twitter share facebook share ۱۳۹۶ مهر ۰۴ 1686

هر کسی باید ببیند که کلام امام حسین(ع) در موردش صدق می کند یا صدق نمی کند؛ دین را تا زمانی می خواهیم که منافع، شخصیت و قدرت ما حفظ شود یا در هر شرایطی دنیایی، بر دین خود پایبند هستیم. در حال حاضر عده ای دین می گویند تنها برای اینکه سر قدرت بمانند، وقتی قدرت آنها را بگیرید، دیگر با دین کاری ندارند، از یک عده باید قدرت، امکانات، پول و میزشان را گرفت و دید که باز هم دیندار هستند یا تغییر می کنند.

جامعه شناسان، فرهنگ شناسان و روانشناسان ما باید این مساله را حل کنند که آیا جامعه یک هرم و مخروط درست یا واژگون است، قاعده بالاست، رأس پایین است یا رأس بالاست و قاعده پایین است، به این معنا که آیا در جوامع حکومت ها هستند که مردم را می سازند و الگو می دهند و مردم چشم شان به آنهاست و از آنها سرمشق می گیرند یا حاکمان از مردم الگو و سرمشق می گیرند و هر طور که مردم هستند، حاکمان همانطور می شوند؛ این روزها در شبکه های اجتماعی کلامی منصوب به امیرکبیر دست به دست می چرخد مبنی بر اینکه امیرکبیر گفته است: «من زمانی خیال می کردم که باید حاکمان درست باشند، بعد کم کم به این نتیجه رسیدم که باید مردم درست شوند؛ با شاه، وزیر و نخست وزیرِ خوب جامعه درست نمی شود، مردمِ خوب هستند که می توانند جامعه را درست کنند» در حالی که اعتقاد من برعکس این است و طبق روایت و تجربه ای که داریم و آنچه می بینیم در جامعه اگر حاکمان درست باشند، مردم نیز درست هستند.

امیرالمومنین می فرمایند: «اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ؛ مردم به حاکمان خود شبیه تر هستند تا به پدران خود»؛ یعنی اگر حاکمان و مسئولین در هر کشوری با هر نوع حکومتی از جمله نخست وزیر، ریاست جمهوری، دموکراسی یا به سبکی که در کشور ماست و به طور کلی کسانی که در رأس این هرم هستند، درست باشند، مردم هم درست می شوند در واقع این هرم و مخروط از رأس به قاعده می آید، نه از قاعده به رأس برود لذا اگر دین ابزار حاکمان و لقلقه زبانشان نشد و با دین، بازی و استفاده ابزاری نکردند خود به خود این به قاعده که می رسد مردم هم تا حدود زیادی از آنها تأثیر می گیرند.

وقتی حاکم به قانون عمل کرد، مردم هم عمل می کنند؛ وقتی مردم ببیند که مسئولین و فرزندان مسئولین هم مانند مردم عادی پشت میز کارمند اداره ها منتظر هستند، در بیمارستان مانند مردم در صف هستند، در قوه قضائیه حق دیگران را نمی گیرند و به آنها بدهند، مانند سایر مردم در صف می ایستادند و به حق خودشان قانع هستند و رشوه و پارتی بازی در مشی کشور معنی ندارد، در این صورت مردم هم دیگر دنبال پارتی نمی گردند و می گویند این فرد که پسر رییس جمهور و رهبر است مانند ما به ادارات آمده و کار خود را انجام می دهد. وقتی می بینند سطح زندگی آنان هم مانند سایر مردم است، حقوق های آنها به تناسب مسئولیتی که دارند، هست نه اینکه به خاطر پست شان مبالغ هنگفتی دریافت کنند، پست های زیادی ندارند چون اگر پست برای خدمت باشد، انسان علاقه مند است که مقداری از زیر این بار خلاص شود، چرا در کشور ما همه می خواهند رئیس باشند و در کشورهای دیگر اینطور نیست، به خاطر اینکه می خواهیم از پست، مقام، اسم، عنوان دین، اسلام و بسم الله و ریش و تسبیح استفاده های دیگری کنیم

