۲ ساله که از کشتار شتیلا جان سالم به در برده و هنوز در اردوگاه زندگی میکند، گفت: «این درگیریها مردم را خسته کرده و آنها را واداشته که خواستار خلع سلاح شوند. اما ما همیشه خواستهایم تضمین واقعی بدهند که کشته نخواهیم شد.»
به گفته الحابت، این امکان وجود دارد که ارتش لبنان همراه با نیروهای امنیتی فلسطینی، برای برقراری امنیت، در اردوگاهها گشتزنی کند، اما هنوز چنین تصمیمی گرفته نشده است. اگر دولت نتواند الگوی امنیتی جدیدی را در اردوگاهها اعمال و فتح را تقویت کند، حماسِ مسلح ممکن است از ضعف فتح بهرهبرداری نماید.
پس از آتشبس نوامبر ۲۰۲۴ و سقوط رژیم اسد، ارتش لبنان بهطور مخفیانه سلاحهای حزبالله و جناحهای فلسطینی را ضبط کرد، پیش از آنکه حتی طرح رسمی خلع سلاح ارائه شود.
احمد لطفی، نماینده جبهه مردمی برای آزادی فلسطین (PFLP) در شتیلا، گفت: «در لبنان پنج تونل متعلق به رژیم سوریه وجود داشت، برخی در حومه جنوبی بیروت و برخی در دره بقاع، که توسط APF استفاده میشد. پس از سقوط رژیم سوریه، ارتش لبنان این تونلها را در اختیار گرفت و سلاحها را ضبط کرد.»
در جنوب لبنان ــ جایی که حزبالله در جنگ سال گذشته بدترین تلفات را متحمل شد ــ ارتش اعلام کرد صدها مخزن سلاح، انبار و تونل را که بسیاری از آنها رها شده بودند، منهدم کرده است. ارتش این اقدامات را «عملیات جستوجو و پاکسازی» توصیف کرده است. میزان آگاهی یا همکاری حزبالله نامشخص است، اما این گروه رسماً هیچ بخشی از زرادخانه خود را تحویل نداده است.
در ۹ اوت، اندکی پس از آنکه کابینه لبنان از ارتش خواست طرحی برای خلع سلاح تدوین کند، ارتش تلاش کرد یک انبار مهمات حزبالله را در جنوب لبنان ضبط نماید. هنگامی که نیروها وارد تأسیسات شدند، انفجاری رخ داد که شش سرباز را کشت. به گفته حنین غدار، پژوهشگر ارشد در مؤسسه واشنگتن، با استناد به منابع ارتش، این تأسیسات توسط حزبالله تلهگذاری شده بود. این حادثه میتواند پیشدرآمد بهای خونین یک رویارویی گسترده با حزبالله باشد، گروهی که ظاهراً آماده است برای حفظ بخشهای مهم زرادخانهاش بجنگد.
حزبالله همچنین از طریق نفوذ خود در دولت مقاومت میکند. در ۵ سپتامبر، کابینه لبنان بار دیگر برای بررسی طرح ارتش تشکیل جلسه داد. اما پیش از آنکه حتی طرح ارائه شود، پنج وزیر شیعه، از جمله وزرای حزبالله، در اعتراض جلسه را ترک کردند. وزیر اطلاعرسانی لبنان، پل مرقص، گفت ارتش شروع به اجرای طرح خواهد کرد، «اما مطابق با تواناییهای موجود، که از نظر لجستیکی، مادی و انسانی محدود هستند.» طرح میگوید خلع سلاح در جنوب لبنان تا پایان سال تکمیل خواهد شد، اما هیچ جدول زمانی برای بقیه کشور ارائه نشده است. جزئیات اجرای آن نیز محرمانه ماندهاند.
شب همان روز، صدای پرواز بالگردهای نظامی بر فراز بیروت شنیده میشد، در حالی که خیابانهای ضاحیه مملو از هواداران سرسخت حزبالله بود. آنها شعار میدادند: «به جانمان، به خونمان، فدایت شویم ای نصرالله.»
علی حرب، خبرنگار الجزیره، در اپیزود اخیر پادکست «تِیک» گفت: «آنچه پیشبینی میکنم روندی طولانی است. ارتش لبنان انبارهای سلاح را کشف و آنها را ضبط خواهد کرد. اما من درگیری سراسری میان ارتش لبنان و حزبالله را نمیبینم.»
اما غدار میگوید اگر ارتش لبنان حزبالله را خلع سلاح نکند، اسرائیل این کار را خواهد کرد. او گفت: «رویارویی ارتش با حزبالله بهاندازه رویارویی حزبالله با اسرائیل پرهزینه نیست.»
هرجومرج و شکاف فرقهای دهههاست که لبنان را گرفتار کرده است، و با میزان خلع سلاحی که تاکنون انجام شده، اوضاع همچنان چنین خواهد بود. خلع سلاح فتح در بیروت نشان میدهد که گروههای مسلح غیردولتی قابل مذاکره هستند اما تنها آنهایی که در موقعیت ضعیفی برای چانهزنی قرار دارند. اگر خلع سلاح همچنان گروگان بنبست سیاسی باقی بماند ــ با پافشاری حزبالله بر اینکه سلاحهایش برای مقاومت در برابر اسرائیل ضروری است و احتیاط دولت از رویارویی ــ چشمانداز صلح، چه با اسرائیل و چه در داخل لبنان، همچنان دستنیافتنی خواهد ماند.
