در قرن اخیر شاهد افزایش روزافزون اختلاف طبقاتی در جهان هستیم و تضاد طبقاتی باعث میشود که قشر ضعیف جامعه حس کنند که از حقوق و مزایای خویش محروم شده اند و همین احساس محرومیت است که به گسست اجتماعی می انجامد. این اختلاف عامل برانگیختن حس ناسیونالیستی و نفرت از بیگانگان شده است به عنوان مثال کارگران بومی، نیروی کار مهاجر را سبب بیکاری خود می دانند و انها را مورد ازار و اذیت قرار می دهند. درحالیکه مردم برای به دست آوردن لقمه نان کوچک شده خود در حال تلاش و تکاپو بوده و در این راه از ترس و نگرانی رنج میبرند، عرصه سیاسی بر فرصت طلبانی که ادعای ملیگرایی داشته و خود را منجی بیچارگان مینامند باز میشود. همچنان که شاهد این روند در کشورهای مختلف هستیم افرادی با شعارهای پوپولیستی، عامه جامعه را می فریبند و خود را بر کرسی ریاست می نشانند و حال انکه گسترش این روند پایهها و ارکان نظام جهانی را متزلزل گردانده است.
شکاف طبقاتی پدید آمده بین قشر ثروتمند و فقیر جهان، بسیار نگرانکننده است. بر اساس آخرین آماری که سازمان آکسفام ارائه داده است، دارایی ثروتمندان جهان معادل درآمد 6/3 میلیارد از فقیران گزارش شده است. برای مثال به گفته برنی سندرز (عضو مجلس سنای آمریکا) دارایی خانواده والتون که صاحب فروشگاههای زنجیرهای «وال مارت» میباشند، معادل 42% از درآمد افراد کم درآمد ایالات متحده آمریکاست.
همچنین بررسی اطلاعات پایگاه داده کردیت سوئیس در زمینه درامدها و دارایی ها نشان می دهد که دارایی 3 فرد ثروتمند جهان از دارایی کل 122 میلیون نفر جمعیت سه کشور آنگولا، بورکینا فاسو و جمهوری کنگو بیشتر است.
البته جهان توانسته طی دهههای گذشته در مبارزه با فقر مطلق -کسی که روزانه کمتر از 9/1 دلار درآمد دارد- پیشرفت چشمگیری داشته باشد. در سال 1981 حدود 42% از انسانها در فقر مطلق زندگی میکردند اما طی آمار منتشر شده در سال 2013م (آخرین آمار رسمی منتشر شده در این زمینه) نسبت این افراد به زیر 11% کاهش یافته است؛ حتی دادههای متفرقه و غیررسمی نشان می دهد که این مقدار به زیر 9% رسیده است. بیشک این موفقیت مستحق برپایی جشن و سرور است؛ ولی علی رغم این پیشرفت عظیم، فعالیتهای ما هنوز از حد ایده آل فاصله دارد. چه بسا برای رسیدن به کمال مطلوب، مبارزه با فقر (بر خلاف آنچه مردم می پندارند) نباید تنها به کشورهای جهان سوم و در حال توسعه محدود گردد.
آنگوس دیتون میگوید که فقر مطلق یکی از مشکلات و بحرانهای بزرگ در کشورهای ثروتمند و توسعه یافته بهشمار میآید و میلیونها آمریکایی (اعم از سفیدپوست، سیاهپوست و سرخپوست) در خانوادههایی زندگی میکنند که درآمد هر یک از آنها روزانه کمتر از دو دلار است. با در نظر گرفتن مخارج زندگی –به ویژه بحث مسکن که از قیمت بسیار بالایی برخوردار است- این درآمدهای پایین در کشوری مانند ایالات متحده آمریکا میتواند به بحران هایی بزرگتر از آنچه در هند شاهد هستیم، بینجامد.
بخشی از این بحران ها را می توان در شهر نیویورک مشاهده کرد ؛ چنانکه تعداد افراد بی خانمان از 31 هزار نفر در سال 2002م به 63 هزار نفر در سال 2016م رسیده است. (البته آمار واقعی در مورد آنهایی که از هیچگونه پناهگاهی استفاده نمیکنند 5% بالاتر است.) این بحران سبب افزایش بسیار زیاد قیمت مسکن نیز شده است، از جمله اینکه در ده سال اخیر سرعت افزایش قیمت اجاره بها سه برابر رشد درآمدها بوده است.
