twitter share facebook share ۱۴۰۴ فروردین ۲۷ 837
انسان آگاه و هوشیار باید عمر را مغتنم شمرده و آن را به گونه ای سرمایه گذاری کند، که در این مدت زمان کوتاه، زندگی اش پربار گردد.

سرمایه واقعی انسان عمر اوست و هر لحظه از عمر که سپری شود، مقداری از آن کاسته شده و کم کم به انتها می رسد. بنابراین انسان آگاه و هوشیار باید عمر را مغتنم شمرده و آن را به گونه ای سرمایه گذاری کند، که در این مدت زمان کوتاه ، زندگی اش پربار گردد. در زندگی شاهدیم که برخی افراد با اینکه از نظر زمانی زندگی کوتاهی داشته اند، اما به دلیل دستاوردها و کارهای نیکی که انجام داده‌اند، زندگی شان بسی پربرکت بوده و برخی افراد با وجود عمر طولانی، به دلیل عدم دستاورد یا نبود کارهای نیک، گویی دارای زندگی کوتاه، بی ارزش و بی برکت بوده اند. لذا سفر انسان در زندگی، هرچند از نظر سال‌های عمر کوتاه است، اما با توجه به میزان استفاده‌ای که از دقایق عمر خود می‌کند، می‌تواند بسیار طولانی و پربار باشد.

بنابراین این موضوع به تصمیم‌ها و انتخاب‌های انسان در زندگی، اهدافی که دنبال می کند و نظام ارزش‌هایی که رفتارها و اخلاق او بر اساس آن‌ها شکل می‌گیرد، بستگی دارد؛ در این صورت است که در لحظه مرگ کمتر دچار حسرت می شود. «اَن تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَى علَى مَا فَرَّطتُ فِي جَنبِ اللَّهِ وَإِن كُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ، أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَانِي لَكُنتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ، أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ، بَلَى قَدْ جَاءتْكَ آيَاتِي فَكَذَّبْتَ بِهَا وَاسْتَكْبَرْتَ وَكُنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ؛ تا مبادا آنکه کسی بگوید: دریغ و افسوس بر اهمال کاری و تقصیری که درباره خدا کردم، و بی تردید [نسبت به احکام الهی و آیات ربّانی] از مسخره کنندگان بودم. یا بگوید: اگر خدا هدایتم می کرد، بی تردید از پرهیزکاران بودم، یا چون عذاب را ببیند، بگوید: ای کاش مرا [به دنیا] بازگشتی بود تا از نیکوکاران می شدم. آری، آیاتم به سوی تو آمد، پس تو آنها را انکار کردی و[در پذیرفتنش] تکبّر ورزیدی، و [نسبت به آن] از کافران بودی» الزمر56/59.

حتما تا کنون شاهد این امر بوده اید که برخی از مردم می‌خواهند قطعه زمینی بخرند ولی آن را به تأخیر می اندازند یا از خرید منصرف می شوند، ممکن است بعد از چندین سال قیمت این قطعه زمین رشد چشم گیری داشته باشد و آنها را دچار افسوس و حسرت کند. اما ارزش زمین در مقایسه با عمر انسان هیچ است و افسوس واقعی باید بر عمر انسان و لحظات گران‌بهای آن باشد. برخی از مردم به خود می‌گویند: «من وقت زیادی دارم و بعدها از پروردگارم طلب بخشش خواهم کرد.» اما عمر به سرعت می‌گذرد و آن‌ها هرگز موفق به طلب بخشش نخواهند شد. برخی نیز در ظاهر گناه را به سخره می گیرند، اما در باطن وجدانشان از جرأت بر معصیت آگاه است، یا حتی تقصیر را به گردن خدای متعال میندازند که چرا آنها را هدایت نکرده، در حالی که نشانه‌های هدایت و پیام‌های راهنمایی و درس‌های عبرت هر روز به آن‌ها یادآوری می‌شود. راه هدایت در آیات قرآن، احادیث اهل بیت (علیهم السلام) و مواعظ علما و اهل ذکر واضح و آشکار است، اما آن‌ها تکبر ورزیده و سرکشی نمودند تا اینکه عمرشان به سر رسید و در نهایت در اندوه و حسرت بازگشت و جبران بسر می برند، اما  مطلقا بازگشتی در کار نیست.

