twitter share facebook share ۱۴۰۴ آبان ۳۰ 225
با نزدیک شدن طالبان به هند، اسلام‌آباد به مخالفان‌ طالبان رو آورده است. اگر پاکستان تصمیم بگیرد تمام وزن خود را پشت اپوزیسیون بگذارد، می‌تواند سرنوشت جبهه مقاومت ملی مسعود را دگرگون کند

در سپتامبر ۲۰۲۴، من با یاسین ضیا، بنیان‌گذار «جبهه آزادی افغانستان»، و داوود ناجی، مسئول کمیته سیاسی این گروه، در یک رستوران مجلل در لندن دیدار کردم. این دو زمانی دشمن یکدیگر بودند و در جنگ داخلی خونینی که پس از پیروزی مجاهدین بر شوروی در ۱۹۹۲ آغاز شد، در دو سوی جبهه می‌جنگیدند. بعدها هر دو در دولت اشرف غنی خدمت کردند و در میانسالی، سقوط کابل در اوت ۲۰۲۱ آن‌ها را دوباره، این بار در یک جبهه، کنار یکدیگر قرار داد.

در هنگام صرف غذا، آقای ضیا تلاش می‌کرد خوش‌بین به نظر برسد. اما نوعی تقدیرگرایی در او دیده می‌شد؛ انگار سرنوشت تلاش‌هایش را به دست خدا سپرده باشد. حقیقت این بود که دلیلی برای خوش‌بینی وجود نداشت. او از نظر سیاسی «بی‌خانه» بود و زندگی آواره‌واری داشت: بین لندن، دبی، ازبکستان و آلمان در رفت‌وآمد بود تا از همکاران سابق و حامیان خارجی کمک بگیرد. کاری طاقت‌فرسا و بی‌نتیجه؛ چراکه دیگر هیچ‌کس به افغانستان اهمیت نمی‌داد.

ناجی هم استدلالی را مطرح می‌کرد که ممکن بود برای یک سیاستمدار لیبرال یا نئوکان آشنا باشد: «وقتی افغانستان را فراموش می‌کنید، چه می‌شود؟ ۱۱ سپتامبر اتفاق می‌افتد.» اما دوران «مبارزه با تروریسم» تمام شده و چنین استدلال‌هایی دیگر غرب را به حرکت وادار نمی‌کند.

در آن زمان فکر نمی‌کردم این دو شانس چندانی برای موفقیت داشته باشند. اما حالا که روابط پاکستان با طالبان تیره شده، شاید ضیا شانسی پیدا کرده باشد. به نظر می‌رسد اسلام‌آباد در خفا به دنبال یافتن یک شریک تازه در افغانستان است و در اوایل اکتبر میزبان برخی چهره‌های مخالف بوده است. این تغییر ممکن است برای جبهه آزادی ضیا سرنوشت‌ساز باشد؛ شایعاتی هست که آن‌ها حتی دفتر کوچکی هم در پاکستان باز کرده‌اند.

با وجود اینکه ضیا از دهه ۱۹۹۰ علیه طالبان دست به عملیات زده، حملات اخیرش چیزی بیش از «نیش پشه» بر «گاو نر» طالبان نبوده است. طالبان با پشتوانه سیاسی پاکستان توانسته‌اند سراسر افغانستان را کنترل کنند. بسیاری از افغان‌هایی که با آن‌ها صحبت کرده‌ام می‌گویند کشور از همیشه باثبات‌تر و امن‌تر است.

طالبان در عرصه سیاسی هم پیشرفت‌هایی داشته است. در یک موفقیت دیپلماتیک مهم، روسیه در ژوئیه ۲۰۲۵ امارت طالبان را به رسمیت شناخت و بسیاری از سفارت‌ خانه ها ــ از جمله چین و امارات ــ که قبلاً با دولت پیشین کار می‌کردند، اکنون در اختیار طالبان قرار گرفته‌اند. مهم‌تر اینکه این گروه توانسته تصویر خود را تغییر دهد؛ چنانکه حتی برخی چهره‌های غربی مانند «کیت سینکلر» که با وانت آمریکایی‌اش سراسر افغانستان را گشته، شیفته طالبان شده‌اند.