خاورمیانهای که اسرائیل ساخته است
بیش از دو دهه، اسرائیل توانسته بود با چند کشور عربی همپیمان شود. مصر نخستین کشوری بود که در نتیجه توافق کمپدیوید در سال ۱۹۷۸ روابط خود را با اسرائیل عادیسازی کرد. صلح میان دو کشور نزدیک به چهار دهه دوام آورد، هرچند پیوندهای عمیقتر در سطح جامعه هرگز شکل نگرفت. تا همین اواخر، مصر ترکیه را رقیب اصلی خود در مدیترانه شرقی میدانست. روابط دو کشور در سال ۲۰۱۳ و پس از سرنگونی محمد مرسی، نخستین رئیسجمهور اسلامگرای منتخب مصر، بهشدت تیره شد. ترکیه از مرسی حمایت کرد و مخالف کودتایی بود که عبدالفتاح السیسی را به قدرت رساند. در نتیجه، مصر تحت رهبری السیسی معاملات دوجانبه با اسرائیل انجام داد و در «مجمع گاز مدیترانه شرقی» -نهادی منطقهای که توسعه انرژی را هماهنگ کرده و اکتشاف مشترک ذخایر گاز دریایی را تشویق میکند- با اسرائیل همکاری کرد. هدف ضمنی این حرکتها، مقابله با ادعاهای ترکیه در مدیترانه بود. فراتر از همکاری انرژی، مصر همچنین هماهنگی امنیتی خود را با اسرائیل در صحرای سینا تعمیق بخشید و اجازه داد اسرائیل به گروههای شبهنظامی در آنجا حمله کند و مرز غزه را مدیریت نماید.
اما همهچیز پس از حملات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تغییر کرد. کارزارهای اسرائیل، قاهره را وادار به تغییر موضع نمود. در سپتامبر، السیسی اسرائیل را «دشمن» خواند؛ امری که تغییری چشمگیر در زبان دیپلماتیک مصر طی دهههای گذشته بود. او همچنین گامی نمادین برداشت و همکاری امنیتی با اسرائیل را کاهش داد. مصر و ترکیه، که روزگاری رقیب بودند، یک رزمایش دریایی مشترک در مدیترانه شرقی برگزار کردند تا همکاری دفاعی خود را عمیقتر کنند.
پیش از جنگ کنونی، برخی از کشورهای خلیج فارس بهطور موقت با اسرائیل همسو شده بودند، چون ایران را تهدید اصلی امنیت خود میدانستند. بیثباتیهای ایران در منطقه، از جمله پرورش گروههای مسلح در عراق، لبنان، سوریه و یمن و جاهطلبیهای هستهای آن، همکاری میان پادشاهیهای خلیج فارس و اسرائیل را به گزینهای مناسب تبدیل کرده بود. اوجگیری اسلام سیاسی و قیامهای عربی ۲۰۱۱ این همگرایی را تقویت کرد، زیرا حاکمان خلیج فارس و اسرائیل هر دو نگران بودند که این جنبشها بتوانند رژیمها را سرنگون کنند، منطقه را دگرگون سازند و نقش منطقهای اسرائیل را محدود کنند. «پیمانهای ابراهیم» ــ توافقهای عادیسازی میان اسرائیل و چند کشور عربی در سال ۲۰۲۰ با میانجیگری آمریکا ــ در همین بستر شکل گرفتند، با هدف اصلی مهار ایران و مصونسازی رژیمها از هرگونه دگرگونی داخلی و منطقهای.
امروز، منطق عادیسازی در حال فروپاشی است. دکترین دفاعی جدید اسرائیل، که به آن اجازه میدهد به حاکمیت دیگر کشورها تجاوز کند، تقریباً همه دولتهای منطقه را ناامن کرده است. جنگ ویرانگر در غزه، گسترش شهرکهای اسرائیلی در کرانه باختری (که اغلب با توجیهات مذهبی همراه است)، حملات مکرر به لبنان و سوریه و نفوذ به خاک آن، حفظ روابط رسمی با اسرائیل را به یک بار سیاسی و راهبردی برای دولتهای عربی تبدیل کرده است. در واقع، اقدامات اسرائیل چنان خشم عمومی در جهان عرب را برانگیخته که هرگونه همسویی آشکار با آن به تهدیدی مستقیم برای مشروعیت و امنیت رژیمها بدل شده است. طبق تحلیل نظرسنجیهای اخیر گروه پژوهشی «بارومتر عرب»، حمایت مردمی از عادیسازی با اسرائیل در سراسر منطقه بسیار پایین باقی مانده است؛ بهطوریکه هیچ کشوری بیش از ۱۳ درصد حمایت ندارد و مراکش از ۳۱ درصد در ۲۰۲۲ به تنها ۱۳ درصد در ۲۰۲۳ پس از حملات ۷ اکتبر سقوط کرده است.