بنابراین نه تنها اهداف و انتخابهای بی ارزش در انتهای زندگی اندوه و حسرت در پی دارد، بلکه بعد از گذشت مدت زمانی ممکن است شخص را مبتلا به پوچی و افسردگی کند. چه بسا افراد مرفه و ثروتمندی که غرق در لذات مادی بودند و از این لحاظ به بی نیازی رسیدند، اما برای ادامه زندگی برنامه ای نداشته اند، در خلأ معنوی گیر افتاده اند و احساس رضایتمندی و شادمانی از زندگی را از دست داده اند. به همین دلیل باید گفت که انسان در فرآیند انتخاب اهداف، به یک راهنما و مشاور نیز نیاز دارد، تا در این راه او را یاری رساند.

اثر تربیت در انتخاب اهداف

در اینجا این سؤال مطرح می شود که به‌عنوان راهنما، آیا باید نصیحت و راهنمایی را قبل از بلوغ شروع کرد یا بعد از آن؟

پاسخ این است که راهنمایی باید از همان لحظه‌های اولیه زندگی آغاز شود، از زمانی که ساختار وجودی کودک در حال شکل گیری است. این کار نیاز به آگاهی و اتخاذ روشی خردمندانه در فرآیند تربیت دارد. ما معمولاً به تربیتی توجه می‌کنیم که فقط به مسائل مادی می‌پردازد، چگونگی تأمین نیازهای اولیه‌، نوع لباس، نوع تغذیه یا تفریح و سرگرمی و...

اما این مسائل بخشی از معادله را تشکیل می‌دهند و بزرگ‌ترین و مهم‌ترین بخش، چگونگی پرورش معنوی، اخلاقی و انسانی کودک است. هدایت خردمندانه و پرورش همه جانبه انسان در ابعاد مختلف زندگی، او را به انتخاب اهدافش در زندگی به گونه‌ای موفقیت‌آمیز سوق می‌دهد، سطح تفکر او را بالا می‌برد و با بالا رفتن سطح تفکر سطح اهداف نیز ارتقا می‌یابد، به ویژه اگر در یک محیط سالم، پیشرفته، توسعه‌یافته و والا زندگی کند. اهداف باید بر پایه ی ارزش ها، باورها و نیازهای واقعی استوار باشند. در ادامه انواع اهداف را نام می بریم، تا از این طریق بدانیم چه نوع اهدافی در زندگی‌مان نیاز داریم.

تقسیم بندی اهداف و انواع آن:

اول: اهداف غایی

اهداف غایی به اهدافی گویند که در مقابل آمال و خواسته های دنیوی قرار می گیرند. آمال خواسته هایی هستند که مرتبط به دنیا و کاملا دنیوی هستند، در حالی که غایات به اهداف متعالی و به ویژه آخرت مربوط می باشند. امام علی(ع) در مورد آمال و آرزوها می فرماید: «الأمل لا غایه له؛ آمال پایانی ندارند»[1]. به عبارت دیگر آرزوها اهداف مادی هستند که تنهادنیای انسان را می سازند، لذا غایتی ندارند و بعد از رسیدن به مرحله ای خاص پایان می پذیرند؛ در حالیکه اهدافی پایدار و معنادار خواهند بود که با ارزش های عمیق و غایات متعالی( مانند اخلاق، معنویت و آخرت) پیوند بخورند. مثلا پزشکی که هدفش از مطالعه‌ی پزشکی ارائه‌ی خدمات انسانی به دیگران است، هدفش انسانی خواهد بود. این پزشک اهداف والایی دارد و تا پایان عمرش احساس رضایت درونی می‌کند، زیرا به هدفی متعالی دست یافته است. همچنین فردی که هدفش از دانش و آگاهی گسترش آموخته هایش به جامعه باشد، چنین فردی تا پایان عمر به یادگیری و آموزش آن به دیگران ادامه داده و بیشترین بهره و لذت را از زندگی می برد.

دوم: اهداف وهمی

اهداف مادی، اهداف وهمی هستند و انسان تصور می‌کند که این اهداف منافع او را تأمین خواهند کرد، حال انکه چنین نیست. ما می انگاریم که این خود دنیا است که باعث فریب و گمراهی می شود درحالی که این طرز فکر انسان و نگاه سطحی و صرفا مادی او به زندگی است که باعث خیالپردازی و اهداف توهمی او می شود.