اما تلاش‌های پاکستان برای ساختن یک اپوزیسیون معتبر زمان‌بر است. مخالفان افغان همچنان پراکنده و بی‌نظم‌اند. در ۲۰۲۴، من در چهارمین کنفرانس «وین» شرکت کردم؛ جایی که احمد مسعود، رهبر «جبهه مقاومت ملی»، توانسته بود افراد بیشتری را گرد هم بیاورد. این نشست با حمایت «وُلفگانگ پتریتش» دیپلمات اتریشی برگزار شد.

با اینکه مسعود و دیگران شعارهای درستی می‌دادند ــ ازجمله خواست تشکیل یک دولت فراگیر و دموکراتیک با طالبان ــ اما پاریس و لندن نسبت به او فاصله می‌گرفتند. برخی دلیلش را نزدیکی او به حلقه‌های قدرت ایران می‌دانستند. برخی هم می‌گفتند این اپوزیسیون کارایی عملی ندارد. مسعود نیز مانند ضیا، به کشورهای مختلف سفر می‌کرد تا طالبان را منزوی کند و برای نیروهای شورشی کمک مالی بگیرد. اما هیچ دولتی، پشت او قرار نگرفت. واقعیت این بود که هیچ نیروی مخالفی توان چالش با طالبان را نداشت.

خود مسعود مشکل اصلی نبود؛ او حتی نسبت به ملاقات قبلی‌مان در پایتخت تاجیکستان در ۲۰۲۳ با اعتمادبه‌نفس‌تر به نظر می‌رسید. اما کنفرانس وین نشان‌دهنده همان مشکلات بیست ساله جمهوری فروپاشیده سابق بود: همه به دنبال دیده‌شدن بودند. سازمان‌دهندگان اتریشی به زحمت تلاش می‌کردند جای نشستن افراد را طوری تنظیم کنند که کسی احساس کم‌اهمیتی نکند؛ زیرا در سیاست افغانستان «نزدیکی به مرکز» یعنی قدرت. در نهایت چند صندلی اضافه کردند و کارت‌های نام را جابه‌جا نمودند. اما نشست هنوز شروع نشده بود که کسی صفحه ویکی‌پدیای یکی از رهبران را ویرایش کرد و در مورد او مطالب تمسخر آمیز و تخریبی نوشت. همان لحظه فهمیدم که این اپوزیسیون به جایی نمی‌رسد؛ چرا باید کسی روی چنین جمع آشفته‌ای سرمایه‌گذاری کند؟ از نظر من تنها راه واقع‌بینانه، تعامل با طالبان بود؛ هرچند ناخوشایند.

در هر صورت طالبان از حمایت پاکستان برخوردار بود و مخالفان چنین حامی‌ای نداشتند. همین برای ماندگاری طالبان کافی بود. تاریخ افغانستان نشان می‌دهد هر حرکت مسلحانه‌ای بدون پشتوانه خارجی شکست می‌خورد. افغانستان میدان شطرنج قدرت‌های خارجی بوده: در دهه ۱۹۸۰ مجاهدین با حمایت آمریکا، عربستان و پاکستان با شوروی جنگیدند؛ در دهه ۹۰ پاکستان طالبان را سرکار آورد؛ در ۲۰۰۱ آمریکا با کمک اتحاد شمال طالبان را سرنگون کرد؛ و در ۲۰۲۱ پاکستان با حمایت از طالبان حکومت اشرف غنیِ مورد حمایت آمریکا را سرنگون ساخت.

پس از ۱۱ سپتامبر، طالبان چنان حمایتی از سوی اسلام آباد داشتند که رهبران‌شان در «کویته» پاکستان زندگی می‌کردند؛ جایی که هر راننده تاکسی محل اقامت فرماندهی طالبان را می‌دانست. آن‌ها حتی با گذرنامه پاکستانی سفر می‌کردند. رفیع فاضل، معاون پیشین شورای امنیت، به من گفت حتی هنگام سقوط کابل در ۲۰۲۱، هماهنگی حمله طالبان چنان دقیق بود که تردیدی نداشت پاکستان پشت پرده است.

بعد از خروج ناتو، تنها کشوری که می‌توانست مهره‌های شطرنج افغانستان را جابه‌جا کند، پاکستان بود. زمانی که در اواخر ۲۰۲۳ به پاکستان رفتم، حس کردم محاسبات سیاسی در حال تغییر است. سر میز شام با یک تاجر لاهوری مذهبی، تعجب کردم وقتی شنیدم او از اخراج افغان‌ها و پناهجویان در پاکستان حمایت می‌کند.