عربستان سعودی، که زمانی تحت فشار شدید آمریکا برای عادیسازی روابط با اسرائیل بود، اکنون نهتنها به دلیل خطرات داخلی بلکه به دلیل تردید درباره قابلاعتماد بودن اسرائیل بهعنوان شریک راهبردی، مردد است. امارات متحده عربی، که زمانی نزدیکترین متحد اسرائیل در خلیج فارس بود، به دلیل دفاع از پیمانهای ابراهیم حتی در شرایطی که رهبران اسرائیل آشکارا از تخلیه جمعیتی غزه و احتمال الحاق کرانه باختری سخن میگویند، هزینههای حیثیتی سنگینی در میان افکار عمومی کشورهای عربی و اسلامی پرداخته است. پس از حمله اسرائیل به مذاکرهکنندگان حماس در دوحه، قطر خود را بهعنوان منتقد اصلی سیاستهای اسرائیل در غزه معرفی کرده است. کویت و عمان همچنان محتاط و دوریگزین هستند و نمیخواهند وارد هیچ ارتباطی با اسرائیل شوند که مشروعیت داخلی دولتهایشان را تضعیف کرده، مردمشان را خشمگین کند یا راهبردهای موازنهگرانه منطقهای آنها را پیچیده سازد. اسرائیل که روزی توسط برخی سیاستگذاران خلیج فارس و آمریکا بهعنوان ستون بالقوه امنیت خلیج تصور میشد، اکنون تهدیدی بیثباتکننده تلقی میشود.
چرخش ترکیه نیز به همان اندازه چشمگیر است. سالها، آنکارا هرچند رفتار اسرائیل با فلسطینیان را محکوم میکرد، اما آن را رقیبی مستقیم در حوزهٔ امنیتی نمی دید. از سوی دیگر، اسرائیل نیز آشکارا در پی تحریک ترکیه در مسائل ژئوپلیتیک و امنیتی نبود. در رویارویی سال ۲۰۲۰ میان یونان و ترکیه در مدیترانهٔ شرقی، اسرائیل نسبت به مصر و شمار زیادی از کشورهای اروپایی، موضعی ملایم تر و غیرتهاجمی تر اتخاذ کرد. در جنگ ۲۰۲۳ میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان، هر دو کشور اسرائیل و ترکیه از آذربایجان حمایت کردند و تجهیزات نظامی در اختیار آن گذاشتند. اسحاق هرتزوگ، رئیسجمهور اسرائیل، در سال ۲۰۲۲ سفری رسمی به آنکارا داشت و تنها چند هفته پیش از ۷ اکتبر، رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، و بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، در حاشیهٔ مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک دیدار کردند و احتمال همکاری انرژی در مدیترانهٔ شرقی را بررسی نمودند.
جنگ غزه این دو کشور را از هم دورتر کرده است. ترکیه بهعنوان مجازاتی برای کارزار غزه، تجارت با اسرائیل را تعلیق و حریم هوایی خود را به روی آن بست. اقدامات اسرائیل در سوریه نیز ترکیه را بهشدت نگران کرده است: طولانیترین مرز زمینی ترکیه با سوریه است و از زمان آغاز جنگ داخلی سوریه بیش از یک دهه پیش، میلیونها پناهجو وارد ترکیه شدهاند. آنکارا خواهان ثبات در سوریه و تمرکز قدرت در دست دولت دمشق است. اسرائیل، در مقابل، از گروههای اقلیت در جنوب سوریه حمایت کرده و همچنین به خاک سوریه پیشروی کرده است؛ امری که حکومت جدید کشور را تضعیف نموده و تفرقه و بیثباتی را ترویج میکند. با تبدیل شدن سوریه به یکی از کانونهای اصلی رقابت ژئوپلیتیک، ترکیه اکنون اسرائیل را تهدیدی بزرگ میبیند.
تجدیدنظرطلبی و تهاجم اسرائیل، همزمان موجب شتاب گرفتن روند نظامیسازی و تنوعبخشی به راهبردهای دفاعی در سراسر منطقه میشود. کشورها از این دو سال درگیری درسهایی میگیرند؛ از جمله عملکرد ضعیف تسلیحات روسی در درگیری میان ایران و اسرائیل و محدودیتهای سیاسی و امنیتی ناشی از اتکا به سامانههای تسلیحاتی آمریکایی. دولتها با سرمایهگذاری در توانمندیهای بومی و تنوعبخشی به تأمینکنندگان، در حال پوشش ریسکهای خود هستند.
عربستان سعودی همکاری خود با چین در حوزهٔ موشک و پهپاد را گسترش داده، بهدنبال بومیسازی بیشتر تولیدات دفاعی است و بهتازگی یک پیمان همکاری دفاعی با پاکستان امضا کرده که نشاندهندهٔ تمایلش به شراکتهای امنیتی جایگزین و ایجاد پیوند با یک قدرت مسلمان خارج از معماری امنیتی تحت رهبری آمریکا است. امارات متحدهٔ عربی جنگندههای فرانسوی خریداری کرده و در حوزهٔ پدافند موشکی و انرژی هستهای با کرهٔ جنوبی مشارکت نموده است؛ اقدامی که ظرفیتهای فناورانهٔ این کشور را تقویت و وابستگیاش به ایالات متحده را کاهش میدهد. قطر و کویت بهترتیب جنگندههای یوروفایتر تایفون را از بریتانیا و ایتالیا تهیه کردهاند و بیش از پیش در شبکههای امنیتی اروپا ادغام میشوند. همهٔ کشورهای خلیج فارس در حال خرید پهپادهای مقرونبهصرفهٔ ترکیه هستند. ترکیه نیز در ماه اوت «گنبد فولادین» (Steel Dome)، سامانهٔ یکپارچهٔ پدافند هوایی خود را رونمایی کرد که با «گنبد آهنین» اسرائیل قابلقیاس است.
