در این یادداشت آمده است:
انقلابها، که ریشهایترین نوع از تحولات هستند، مستلزم ایجاد تغییرات در ریشهٔ نظام ارزشی یک جامعه هستند. با توجه به اینکه عراق در دوره رژیم سابق بعث از هر لحاظ که تصور شود شدیدا رو به ویرانی رفت، و با توجه به فساد سیاسی که هم اکنون گریبان گیر جامعه عراق است و نیز جنایتهای وصف ناپذیر داعش، اصلاح این ویرانیها و آسیبها نیازمند یک تحول اخلاقی است.
اینگونه بود که دور از لنز رسانههای زرد و احساساتی، انقلابی از نوعی دیگر و اصیلتر آغاز شد. انقلابی که نتیجهاش احیای ارزشهایی بود که مدتها زیر آوار فساد و هرزگی مدفون مانده بود. این انقلاب که نامش «اربعین» است، هم اکنون تاثیری عظیم و دومینویی بر محافل قدرت سیاسی و نیز زندگی میلیونها نفر در سراسر کره زمین داشته است.
تاثیر سیاسی بلاواسطهٔ اربعین را میتوان با این واقعیت سنجید که نمایانگر عظیمترین اقدام مبارزه جویانه در مقابل داعش و دیگر تروریست هاست. سال گذشته طی ۲ هفته ۲۴ میلیون زائر به سمت کربلا هجوم آوردند، و بزرگترین گردهمایی مذهبی سالانه را رقم زدند. یک سیل عظیم انسانی بود که تحلیلگران را حیرت زده و دولتها را زمینگیر کرد.
برخلاف آنچه عموما مردم میپندارند، اربعین پس از سقوط «صدام» به راه نیفتاد. بلکه، این آیین شگرف صدها سال است که پابرجا بوده است و پس از اولین جنگ خلیج [فارس]، زمانی که رژیم ضعیف صدام سخت گیری خود بر آیینهای شیعه را کاهش داد تا بر مشکلات عاجلتر تمرکز کند، اربعین باشکوه شد. میلیونها عراقی بیدرنگ این آیین کهن را زنده کردند و صدها مایل را برای تعظیم رهبر معنوی خود با پای پیاده پیمودند. دیکتاتور عراق به موقع فهمید که به خطا رفته است. «صدام» با رفع این ممنوعیت، نهضتی را از بند رهانیده بود که توان کنترلش را نداشت. در نتیجه، با مشتی آهنین واکنش نشان داد، و [ماموران او] هر زائر پیاده را دستگیر میکردند و کسانی که سعی داشتند مخفیانه این راه ممنوعه را بپیمایند هدف گلوله قرار میدادند. با این وجود، کسی توان توقف این سیل انسانی را نداشت و زیارت اربعین با پایفشاری سرسختانه ادامه یافت، و سرانجام رژیم دیکتاتوری را زمینگیر و تضعیف کرد تا سرانجام فروپاشی نهاییاش با جنگ سال ۲۰۰۳ فرا رسید. حمله آمریکا باعث سقوط ساختاری شد که پیش از آن حمله هم پوک و توخالی شده بود و در مقابل سالها مقاومت مردمی نیرویش تحلیل رفته بود.
حالا که تروریسم گلوی جهان را گرفته است، و «راه حل»های زیادی هم روی میز است، من ادعا میکنم تنها یک پادزهر واقعی و ماندگار در مقابل این زهر وجود دارد: ماجرای «حسین» و اربعین که محمل آن است. اینجا برخی از ویژگیهای این زیارت عظیم را ذکر میکنم که آن را منحصرا در چنین جایگاهی قرار میدهد:
۱. در اربعین تمام حصارهای اجتماعی و قومی فرو میریزند. در هیچ کجای دنیا هماهنگی و پیوستگی به اندازهٔ زمان برگزاری این مراسم ملموس نیست، که در آن حس اتحاد و اخوت از همه چیز بیشتر اهمیت دارد. هیچ اجتماع دیگری به اندازه اربعین سازگار و دلپذیر نیست. علیرغم محیط نامهربان و فقدان امکانات اساسی، احساس غالب در کربلا عشق بیقید و شرط است. آنگونه عشقی که باعث میشود کسانی که کاملا از هم بیگانه هستند خدماتی را به رایگان نثار یکدیگر کنند که در خور شاهان است.