امام علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: «اتقوا خداع الآمال، فكم من مؤمل يوم لم يدركه، وباني بناء لم يسكنه، وجامع مال لم يأكله؛ از فریب آرزوها بپرهیزید؛ چه بسیار افرادی که به امید روزی هستند که به آن نمی‌رسند، و کسانی که ساختمانی می‌سازند اما در آن ساکن نمی‌شوند، و کسانی که ثروت جمع می‌کنند اما از آن بهره‌ای نمی‌برند» [2]. مثلا انسانی که هدفش تنها جمع آوری ثروت است و به این کار ادامه می‌دهد تا در نهایت دارای ثروت زیادی ‌شود، توهمش او را فریب داده‌، همان‌طور که در آیه‌ی قرآن آمده است: «الَّذِی جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ، یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ؛همان که ثروتی فراهم آورده و [پی در پی] آن را شمرد [و ذخیره کرد] گمان می کند که ثروتش او را جاودانه خواهد کرد.» (همزه،۲-۳). او فکر می‌کند این ثروتی که جمع‌آوری کرده، او را جاودانه می‌کند، اما وقتی لحظه‌ی آخر فرا می‌رسد، از آنچه انجام داده پشیمان می‌شود، زیرا ثروتش را در راه خیر، ساختن کارهای نیک و انجام اعمال صالح و گسترش نیکی‌ها در جامعه خرج نکرده است.

اهداف وهمی، دسیسه‌های شیطانی

اهداف خیالی در روایات اسلامی به عنوان «آمال کاذبه» یاد شده‌اند. انسان تصور می‌کند که این‌ها اهداف واقعی هستند، اما در واقع آرزوهای فریبنده ای هستند که به عمر کوتاه گره خورده‌اند و زود از بین می‌روند. این یک نوع خودفریبی است که در درون انسان رخ می‌دهد و او را به اشتباه می اندازد، تا این‌ها را اهداف حقیقی پندارد. به همین دلیل، وقتی عمر انسان به لحظات آخر می‌رسد، تازه متوجه این فریب شده و حسرت می‌خورد و پشیمان می‌شود، اما دیگر پشیمانی فایده‌ای ندارد.

امام علی (ع) فرمودند: «إن من غرته الدنيا بمحال الآمال وخدعته بزور الأماني أورثته كمها، وألبسته عمى، وقطعته عن الأخرى، وأوردته موارد الردى؛کسی که دنیا او را با آرزوهای محال فریب دهد و با امیدهای دروغین گمراه کند، حسرت برایش به ارث می‌گذارد و چشمانش بر حقیقت کور می شود و او را از آخرت جدا می‌سازد و به راه‌های هلاکت می‌کشاند».[3]

این آرزوها تحقق‌ناپذیرند، زیرا زودگذر و فریبنده‌اند و انسان را از درک حقایقی که به آخرت مربوط می‌شود، بازمی‌دارند؛ به‌گونه‌ای که او حقایق را نمی‌شنود و نمی‌بیند و از آخرت، که مقصد نهایی و هدف اساسی زندگی انسان است ،دور می‌شود. مانند ظالم فاسدی که تصور می کند از طریق رشوه و فساد به مرحله ای می رسد که همه چیز را به دست می آورد، اما وقتی عمرش به انتها می رسد، می بیند نه تنها چیزی به دست نیاورده، که همه چیزهایی را که می خواسته به هر وسیله ای تصاحب کند، از دست داده است و علاوه بر حسابرسی در آخرت، تاریخ نیز او را لعنت خواهد کرد.

«وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ؛و این زندگی دنیا جز سرگرمی و بازی نیست و قطعاً سرای آخرت، همان زندگی حقیقی است، اگر میدانستند.» (عنکبوت- 64)

پس سرای حقیقی و جایگاه واقعی انسان، آخرت است. بنابراین، باید اهداف اصلی به سوی آن معطوف شود.

سوم: اهداف سودمند

هنگام انتخاب اهداف، مفهوم «سود» و آنچه برای انسان مفید است، مطرح می شود. اما سود به چه معناست؟ آیا مفهوم سود تنها در چارچوب منافع شخصی تعریف می شود یا فراتر از آن است؟ پاسخ این است که قطعا سود تنها در چارچوب منافع شخصی تحقق نمی یابد، بلکه سود واقعی در چارچوب نظام اجتماعی معنا پیدا می کند.