این شبکهٔ رو به گسترشِ شراکتها، فضای مانور اسرائیل را تنگتر میکند. ابتکارات منطقهای نظیر «پیمانهای ابراهیم»؛ «کریدور اقتصادی هند-خاورمیانه-اروپا»، «اجلاس نقب»، مجمع امنیتی منطقهای که اسرائیل را با شرکای عرب و غربی گرد هم میآورد؛ و «I2U2» که هند، اسرائیل، امارات و ایالات متحده را برای همکاریهای فناورانه و اقتصادی دورهم جمع میکند، همه برای ساخت نظمی جدید بر پایهٔ همکاری عربی-اسرائیلی زیر نظارت آمریکا طراحی شده بودند. هدف این بود که کشورهای عربی به اسرائیل پیوند بخورند، ترکیه کنار گذاشته شود و ایران مهار گردد. مقامهای آمریکایی و اسرائیلی فرض را بر این گذاشته بودند که عادیسازی و پذیرش بیشتر اسرائیل در منطقه اجتنابناپذیر است. این چشمانداز در حال فروپاشی است. سیاست اسرائیل وضعیت را تغییر داده و عادیسازی را به ریسکی داخلی و راهبردی برای رهبران عرب و دولتهایشان تبدیل نموده است.
حملهٔ اسرائیل در دوحه این پویاییها را برجسته کرد. قطر میانجی میان اسرائیل و حماس و نیز متحد نزدیک آمریکا است که بزرگترین پایگاه ایالات متحده در منطقه را میزبانی میکند. آن حمله نهتنها قطر، بلکه هیبت و اعتبار آمریکا را نیز تضعیف کرد: حاکمان خلیج فارس از آن رویداد چنین درس گرفتند که اسرائیل غیرقابلپیشبینی و تهاجمی است و تضمینهای امنیتی آمریکا قابلاتکا نمی باشد. در نتیجه، آنها بهدنبال روابط متنوع با سایر قدرتها و سرمایهگذاری بیشتر در صنایع دفاعی بومی خواهند رفت.
این تحولات همپیمانیهای جدیدی میآفریند که میتواند منطقه را دگرگون کند. ترکیه و عربستان سعودی، دو قدرت مهم منطقهای، به احتمال زیاد همکاری نزدیکتری خواهند داشت. اگرچه پیشتر در بسیاری از بحران های منطقهای، از جمله در لیبی، رقیب بودند، اکنون نگرانیهای مشترکی دربارهٔ بیثباتی منطقه و نقش برهمزنندهٔ اسرائیل دارند. آنها میتوانند برای تلاش به تثبیت سوریه همکاری کنند و در مجامع چندجانبه برای پایان دادن به جنگ غزه و مهار تهاجم اسرائیل اقدامات مشترکی سامان دهند. در واقع، هاکان فیدان، وزیر خارجهٔ ترکیه، خواستار ایجاد یک پلتفرم امنیتی مشترک با کشورهای منطقه، بهویژه مصر و عربستان سعودی، شده است. هم اردوغان و هم محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، باید هزینههای سیاسی داخلی ناشی از جنگ غزه را مدیریت کنند. اردوغان با خشم فزایندهٔ افکار عمومی بر سر تداوم تجارت با اسرائیل ــ که آنکارا از آن زمان تعلیقش کرده است ــ و نیز فشار از سوی پایگاههای اسلامگرا و محافظهکار برای اتخاذ موضعی سختتر روبهرو بود؛ محمد بن سلمان نیز به خاطر اینکه به عادیسازی با اسرائیل فکر کرده بود، با انتقاداتی در داخل پادشاهی و در جهان عرب مواجه است. هر دو همچنین باید با چشمانداز درگیریهای بیشتر میان اسرائیل و ایران دستوپنجه نرم کنند.
البته ایران همچنان بهعنوان منبع تهدید و نگرانی باقی است و شبکهٔ نیابتیِ منطقهای آن تضعیف شده اما از میان نرفته است. عربستان سعودی و ترکیه باید با احتیاط حرکت کنند. برای عربستان، این به معنای ادامهٔ تنشزدایی محتاطانه با ایران و کاهش خطرات تشدید در یمن و خلیج فارس است. و برای ترکیه، این به معنای برقراری توازن میان همکاری و رقابت با ایران، در عراق، سوریه و قفقاز جنوبی می باشد. هر دو کشور در پی آناند که اطمینان حاصل کنند میتوانند ایران را مهار کنند، بیآنکه آن را به گوشهای برانند؛ زیرا ایرانِ به گوشه راندهشده ممکن است بر تاکتیکهای نامتقارن خود بیفزاید و بحرانهای جدیدی بیافریند.
برای ایالات متحده، این پویاییها مستلزم بازنگری در راهبرد است. سیاستگذاران آمریکایی از هول و هراسی که اقدامات اسرائیل برانگیخته غافل ماندهاند و باید ضرورتِ تنوعبخشی به شراکتهای امنیتی در منطقه را درک کنند. ادامهٔ حمایت بیقیدوشرط از اسرائیل نفوذ آمریکا را تضعیف میکند و این برداشت را تقویت مینماید که واشنگتن منطقه را صرفاً از دریچهٔ منافع اسرائیل میبیند. نخبگان منطقهای همین حالا با پرورش روابط با چین، اروپا، روسیه و دیگر قدرتها در حال پوشش ریسک هستند. این روند تا زمانی که ایالات متحده بیپروا پشت اسرائیل بایستد و آسیبهای وارده به روابط خود با دیگر کشورهای منطقه را نادیده بگیرد، شتاب خواهد گرفت. بدون تغییر مسیر، ایالات متحده در منطقهای که کمتر با چالشِ ایران و بیشتر با نقش تجدیدنظرطلب و اخلالگر اسرائیل تعریف میشود، عقب خواهد ماند. اگر واشنگتن خود را تطبیق ندهد، عملاً در ویران کردن همان معماری راهبردی که سالها در پی ساختنش در خاورمیانه بوده، شریک خواهد شد.
