انصاف با مفهوم عدالت، همپوشانی دارد و از مواردی است که وجود آن دارای حسن ذاتی و عدم آن دارای قبح ذاتی است. قاعده عدل به معنای تنصیف است و کاربرد آن در مورد تقسیم اموالی است که در مورد مالکیت و میزان آن بین دو يا چند نفر، اختلاف وجود دارد اما قاعده انصاف به معنای مدنظر قراردادن شرايط و اوضاع و احوال قضیه و دخیل کردن آنها در دادن رأی مقتضی است
انصاف در اصطلاح اجتماعی يعنی سود و زيان را میان خود و ديگران تقسیم کردن و در مقام داوری، حقوق عمومی طرفین را به طور برابر رعايت کردن، و خلاصه مطلب اينکه انصاف نوعی از خود گذشتن و احترام نمودن به حقوق ديگران است
انصاف دارای انواع و اقسام متعددی است از جمله:
1- انصاف در سخن
انسان باید به سخنان دیگران آنگونه بنگرد که به سخنان خویش می نگرد و به تعبیر دیگر طالب حق باشد و آن را در نزد هر کس و هر جا بیابد پذیرا شود؛ هر چند گوینده حق، یک فرد عادی و او عالمی بزرگ و پرآوازه باشد.
2- انصاف در عمل
امیرالمومنین علی(ع) در نامه ای به مالک اشتر در این مورد می فرماید: «با خدا و با مردم، با خویشاوندان نزدیک و با افرادی از رعیّت خود که آنان را دوست داری انصاف را رعایت کن...»
3- انصاف در قضاوت
هر شخصی در هر موقعیتی که قرار گرفته باشد باید به تناسب آن موقعیت، انصاف را رعایت کند و مهم ترین مورد رعایت انصاف در مقام قضاوت است. اگرچه هرگاه سخن از قضاوت و شرایط قاضی و اهمیت آن در اسلام به میان می آید ذهن انسان متوجه قضاتی که در مراحل عالی قضاوت قرار گرفته اند می شود ولی قضاوت منحصر به قاضی رسمی نیست؛ زیرا حکم کردن شامل مواردی که به نظر ما جزئی و کم اهمیت می آید نیز می شود.
انصاف، صفت و ملكه اى است كه هركه بدان موصوف نباشد روزانه صدبار به باطل مى گرايد و آدمى در خانه و بازار و راه و مدرسه با خانواده و دوست و معلم و شاگرد و سلطان و رعيّت و... بدان نياز دارد، و از اين رو اسلام بيشترين تشويق و تهديد را براى آن اختصاص داده است. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:
«يا علي ثلاث من دقائق الإيمان: الإنفاق من الإقتار، و إنصاف الناس من نفسك، و بذل العلم للمتعلّم; اى على! سه چيز از ظرايف ايمان شمرده مى شود: انفاق به هنگام تنگدستى، ميان خود و مردم به انصاف رفتار كردن و دادن دانش به خواهان آن».
«طوبى لمن طاب خلقه و طهرت سجيّته و صلحت سريرته و حسنت علانيته و أنفق الفضل من ماله و أمسك الفضل من قوله و أنصف الناس من نفسه; خوشا به حال كسى كه اخلاق و سرشتش پاك گردد و نهادش سامان يابد و آشكارش نيكو گردد و زيادى مالش را انفاق كند و زياد سخن گفتن را كنار نهد و ميان خود و مردم به انصاف رفتار كند».
«سيد الأعمال: إنصاف الناس من نفسك; بهترين كارها آن است كه ميان خود و مردم به انصاف رفتار كنى».
زيرا كار بدون انصاف موجب ناهنجارى و نابسامانى است، چنانكه كار مردم بدون فرمانده اى كه از آنها فرمان برند به آشوب كشيده مى شود.
«من واسى الفقير من ماله و أنصف الناس من نفسه فذلك المؤمن حقّا; هركه به مال خود با انسان تهيدستى هميارى كرد و ميان خود و مردم به انصاف رفتار كند، مؤمن حقيقى است».
«ثلاث خصال من كنّ فيه أو واحدة منهنّ كان في ظلّ عرش الله يوم لا ظلّ إلاّ ظلّه رجلٌ أعطى الناس من نفسه ما هو سائلهم...; سه خصلت است كه اگر همه آنها يا يكى از آنها در كسى باشد به روزى كه سايه اى جز سايه الهى در ميان نيست در سايه عرش الهى قرار مى گيرد: كسى كه از خود به مردم، آن دهد كه خود از ايشان مى خواهد...».