پیامبر اکرم (ص)- در پاسخ به این پرسش که محبوبترین مردم نزد خداوند کیست- فرمودند:

«أنفع الناس للناس؛ سودمندترین مردم برای مردم»[4]و نیز فرمودند: «خير الناس من انتفع به الناس؛ بهترین مردم کسی است که مردم از او بهره ببرند». [5]

امام علی (ع) نیز می فرمایند: «خير الناس من نفع الناس؛ بهترین مردم کسی است که برای دیگران سودمند باشد».[6]

طبق فرموده مولا علی(ع): «فَلْيَنْتَفِعِ امْرُؤٌ بِنَفْسِهِ؛ پس هر کس باید از خودش بهره ببرد»[7]؛ انسان باید از خودش سود و بهره ببرد و از نگاه اسلام: زمانی شخص از خودش سود می برد، که برای دیگران سودمند باشد. این یک معادله دوطرفه است، فایده می رسانی وفایده می گیری. امام صادق (ع) در شرح آیه -« وجعلني مباركا أينما كنت»- می‌فرمایند: «یعنی سودمند برای مردم». [8]

برکت به معنای رشد و فزونی و دوام خیر است، و «مبارک» کسی است که خیر به وسیله‌ او افزایش می‌یابد. بنابراین، یکی از شرایط رسیدن به برکت و رشد و تحقق اهداف واقعی، سودرسانی به دیگران است.

اما انسانی که اهدافش برای دیگران سودمند نباشد، هم به خود و هم به دیگران آسیب می‌زند؛ مانند کسی که به هر قیمتی می‌خواهد به قدرت برسد و تنها هدفش کسب منافع و امتیازات شخصی است؛ این او را به اهداف پوچ و خیالی سوق می دهد، یعنی فریب آرزوهای غیر واقعی را می خورد و در نهایت، اهدافش هم برای خودش و هم برای دیگران زیانبار خواهد بود.

اگر به مستبدان تاریخ مانند معاویه، امویان و عباسیان بنگریم، می‌بینیم که با ستم و غرق شدن در لذات مادی، امت را نابود کردند. هدف آنان تنها کامجویی در دنیا و سلطه و بهره برداری از مردم بود.

دستاوردهای پوچ و بیهوده

بیشتر اهداف شخصی به اهداف ویرانگر تبدیل می‌شوند و می‌توان آنها را اهداف عبث نامید؛ چرا که اهدافی واهی و بی‌معنا هستند. هر هدفی که غایتی نداشته باشد ( فاقد جهت الهی و انسانی، مثلا تنها به منظور خودنمایی یا ثروت اندوزی باشد) اساساً بی‌معناست.

«أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ، وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ؛ آیا بر هر نقطه مرتفع بنایی را برای لهو و بازی می‌سازید؟ و قلعه‌ها می‌سازید به امید اینکه جاودانه بمانید؟» (شعراء128/129)، این آیات اشاره به حاکمان ستمگر و ثروتمندانی دارد که با ساخت قصرها، قلعه‌ها و ساختمان‌های عظیم، تنها به فکر جاودانه کردن نام خود هستند، نه خدمت به مردم.

دستاوردهای مادی محض، سازندگانشان را جاودانه نمی‌کنند، بلکه کار نیک است که آنها را ماندگار می‌سازد و سبب می شود با آرامش و به زیبایی به آخرت منتقل شوند. خدای متعال مثال زیبایی در مقایسه کار سودمند و عبث می زند: «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأَرْضِ...؛ اما آن کفِ [روی سیل و روی فلز گداخته در حالی که کناری رفته] به حالتی متلاشی شده از میان می رود، و اما آنچه [چون آب و فلز خالص] به مردم سود می رساند، در زمین می ماند...»(رعد/17).

نظام ارزشها

در اینجا این پرسش مطرح می‌شود: چگونه می‌توانیم تشخیص دهیم که اهداف، واقعی، سودمند و مبتنی بر مقاصدی والا هستند و نه واهی و عبث؟

پاسخ این است که کیفیت اهداف به مجموعه‌ای از ارزش‌ها بستگی دارد که ساختار و بنیان انسان و جامعه بر مبنای آنها شکل می گیرد. این ارزش‌ها به عنوان پایه‌هایی هستند که اهداف از آنها نشأت می‌گیرند و اگر بنیان محکم باشد (یا ارزش ها معنادار باشند)، اهداف نیز درست و صحیح خواهند بود، همان‌طور که یک خانه وقتی پایه‌های قوی داشته باشد، استوار، آباد و با دوام خواهد بود.