ایالات متحده به مدد قدرتی که دارد، بیتردید در آیندهٔ قابل پیشبینی بازیگری مهم در منطقه باقی خواهد ماند. اما برای حفظ اعتبار و نفوذ خود، باید رویکردش را با پرداختن مستقیم به نگرانیهای مصر، کشورهای خلیج فارس و ترکیه بازتنظیم کند و بهسوی چارچوبهای امنیتیِ همکاریمحور پیش برود که بر کاهش تنش، پیشگیری از درگیری و ادغام اقتصادی اولویت میدهند. آمریکا باید سیاست خود را محکمتر بر حمایت از حل عادلانهٔ مسئلهٔ فلسطین استوار کند. پایان دادن به کارزار اسرائیل در غزه، جلوگیری از تخلیهٔ جمعیتی این سرزمین، متوقف کردن قحطی در آنجا و توقف الحاق کرانهٔ باختری باید نقطهٔ آغاز باشد. ایالات متحده اگر خواهان نظمی منطقهای کارآمد و معتبر است، نمیتواند از رنج فلسطینیان چشم بپوشد و تلاش اسرائیل برای ایجاد تغییر در نقشه خاورمیانه را نادیده بگیرد.
چشم امید داعش به یک متحد بالقوهٔ جدید
ماه ژوئیه، رسانهٔ «التذکرة» ــ یک سازمان رسانهای وابسته به داعش ــ پوسترِی را توزیع کرد که از مسلمانان اویغور میخواست به داعش بپیوندند و «امپراتوری ستم» چین را نابود کنند. تلاش مشخصِ داعش برای جذب اویغورها، بر اتحادِ در حال شکلگیری آن با گروههای جهادی اویغور همچون «حزب اسلامی ترکستان» تأکید میکند و تهدیدی امنیتی برای چین و منافعش در آسیای مرکزی به شمار میرود.
فراتر از پوستر اخیر، «داعشِ خراسان» فعالانه برای جذب جنگجویان TIP (جبش ترکستان شرقی) تلاش کرده است؛ از جمله با افزایش تبلیغات به زبان اویغوری، ارائهٔ مشوقهای اقتصادی برای پیوستن اعضای TIP، و ترغیب پیروانش به حمله به اهداف چینی. این تلاشها تاحدودی هم مؤثر واقع شده است. در ژانویه، داعش خراسان در حمله ای که با همکاری جنبش ترکستان شرقی انجام داد، یک شهروند چینی را در یک معدن در افغانستان کشت. اعضای داعش خراسان همچنین اواخر ۲۰۲۲ تیراندازیای را در هتلی در کابل ــ که مسافران چینی در آنجا حضور داشتندــ انجام دادند و در ۲۰۲۱ یک عضوِ داعش خراسان با کنیهٔ «الاؤیغوری» به شیعیان در قندوز حمله کرد.
اویغورها، یک گروه قومی تُرکتبار که عموماً مسلماناند و به زبانی مرتبط با قزاقی سخن میگویند، با سرکوبِ سیستماتیک و نقض حقوق بشر از سوی دولت چین مواجهاند. جنایات چین علیه اویغورها ــ که عمدتاً در استان غربی «سینکیانگ» چین زندگی میکنند ــ شامل کار اجباری، آزار دینی، جداسازی خانوادهها و نظارتِ شدید است. سازمان ملل کارزار چین علیه اقلیت اویغور را «جنایت علیه بشریت» توصیف میکند، زیرا سیاستهای چین معطوف به از میان بردن زبان و فرهنگ اویغور است.
از سوی دیگر، پکن پس از چند حملهٔ کوچک از سوی TIP در اوایل دههٔ ۲۰۰۰، اکثریت اویغورها را تهدیدی امنیتی میبیند و مدعی است که اقدامات سختگیرانهاش در سینکیانگ برای ریشهکن کردن تروریسم است.
TIP یک گروه جهادی است که عمدتاً از اویغورهای استان سینکیانگ چین تشکیل شده؛ برآوردها اندازهٔ آن را بین ۱۵۰۰ تا چهار هزار جنگجو ذکر میکنند. سیاستهای سرکوبگرانهٔ پکن علیه اویغورها، محرک TIP برای تأسیس یک دولتِ جداییطلبِ اسلامیِ اویغور در «ترکستان» در شمالِ آسیای مرکزی ــ شامل بخشهایی از استان سینکیانگ چین ــ است. هرچند TIP هنوز ادعای ارضی برای ایجاد «ترکستان اسلامی» مطرح نکرده است، اما حملاتش علیه منافع چین در افغانستان، توانمندی و نیت آن را برای ایجاد تهدیدی مستمر علیه چین نشان میدهد. این حملات چرخهای را تشدید میکند که در آن پکن همهٔ اویغورها را تروریست معرفی نموده و سپس مسلمانان سینکیانگ را سرکوب میکند؛ چرخهای که برای TIP امکان تولیدِ پروپاگاندا و ادامهٔ حملات را فراهم میآورد.
