twitter share facebook share ۱۳۹۸ مرداد ۲۸ 1348

در این آیه شریف چنین آمده است: «الذین یتربصون بکم فان کان لکم فتح من الله قالوا الم نکن معکم وان کان للکافرین نصیب قالوا الم نستحوذ علیکم ونمنعکم من المؤمنین فالله یحکم بینکم یوم القیامة ولن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا؛ آنان که مترصد شمایند پس اگر از جانب خدا به شما فتحی برسد می‌گویند مگر ما با شما نبودیم و اگر برای کافران نصیبی باشد می‌گویند مگر ما بر شما تسلط نداشتیم و شما را از (ورود در جمع) مؤمنان باز نمی‌داشتیم پس خداوند روز قیامت میان شما داوری می‌کند و خداوند هرگز بر (زیان) مؤمنان برای کافران راه (تسلطی) قرار نداده است»

اما در خصوص این قاعده تفاسیر متعدد و متفاوتی صورت گرفته است/ برخی از فقیهان تمرکز خود را بر روی مفهوم کافر قرار داده و استدلال کرده‌اند که هر غیر مسلمانی کافر نیست، بلکه کافر کسی است که در عین علم به حقانیت اسلام، از روی عناد، از اسلام روی برگردانده یا به اسلام روی نیاورده است. بنابراین فرد غیر مسلمانی که در سرزمین اسلامی زندگی می‌کند، مالیات می‌پردازد، قوانین کشور را رعایت می‌کند و با مسلمانان دشمنی ندارد، کافر نیست و مشمول قاعده «نفی سبیل» که مربوط به کافران است قرار نمی‌گیرد.

به عقیده گروهی دیگر، هدف از وضع این قاعده نه برتری جویی مسلمانان که نفی سطله ظالمانه غیر مسلمانان بر مسلمانان است؛ به عبارت دیگر نفی سبیل، نفی سلطه یک‌جانبه‌ای است که از خاستگاه نفسانی و مستکبرانه سلطه‌گر سرچشمه گرفته و راهی برای استعمار و استثمار مسلمانان است.

جالب انکه نفی سلطه ظالمانه امری دوجانبه بوده و سلطه ظالمانه مسلمانان بر غیر مسلمانان نیز در بخشی از آِیه ۹۰ سوره نسا، نفی شده است: «... فان اعتزلوکم فلم یقاتلوکم والقوا الیکم اسلم فما جعل الله لکم علیم سبیلا؛ (با این دو طایفه از کافران که در حقیقت به شما پناهنده‌اند نباید قتال کنید.) و اگر خدا می‌خواست آنها را بر شما مسلط می‌کرد تا با شما قتال می‌کردند، پس هر گاه از شما کناره گرفتند و با شما نجنگیدند و تسلیم شما شدند، خدا برای شما راهی علیه آن‌ها نگشوده است».

برخی دیگر غلبه مسلمانان بر غیر مسلمانان را در استدلال و احتجاج می دانند. بر این اساس چون اسلام بر سایر ادیان برتری دارد، پس به هنگام بحث و گفتگوهای بین الادیانی، دلایل و شواهدی که حقانیت اسلام را ثابت می کند آنقدر قوی است که جای هیچ شک و شبهه ای برای منکران باقی نمی گذارد؛ چنانکه رسول گرامی اسلام(ص) می فرماید: «الاسِلَامُ یَعْلُو وَ لا یُعْلَی عَلَیْهِ»

آیت الله سید محمد شیرازی با پذیرش این دیدگاه، در اظهار نظری در خصوص تفسیر «لن یجعل الله للکافرین علی المسلمین سبیلا» به این امر اشاره دارد که: «معنای واقعی آیه، اینست که هیچگاه یک کافر در منطق بر یک مومنِ اهل تحقیق غلبه نمی‌کند».