اميرالمؤمنين على(عليه السلام) مى فرمايد: «من ينصف الناس من نفسه، لم يزده الله إلاّ عزّاً; كسى كه ميان خود و مردم به انصاف رفتار كند، قطعاً خداوند بر ارج او بيفزايد».
اينك رواياتى از فرزند اميرالمؤمنين، امام صادق(عليه السلام) ذكر مى كنيم، حضرت مى فرمايد:
«من يضمن لي أربعة بأربعة أبيات في الجنّة؟ أنفق و لا تخف فقراً، و أفش السلام في العالم، و اترك المراء و إن كنت محقّاً، و أنصف الناس من نفسك; هركه چهار چيز را ضمانت كند كه انجام دهد من چهار قصر در بهشت را براى او ضمانت مى كنم: انفاق كند و از تنگدستى نهراسد، و سلام دادن را در ميان مردم رواج دهد و ستيز را اگرچه بر حق باشد كنار نهد و ميان خود و مردم به انصاف رفتار كند».
اين دربردارنده خير دنيا و آخرت است و آدمى در پرتو اين صفتها نزد خدا و مردم، محبوبيت مى يابد، ولى آيا پرداختن به اين خصلتها آسان است؟ مسلماً اين كار نياز به تمرين فراوان و نفسى پولادين دارد.
«ألا أخبركم بأشدّ ما فرض الله على خلقه ـ فذكر ثلاثة أشياء ـ أوّلها إنصاف الناس من نفسك; آيا شما را از واجبترين واجبات خدا بر انسان آگاه نكنم؟ ـ سه مورد را ياد كرد ـ نخستين آنها اين است كه ميان خود و مردم به انصاف رفتار كنى».
«من أنصف الناس من نفسه، رُضي به حكماً لغيره; هركه ميان خود و مردم به انصاف رفتار كند مردم به داورى او براى ديگران تن در دهند».
«ما تدارأ اثنان في أمر قطّ فأعطى أحدهما النصف صاحبه فلم يقبل منه إلاّ أُديل منه; هرگاه دو كس در امرى (بر چيزى) رقابت كنند و يكى از آن دو با طرفش به انصاف رفتار كند و او آن را نپذيرد قطعاً ]انصاف منصف[ بر او حاكم خواهد شد».
«ثلاثة هم أقرب الخلق إلى الله تعالى يوم القيامة حتى يفرغ من الحساب: رجل لم تدعه قدرة في حال غضبه إلى أن يحيف على من تحت يده، و رجل مشى بين اثنين فلم يمل مع أحدهما على الآخر بشعيرة، و رجل قال بالحق فيما له و عليه; سه كس به روز رستخيز از همه مردمان به خداوند نزديكتر هستند تا هنگامى كه از محاسبه آسوده گردند: مردى كه داشتن قدرت به هنگام خشم، او را وا نداشته تا در حقّ زيردستان ستم كند، و مردى كه ميان دو كس گام بر مى دارد (داورى مى كند) و به اندازه يك جو به يكى از آنها بر ضد ديگرى گرايش نيابد، و مردى كه حق را بگويد خواه به سود او باشد يا زيان او».
اين كار از كوههاى سر به فلك كشيده سنگين تر است و آيا كسى مى تواند آن را به دوش كشد!
«إنّ لله جنّة لا يدخلها إلاّ ثلاثة، أحدهم من حكم في نفسه بالحق; همانا خدا بهشتى دارد كه جز سه كس در آن وارد نشوند: يكى از اين سه، كسى است كه درباره خود بحق داورى كند».
آدمى بسيارى اوقات مى كوشد تن به ذلّت ندهد ولى كار بر عكس خواست او مى شود و به جاى رفعت و والايى به پستى و زبونى كشيده مى شود، در حالى كه اگر انصاف در پيش گيرد و آنچه را به سود يا زيان خويش است بگويد و خود را به همان امورى وا دارد كه ديگران را وا مى دارد در طول چند شبانه روز رو به اوج مى نهد و همه مردم بدو اطمينان خواهند يافت، و كدام مقصد، والاتر از اين؟
*برگرفته از کتاب ارزش ها در نگاه اسلام؛ نوشته آیت الله سید محمد شیرازی
نظر شما