علاوه بر این، TIP پیوندهای دیرینهای با القاعده دارد و رهبر سابق آن در دههٔ ۲۰۱۰ عضو شورای مشورتی القاعده بود. این اتحاد ــ مبتنی بر ایدئولوژیِ سلفی و التزام به جهاد خشونتآمیز ــ در نهایت به شکلگیری یک تیپِ حدوداً دوهزارنفری از اعضای TIP انجامید که در جریان جنگ داخلی سوریه در استان ادلب، در کنار «هیئت تحریرالشام» (HTS)، شاخهٔ القاعده در شمال سوریه، جنگیدند.
گرچه TIP پس از جدایی داعش و القاعده در ۲۰۱۴ با القاعده همسو شد، ولی داعش اکنون این گروه را برای جذب نیرو و ایجاد شراکت هدف گرفته است. داعش خراسان از گروههای ناراضی متعددی در سراسر آسیای مرکزی و افغانستان ــ از جمله تاجیکها، جنگجویان سابقِ و ناراضی طالبانِ و سایر اقلیتهای قومی ــ جذب نیرو میکند تا توانایی خود برای انجام عملیات برونمرزی را تقویت نماید. تاکنون تلاشهای داعش خراسان برای جذب اقلیتها، موفقت آمیز بوده است؛ چنانکه بازداشتِ تاجیکها و دیگر اتباع آسیای مرکزی بهدلیل مشارکتشان در چندین طرح حمله علیه اهدافی در اروپا در سال ۲۰۲۳ گواه آن است. برای حفظ انسجام در میان این گروههای ناهمگون، داعش خراسان خود را تنها حامی و مروّج اسلام سلفی معرفی میکند و پیوسته دیدگاههای خود دربارهٔ خلافت جهانی را تبلیغ مینماید. روایت داعش خراسان دربارهٔ حفاظت از اسلام، برپایی خلافت جهانی و کشتن همهٔ تکفیریها (کافران)، از جمله چینیها، روایتی کلیدی در تلاش کنونی آن برای جذبِ نیروهای اویغور است.
دو محرک اصلی برای تلاش داعش خراسان در جذب اعضای TIP و جهادیهای اویغور وجود دارد: نخست، این گروه میکوشد با جذب جنگجویان باتجربهٔ سوریه خود را تقویت کند. با اینکه پوسترِ جذب اخیر خطاب به همهٔ مسلمانان اویغور بود، ولی احتمالا داعش در پی جذب جهادیهای اویغور از سوریه بوده است. نیروهای TIP که در شمالغرب سوریه در کنار HTS میجنگیدند، اکنون تحت فشار دولت جدید سوریه برای ترک کشور هستند. بنابر گزارشها، نمایندگان TIP با طالبان دربارهٔ انتقال جنگجویان خارجیِ اویغور از سوریه به افغانستان گفتوگو کردهاند. تجربهٔ TIP در برخی از شدیدترین نبردهای جنگ داخلی سوریه میتواند توان رزمیای در اختیار داعش خراسان بگذارد که بسیاری از نیروهای جوانترِ آن فاقدش هستند.
اخراج از سوریه، کاهش نفوذ القاعده و همپوشانی ایدئولوژیک با گروه های جهادی سلفی همچون داعش، همگی عواملیاند که ممکن است TIP را علیرغم همسویی گذشته با القاعده، به گسترش همکاری با داعش خراسان سوق دهند. داعش خراسان خود را بهعنوان یک سازمانی جهادیِ مؤثر با دسترسی جهانی تثبیت کرده که بهطور منظم فراخوانهای خشونتبارش علیه تکفیریها را محقق میکند و در نتیجه در موقعیتی است که می تواند جهادیهای فعلاً بیکار از گروههای دیگر را جذب نماید. از نظر ایدئولوژیک، تمرکز TIP بر الحاق استان سینکیانگ چین به «ترکستان اسلامی»، با هدفِ داعش خراسان برای توسعهٔ خلافت جهانی همراستاست و حوزهای از همپوشانی ایجاد میکند که داعش خراسان میتواند برای جذبِ جنگجویان TIP از آن بهره گیرد. اگر داعش خراسان و TIP بهطور رسمی همسو شوند، تأسیس «ترکستان اسلامی» تحتِ یک اتحاد با داعش خراسان میتواند خلافت را به آسیای مرکزی گسترش دهد.
دوم، داعش خراسان در موقعیت مناسبی قرار دارد تا از چرخش اخیر طالبان علیه TIP بهرهبرداری کند. طالبان در پی جلب سرمایهگذاریهای چین در افغانستان است، اما چین حضور TIP را در افغانستان تهدیدی برای منافع خود میبیند و بر طالبان فشار آورده تا بر جنگجویان اویغور سخت بگیرد. حضور TIP در افغانستان به رابطهٔ طالبان با چین لطمه زده است؛ برای نمونه، در فوریه، سازمان ملل گزارش داد که TIP در بدخشان حضور دارد؛ استانی کوهستانی در مرز چین که مدتها کانونِ تروریسم بوده است. از ۲۰۰۱ به این سو، گروههای تروریستی گوناگونی، در بدخشان اردوگاههای آموزشی برپا کردهاند، از جمله جنگجویان همسو با داعش، و این امر استان را به مکانِ حیاتی برای آموزش متقابل میان سازمانهای تروریستی بدل کرده است. چین پیشتر بر طالبان فشار آورده بود تا TIP را از بدخشان خارج کند، اما سابقهٔ بد طالبان در مقابله با تروریسم ــ همراه با استقرارِ ریشهدار داعش خراسان در این استان ــ نشان میدهد که گروه اویغور، این قلمرو را با داعش خراسان تقسیم کرده و احتمالاً در حال ساختن پیوندهایی با آن است. هر چه طالبان بر متحد سابق خود، TIP، سختگیری کند، این گروه را بیشتر به سمت پیوستن به داعش خراسان سوق می دهد.