شیخ طوسی از جمله عالمانی است که دیدگاه دیگری در تفسیر این قاعده داشته و نفی سبیل را مربوط به برتری مسلمانان در قیامت می داند. در تأیید این تفسیر، حدیثی به امام علی نیز منسوب است؛ کسی از امام می‌پرسد که چگونه ممکن است کافران بر مؤمنان پیروز شوند در حالی که خدا راهی از سوی کافران بر مؤمنان قرار نداده و امام پاسخ می‌دهد منظور از این آیه، قیامت است نه این دنیا.

اما در این میان هستند کسانی که برتری مسلمانان را بر پیروان سایر ادیان و مذاهب، در دنیا نیز تسری داده و معتقدند که در وضع احکام و قوانین باید عزت، کرامت و برتری مسلمانان بر کافران حفظ شود، حتی اگر حفظ این برتری منجر به تضییع حقوق کافران گردد. در این نگرشِ استثماری، مسلمانان بر پیروان سایر مذاهب و مرام ها مسلط هستند و از حقوق و مزایای خاصی برخوردار می باشند؛ برای مثال قاضی می تواند در دادگاه، مسلمان را بر غیر مسلمان برتری دهد.

طرفداران این دیدگاه هر گونه اختیار و حقّ تصمیم‌گیری غیرمسلمان را برای مسلمان حتی در حدّ وکالت نفی می‌کنند و آن را نوعی استعلا می‌داند. محقق بجنوردی، صاحب القواعد الفقهیة، بر همین اساس، درباره این‌که متولی وقف چه شرایطی باید داشته باشد، می گوید: «اگر موقوف علیه مسلمان باشد یا در ضمنشان مسلمانان هم باشند، متولی وقف نمی‌تواند کافر قرار داده شود، هرچند اهل ذمه باشد».

علامه حلی در احکام اهل ذمه چنین نوشته است: «قد بیّنا أنهم یُمنعون من رکوب الخیل؛ غیرمسلمانان در جامعه اسلامی حقّ سوار شدن بر اسب را ندارند». «لإنه عزٌ و قد ضُربت علیهم الذلّة و للشافعیة وجه». گروهی هم گفته‌اند که اگر قاطرهای گران‌قیمت باشد، حکم اسب را دارد و غیرمسلمانان حق ندارند در جامعه اسلامی قاطر گران‌قیمت سوار شوند. «ولا یرکبون بالسرک». نباید زین‌های گران‌قیمتی که چشم‌ها را خیره کند، سوار شوند. بلکه باید زین ارزان‌قیمت بیندازند. «و تکون رکبهم من الخشب دون الحدید»؛‌ و رکاب‌هایشان هم فلزی نباشد و از فلزهای باارزش نباشد. از رکاب‌های چوبی استفاده کنند. بعد اضافه کرده است «لا ینبغی تسطیر أهل الذمه في المجالس»؛ اگر فردی از غیرمسلمانان وارد مجلس می‌شود، نباید در صدر بنشیند. «ولا بدعتهم بالسلام؛ ابتدا به او سلام نکنید». «ولا یترک لهم صدر الطریق؛ در مسیر که می‌روند، به‌ویژه در خیابان‌های قدیمی که کمی تنگ است، قسمت های خوب خیابان و جاده، از آن مسلمانان باشد و فرودست جاده مال غیرمسلمانان. پیامبر اکرم فرمودند:‌ «قال لا تبدأ الیهود و النصری بالسلام فإذا لقیتم أحدهم في طریق فاضطروه إلی أضیقه»؛ اگر هم‌مسیر شدید، به‌ گونه‌ای او را هل دهید که همان جای تنگ کوچه برود، این غیرمسلمان هیچ احساس سبیل و علوّ و استعلایی نداشته باشد.

این درحالی است که منطق قرآن و اخلاق اسلامی هرگونه برتری جویی و سلطه بر دیگری را نفی می کند و آن را سبب فساد و تباهی جامعه می داند. خداوند در قرآن، مسلمانان را در رابطه با پیروان سایر ادیان به عدل و نیکی فرا می خواند: «لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم و لن یخرجوکم من دیارکم ان تبروا الیهم و تقسطو الیهم؛ به آن‌هایی که شما را نمی‌کشند و از دیارتان بیرون نمی‌کنند، نیکی کنید و در حق‌شان عدل روا بدارید» و آنگاه که پای قضاوت به میان آید می فرماید: «و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل»

عدالت حکم می کند که هر حقی به صاحبش داده شود و تفاوت در رنگ و نژاد و دین و زبان مانعی بر سر اجرای ان نیست؛ آنکه مسلمان است و متقی، تنها در پیشگاه خداوند از اجر و منزلتی بیشتر برخودار است و این امر سبب بهره مندی از امتیازات مادی برای او نمی شود.

