حکومت مردمی و استبدادی از دو سرشت بی نهایت متناقض برخوردارند. نهضتی که هدف از آن ایجاد جریان اسلامی جهانی برای دستیابی به حکومت یک میلیارد مسلمان است، نباید به دنیا اهتمام ورزد، بلکه لازم است همه اهتمام و توجه خود را معطوف به آخرت، نجات مستضعفان از چنگال مستکبران و اتحاد مسلمانان در یک تشکل نماید. نهضتی با این ویژگی ها به عنوان، ماهیت ، شخصیت و شهرت خود نمی اندیشد و سرشت کلی آن صداقت، امانت، وفا، مروت و بی علاقگی به شهرت خواهد شد.

حکومتی که به معنای واقعی کلمه مردمی است، از آنِ توده و در کنار مردم بوده، از ادعا، شعار و تبلیغات به دور است. در این حکومت حاکم در کاخی نمی نشیند که گردش را شماری مزدور بگیرند و به اسلحه، جاسوس ها و تبلیغات تکیه کند؛ بلکه حاکم در اندوه ها و شادی های مردم شریک است و همانند آنان می خورد و می پوشد و بسا به کمتر از آنچه مردم از آن بهره مندند، برخوردار می شود. لذا در خبر آمده است: رسول خدا گاه بر شکم خود سنگ می بست تا درد گرسنگی برایش هموار شود. یکی از زنان وی می گفت:«به مردم نان و گندم و گوشت می خوراندیم و خود آب و خرما می خوردیم».

نکته ای که باید بدان پرداخت آن است که برخی می گویند: چرا علی علیه السلام با دشمنان خود کنار نیامد و به ابقای معاویه به عنوان والی تن نداد و در نهایت دشواری های بسیاری برای خود فراهم آورد که تا آخر عمر با آنها دست به گریبان بود؟

پاسخ روشن است؛ زیرا آن حضرت نمی خواست حکومتش استبدادی باشد، بلکه خواهان حکومت مردمی بو.د روشن است که حکومت دیکتاتوری، ممکن نیست الگو باشد و نمی تواند در زمان خود و پس از آن، مستضعفان را نجات دهد و بر دل ها حکومت کند. چنین حکومتی از ستایش تاریخ برخوردار نخواهد شد. با این اوصاف آیا کسی انتظار دارد که علی همچون معاویه باشد؟

سازش، دروغ، نیرنگ، خرج کردن ثروت در راه خود و اطرافیان و مقدم داشتن منسوبان و اطرافیان بر شایستگان، همه در جریان دیکتاتوری مفهوم پیدا می کند. در برابر آنچه بیان شد، حاکم مردمی به مفهوم واقعی قرار دارد. قطع نظر از آخرت، عقل حکم می کند که حاکم، با همه مشکلات و بدبختی هایی که ممکن است گریبانگیرش شود، باید مردمی بماند و گِرد دیکتاتوری نگردد، هرچند آسایش و کامروایی خود را در آن ببیند.

حکومت مردمی و آزادی های مردمی

اگر حکومت واقعا مردمی و غیر دیکتاتوری باشد باید به مردم آزادی دهد و لازمه آزادی آن است که مرز جغرافیایی، اقلیمی، رنگی، زبانی و نژادی در بین مسلمانان وجود نداشته باشد و برادری اسلامی بر آنان حاکم باشد؛ زیرا در این حکومت، برتری جویی، استضعاف و استثمار جایی ندارد، بنابراین حکومت به مالیات سنگین و عوارض کمرشکن گمرکی نیاز ندارد.

در مورد خودکامگان، قرآن کریم از فرعون نام برده، در آیه 4 سوره قصص می فرماید:«فرعون در سرزمین مصر سربرافراشت و مردم آن را طبقه طبقه ساخت؛ طبقه ای از آنان را زبون می داشت، پسرانشان را سر می برید و زنانشان را زنده برجای می گذاشت، وی از فسادکاران بود».

دیکتاتوری عامل اختلاف و تجزیه

سلطه گرایی و خودکامگی به اختلاف همه جانبه، از جمله اختلاف درون تشکیلاتی و گروهی منجر شده، موجب نابودی، جنگ ها و شورش ها می گردد. به همین جهت شرق و غرب برای ایجاد وحدت در هیچ بخشی از زندگی، نه فقط زیر پرچم اسلام، بلکه زیر هیچ پرچمی آمادگی ندارد؛ زیرا نابودی، پراکندگی، استثمار و ایجاد درگیری بین مردم، سرشت دیکتاتوری است. افزون بر این، درهم کوبیدن گرایش های وحدت خواه، خصلت خودکامگان است؛ همین تضاد، علت تفاوت فرعون و پیامبر گرامی اسلام است، چراکه فرعون مردم مصر را گروه گروه می ساخت، در مقابل پیامبر، وحی الهی را برای مردم بازخوانده، می فرمود:«این امت شما امتی یگانه است».