شراکتِ در حال شکلگیریِ داعش خراسان/TIP بهاحتمال زیاد منافع چین را بیشتر تهدید خواهد کرد. با ادامهٔ گسترش سرمایهگذاریهای چین در افغانستان ــ از جمله وعدهٔ اخیر برای توسعهٔ ابتکار «کمربند و جاده» در آنجا ــ کارگران و نمایندگان چینی احتمالاً با حملاتی از سوی اعضای TIP و داعش خراسان روبهرو خواهند شد. نقضهای مکرر حقوق بشرِ چین علیه اویغورها در سینکیانگ، خشم TIP را شعلهور میکند و برای داعش خراسان مواد تبلیغاتی فراهم میآورد تا به جذبِ اویغورهای ناراضی و نیز اعضای TIP ادامه دهد. در نهایت، هرچه چین بر طالبان فشار آورد تا بر TIP سخت بگیرد، آن جنگجویان ممکن است با داعش خراسان -گروهی که پرچم اسلامگراییِ مسلحانه علیه چین را برافراشته است- متحد شوند و به این ترتیب این چرخهٔ خشونت تداوم یابد.
آیا در ساحل سوریه شاهد شورش هواداران اسد خواهیم بود؟
در ویدئویی که در ۲ سپتامبر در یک صفحهٔ فیسبوک گمنام بارگذاری شد، مردی که پشت خاکریز پنهان شده بود، از یک بزرگراه شلوغ فیلمبرداری میکرد.
او زیر لب گفت: «ما مردان نور هستیم»؛ پس از آن یک خودروی نیروهای امنیتی که درحال عبور بود، منفجر شد.
وزارت کشور سوریه این حمله را که به کشته شدن دو نفر از پرسنل امنیتی انجامید، به «عناصر باقیمانده وابسته به رژیم سابق» نسبت داد.
گفته میشود ویدئو در حومه نزدیک جبله در استان طرطوس در ساحل سوریه فیلمبرداری شده است.
این نخستین حملهای است که علنا از سوی «مردان نور» ـ یک گروه مسلح علوی که یک ماه پیش تشکیل آن اعلام شد ـ به عهده گرفته میشود.
این نخستین گروه ضددولتی مسلحی نیست که در ساحل ظهور میکند. در فوریه، مقداد فتیحه، فرمانده سابق در گارد جمهوری سوریه، تشکیل «تیپ سپر ساحلی» را اعلام کرد و مسئولیت چندین کمین علیه نیروهای امنیتی در سراسر ساحل را بر عهده گرفت.
در ۶ مارس، «شورای نظامی برای آزادی سوریه» به رهبری غیث دلا، رئیس ستاد لشکر چهارم ماهر اسد، تشکیل خود را اعلام کرد و خواستار «آزادی» ساحل سوریه از چیزی شد که آن را «نیروهای تروریستی سوریه» خواند.
در روزهای پس از آن، این شورا همراه با تیپ سپر ساحلی، یک حملهٔ هماهنگ و گسترده را در سراسر منطقه آغاز کرد که نیروهای امنیتی دولت را در هم کوبید و بهطور موقت کنترل منطقه را از دست آنان خارج ساخت.
این شورش با بسیج نیروهای امنیتی پراکندهٔ دولت روبهرو شد که به کشتارهای فرقهای گسترده و قتل حدود ۱۴۰۰ غیرنظامی منجر گردید.
از زمان کشتارهای مارس، خشونت کمشدت در ساحل در جریان است؛ در این مناطق شاهد قتلها و ربایشهای فرقهای هستیم که جامعهٔ علوی را هدف گرفتهاند. همزمان، رشتهای از حملات چریکی نیز نیروهای امنیتی دمشق را هدف قرار داده است.
دولت جدید در پاسخ، منطقه را بهشدت امنیتی کرده است. ایستهای بازرسی در امتداد جادههای اصلی با فاصلهٔ کوتاه قرار گرفتهاند و گشتهای مکرر در روستاهای کوهستانی ساحل و ایستهای بازرسی سیّار برای دستگیری «بقایای رژیم» برقرار شدهاند.
با ادامه خشونت، این سؤال مطرح است که آیا شاهد ظهور یک شورش نوپا در ساحل سوریه هستیم؟
به گفتهٔ مالک عبدِه، سردبیر Syria in Transition: «گروههای شورشی ساحل برخلاف دیگر گروههای شورشی، فاقد ساختار سلسلهمراتبی سازمانیافتهاند و به نظر میرسد از عناصر مسلح پراکندهای تشکیل شدهاند که به صورت غیرهماهنگ عمل میکنند.»
به گفتهٔ او این شورشیان، توانایی محدودی برای سازماندهی عملیات پیچیده دارند که مستقیماً رژیم را تهدید کند، اما قادر به خشونت پراکنده هستند.
این الگو با روند حوادث اخیر مطابقت دارد؛ حوادثی که بیشتر به «تیراندازیهای تصادفی و حملات بمبهای کنار جادهای» محدود بوده است.
برخلاف سویدای تحت کنترل دروزیها یا شمالشرقی سوریه که عمدتاً در اختیار نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF) است و گروههای مسلح میتوانند واقعاً برتری امنیتی دولت را به چالش بکشند، شورشیان در ساحل محدودیتهای بیشتری دارند.