شهید بهشتی جمله ای دارد و می گوید: «رفتار طاغوتی، طاغوتی است، طاغوت، طاغوت است، چه تاج به سر باشد چه عمامه به سر»

زمانی می گویند که شما فقیر هستید و  مبلغ ۴۵ تا ۵۰ هزار تومان به شما یارانه داده می شود، رییس جمهور بعدی می گوید  ۵۰ هزار تومان یارانه کم است، باید ۱۰۰ هزار تومان یارانه بدهیم، رییس جمهور بعدی می گوید ۱۵۰ هزار تومان و به همین ترتیب؛ یک عده که نادان و بی توجه هستند، می گویند به کسی که قصد دارد بیشتر یارانه دهد، رأی بدهید، اما برخی می گویند بحث یارانه نیست بلکه حق مردم را باید به آنها داد، نباید این مردم را فقیر نگه داشت و بعد به آنها صدقه داد و کمک فقیرانه کرد، شما در این کشور باید حقوق یک کارمند و کارگر را به سطحی برسانید که بتواند با حقوق طبیعی که حق و محصول دست رنج خودش هست، یک زندگی آبرومند داشته باشد، در این صورت دیگر نیازی به ۲۰۰ هزار تومان یارانه ندارد و می گوید که زندگی من تأمین هست و چه نیازی دارم، مگر من گدا هستم که شما مرا صدقه خور خود کنید؛ چند روز پیش رئیس کمیته امداد گفت که ما در کشور بین ۱۰ تا ۱۲ میلیون زیر خط فقر داریم، شما به جای اینکه با فقیر مبارزه کنید باید با فقر مبارزه کنید، در کشورهای دیگر کاری کردند که مردم فقیر نیستند لذا کسی یارانه به این سبک نمی گیرد؛ درصد بسیار اندکی که از روی بی توجهی و ریخت و پاش ها و بی فکری، خود را به بدبختی رساندند، کمکی از دولت مربوطه دریافت می کنند. لذا اگر ما مردم را به حقوق خود آگاه کردیم، حاکمان هم به حقوق خود آگاهی پیدا می کنند؛ فردی که حاکم، رئیس جمهور، وکیل، وزیر، رهبر، آیت الله العظمی یا استاد دانشگاه شد، یک حقوقی دارد، او حق مطلق ندارد که هر طور خواست از آن حق استفاده کند و هر حکمی که خواست بدهد، قانون، اخلاق و عرف چنین حقی به او نداده و باید در چارچوب مصالح یک مملکت و براساس قوانین رفتار و اعمال تصمیم کند حتی امیرالمومنین که ما برای او اعتقاد به ولایت تام داریم هم وقتی یک استانداری را برکنار می کرد، نمی نوشت چون امیرالمومنین، امام و معصوم هستم، برکنار می کنم بلکه دلیل آن را توضیح می دادند و به او می گفتند چه کار خلافی را مرتکب شده ای؛ در نهج البلاغه آمده که حضرت فرمودند: «اگر حاکمان و مسئولین ما به قوانین منطقی و عقلی پایبند باشند، این خصلت خود به خود به مردم سرایت می کند، مردم وقتی آگاه شدند خود به خود این آگاهی باعث می شود که حق خود را بگیرند.»

اگر دینداری را دیدید که از مهر و محبت خالی است، بدانید که دروغ می گوید و نماز، روزه، حج و عزاداری او حقیقی نیست؛ به همین جهت باید در دین شناسی دقت بیشتری کنیم و بدانیم دین یعنی اخلاق و انسانیت؛ دین یعنی تربیت، عقل، وجدان و مهربانی؛ امیرالمومنین در عهدنامه معروف مالک، در سطرهای اول دستورشان به جناب مالک می فرمایند: «أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَهَ لِلرَّعِیَّهِ؛ اگر می خواستی حاکم شوی به یاد داشته باش که دلت مملو از محبت مردم باشد»؛ یعنی با این نگاه حاکم شو؛ اگر کسی به راستی مردم خود را دوست داشته باشد، به آنها دروغ نمی گوید و خیانت نمی کند، به اطرافیانشان اجازه هرگونه دخل و تصرفی نمی دهد، به مردم ظلم نمی کند، حق مردم را نمی خورد، برخلاف حکمت و عزت این مردم کار نمی کند، برای هوای نفس، پست و مقام خود تلاش نمی کند؛ اگر حاکمی هرکدام از این اقدامات را انجام داد، مشخص می شود که دروغ می گوید و مردم را دوست ندارد، دوستی اقتضائاتی دارد.