تجویز پایمال نمودن کرامت انسانی غیر مسلمانان طبق دیدگاه این دسته، در حالی است که آنچه در قرآن ذیل سوره اسراء مطرح است مسئله کرامت ذاتی است «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا». آیه شریفه با تأکید زیاد که در واژه «وَ لَقَدْ» و «کَرَّمْنا» مشهود است بر این کرامت تأکید فرموده و از «بنی آدم» تعبیر کرده است؛ نه از موحدان و مؤمنان و مسلمانان؛ این آیه در مقام اخبار و نه انشاء است و در خطابش هم رنگ، جغرافیا، خصوصیات، تعلقات، منطقه و مکان جغرافیایی دخالت ندارد

حتی به گفته برخی اندیشمندان دینی «اصل کرامت بشری» از «اصول پیش‌فقهی» است، و چنانچه استنباطی در برخورد و رویاروی با آن قرار گیرد، باید بلافاصله عقب‌نشینی کند. مهم ترین نتیجه این مسأله، برابری انسان ها به ویژه در حقوق بنیادین است.

آیت الله سید محمد شیرازی در کتاب اسلام و جهانی شدن چنین می نویسد: «حقوق شهروندان غیر مسلمانان براساس قاعده کلی «لهم ما لنا و علیهم ما علینا» می­باشد. بدین­گونه که تمامی حقوق و وظایفی که برای شهروندان مسلمان مشروع دانسته شده ـ جز در چند مورد جزئی ـ برای شهروندان غیر مسلمان نیز به رسمیت شناخته می­شود.»

پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «ألا من ظلم معاهدا أو نقصه، أو کلفه فوق طاقته، أو أخذ منه شیئا بغیر طیب نفسه...»؛ بدانید اگر به کافری که دارد در پناه حکومت اسلامی زندگی می‌کند ظلم کنید، تکلیفی فراتر از تکلیف یک شهروند روی دوشش بگذارید، حقش را کم‌تر از شهروندان دیگر بدهید، لازم نیست که در قیامت آن کافر شاکی شما شود، نه، «فأنا حجیجه یوم القیامه.» روز قیامت من طرف‌حساب شما هستم

نکته دیگر این است که در دیدگاه اسلام آنچه در تصدی امور و انجام مسئولیت حائز اهمیت می باشد، اهلیت و شایستگی است. در راه و رسم اهل بیت علیهم اسلام نیز تصدی امور و انجام دادن مسئولیت ها، بر اساس معیارهای عقلانی و منطقی یعنی معرفت، درایت، عدالت، قوت و سلامت اشخاص تعیین می شد

ضمن اینکه در تخییر بین مسلمان بیدادگر که در حق مردم ظلم می کند و نا مسلمان دادگر که در حق خداوند ظلم می کند، کفر و شرک پذیرفته تر است. به عبارت دیگر در تزاحم بین حق الله و حق الناس، حق الناس تقدم دارد و حق تعالی به اقتضای رحمت، از حقوق خود می گذرد ولی از حقوق بندگان خود صرف نظر نمی کند

در آیه 117 سوره هود می خوانیم: «و ما کان ربک لیهلک القری بظلم و اهلها مصلحون.» بسیاری از مفسران از جمله استاد مطهری «ظلم» را به معنی شرک دانسته و آیه را چنین معنی کرده اند: «چنین نبوده و نیست که پروردگار تو به مردمی به صرف اینکه منکر خدا هستند اما وضع خودشان را از نظر عدالت اصلاح کرده اند، ظلم کند.»