۲. پس از سقوط «موصل»، دومین شهر بزرگ عراق که دارای استحکامات فراوان بود و یک شبه به دست داعش افتاد، اتفاقی در مقابل آن افتاد که ناظران را شگفت زده کرد. این اتفاق در روستایی کوچک در شمال شرق عراق به نام «آمرلی» رخ داد. «آمرلی» که نیروهای داعش ارتباطش را با باقی کشور قطع کرده بودند، به مدت سه ماه مقاومت کرد. مردان و زنان مشغول مبارزه شدند و سرانجام داعش را عقب راندند و به آزادی دست یافتند. چگونه شد که موصل در عرض چند ساعت سقوط میکند و «آمرلی» کوچک پابرجا میماند و دشمن را شکست میدهد؟ تفاوت این دو شهر در این واقعیت نفهته است که اهالی «آمرلی» از لحاظ قومی «ترکمن» و مذهبشان شیعه است. این اسطورهٔ «حسین» بود که الهام بخش آنها در مقاومت شد، حال آنکه موصل عملا از داعش استقبال کرد. شیعیان خیلی خوب با مخاطراتی چون سرهای بریده، کودکان قتل عام شده، گلوهای بریده، و زنان اسیر آشنا هستند. ما بیش از هزار سال است نسبت به این مصائب که بر سر حسین و اصحابش آمد اظهار بیزاری کردهایم. این است که شیعه را به جامعهای جهانی از جانسپاران سرکش و پابرجا تبدیل ساخته است، که به کوچکترین اشارهای از سوی رهبران دینیشان برای مبارزه با تروریسم میشتابند.
۳. در جهانی که افزایش شدید پناهجویان فراری از بلای جنگ گریبانگیرش است، زائران اربعین و میزبانان عراقیشان چنان گشاده دستی و سخاوتی از خود به نمایش میگذارند که بایستی نمونهای در مقابل چشمان غرب باشد. در این بحران، دنیا بایستی سیاست پذیرای اربعین در قبال زائران و استقبال بینظیر از بیگانگان را، همچون مقاومتی رهایی بخش در مقابل مرزهای «شمال» بنگرد، مرزهایی که همواره و هر دم بیش از پیش راه را بر قربانیان توسعه طلبی سرمایه دارانه و نظامیگری امپریالیستی میبندد. آیا عجیب نیست که اعضای اقلیتهای نامسلمان، از جمله مسیحیان، آشوریان، ایزدیان، و مندائیان صائبی، که وحشیانه در معرض یورشهای داعش برای پاکسازی قومی بودند، از مدتها پیش در این راهپیمایی سالانه شرکت جستهاند و در آن همکاری کردهاند؟
جنگ با داعش یک نزاع داخلی نیست. علیرغم میل برخی کارشناسان و سیاستمداران، جنگ با داعش را نمیتوان به یک جنگ صرفا داخلی فرو کاست. این جنگ، جنگی است بین اسلام اصیل که در بنیانگذار و اوصیای منصوبش مجسم شده، در مقابل یک اسلام جعلی که در قالب نزاع طلبی سلفی بروز کرده است. این اسلام جعلی، اسلامی است که ظاهر شیء واقعی را به خود میگیرد، شعارها و علائم آن را اقتباس میکند، اما از ارزشهای بنیادینش تهی است. اسلامی است که عظیمترین و مکررترین آیهٔ قرآن، یعنی «بسم الله الرحمن الرحیم» را بر زبان میراند، با این حال رفتارش نشانگر همه چیز است جز رحمت و مرحمت.
این آشکارترین نشانه از یک «اختلال در خود ایمنی» است، اختلالی که باعث میشود بدن به خودش حمله کند؛ یعنی تخریب اسلام با استفاده از خود اسلام. صد البته این عارضه منحصر به دین ما نیست. هرچیز با ارزشی ناچار به پدیداری نمونههای جعلیاش خواهد انجامید که ابزار دست شیادان فرصت طلب میشود. اما در مورد دین ما، معاندان با اسلام اصیل، اعضای جنبشی فاجعه انگیز بودند که آغازشان همزمان با خود حضرت محمد (ص) بود، که او در آن زمان نسبت به «منافقان» هشدار داد که همچون پیروان راستین اسلام ظاهر میشوند اما در درون خود به هیچ دین و ایمانی پایبند نیستند. یک سوره کامل قرآن درباره خطرات پنهان این دروغگویان دورو است که زیر نقاب اسلام فساد به بار میآورند.