ما در جریان عاشورا در کنار آن حماسه طبق گفته شهید مطهری یک عاطفه سنگینی می بینیم، در کنار عاطفه یک اخلاق والا می بینیم، در کنار آن اخلاق یک حقوق انسانی می بینیم، در کنار آن حقوق یک گذشت و آقایی و بزرگواری می بینیم، در حقیقت یک منشوری که اگر خواستید عاشورا را بشناسید، باید همه وجوه آن منشور را ببینید. اگر گفتیم که امام حسین(ع) مرد حماسه بود، رستم دستانی که فردوسی ساخت، به ذهن ها تبلور می کند و دیگر حسین(ع) نیست. رستم چون مرد حماسه بود، گفت: «اگر جز بکام من آید جواب من و گرز و میدان افراسیاب»؛ اما امام حسین(ع) نگفت، اگر جزء به کام من آید، امام حسین(ع) فرمودند: «اگر جزء به حرف حق نیاید، من سرم را در این میدان می دهم»؛ در کنار آن حماسه می بینیم که شب عاشورا هم فرمودند: «هر کسی که خواست، برود، من از او هیچ الزام و اجباری ندارم»؛ به تعبیر امروزی ها حضرت ناز هم نمی کرد و نمی خواست قیمت را بالا ببرد؛ بلکه به طور جدی فرمودند که بروید، اینها با شما کاری ندارند؛ حتی به برخی فرمودند: «اینطور نیست که اگر بروید به جهنم می روید بلکه بهشت شما تضمین شده است، ولی این نزدیکی ها هم نباشید چون اگر من فردا یاری طلبیدم و کسی صدای من را شنید و مرا یاری نکرد، به جهنم می رود؛ نه به خاطر اینکه گوش به حرف من نداده بلکه این یک قانون الهی است که انسانیت یک انسان حکم می کند که مظلومی را در برابر ظالم تا پای جان حمایت کند»؛ اوج مظلومیت امام حسین(ع) هستند و در مراتب بعدی از انسان عادی و حتی فرد غیر مسلمانی هم که مظلوم واقع می شود نیز باید حمایت کرد؛ امیرالمومنین در عهدنامه مالک اشتر فرمودند: «انسان هایی که تحت حکومت تو هستند، دو گروهند، یک عده مسلمان و عده دیگر مسلمان نیستند، خیال نکن آنها که مسلمان نیستند حق کمتری دارند، همین که تحت حکومت تو هستند، حقوق مساوی دارند، اِمّا اخٌ لکَ فی الدّینِ؛ یا برادر دینی، او نَظیرٌ لک فی الخَلقِ؛ یا انسان هستند، همین که انسان هستند این حقوق برای آنها هم هست»؛ به همین جهت واقعا دیدن منشورگونه عاشورا می تواند یک آینه تمام نما باشد، برخی فقط نگاه عرفانی به کربلا می کنند، برخی فقط نگاه حماسی و برخی از وعاظ امروزی فقط نگاه سیاسی به عاشورا دارند و کاری به وجوه اخلاقی آن ندارند، آنان واقعه عاشورا را اینگونه بیان می کنند که امام حسین(ع) آمدند حکومتی تشکیل دهند و اصل هم تشکیل حکومت است، ولی متاسفانه میان راه به شهادت رسیدند، آیا واقعا ماجرای عاشورا این است!؟ به همین جهت خوب است که خطبا، وعاظ و مداحان به عاشورا یک نگاه منشور گونه کنند تا بتوانند همه وجوه عاشورا را بفهمند.