به کار گرفتن واژه «مصلح» درباره ی کسانی که عقاید باطل داشته و آلوده به شرک و کفر و دیگر گناهان هستند، بسیار شگفت آور است. در نزد بسیاری از مسلمانان، زندگی چنین افرادی، یکپارچه پلیدی و تاریکی است و جز فساد، چیزی در جامعه نامسلمانان وجود ندارد و حتی آنچه که به ظاهر زیبا دیده می شود، در حقیقت نجس است! ولی در منطق قرآن، به دلیل شرک و کفر و یا برخی معاصی دیگر، جلوه های پسندیده زندگی آن ها از قبیل رعایت حقوق یکدیگر و دوری از تعدی و تجاوز نفی نمی شود و «مصلح بودنشان» مورد تأیید قرار می گیرد. از همین روست که علمای اسلامی گاه اذعان دارند عدالتی که در برخی از کشورهای مسیحی وجود دارد برای مسلمانان تصور کردنی نیست!

در ادامه پاره ای از رفتار و گفتار معصومین علیهم السلام را در خصوص غیر مسلمانان مورد اشاره قرار داده و به سیره آن بزرگواران که به روشنی گویای باطل بودن تفسیر آخر از قاعده نفی سبیل است نگاهی کوتاه می اندازیم؛ سیره ای که نشان می دهد، در عین حفظ کرامت و عزت غیر مسلمانان، چگونه می توان به آنها خدمت نمود و در مقابل چگونه از نیرو و تخصص آنان بهره جست:

یعقوبی در کتاب تاریخ خود، نامه‌ای از حضرت علی(ع) آورده‌است. آن نامه دربردارنده این عبارات است: «به قرضة ابن‌کعب انصاری: أمَّا بَعدُ، فإنَّ رِجالًا مِن أهلِ الذِّمَّةِ مِن عَملِكَ ذكرُوا نَهْراً في أرضِهِم قَد عفا وادَّفَن‏»؛ در حوزه مسئولیت و قلمرو کارگزاری، جمعی از غیرمسلمانان نامه‌ای نوشته‌اند و شکایت و درخواستی دارند. جوی آبی داشتند که ریگ آن را گرفته و پر شده است و الآن دچار کمبود آب هستند. «وفيهِ لَهُم عِمَارَةٌ عَلى الْمُسْلِمينَ‏»؛ این‌ها یک عمران و آبادی برای گرده مسلمانان داشتند. بالأخره یک مسئولیت دوسویه بوده است. «فَاُنْظُر أنْتَ وَهُمْ‏»؛ تصمیم فردی هم نگیر! برو بررسی کن! «ثُمَّ اعمُر وأصلِحْ النَّهر»؛ این جوب را اصلاح کن. چرا؟ «فلَعَمرِي لأن يَعمُروا أحبُّ إلينا مِن أن يَخرُجُوا وأنْ يَعجَزُوا أو يُقَصِّروا في واجِبٍ مِن صَلاحِ البلادِ، والسَّلام‏؛ به جانم سوگند! اگر همین اهل ذمه و غیرمسلمانان، عمران و آباد باشند و بتوانند زندگیشان را بگذرانند، پیش ما بهتر و محبوب‌تر است از این‌که نتوانند در این‌جا گذران زندگی داشته باشند، مهاجرت کنند و عاجز و ناتوان بشوند»

محمد حسین هیکل نقل می کند که پیامبر(ص) تا زمان (پیمان شکنی یهودیان و در نتیجه) اخراج آنان از مدینه، فردی یهودی را به عنوان منشی شخصی استخدام کرده بود تا بتواند نامه ها را به زبانهای عبری و سریانی بنگارد.

نویسنده کتاب «الحضارة الاسلامیة» با به تصویر کشیدن عدالت وصف ناپذیر اسلامی در حق اقلیت های دینی و ذمیان چنین می نویسد: از جمله اموری که من را به شگفتی و تعجب واداشته اینکه (در مقاطعی از تاریخ اسلامی) بیشتر کارفرمایان و فرمانداران کشور اسلامی را شهروندان غیر مسلمان تشکیل می دادند به گونه ای که گاهی مردم از تعامل نامناسب آنان با ارباب رجوع به مراجع قضایی شکایت کرده اند!!

