امروز دیگر کمتر کسی «انتفاضه ۱۳۸۴» را به یاد دارد؛ موج اعتراضاتی که در مناطق عربنشین ایران در سال ۲۰۰۵ رخ داد. بیرون از ایران تقریباً کسی آن را به خاطر نمیآورد، اما بیست سال بعد، هنوز افرادی که در آن اعتراضات بازداشت شدند بدون حتی یک روز مرخصی در زندان ماندهاند و برخلاف بسیاری از زندانیان سیاسی، مشمول عفوهای حکومتی نشدهاند.
گزارشهای نقض حقوق بشر در ایران آنقدر زیاد و مستند است که اغلب اوضاع سخت اقلیتهای قومی فراموش می شود. آنها علاوه بر تبعیض حکومتی، در زندگی روزمره نیز با پیشداوری و محرومیت روبهرو هستند. پس از «جنگ دوازدهروزه» بین ایران و اسرائیل در ماه ژوئن، گزارش هیئت حقیقتیاب سازمان ملل نشان داد که کردها، بلوچها، عربها و دیگر اقلیتها با بازداشتها، مجازاتها و اعدامهای نامتناسب مواجه شدهاند. این الگو تازگی ندارد: هر بار که حکومت احساس خطر میکند—چه از داخل، چه از بیرون—فشار بر اقلیتها را افزایش میدهد و این اقدامات، نارضایتی این جوامع را عمیقتر میکند. بنابراین، نگرانی حکومت از خطرات امنیتیِ اقلیتها ممکن است به رفتاری منجر شود که همان نگرانی را به واقعیت تبدیل کند.
سیاستگذاران غربی که آینده ایران را در دوران پس از رهبری آیتالله خامنهای یا حتی در دورهای پس از جمهوری اسلامی بررسی میکنند، باید توجه بیشتری به حاشیههای جغرافیایی و قومی ایران داشته باشند. اغلب تحلیلگران معتقدند احتمال سقوط نظام یا شکلگیری یک انقلاب گسترده اندک است؛ زیرا جمهوری اسلامی با وجود نارضایتیهای وسیع، همچنان دارای ساختاری نیرومند است. با این حال، بیثباتی کاملاً غیرممکن نیست و لازم است سناریوهای احتمالی درباره وضعیت اقلیتها در صورت بروز بحران سیاسی یا جنگ خارجی در نظر گرفته شود.
اقلیتهای ایران؛ هویتی واحد با تجربههایی متفاوت
تجربهها و مطالبات اقلیتهای ایران بسیار متنوع است و میزان احساس تعلق آنها به هویت ایرانی یا هویت قومی، متفاوت و تعیینناپذیر است. برآوردها نشان میدهد که حدود ۵۰ تا ۶۰ درصد جمعیت ایران فارساند؛ آذربایجانیها ۱۶ تا ۲۰ درصد، کردها حدود ۱۰ درصد، بلوچها و عربها هرکدام حدود ۲ درصد، و گروههای دیگری مانند ترکمنها نیز حضور دارند.
در شمالغرب ایران، کردها پیشینه ای طولانی در پیگیری هویت ملی خود داشتهاند؛ نمونههای بارز آن جمهوری مهاباد در ۱۹۴۶ و برخوردهای شدید پس از انقلاب ۱۳۵۷ است. عربهای خوزستان از اینکه سهمی از ثروت نفتی استان خود نمیبرند و منابع آبشان بر اثر سوءمدیریت از بین رفته، ناراضیاند. بلوچها در مرز پاکستان با کمبود امکانات، تبعیض دینی و قومی و حتی نداشتن مدارک رسمی روبهرو هستند؛ صدها هزار نفر از آنها به دلیل نداشتن شناسنامه از تحصیل، کار و مشارکت سیاسی محروماند. آذربایجانیها—بزرگترین اقلیت زبانی—با وجود حضور در سطوح بالای حکومت، در دهههای اخیر هویت جداگانهتری یافتهاند که بخشی از آن تحتتأثیر کشور جمهوری آذربایجان است. حتی شعارهای هواداران تیم تراکتور تبریز ترکیبی از مخالفت با حکومت و کنایه به فارسهاست.
واکنش حکومت به جنگ دوازدهروزه
پیامهای داخلی جمهوری اسلامی پس از جنگ دوازدهروزه متناقض بود. از یک طرف، حکومت برخی اقلیتها را به جاسوسی متهم و سرکوب کرد. از طرف دیگر تلاش کرد تصویری از اتحاد ملی در برابر حمله خارجی ارائه دهد و حتی از نمادهای ملیگرایی باستانگرایانه استفاده کرد. این نوع تبلیغات، با وجود نیت حکومت، ممکن است از نگاه اقلیتها رنگوبوی یکقومگرایی فارسمحور داشته باشد.