جمله ای در واپسین لحظات عمر شریف سیدالشهدا از زبان ایشان بیان شده که در دو جای تاریخ آمده است، یک بار نقل شده که حضرت وقتی شریحه می رفتند که مقداری آب بیاورد و در جای دیگری نقل شده لحظه ای که حضرت از اسب به زیر افتاده بودند، به خاطر شدت جراحات دیگر توان نشستن روی اسب را نداشتند، طبق تاریخ در هر دو بار؛ لشکر دشمن به سمت خیمه های حضرت حمله کردند در حالی که حضرت هنوز زنده بودند و می دیدند، فرمودند که اگر دین ندارید و از خدا نمی ترسید و به قیامت اعتقادی ندارید، حداقل در زندگی این دنیای خود مرد، جوانمرد و آزاده باشید، من در حال جنگ با شما هستم، تا زمانی که زنده هستم، حق تعرض به زن و فرزند مرا ندارید، این واقعا یک درس بزرگی است، ما نمی خواهیم همه را مسلمان و شیعه کنیم اگر کسی چنین خیالی دارد، باید گفت: زهی خیال باطل چون طبیعت انسان ها به گونه ای است که پای یک مکتب نمی آیند، حتی آیات قرآن به گونه ای است که امام زمان(عج) هم تشریف بیاورند همه مردم جهان، مسلمان و شیعه نمی شوند و او با همه نخواهد جنگید تا آنها را به زور مسلمان و شیعه کند، ولی درس آزادگی را به انسان ها خواهد داد، به این صورت که اگر یک مسیحی هستید، باشید ولی جوانمرد باشید، آنجا که پای خیانت به میان می آید، شما خیانت نکنید، آنجایی که با دروغی می خواهید منفعتی را جلب کنید، آن دروغ را نگویید، آنجایی که قرار است خیانتی انجام شود، خیانت نکنید، شرافتی را نفروشید و تملق نا به جایی نگویید تا پُستی به دست آورید یا پُستی را نگه دارید؛ واقعا امروز مطاع گرانقدر و گران قیمتی است که به مردم دنیا بگویید جوانمرد و آزاده باشند.

خاطره ای را بگویم، سال گذشته من سفری به یکی از کشورها داشتم، آن زمان مصادف شد با ایام انتخابات پارلمان در این کشور؛ در یک مرکز اسلامی که شب ها صحبت می کردم، گفتند یکی از کاندیداها می خواهد بیاید و صحبت کند، اتفاقا یک خانم بود، اولا به خاطر احترام به آن مجموعه مسلمانان که در این مرکز حضور داشتند، با حجاب و روسری آمد در حالی که ایشان مسلمان نبود و کشور هم کشور خودش و کاندیدای پارلمان هم بود، دوره قبل هم اتفاقا سناتور و در مجلس بود، یعنی یک انسان قدرتمند سیاسی بود ولی انقدر ادب و احترام به خرج داد که با روسری آمد، بدون اینکه آنجا الزام و اجباری باشد، سپس به دفتر آمد، چند دقیقه ای که من در دفتر بودم، مدیر مجموعه به من گفت که این خانم بسیار انسان خوبی است و کمک می کند و به مرکز اسلامی ما هم کمک کرده است و به من گفت که شما دعا کنید که ایشان رأی بیاورد، سپس برای آن خانم هم ترجمه کرد که به حاج آقا گفتم، دعا کند که شما رأی بیاورید، بسیار برای من عجیب بود که آن خانم گفت: «به شیخ بگویید که دعا کند من انسان خوبی باشم، رأی آوردن مهم نیست، اول باید انسان خوبی باشم».

این همان نگاهی است که امام حسین(ع) به بشریت دارد مبنی بر اینکه قبل از اینکه شما رئیس جمهور، وزیر، وکیل، فرمانده، ارتشبد، رهبر، استاد دانشگاه، مهندس، پرفسور و پزشک و…. باشید، انسان خوبی باشید. اگر ما توانستیم این انسانیت را در همه جای عالم سرایت دهیم، آن زمان یک ماکتی از بهشت را در همین کره زمین خواهیم دید.

*شفقنا/ حجت الاسلام نقویان

 

نظر شما