به فرموده آیت الله سید محمد شیرازی: «حضرت علی(ع) برای یک یهودی کار می‌کرد و از او مزد می‌گرفت» در کتب دیگر نیز چنین آورده شده است که امیرمومنان(ع) آبیاری نخلستان گروهی از یهودیان را به عهده گرفت و دستمزدش را صدقه داد

پیامبر اکرم(ص) شخصاً در مراسم اجتماعی یهودیان شرکت می کرد و از آنان قرض می گرفت و به عیادت بیماران شان می رفت و در مراسم تشییع جنازه یهودیان شرکت و با آنان ابراز همدردی می نمود و مانند یک فرد عادی با آنان معامله می کرد و سایر مسلمانان نیز یهودیان مدینه را هم پیمان و جزو ملت خود می دانستند و رفتارشان براساس همین اصل محکم و استوار بود.

حرمت قائل شدن برای همه انسان ها و تکریم نمودن آنها راه و رسم پیام آوران رحمت و عدالت بود. هنگامی که پیامبر اکرم(ص) در تشییع جنازه یکی از یهودیان مدینه شرکت کرد، گروهی از صحابه نیز از آن حضرت تبعیت کردند و در تشییع شرکت نمودند؛ ولی بالاخره ناخشوندی خود را ابراز داشتند. پیامبر(ص) در پی ابراز ناخشنودی از این عمل، ایشان را مخاطب قرار داد و پرسید: آیا این یهودی انسان نبوده است؟ و اصحاب خاموش شدند

در پاره ای از تواریخ آمده است: جمعی از مسیحیان نجران که برای گزارش ها و تحقیقاتی خدمت پیامبر اکرم(ص) رسیده بودند مراسم نیایش مذهبی خود را آزادانه در مسجد پیامبر(ص) در مدینه انجام دادند. وقتی آنها وارد مسجد شدند هنگام نمازشان بود، پس طبق مراسم ناقوس خود را نواختند و به طرف مشرق ایستاده مشغول نماز شدند. گروهی از اصحاب خواستند مانع شوند اما پیامبر اکرم(ص) فرمود به آنها کاری نداشته باشید.

وقتی مسیحیان به دیدن پیامبر(ص) می آمدند، حضرت ردایش را می گسترد و ایشان را بر آن می نشاند.

امام صادق(ع) می فرماید: «حضرت امیر(ع) نمازخواندن در لباس خریداری شده از مسیحیان، زرتشتیان و یهودیان را، قبل ازشستن، مجاز می دانست ».حضرت همچنین خوردن غذای اهل کتاب را جایز می شمرد. البته آن بزرگوار از خوردن گوشت حیوان ذبح شده توسط آنان نهی کرده است: از غذای زرتشتیان بخورید، جز ذبایح آن ها که حلال نیست.

امیرمؤمنان علی(ع) اجازه تحقیر کسی را اعم از مسلمان و غیر مسلمان نمی داد چنانکه وقتی جاریه بن قدامه را برای دفع گروههای غارتگر قاسطین اعزام می کرد، وقت مشایعت و به هنگام وداع، به او چنین فرمود: «از خدایی که بازگشتت به سوی اوست پروا کن و مبادا که مسلمان یا (کافر) همپیمانی را خوار بداری»