چرا جهان باید به این نکته توجه کند؟ چون آنچه در پاریس رخ داد نمونهای کوچک از جنایات احتمالی اینجانوران دیوصفت است. اگر امکان بیابند، اطفال شما را قتل عام میکنند و سرهای کوچکشان را بر سر نیزه میزنند. مردانتان را از دم تیغ میگذرانند و زنانتان را به اسارت میگیرند. از کجا مطمئنیم که چنین میکنند؟ زیرا که نیاکان ایدئولوژیکشان عینا همین جنایات نفرت انگیز را در قبال خانواده پیامبر مرتکب شدهاند. آنها «حسین» نوهٔ پیامبر را بیرحمانه و در حالی کشتند که فریاد «الله اکبر» سر میدادند، شعاری اسلامی که اسیر هدفی شریرانه شده بود. آنها در هیجانی دیوانه وار سر طفل خردسالش را از سر جدا کردند!
این «صلاح الدین» جنگاور سنی مذهب و تکریتی در قرن ۱۲ بود که اورشلیم را فتح کرد، با این حال او پیش از آنکه رهسپار ممالک محروسهٔ روم شود، صدها هزار شیعه را هم در مصر فاطمیون و هم سوریهٔ عباسیون قتل عام کرد. درست مثل امروز، راهی که به غرب مسیحی ختم میشود، لاجرم از میان جوی خون مسلمانان میگذرد.
زائران اربعین، با به جان خریدن خطر مرگ، این تهدید را نمایان میکنند. آن میلیونها نفری که پیاده روی میکنند، طنین انداز ندایی هستند که ما قرن هاست سر دادهایم؛ این ندا که وهابیت فلاکتی بدشگون است که میکوشد به نام اسلام جنگ افروزی و تصاحب کند. اگر افسارش باز گذاشته شود، در چشم بر هم زدنی جهان را به آتش میکشد. هرچقدر هم که سیاستمداران پر تزویر غربی به ما بگویند وهابیها «متحدان ما» هستند، این افراد چیزی نیستند جز گرگهایی درنده در لباس میش. پرچم اسلام را بایستی به حاملان حقیقیاش بازگرداند و این شیادان را بایستی محاکمه کرد.
جاذبهٔ «حسین»، مردی که ۱۴۰۰ سال پیش کشته شد، آنقدر قوی است که اقطار عالم را میپیماید. از «آکلند» در «نیوزلند» گرفته تا «ونکوور» در کانادا، و در میان هر ملتی میان این دو مکان. گروه گروه مردمان بر ماجرای غم انگیز او سوگواری میکنند و به یکی از خطرناکترین کشورهای جهان سفر میکنند تا اتصال خود با «حسین» را تجدید کنند و مزار او را زیارت کنند.
آنها چنین میکنند تا لباس سیاه را باز پس گیرند، لباسی که مدتهاست برای همدردی با مظلومان به تن شده است نه برای ترساندن آنها. برای تسکین آزردگی و غم دوستان، نه ایجاد آزردگی و غم. به همین دلیل است که خطر داعش هرچقدر شومتر شد، ازدحام در مسیرهای منتهی به کربلا هم بیشتر شد. روی یکی از تابلوهایی که زائران نصب کردهاند نوشته شده است: «اگر از آسمان داعش ببارد، باز هم به زیارت حسین خواهیم رفت».
زائران در تجمع میلیونی خود مسیری واحد را میپیمایند، به سمت مقصدی واحد، و با انگیزهٔ نیل به هدفی واحد؛ برای غلبه بر بیاخلاقی و نفرت، حتی اگر به قیمت جانشان تمام شود. درست مثل «حسین».بدین خاطر است که میدانم داعش هیچگاه پیروز نخواهد شد.
منبع: Huffington Post / Sayed Mahdi al-Modarresi
ترجمه: شفقنا
messages.comments