twitter share facebook share ۱۴۰۴ تیر ۲۴ 756
رفتار دوگانهٔ غرب در قبال سوریه و افغانستان، به تقویت تصویر مسکو به‌عنوان کنشگری عمل‌گرا و منطقی کمک می‌کند

اوایل این ماه، روسیه با اقدامی که برخی را شگفت‌زده کرد، دولت طالبان در افغانستان را رسماً به رسمیت شناخت. این تصمیم، بازتابی از یک راهبرد حساب‌شدهٔ ژئوپولیتیکی بود، نه تأییدی ایدئولوژیک. روسیه با تعامل با طالبان در پی تأمین منافع خود در آسیای مرکزی و جنوبی، مقابله با نفوذ غرب و ایجاد ثبات در منطقه‌ای است که مدت‌ها گرفتار افراط‌گرایی و بی‌ثباتی بوده است.

از زمان خروج آمریکا از افغانستان در سال ۲۰۲۱، روسیه تلاش کرده خلأ ژئوپولیتیکی ایجادشده را پر کند و خود را به‌عنوان بازیگری کلیدی در امنیت منطقه‌ مطرح نماید. در واقع، مسکو از سال ۲۰۱۶ آغاز به تعامل با این جنبش کرد. در ماه آوریل، روسیه عنوان "تروریستی" طالبان را لغو نمود و بدین ترتیب راه را برای روابط عمیق‌تر گشود. به رسمیت شناختن رسمی، گام منطقی بعدی بود. اکنون پرچم سفید و سیاه امارت اسلامی بر فراز سفارت افغانستان در مسکو برافراشته شده است.

پیامدهای این اقدام فراتر از نمادگرایی است. با به رسمیت شناختن طالبان به‌عنوان دولت قانونی افغانستان، روسیه از تعاملات غیررسمی، به روابط رسمی دولت با دولت گام برداشته است. این اقدام که از دید برخی در مسکو مدت‌ها به تعویق افتاده بود، چندین مزیت راهبردی به همراه دارد.

امنیت همچنان نگرانی اصلی روسیه است. برخلاف داعش و القاعده، طالبان تاکنون هیچ فعالیت تروریستی علیه روسیه انجام نداده‌اند و به همین دلیل، مسکو آنان را به‌عنوان موجودیتی متمایز تلقی می‌کند. بااین‌حال، کرملین نگران سرایت افراط‌گرایی از افغانستان به آسیای مرکزی، به‌ویژه در جمهوری‌های سابق شوروی مانند تاجیکستان و ازبکستان است؛ جایی که گروه‌هایی نظیر شاخهٔ خراسان داعش همچنان فعال هستند.

این تهدید تنها به آسیای مرکزی محدود نمی‌شود. داعش‌ خراسان در میان کارگران مهاجر فقیر آسیای مرکزی در روسیه نیز نفوذ کرده است، به‌ویژه در میان تاجیک‌ها که جمعیتی حدود ۱.۳ میلیون نفر را در روسیه تشکیل می‌دهند. مهاجمان تاجیکی افراطی، مسئول حملهٔ تروریستی سال ۲۰۲۴ به سالن کنسرت کراکوس سیتی هال در مسکو بودند.

سوی دیگر، طالبان نیز داعش‌ خراسان را تهدید اصلی برای حاکمیت خود می‌دانند. آنان در جلوگیری از تثبیت حضور سرزمینی این گروه، نسبتاً موفق بوده‌اند. بااین‌حال، تبدیل داعش‌ خراسان به یک شاخه جهانی تروریستی، این گروه را همچنان خطرناک نگه داشته است، چنان‌که در حملات سال ۲۰۲۴ از مسکو تا کرمان ایران دیده شد.

طالبان که مشتاق کسب مشروعیت بین‌المللی‌اند، ممکن است شریکانی مناسب در مبارزه با تروریسم باشند. به رسمیت شناختن دیپلماتیک می‌تواند این همکاری را نهادینه کند و مسکو به این نتیجه رسیده‌است که همکاری با طالبان شدنی است. روسیه حتی می‌تواند ابتکارهایی منطقه‌ای برای مقابله با تروریسم ایجاد کند که در آن افغانستان نقشی مرکزی داشته باشد. در حالی که کشورهای آسیای مرکزی — به‌جز تاجیکستان — هنوز طالبان را رسماً به رسمیت نشناخته‌اند، بیشتر آن‌ها به‌طور عمل‌گرایانه واقعیت جدید کابل را پذیرفته‌اند و در نگرانی‌ها پیرامون تروریسم و افراط‌گرایی با هم اشتراک دارند.