با وجود این، بسیاری از افراد در مناطق اقلیتنشین ترکیبی از هویتها را دارند: ممکن است کرد، عرب یا آذری باشند، از نبود آموزش به زبان مادری ناراضی باشند و به نظام سیاسی بیاعتماد، اما همچنان خود را ایرانی بدانند.
در واکنش به این حساسیتها، دولت مسعود پزشکیان بر پیامهای «فراگیر» تأکید کرده و حتی اعلام نموده که بخشی از اختیارات تصمیمگیری به استانداران واگذار خواهد شد. هرچند این اقدام با اعتراض شدید جناحهای تندرو مواجه شده و آن را «فدرالیسم پنهان» تلقی کردهاند، اما نشاندهنده نگرانی مرکز نسبت به خطر ناآرامیهای قومی است.
گرچه بسیاری از اقلیتها سابقه ارتباطات فراملی دارند، اما خواسته اصلی اکثر آنها جدایی نیست؛ بلکه خودمختاری فرهنگی و زبانی، توسعه محلی و حقوق برابر است.
محیطزیست، اقتصاد و تشدید نارضایتیها
مشکلات زیستمحیطی و اقتصادی نیز به نارضایتیهای قومی اضافه شدهاند. خشکشدن دریاچه ارومیه، که آذربایجانیها آن را نتیجه سیاستهای ملی میدانند، نماد این بیاعتمادی است. بسیاری از جوامع محروم میدانند که اگر اداره امور در اختیار خودشان بود، وضعیت بهتری داشتند.
جمهوری اسلامی در دهههای نخست تلاشهایی برای کاهش فاصله مناطق محروم انجام داد، اما در سالهای اخیر، تمرکزگرایی، فساد، نفوذ گسترده سپاه در اقتصاد و تحریمها باعث شده بسیاری از اقلیتها احساس کنند مرکز دیگر به فکر آنها نیست.
افزایش بیاعتمادی به کارآمدی حکومت
بزرگترین خطر برای نظام شاید فروپاشی اعتماد عمومی به توانایی حکومت در اداره کشور باشد. در مناطقی با هویت قوی و گلایههای دیرینه، بعید نیست که رهبران محلی و کاریزماتیک ظاهر شوند و حکومت مرکزی را به چالش بکشند؛ حتی لزوماً نه با شعارهای قومی، بلکه با ادعای «اداره بهتر و کارآمدتر».
اگر حکومت مرکزی انسجام خود را از دست بدهد و سپاه و بسیج کاملاً مطیع نباشند، این روند میتواند سرعت بگیرد. برعکس، اصلاحات واقعی در جهت تمرکززدایی یا عادیسازی روابط با غرب میتواند از شدت تنشها بکاهد. اما هیچکدام از این شرایط تضمینشده نیست.
در بدترین سناریو، اگر انسجام دولت مرکزی فرو بپاشد، ایران ممکن است با موجی از درگیریهای داخلی روبهرو شود. تقریباً همه این گروهها سابقه فعالیتهای مسلحانه دارند. در این حالت، ممکن است کشور یا به سمت یک ساختار فدرال حرکت کند، و یا با احتمال بیشتر به سوی نزاعهای خشونتآمیز گسترده. درگیری داخلی نیز احتمالاً پای قدرتهای خارجی را به حمایت از گروههای خاص باز خواهد کرد.
چنین نتیجهای مطلوب هیچیک از کشورهای منطقه نیست. فروپاشی ایران میتواند موج عظیم پناهجویان بهسوی اروپا ایجاد کند و خلأ امنیتی به رشد افراطگرایی بینجامد؛ همانطور که تجربه عراق، سوریه و افغانستان نشان داده است. با این حال، برخی نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور و بعضی محافل سیاسی در اسرائیل ممکن است چنین وضعی را نتیجهای قابلقبول یا حتی مطلوب بدانند.
اهمیت توجه به «حاشیههای فراموششده» ایران
تمام این تحولات نشان میدهد که اکنون زمان آن رسیده است که سیاستگذاران غربی و منطقهای نگاهی دقیقتر به پیامدهای احتمالی فروپاشی یا گذار سیاسی در ایران داشته باشند و تعامل با اقلیتهای این کشور را—چه در شرایط کنونی و چه در دوره تغییرات احتمالی آینده—جزئی جداییناپذیر از سیاست خود بدانند.
درج این مقاله به معنی تأیید اظهارات مطرح شده نبوده و صرفا به منظور آشنایی خوانندگان با نظرات مختلف صورت گرفته است


نظر شما