twitter share facebook share ۱۳۹۵ آذر ۰۸ 1328

صلح اصولاً رمز بقای ملل و تمدن هاست. مدارا و پرهیز از درگیری در بقای مکاتب، فرهنگ ها و تمدن ها بسی موثر بوده و هست. جامعه بدون مدارا و بردباری و ملت بیگانه با روح صلح و دوستی دچار فروپاشی خواهد شد. در جهان اسلام هم جنبش هایی مانند خوارج و تکفیری ها که روح مدارا نداشته اند تداوم پیدا نکرده اند. پس تأکید بر صلح به سنت نبوی یا سیره حسنی(ع) اختصاص ندارد.

فراموش نکنیم که جامعه شیعی پیوسته اقلیتی در جهان اسلام بوده است؛ هم حفظ و نگهداری اصل موجودیت جامعه اقلیت دشوار است، هم حفظ هویت آن. بخشی از اقدامات امامان معصوم(ع) ناظر به حفظ موجودیت جامعه شیعی بوده است؛ و برخی ناظر به حفظ هویت این جامعه. اقدام امام حسن(ع) بیشتر در راستای حفظ اصل موجودیت جامعه شیعه قابل ارزیابی است؛ و اقدام امام حسین(ع) -مبنی بر تسلیم نشدن به تبعیت تحمیلی با فردی کاملاً فاقد شرایط رهبری- هماهنگ با حفظ هویت جامعه شیعی و تأکید بر خط قرمزهای این جامعه. اگر امام حسین(ع) به عنوان رهبر و بزرگ جامعه شیعیان به بیعت ذلیلانه تن می داد به معنای نفی هویت جامعه شیعی بود؛ ضمن این که با حرمت، کرامت و عزت امام حسین(ع) نیز همخوانی نداشت، اما اقدام امام حسن(ع) برای حفظ موجودیت اصل شیعه و پاسداری از جان شیعیان بود. در متن صلح نامه امام حسن(ع) با معاویه هم تأکید شده بود که معاویه باید از نهاد ولایتعهدی و این که کسی را جانشین پس از خود کند بپرهیزد. بدین سان ولایتعهدی تحمیلی به نوعی خط قرمز هر دو امام بزرگوار بوده است.

تردید نباید کرد که برابر مبانی دینی، اصل در روابط میان انسانی بر صلح است، جنگ هر گونه جنگی خلاف قاعده است. ملاحظه کنید که دفاع مشروع، اصولاً جنگ نیست و موجه ترین نوع خشونت است. منطق دفاع، منطقی کاملاً پذیرفته شده در همه فرهنگ ها و تمدن هاست؛ اما حتی در دفاع هم تأکید می شود که باید از آسان ترین و نرم ترین اقدامی که به دفع تجاوز کمک می کند، شروع کرد و اگر تجاوز با همان اقدام نرم و سبک دفع می شود به همان بسنده نمود.

قرآن آشکارا می فرماید: (و الصلح خیر)؛ نیز می فرماید: «اگر دو گروه از مومنان با یکدیگر پیکار کردند، میانشان صلح برقرار کنید؛ اگر یکی از آن ها بر دیگری تجاوز کرد، با تجاوزگر بجنگید تا به امر خداوند تن در دهند.». این ها آموزه های آشکار و روشنی است که مرجعیت اصل صلح را بیان می کند. امام حسن(ع) به عنوان پرورده چنین مکتبی ابتدا به معاویه نامه نوشت و از او خواست که طغیان و سرکشی را وانهد و به زعامت امام حسن(ع) گردن نهد.