فراتر از امنیت، منافع اقتصادی و راهبردی نیز محرک تعامل روسیه است. افغانستان در تقاطع آسیای مرکزی و جنوبی قرار دارد و می‌تواند به مرکزی برای تجارت و کریدورهای انرژی بدل شود. روسیه همراه با چین، فرصت‌هایی در حوزه‌هایی چون زیرساخت، معدن، انرژی، کشاورزی، حمل‌ونقل و لجستیک می‌بیند؛ ازجمله خطوط راه‌آهنی که روسیه را از طریق آسیای مرکزی و افغانستان به پاکستان و اقیانوس هند متصل می‌کند. به رسمیت شناختن رسمی می‌تواند در صورت تأمین امنیت توسط طالبان، این فرصت‌ها را فعال نماید.

منتقدان غربی ممکن است این اقدام روسیه را دسیسه‌ای بدبینانه برای تقویت بلوک‌های اقتدارگرای ضدغربی و بی‌توجه به حقوق بشر—به‌ویژه حقوق زنان—تلقی کنند. اما این تصمیم را بهتر است از منظر سیاست قدرت‌های بزرگ و منافع ملی درک کرد تا ایدئولوژی. به رسمیت شناختن طالبان، به مسکو امکان می‌دهد روایت‌های غربی دربارهٔ انزوای دیپلماتیک را به چالش بکشد و نشان دهد که چارچوب‌های دیپلماتیک فراتر از ائتلاف‌های تحت رهبری آمریکا نیز وجود دارد. این روند، یک گام دیگر به‌سوی نظم جهانی چندقطبی است که روسیه به‌دنبال آن است، نظمی که در آن مسکو بازیگری غالب در آسیای مرکزی باشد.

انتقادهای غرب از تعامل روسیه با طالبان، در مقایسه با عادی‌سازی شتاب‌زده روابط غرب با رژیم پساجنگی سوریه — به رهبری احمد شرع، عضو پیشین القاعده — توخالی به نظر می‌رسند. در حالی که طالبان هرگز توسط شورای امنیت سازمان ملل به‌عنوان گروهی تروریستی شناخته نشده‌اند، القاعده در این فهرست قرار داشته و هنوز هم هست.

برای مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع کنید به: چرا غرب سوریه را پذیرفت و افغانستان را رها کرد؟

بااین‌حال، معیار پذیرش برای شرع بسیار پایین‌تر بود؛ او مدت کوتاهی پس از تسلط بر دمشق، با رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور فرانسه، امانوئل مکرون، و دیگر رهبران غربی دیدار کرد. این درحالی است که حملات به کلیساها ادامه دارد و گزارش‌های موثقی از خشونت‌های هولناک علیه زنان علوی به دست شبه‌نظامیان افراط‌گرای سنی به گوش می رسد؛ جنایاتی که دولت سوریه یا نتوانسته یا نخواسته جلوی آن‌ها را بگیرد.

برای مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع کنید به: چرا زنان در سوریه ناپدید می شوند؟

هرچند رفتار طالبان با زنان نیز محکوم‌کردنی است، اما آن‌ها دست‌کم سطحی از نظم عمومی را برقرار کرده‌اند.

این رفتار دوگانهٔ غرب در قبال سوریه و افغانستان، به تقویت تصویر مسکو به‌عنوان کنشگری عمل‌گرا و منطقی کمک می‌کند. بااین‌حال، رابطهٔ روسیه با کابل خالی از ریسک نیست. طالبان، با ملی‌گرایی شدید و هویت ریشه‌دار پشتونی خود، به‌راحتی تسلیم هیچ قدرت خارجی –حتی روسیه—نخواهند شد. آن‌ها روابط با مسکو را تنها یکی از محورهای سیاست خارجی متنوع خود می‌دانند، که با چین، ایران، آسیای مرکزی، کشورهای حوزه خلیج فارس و حتی ایالات متحده و اتحادیه اروپا (در صورت امکان تعامل) متوازن می‌شود.

اما در شرایط فعلی، مزایای راهبردی برای کرملین بر مخاطرات می‌چربد. روسیه با به رسمیت شناختن طالبان، جای پای خود را در آسیای مرکزی و جنوبی محکم‌تر می‌کند، سلطه دیپلماتیک غرب را به چالش می‌کشد، و خود را به‌عنوان میانجی‌گر قدرت در منطقه‌ای که آمریکا از آن عقب‌نشینی کرده، مطرح می‌سازد.

منبع: نشنال اینترست


نظر شما