تنش‌ها از زمان سقوط کابل بالا گرفته بود، بخشی به‌خاطر اینکه طالبان به «تحریک طالبان پاکستان» (TTP) پناه داده بودند؛ گروهی که همچنان از افغانستان به پاکستان حمله می‌کرد. پاکستان خواستار تحویل اعضای TTP شده بود و از طالبان می‌خواست حمایت از «تروریست‌ها» را متوقف کنند. تاجر لاهوری ضرب‌المثلی آورد: «اگر نمک کسی را خوردی، نمکدان نشکن.» یکی از دوستان نظامی‌ام نیز گفت پاکستان سال‌ها به افغانستان کمک مالی و لجستیکی کرده ولی در عوض فقط ناسپاسی دیده است.

با این حال، این دشمنی فزاینده باعث نشده بود پاکستان به اپوزیسیون نزدیک شود. حسن عباس، نویسنده «بازگشت طالبان»، به من گفت پاکستان هنوز فکر می‌کرد از طریق «شبکه حقانی» می‌تواند طالبان را کنترل کند. اما بعدها روشن شد که حقانی‌ها به حاشیه رانده شده‌اند و پاکستان «نفوذ» خود را از دست داده است. طالبان حالا سیاست خارجی مستقلی دارد و به ایران و ــ نگران‌کننده‌تر ــ هند نزدیک شده است.

هم‌زمان، TTP گستاخ‌تر شده بود و ویدئوهایی منتشر شد که نشان می‌داد اعضای این گروه در حومه پیشاور گشت‌زنی و ایست‌بازرسی راه انداخته‌اند. بدتر اینکه طالبان افغانستان در جنگ کوتاه پاکستان و هند پس از حمله «پاهالگام» بی‌طرف ماندند؛ اقدامی که برای پاکستان «خط قرمز» بود. پاکستان از یک سو هدف حمله هند قرار گرفته بود و از سوی دیگر شورشیان بلوچ در غرب کشور ناامنی می‌آفریدند، اما طالبان حاضر نشدند از متحد دیرینه‌شان حمایت کنند.

یک منبع نظامی به من گفت نقطه غیرقابل بازگشت جایی بود که امیرخان متقی، وزیر خارجه طالبان، در دهلی با «جایشانکار» دیدار کرد و هند را «دوست نزدیک» خواند. هند نیز نمایندگی‌اش در کابل را به سفارت کامل ارتقا داد. همان هفته، نیروهای مرزی پاکستان و افغانستان بار دیگر به شدت درگیر شدند و تلفات غیرنظامی به بار آمد. تنها ترکیه توانست میانجی‌گری کند.

از نگاه پاکستان، رفتار طالبان خلاف اصول استراتژیک این کشور بود. پاکستان کشوری کم‌عرض است و در صورت جنگ با هند، توان عقب‌نشینی و تجدیدقوا تنها در افغانستان را دارد. از این رو، داشتن دولتی همسو در کابل برای امنیتش حیاتی است. هر انحرافی در کابل، برای پاکستان زنگ خطر است. اکنون که طالبان به هند نزدیک می‌شوند، برخی منابع می‌گویند اسلام‌آباد به فکر «تغییر رژیم» افتاده است.

از نگاه طالبان، ارتش پاکستان همیشه «ناپاک» بوده است؛ یعنی مسلمانانی بد یا بی‌ایمان در آن حضور داشته اند. دلایل این بی‌اعتمادی طولانی است: نپذیرفتن خط دیورند به عنوان مرز رسمی؛ خاطره حملات ارتش پاکستان به وزیرستان در عملیات «ضربِ‌عَضب»؛ و فراموش‌نکردن اینکه پاکستان بسیاری از فرماندهان طالبان را تحویل آمریکا داده بود؛ کاری که از نظر شرعی و از دید سنت و فرهنگ پشتون ها، خیانت به «مهمان» محسوب می‌شود. طالبان همچنین TTP را پناه می‌داد و این گروه با جسارت بیشتری از مرز عبور می‌کرد و خواستار اجرای شریعت به سبک خود در پاکستان بود.