امامان دیگر هم برای پرهیز از درگیری و جنگ، فراوان و تا جای امکان کوشیده اند. امام حسین(ع) از زمانی که با سپاه حر مواجه شد و عملاً به شواهد ظاهری و عادی دریافت که امکان تشکیل حکومت اسلامی و یا وظیفه ای برای اجابت دعوت مردم کوفه ندارد، تأکید کرد که بنابر جنگ نداشته و ندارد. در واقع ایشان از آغاز هم بنا بر جنگ نداشت؛ اما خط قرمزهایی داشت که حاضر بود برای پاسداشت آنها جان پاکش را فدا کند. این دیدگاه که پرهیز از بیعت ذلیلانه خط قرمز امام حسین(ع) بوده است در تحلیل چیستی قیام امام حسین(ع) کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

یکی از چالش های صلح، این است که گاه صلح با عدالت، به ظاهر مغایر می نماید. در جنگ جمل برخی از یاران امیرالمومنین علی(ع) از وی خواستند که باغیان را به کیفر برساند. بنابر برخی نقل ها امام(ع) با این پیشنهاد مخالفت فرمود؛ از آن روی که اجرای عدالت به این معنا شاید به صلحی که امام در پی برقراری آن بود زیان برساند. می دانیم که عدالت چه جایگاه والایی در نظام ارزشی اسلام دارد؛ اما گاه صلح بر آن پیشی می گیرد. این نشانگر جایگاه والای صلح در نظام ارزشی اسلام است. حتی برابر برخی روایات امام علی(ع) از برخی اقدامات علیه باغیان خودداری فرمود؛ تا مبادا این اقدامات در آینده دست مایه انتقام و گسترش خشونت و کینه ورزی شود. این رویکرد امام(ع) اهمیت صلح و صلح سازی را آشکارا بیان می کند. بدین سان می بینیم که گاه حتی از مقتضای عدالت برای برقراری صلح به نوعی عدول می شود تا صلح پایدار و بلند مدت برقرار شود.

یکی از مهم ترین نکات در صلح امام حسن این است که ایشان هرگز زیر تأثیر آرای مردم، نظر خود را تغییر نداد. بلکه در امور اجتماعی، معصوم(ع) هم گاه نظرش را با دیدگاه عمومی هماهنگ می کند و این عیبی نیست؛ بلکه عین نیکویی و حکمت است. همچنان که پیامبر (ص) درباره چند و چون دفاع، گاه نظر خویش را به پیروی از اکثریت تغییر می داد. آنچه درست تر می نماید این است که امام(ع) زیر تأثیر موقعیت متفاوتی که حاکم شد و ملاحظه فرمود که عزم و اراده جدّی برای مقابله با معاویه وجود ندارد و با توجه به نابکاری های معاویه و تلاش او برای نفوذ در یاران امام(ع) و شایعه پراکنی های مزورانه نظام اموی که متأسفانه در بدنه یاران امام(ع) اثر گذاشت تصمیم بجا و متناسب با شرایط اتخاذ فرمود و اعلام ترک جنگ کرد تا هم جان شیعیان و موالیان و هم موجودیت جامعه شیعی حفظ شود. حکم خداوند به ویژه در قلمرو امور اجتماعی، حکم واحدی نیست که امام(ع) وظیفه داشته باشد در هر شرایطی آن را تکرار کند و بدان پایبند باشد. وقتی امکان و شرایط احقاق حق و اجرای عدالت وجود داشته باشد، وظیفه یک چیز است؛ وقتی این امکان و شرایط از میان برود، وظیفه چیز دیگری است؛ نه این که امام(ع) نظر خود را زیر تأثیر آرای مردم تغییر می دهد، اتفاقاً این از محاسن و خردمندی و فرزانگی امام است که با وجود اعلام نظر قبلی به راحتی تصمیم پیشین خود را برای رعایت مصالح امت تغییر داد و به اصطلاح دچار حالت لجبازی و اصرار نا به جا نشد. چیزی که برای بسیاری از رهبران اجتماعی دشوار است و با حالت لجبازی حرف و رویه نادرست خود را تکرار می کنند یا ادامه می دهند.

*شفقنا/رحیم نوبهار

نظر شما