امام علی (علیه ‏السلام) در فرمان خود به مالک اشتر استدلال نمود که رحمت و محبت به مردم یا به دلیل برادری دینی و یا به خاطر تشابه انسانی و هم‏نوع بودن است. ایشان بر انسان بودن انسان، به عنوان یک ارزش تأکید داشت؛ یعنی هر انسان، به دلیل خلقت انسانی و فارغ از دین و مذهب، شایسته محبت و احترام است. این دیدگاه، در طول زندگانی آن حضرت نیز تبلور عینی یافت چنانکه وقتی زره امیرمومنان علی (علیه ‏السلام) در جنگ صفین گم شد، مردی یهودی آن را پیدا کرد و از آن استفاده کرد. روزی، حضرت زره خود را به تن آن مرد دید و ادعا کرد که این زره از آن من است. مرد غیرمسلمان انکار کرد و گفت: از آنِ خودم است. حضرت به شریح، قاضی دادگاه شرع که خود امام (علیه ‏السلام) او را به این مقام نصب کرده بود ـ شکایت برد ـ مرد یهودی با امیرمؤمنان(ع) در کنار هم نشستند و طرح دعوا کردند. شریح از امام شاهد خواست و ایشان فرزندش امام حسن (علیه ‏السلام) و غلامش قنبر را به شهادت طلبید، ولی شریح شهادت آنان را نپذیرفت. مرد یهودی نیز ادعای حضرت را رد کرد. سرانجام قاضی محکمه، به نفع مرد یهودی رأی داد و جلسه پایان یافت

امیرمؤمنان علی(ع) چنان نسبت به حرمت همگان –مسلمان و غیر مسلمان- حساس بود که ابن ابی الحدید معتزلی نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «هرکه اهل ذمه ای را بیازارد چنان است که مرا آزرده است»

این همه تأکید در حفظ حرمت و کرامت و حقوق اهل ذمه و اقلیت های دینی بیانگر اهتمامی است که پیشوای موحدان در پاسداری از حرمت و کرامت انسان ها داشت. این اهتمام و حساسیت تا بدانجا بود که وقتی خبر تعرض یکی از گروههای غارتگر معاویه به شهر انبار و ربودن گردنبند و خلخال زنی غیر مسلمان به وی رسید، چنان برآشفت که فرمود: «اگر مرد مسلمانی از غم این رسوایی از اندوه بمیرد چه جای ملامت است که در دیده من شایسته چنین کرامت است»

امام صادق(ع) از پدران گرامی اش نقل کرده است که در دوره حکومت امام علی(ع) آن حضرت در مسیری می رفت با مردی از اهل کتاب روبه رو شد. مرد از او پرسید که مقصدش کجاست؟ امام(ع) گفت که عازم کوفه است. آن مرد نیز در همان مسیر به مکان دیگری می رفت؛ مقدار مشترک راه را با هم مصاحب شدند تا به جایی رسیدند که مسیرها جدا می شد؛ اما امام(ع) از راه خود به سوی کوفه جدا شد و همراه آن مرد وارد مسیر او شد. مرد کتابی با شگفتی پرسید: مگر نگفتی که عازم کوفه ای؟ امام(ع) گفت: چرا. پرسید: پس به چه دلیل وارد این مسیر شدی و از راه خود دور گشتی؟ امام(ع) فرمود: می خواهم قدری تو را همراهی کنم تا حسن رفاقت را به جا آورده باشم که پیامبر(ص) به ما دستور داده است که هرگاه دو نفر در راهی مصاحب هم شدند حق بر یکدیگر پیدا می کنند و لازم است که انسان رفیق راهش را در هنگام جدایی چند گامی بدرقه کند

در داستان مراجعه ام هانی، خواهر امیرالمؤمنین(ع)، و کنیز غیرمسلمانش به امام علی(ع) و تعیین حق مساوی ایشان از بیت المال از سوی امام(ع) که اعتراض ام هانی را به دنبال داشت، امام(ع) در پاسخ از این عبارت استفاده می کنند که من قرآن را خواندم، ولی در هیچ کجای آن نیافتم که در آن برای فرزندان اسماعیل نسبت به فرزندان اسحاق حتی به اندازه بال پشه ای ارجحیت و برتری وجود داشته باشد

سخن آخر اینکه: پاسداشت اصول اساسی اسلام یعنی عدالت، کرامت و مساوات، ما را از هرگونه تفسیری که به برتری و سلطه یک گروه بر دیگری بینجامد باز می دارد، و مکتبی که پرچم دار مبارزه با تبعیض و تحقیر و ظلم است، خود به این امور فرا نمی خواند.

نظر شما