ارزش‌هایی مانند حق، خیر، راستی، امانت‌داری، انصاف، حلال و حرام، تقوا، تعقل و سایر ارزش‌های مرتبط با این چارچوب، پایه‌های درستی برای شکل‌گیری اهداف واقعی هستند. در مقابل، چارچوب ارزشی متضاد با اینها منجر به اهداف واهی و بیهوده می‌شود.

پس هر شخص باید مراقب باشد به دنبال غیر حق و مسائل باطلی چون: شر، دروغ و خیانت کشیده نشود، خودخواه نباشد و تنها به منافع خود نیندیشد، حرام را ساده نپندارد و تسلیم هوس‌ها، تمایلات و خواهش‌های نفسانی نشود، چرا که نظام ارزشی درست، زندگی سالم و درست را به دنبال دارد. مثلا اگر کسی بخواهد کسب‌وکاری راه بیندازد و در آن موفق شود، باید پایه‌های کارش را بر ارزشهای راستینی مثل راستگویی، درستکاری و امانت داری بگذارد که یکی از آثار اینگونه ارزشها جلب اعتماد مشتری است و اگر به مشتری دروغ گفت یا کلاهبرداری کرد، کارش به شکست می‌انجامد.

پیام آسمانی پیامبر(ص) بر پایه‌ای ارزشمند، که همان راستی و امانت است، استوار شد. حرکت راستین نیز از همین جا آغاز گشت؛ چرا که مردم، ایمان به خدا را از رهگذر امین و راستگو بودن پیامبر پذیرفتند. پس اگر می‌خواهیم به حقیقت راستین (و نه خیالات پوچ) برسیم، باید این ارزش‌های بنیادین را نهادینه کنیم تا به فرجامی نیک دست یابیم.

« قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَاء اللّهِ حَتَّى إِذَا جَاءتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُواْ يَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلاَ سَاء مَا يَزِرُونَ، وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ؛ کسانی که دیدار [پاداش و مقام قرب] خدا را تکذیب کردند، یقیناً دچار زیان شدند. تا هنگامی که قیامت به طور ناگهان و غافل گیرانه به آنان رسد، می گویند: ای بر ما دریغ و افسوس که نسبت به تکالیف و وظایف شرعی خود کوتاهی کردیم. و آنان بار سنگین گناهانشان را بر دوش می کشند؛ آگاه باشید! بد باری است که بر دوش خواهند کشید. و زندگی دنیا [بدون ایمان و عمل صالح] بازی و سرگرمی است، و یقیناً سرای آخرت برای آنان که همواره پرهیزکاری می کنند، بهتر است. آیا نمی اندیشید؟» (أنعام31/32) پس اگر کسی زندگی‌اش را بر اساس اصول و ارزش‌هایی همچون خردمندی، تقوا، صداقت و امانتداری و... بنا کند، به اهداف واقعی زندگی دست یافته و به خواسته‌های حقیقی‌اش می‌رسد.

مسیرهای ساخت اهداف ارزشمند

برای شناخت اهداف صحیح و دست یابی به آنها، باید این مسیرها را طی کرد و توصیه‌های ارائه شده را دنبال نمود، از جمله:

اول: هر یک از ما باید به معنای زندگی و ارزش آن بیندیشد. اگر انسان عمر خود را در تمام جنبه‌های زندگی به درستی سرمایه‌گذاری کند، به موفقیت دست می‌یابد و این بیداری و آگاهی است که می‌تواند اهداف مورد نظر را مشخص کند.

دوم: باید اهداف خود را به دور از انگیزه های مادی و تمایلات نفسانی با دقت و تأمل بررسی کند. انگیزه‌های مادی که برآمده از خواهش‌ها و تمایلات نفسانی است، اهداف را فاسد می کند. بنابراین ابتدا باید اهداف خود را به‌خوبی درک کرد و با دقت در آن‌ها تأمل نمود تا دیدگاهی روشن پیدا کرد.