با اینکه طالبان «نمک پاکستان را خورده بود»، اما کینه‌ای عمیق نسبت به آن داشت. طالبان هرگز خود را «برادر کوچک» پاکستان نمی‌دانست. آن‌ها نقشه‌ها و اهداف خود را داشتند و TTP را همچون «برگ برنده» برای روز مبادا نگه می‌داشتند.

اما پاکستان هم از گذشته درس گرفته بود. یک منبع نزدیک به ISI به من گفت حتی زمانی که دولت غنی در حال سقوط بود، رئیس وقت سازمان اطلاعات، فیض حمید، در یکی از کشورهای خلیج فارس با احمد مسعود مخفیانه دیدار کرده بود تا درباره احتمال تشکیل یک دولت فراگیر مذاکره کند.

امروز طالبان می‌توانند هزاران بمب‌گذار انتحاری TTP را روانه پاکستان کنند یا با شورشیان بلوچِ مورد حمایت هند همکاری کرده و کشور را به آشوب بکشند. پاکستان هم توان نظامی و اطلاعاتی لازم را دارد تا رهبران طالبان را یکی‌یکی هدف قرار دهد و موازنه سیاسی را تغییر دهد چراکه سال‌ها آن‌ها را زیر نظر داشته است.

اما سرنگونی طالبان خلأ قدرتی خطرناک ایجاد می‌کند و موج دیگری از پناهجویان را راهی پاکستان خواهد کرد. برای همین لازم است چهره‌های اپوزیسیون آماده باشند و دقیقاً از همین‌جاست که تحرکات تازه آغاز می‌شود.

تعجبی نیست که پاکستان در اکتبر میزبان چند عضو مهم اپوزیسیون افغانستان شد. نام‌هایی مانند ضیا و مسعود دوباره اهمیت پیدا کرده‌اند. منابع می‌گویند اسلام‌آباد کانال‌های ارتباطی با مخالفان باز کرده است. با این حال، عبدالله خانجانی، سخنگوی NRF، گفت که آن‌ها «محتاط» هستند زیرا پاکستان همیشه تلاش کرده اپوزیسیون را «مدیریت و کنترل» کند. البته «دشمن دشمن ما می‌تواند دوست ما باشد». او می‌گوید هر همکاری باید در راستای منافع ملی افغانستان باشد و پاکستان باید نگرشش را تغییر دهد و «شریک صلح و ثبات» شود. نزدیکی به پاکستان شمشیر دولبه است؛ همان پاکستانی که رهبران اپوزیسیون، سال‌ها طالبان را «مزدور» آن خوانده‌اند. آن‌ها نمی‌خواهند «پروژه جدید ISI» باشند. اما ناصر اندیشه، نماینده افغانستان در سازمان ملل و فردی نزدیک به NRF، می‌گوید «این ریسک، ارزشش را دارد».

به نظر می‌رسد گفت‌وگوهای اخیر صلح میان طالبان و پاکستان در استانبول شکست خورده است. برای نزدیکی دوباره، طالبان باید سیاست خارجی خود را تابع پاکستان کنند و دست از TTP بردارند؛ خواسته‌ای که تقریباً ناممکن است.

این یعنی اگر پاکستان تصمیم بگیرد تمام وزن سیاسی، مالی و نظامی خود را پشت اپوزیسیون بگذارد، می‌تواند سرنوشت جبهه مقاومت ملی مسعود و جبهه آزادی ضیا را دگرگون کند. حملات آن‌ها بسیار پیچیده‌تر و گسترده‌تر می‌شود و شاید به بازیگران اصلی قدرت در کابل تبدیل گردند؛ البته اگر سال‌ها مانند طالبان و مجاهدین، حمایت همه‌جانبه دریافت کنند.

بااین‌حال پرسشی مهم باقی می‌ماند: آیا پاکستان می‌تواند مطمئن باشد که رژیم تازه، سیاست مستقل خود را دنبال نخواهد کرد؟ و اگر نتواند مطمئن باشد، آیا تغییر رژیم، تنها سبب تکرار چرخه ویرانگر خشونت چند دهه اخیر افغانستان نمی‌شود؟

منبع: نیولاینز

برای مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع کنید به: پاکستان و طالبان؛ دوستی‌ای که به دشمنی گرایید


نظر شما