با این حال، این وضع بدون خطر نیست. کشور گرفتار بیثباتی است و هنوز ـ ده ماه پس از سقوط رژیم ـ در تأمین امنیت مشکل دارد؛ باندهای آدمربا، قتلهای انتقامی و خشونتهای فرقهای همچنان شایع هستند.
عبدِه خشونت سطح پایین در ساحل را با انقلاب سوریه در اواخر ۲۰۱۱ مقایسه میکند؛ زمانی که معترضان شروع به مسلح شدن کردند اما هنوز فاقد ساختارهای مالی، نظامی و سیاسی پیچیدهای بودند که بعدها آنها را به اپوزیسیون سازمانیافته بدل کرد.
این روند با گذر زمان و در واکنش به خشونت عریان رژیم در برابر اعتراضهای مسالمتآمیز شکل گرفت.
برخی شباهتها با وضعیت کنونی ساحل وجود دارد، زیرا به گفتهٔ نانار هواش، تحلیلگر ارشد در «گروه بینالمللی بحران» (ICG)، «شرایط اجتماعی ـ اقتصادی برای یک شورش تازه و پایدار در ساحل باقی است.»
جامعه علوی یکی از فقیرترین طبقات تحت حکومت اسد بود. تحلیلگران متفقاند که محرومیت اقتصادی رو به تعمیق آنها پس از سقوط رژیم، احتمالاً عاملی در تشدید نارضایتی و گرایش به خشونت در ساحل است.
بسیاری از علویها اکنون در جدال برای بقای اقتصادی گرفتارند، زیرا دمشق به دنبال اصلاح نهادهای دولتی است؛ بسیاری از کارمندان علوی اخراج شده اند و منابع درآمدی خود را از دست دادهاند.
هواش بر این باور است که: «اگر مسئله به حاشیه راندن اقلیت ها و نبود معیشت بهخوبی حل نشود، احتمال بالایی برای شکلگیری یک شورش تازه وجود دارد؛ بهویژه در میان کسانی که خانوادههایشان را در خشونتهای اخیر از دست دادهاند.»
مسئلهٔ دیگر، سربازان خلعسلاحشده و تأخیر در بازگرداندن وضعیت غیرنظامی است. بهرغم اعلام دولت جدید مبنی بر انحلال ارتش اسد، «هیچ فرمان اداری یا قانونی روشنی برای خلع سلاح رسمی نیروها صادر نشده است».
در حالی که سربازان وظیفه توانسته اند کارتهای شناسایی غیرنظامی خود را پس بگیرند، افسران و سربازان داوطلب هنوز از اتهام جنایات جنگی تبرئه نشده و کارتهای شناساییشان بازگردانده نشده است. این امر صدها نفر را در وضعیت حقوقی مبهمی گذاشته است.
این وضعیت در سربازان «ترس از بازخواست یا آزار» را برانگیخته است. بسیاری از جنگجویان علوی سابق عملاً در خانه پنهان شدهاند؛ بیکار، خشمگین یا ناتوان از کار، و این به حاشیه رانده شدن، خطر سوق دادن مردان بیشتری به سوی گروههای شورشی را افزایش میدهد. مقایسه آشکار در اینجا، انحلال ارتش صدام حسین پس از تهاجم آمریکا در ۲۰۰۳ است که هزاران جوان سنی را به بیکاری کشاند و شورش عراق را شعلهور کرد.
با این حال، برخی از کارشناسان معتقدند شورشی رخ نخواهد داد، به دو دلیل اصلی:
۱. حمایت ریشهدار از این گروههای مسلح در جامعه علوی وجود ندارد. مانند بقیهٔ سوریه، علویها از جنگ خستهاند و برخلاف بسیاری از گفتمانهای فرقهای، چندان مایل به بازگشت رژیم اسد نیستند.
۲. حامی خارجی مشخص و قدرتمندی برای پرورش شورش وجود ندارد. به باور آنها اگرچه ایران در هماهنگسازی شورش مارس نقش داشت، اما موفقیت اندکی به دست آورد. شکستهای پیدرپی ایران در درگیری با اسرائیل نیز توانایی آن برای بیثباتسازی ساحل را محدود کرده است.
روسیه نیز راهبردی «دوگانه» در پیش گرفته است: همزمان حفظ روابط با متحدان سابق و تلاش محتاطانه برای ایجاد روابط با دمشق؛ که این امر بعید است روسیه را به حمایت کامل از یک شورش در ساحل بکشاند، مگر تغییر سیاست عمدهای از سوی کرملین رخ دهد.
با این حال، بیشتر تحلیلگران توافق دارند که خشونت سطح پایین احتمالاً ادامه خواهد یافت. به گفتهٔ هواش، «اگر شورش شتاب بگیرد یا زمینهٔ کنونی پابرجا بماند، ممکن است در نهایت حامیان خارجی را جذب کند.»
اینها تنها اخگرهای یک شورشاند و دمشق هنوز میتواند با مدیریت درست، آنها را خاموش سازد. اما اگر شرایط در سوریه تغییر کند، این اخگرها ممکن است شعلهور شوند. در کشوری که بهسختی میکوشد از یک دهه جنگ بهبود یابد، چنین احتمالی دور از ذهن نیست.
دولت از پیش کنترل خود را بر سویدا از دست داده، مذاکرات با SDF متوقف شده و اسرائیل همچنان به تجاوز به خاک سوریه ادامه میدهد. جرقهای که بتواند دوباره منطقهٔ ساحلی را شعلهور کند، همچنان یک خطر واقعی است.


نظر شما