سوم: باید فارغ از هرگونه شرایط دشوار و موانع پیش رو با صبر و استقامت نسبت به اصول و ارزشهای الهی پایبند ماند ، چراکه پیامدهای نیکو نتیجه عمل به این اصول است .از طبیعت انسان عجول رسیدن سریع به سود است، بنابراین در برخی مواقع به خاطر منافع فردی ممکن است به راحتی از ارزشها عدول کند، مرتکب افعال حرامی همچون دروغ، تقلب، خیانت، شکستن عهد و...  گردد و از ارزش‌های حقیقی دور شود. پس همواره باید صبر را از خدا طلب کرد و به اصول و ارزشهای حقیقی وفادار ماند که امام صادق(ع) می فرمایند: «الصبر يعقب خيرا، فاصبروا تظفروا، وواظبوا على الصبر تؤجروا؛ صبر پیامد خیر دارد، پس صبر کنید تا پیروز شوید، و بر صبر مداومت ورزید تا پاداش یابید».[9]

چهارم: باید از توجیه اعمال نادرست و اهداف ناسالم خودداری کند، زیرا این توجیهات او را به فساد بیشتری سوق داده و از پذیرش مسئولیت در قبال خود و جامعه دور می سازد.

مشکل فرد فاسد دقیقاً همین است که فساد خود را توجیه کرده، در دور باطلی از توهمات گرفتار می شود و شکست ها و کاستی ها را به گردن دیگران می اندازد. انسان همواره باید به حساب خود برسد و خود را به دقت ارزیابی کند، تا بتواند درست بیندیشد و مسیر خود را اصلاح نماید.

انسانِ توجیه‌گر، کسی است که از اشتباهات خود عمداً چشم می‌پوشد؛ نخست به دنبال یک توجیه می‌گردد، سپس توجیهی دیگر، تا آنجا که کوهی از اشتباهات بر او انباشته می‌شود. اما کسی که با خود صادق است و نفس خویش را به محاکمه می‌کشد، خطر را از وجود خود دور می‌سازد و به مسیر درست هدایت می‌شود .نیک بختان و کامیابان چنین اند؛ چرا که آنان نه تنها خطاهای خود را توجیه نمی‌کنند، بلکه پیش از آنکه دیگران را مورد بازخواست قرار دهند، خود را محاسبه می‌کنند. برخلاف بازندگان و آنان که از همه چیز شکایت دارند، از جامعه، مدرسه، معلم، پدر و مادر و... همه را مقصر می دانند به جز خودشان.

پنجم: برای اینکه انسان بتواند همواره در مسیر اهداف ارزشمند و زندگی شایسته گام بردارد، باید در زندگی با دیگران با انصاف رفتار کند. رفتار منصفانه نشان‌دهنده پایبندی فرد به ارزش‌های انسانی و دینی است و او را در مسیر رشد معنوی قرار می‌دهد. انصاف تنها یک وظیفه اخلاقی نیست، بلکه یک ضرورت برای زندگی بهتر فردی و اجتماعی است. در این بحث داشتن اهداف سودمند را می توان به انصاف تعبیر کرد، زیرا انصاف انسان را از دایره خودخواهی به دایره دگرخواهی وارد می کند، که در این صورت سود برای هر دو طرف خواهد بود. کسی که با دیگران منصفانه رفتار می کند، وارد یک چرخه سالم از زندگی می شود، اما کسی که انصاف ندارد، همواره درگیر کشمکش، بحران و مشکل با دیگران است. بی‌انصافی نه تنها به دیگران آسیب وارد می کند، بلکه در درازمدت به خود فرد نیز لطمه می‌زند، زیرا او را در انزوا و تنش قرار می‌دهد.

یک مثال ساده آن انصاف در زندگی زناشویی است: هر کس که با همسر خود انصاف داشته باشد و به او توجه کند، زندگی شادی را با او خواهد داشت، در حالی عدم انصاف موجب بدبختی خواهد بود و همین موضوع در مورد همسر با شوهر، روابط خانوادگی، روابط فامیلی و روابط اجتماعی  صدق می‌کند. انصاف زندگی را سالم و نیکو ساخته و باعث می‌شود همگی برنده و بهره‌مند شوند.

*گزیده ای از برنامه «محطات»؛ شبکه جهانی الانوار


[1]  عیون الحکم والمواعظ – علی بن محمد لیثی واسطی- صفحه30

[2]  همان- صفحه 91

[3]  همان- صفحه152

[4]  کافی- شیخ صدوق- ج2- ص164

[5]  امالی- شیخ صدوق- ص73

[6]  غررالحکم و دررالکلم- الآمدی-ص 10352

[7]  نهج البلاغه- خطبه 153

[8]  بحارالانوار- علامه مجلسی-ج71- ص341

[9]  بحارالانوار- علامه مجلسی-ج68-ص96


نظر شما