یکی از آثار اختلاف طبقاتی آنجا نمایان می شود که افراد ثروتمند برای خرید کالا یا دریافت خدمات هزینه کمتری پرداخت میکنند؛ از جمله خدمات شرکتهای هواپیمایی، چنانکه افراد ثروتمندی که بسیار سفر میکنند، میتوانند برای سفرهای بعدی هزینه کمتری جهت رزرو و خرید بلیط پرداخت نمایند. اگرچه این کار یک روش منطقی و معمول نزد شرکتهای هواپیمایی است و از این طریق می توانند افرادی که بیشتر سفر میکنند را جذب شرکت خویش کنند، اما اتخاذ این شیوه باعث میشود که فرد ثروتمند از امتیازی برخوردار گردد که شخص فقیر از آن محروم است.
این پدیده در کشورهای با اقتصاد ضعیف بیشتر رواج دارد. تحقیقاتی که در بعضی از روستاهای هند صورت گرفته، نشان می دهد که فقیران از نوعی تبعیض در قیمتها رنج میبرند و همین امر تضاد طبقاتی موجود در هند را شدت بخشیده است.
تصحیح اختلاف قیمتها برای ثروتمندان و فقیران میتواند به نسبت 12% الی 23% بر شاخص جینی (شاخصی اقتصادی برای محاسبه توزیع ثروت) تأثیر گذارد و از طرف دیگر باعث شود افرادی که از وضعیت متوسط اقتصادی بهرهمند هستند، با قیمت مناسبتری به تعدادی از کالاها دست یابند.
در پرداخت مالیات نیز شرایط به نفع طبقه ثروتمند جامعه پیش می رود و به جای اینکه این قشر مالیات بیشتری بپردازند، از کاستیهای قانونی و رقابتهای سیاسی استفاده کرده و مالیات کمتری می دهند و بر خلاف تصور همگان، این مردم کمدرآمد هستند که مالیات خود را بهطور کامل پرداخت میکنند. بنابراین طبقه ثروتمند بدون اینکه از قانونی سرپیچی کنند از بخشودگیهایی استفاده خواهند کرد که مردم نیازمند از آنها محروم هستند.
حال اگر از این اختلافات واضح و ملموس بگذریم به اختلافات پنهان و غیر ملموسی بر می خوریم که به همان اندازه آسیبرسان می باشد. در هر جا که حقوق فردی جایگاهی نداشته و یا به صورت قانونی تعیین نشده باشد، نتیجه رفتارها غالباً به نفع ثروتمندان است. شهروندان ثروتمند نه تنها میتوانند خود در رأیگیری و انتخابات شرکت کنند بلکه میتوانند با هزینه کردن و صرف مبالغ هنگفت بر نتایج انتخابات نیز اثرگذار باشند. ازاینرو اختلاف طبقاتی شدید بین ثروتمندان و فقیران میتواند سطح دموکراسی را نیز کاهش دهد.
البته حتی در اقتصادی که به صورت صحیح مدیریت شود، تضاد و تفاوت طبقاتی نه تنها امری مسلم و حتمی که یک امر پسندیده است، زیرا چرخ اقتصاد را به حرکت در آورده، تشویق به پیشرفت می کند. ولی متأسفانه در این زمانه، اختلاف در ثروت، درآمد و دارایی آنچنان زیاد شده که بیم آن می رود تا آثار منفی این تضاد بر نسلهای آینده نیز پدیدار شود و اهمیت میزان درآمد خانوار جای ارزش های دیگری همچون سخت کوشی و شکوفایی استعداد ها را بگیرد. بدین ترتیب فرزندان خانوادههای ثروتمند در رفاه، آسایش و ثروت رشد خواهند کرد درحالیکه کودکان در خانوادههای بیبضاعت مجبور هستند در همان کودکی به دنبال کار باشند.
البته بهره مندی ثروتمندان از امتیازات ویژه، با زور و استبداد نیست و بسیاری از آنان قانونی عمل می کنند اما مشکل اینجاست که غالباً قوانین به نفع و مصلحت آنها پایهگذاری شده است و ناکارآمدی و معایب مدیریت کشورها زمینه ای را فراهم کرده است تا تضاد طبقاتی و اختلاف درآمد بر جامعه حاکم شود.
همانطور که نمیتوان مسئله تغییر آب و هوا و آلایندههای زیست محیطی را بر عهده نهادهای غیر دولتی و سازمان های کوچک انداخت، نمیتوان حل مشکل اختلاف طبقاتی را نیز به بازارها و جوامع محلی و منطقهای سپرد. در شرایطی که پیامدهای اختلاف طبقاتی از منطقه فراتر رفته و بر کل جغرافیای سیاسی تأثیر گذاشته و استقرار آن را تهدید میکند، نیاز به وضع قوانین جدید و توافقنامههای بینالمللی تنها یک مسئله اخلاقی بهشمار نمیآید چراکه هماکنون برای طبقه فرودست جهان، مسئله، مسئله مرگ و زندگی است.
مترجم: محمد منوری
messages.comments