قدرت های بزرگ علیه توحید و اتحاد

در تاریخ معاصر شاهدیم که شرق و غرب با هرگونه اتحاد مخالفت ورزیده و در ایجاد تفرقه بازوی یاریگر یکدیگرند. پیدایش جریان بهائیت در ایران و وهابیت در حجاز فقط بر پایه همین منطق بوده است. بدین ترتیب استعمارگران مرزهای سیاسی، جغرافیایی و طبقاتی در دورن سرزمین اسلامی را بر این اساس و با همین انگیزه پی نهادند؛ چرا که قبل از ورود استعمارگران به کشورهای اسلامی، بین کشورها و گروهها مرزبندی جغرافیایی و سیاسی و جناحی نبود و مردم به شهروند درجه یک، دو و سه تقسیم نمی شدند.

پس برای مقابله با توطئه دشمنان، امت اسلام بیش از پیش نیازمند تعاون است. تعاون یعنی دورافکندن هرگونه تفرقه و هماهنگی بین همه سازمان ها، احزاب، نویسندگان، رسانه های گروهی و امثال اینها. ما باید همکاری را بین همه مسلمانان با هر نوع سلیقه، گرایش، اختلاف مذهبی، اختلاف در روش، اجتهاد، کشور، ملیت، جنسیت و رنگ برقرار کنیم تا اتحاد کلمه و تعاون به عنوان اصل کلی گردد.

همگی در بیان دیدگاه، مناقشه و توضیح حقیقت، حق دارند اما این حق چیزی است و ستیزه جویی، اتهام زدن، تفرقه و دوری از یکدیگر و در نتیجه بهره مندی استعمارگر کافر چیزی دیگر.

رهبر انقلاب سال 1920.م مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی شیرازی می دانست که اکثریت جامعه عراق را شیعیان تشکیل می دهند و سنی ها در اقلیت هستند. با اینکه او شیعه و مرجع شیعیان بود وقتی علیه استعمار بریتانیا قیام کرد، عشایر منطقه فرات، عالمان، سخنوران، شخصیت های برجسته، ثروتمندان، نویسندگان و شاعران گرد او فراهم آمدند؛ اما او می گفت:«باید برادران سنی هم در نهضت شرکت کنند». او برای علما و شخصت های سنی نامه می فرستاد و نظر آنان را می پرسید و بدین ترتیب شیعه و سنی را در نهضت متحد ساخت. از این رو شیعه و سنی برای مبارزه با استعمار و بیرون کردن آن بر گرد او حلقه زدند. این روش روشی خردمندانه بود زیرا بدون آن، استعمار می توانست به حرکت عراق رنگ شیعی دهد، کینه ها را برانگیزد و اهل سنت را از آن دور سازد، در نتیجه استعمار همچنان بر سینه توده ها سنگینی و جای پای خود را مسنحکم کند، دو طرف را به جان هم اندازد و عراق به جای استقلال همچنان در چنگال استعمار اسیر بماند.

چرا شیرازی چنین روشی برگزید؟ روشن است که او طبق فرمایش خدای سبحان که می فرماید:«همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید» چنین کرد.

بی تردید اگر بخواهیم حکومت الهی را به جامعه بازگردانیم، باید در برابر دشمنان واقعی خود صف هایمان را یکی کنیم و از اقوام، طایفه ها، رنگ ها و قبیله ها وحدتی ایجاد کنیم که بتوانیم این کار بزرگ را سامان دهیم. مفهوم این سخن آن نیست که ضرورتا گروهی به نفع گروه دیگر دست از باورهای مذهبی خود بکشد یا برخلاف عقیده خود با دیگری همدست شود، بلکه هرکس طبق باورهای اصولی و فقهی خود عمل کند، ولی در بازگرداندن آقایی گسترده جهان اسلام و ایجاد امت واحده اسلامی صف واحدی تشکیل دهد.

برگرفته از کتاب بیداری مسلمانان، نوشته آیت الله سید محمد شیرازی

نظر شما