صحبت کردن در مورد حضرت علی(ع) که زبان گویای اسلام، قرآن و پیامبر(ص) و دریای معارف الهی و چشمه جوشان حکمتاند، بسیار مشکل است. ترجمه، تفسیر، تأویل و استفهام کلمات حضرت علی(ع) فقط در امر سیاسی و حکمرانی که متصل به معارف بیپایان غیبی قرآنی است، منابع بیپایان از گفتهها و نوشتهها، توصیفها و تبیینها را شامل میشود. با وجود این، اگر بخواهیم بر موضوع «سهم مردم در حکومت از منظر حضرت علی(ع)» و «دیپلماسی علوی» متمرکز شویم باید به دو مقدمه بهعنوان چارچوب فهم گفتار و کردار آن حضرت اشاره داشته باشیم. از آنجا که سخنان حضرت علی(ع) مبتنی بر آیات قرآن است و ایشان زبان قرآن هستند، بنابراین، در بررسی دیدگاه های ایشان باید یک مبنای قرآنی را اتخاذ کرد و بر اساس آن مبنا، بررسی نمود که حضرت علی(ع) در این زمینه چه نکاتی را مطرح کردهاند. نکته دوم هم به ماهیت حکومت، دولت و سیاست بازمیگردد که لازم است با توجه به تحلیلی عقلی از ماهیت حکومت، کلمات آن حضرت را مورد فهم قرار داد.
جامعترین آیهای که حاکمان و حکومت شایسته را توصیف میکند، آیه شورا (159 سوره آلعمران) است؛ نکات فراوانی در این آیه وجود دارد. بر اساس این آیه خداوند به پیامبرش(ص) میفرماید: «ای پیامبر بواسطه رحمت الهی شما نسبت به مردمانت بسیار نرمخو شدی و اگر چنین نبودی (نرمخو) از اطراف تو پراکنده میشدند و انسجامی که باید در یک جامعه وجود میداشت، طبیعتاً، به وجود نمیآمد و جامعه دچار هرج و مرج و پراکندگی میشد.»
همچنین در این آیه آمده است: «شما باید از مردم بگذرید و آنها را ببخشید چراکه مردم پیوسته در حال لغزش و خطا هستند و بالاتر اینکه خداوند از پیامبر(ص) بهعنوان حاکم جامعه میخواهد برای آنان که به او پیوستهاند و دچار خطا شدهاند از خدا طلب غفران کند. همچنین با همین افرادی که خالی از خطا و لغزش نیست در امور مربوط به حکمرانی مشورت کند و تصمیماتش را بر اساس نتیجه مشورت پیش ببرد و بعد از تصمیم مبتنی بر مشورت، تردید به خود راه ندهد و به خدا توکل کند و البته خدا متوکلان را دوست دارد.»
بنابراین، خطاب خداوند به پیامبر(ص) بهعنوان حاکم جامعه این است که شما باید با تکیه بر نرمخویی و مهربانی و نیز اخلاق عظیم کهداری و سینه وسیع که از آن برخورداری، در مسائل مختلف، مردم را به شراکت فراخوانی و بعد از مرحله شور و تبدیل کردن سیاست از امر فردی به امر جمعی، آنگاه که به مرحله اجرا میرسد باید با قاطعیت و با توکل به خدا تصمیم بگیری.
در واقع، در این آیه دو مدل از حکومت «مشروع» و «نامشروع» به صورت صریح و ضمنی توضیح داده شده است.
با در نظر گرفتن مجموع بندهای مختلف آیه در یک منظومه بههم پیوسته، «حکومت مشروع» حکومتی است که در آن، حاکمان از اوصافی برخوردار باشند و در نظام حکومتی خود به نحوی عمل کنند که اداره جامعه از یک امر فردی، به یک «امر جمعی» بدل شود. به اندازهای که این اوصاف در حاکم و این تصمیمات به شکل دستهجمعی در جامعه برجستگی داشته باشد، به همان اندازه، این حکومت مشروع و الهی خواهد بود. در مقابل، حکومتی که حاکمش به جای محبت و مهربانی، به خشونت علیه مردمش گراید و به جای تبدیل کردن حکمرانی به امر جمعی، استبداد ورزد و یکهتازی کند، طبق آیه مذکور فروپاشی چنین حکومتی با پراکنده شدن مردم از دور حاکمان، امری طبیعی تلقی شده است.
با این استدلال مشروعیت حکومت میتواند امر نسبی باشد؛ به این معنی که به اندازهای که حاکم به اصول، شرایط و مقررات بیان شده در آیه پایبند باشد «عیار مشروعیت حکومت» بیشتر یا کمتر خواهد شد.
مقدمه دوم در ارتباط با «ماهیت حکومت» است. در این زمینه متکلمان، فقیهان و بویژه فیلسوفان بحثهای گستردهای مطرح کردهاند. حکومت در وجه خارجی پدیدهای مربوط به همه مردم در یک سرزمین است. در هنگام حکمرانی، حکمران درباره امور مربوط به همگان تصمیم میگیرد. او با تصمیمات گوناگونش یا در جانها یا در اموال تصرف میکند. هم جانها و هم اموال متعلق به مردمی است که در سرزمین مشخصی حکومتی برپا کردهاند.
حکومت بازتابدهنده دو نوع حق است؛ یکی «حق حاکم» و دیگری «حق مردم». البته، معنا و مفهوم این دو حق با هم متفاوتاند. حق حاکم در حکومت به معنای شایستگی حاکم برای اداره جامعه است اما در عرصه حکمرانی تنها همین حق مربوط به حاکم نیست که وجود دارد؛ بلکه مردم نیز به شکل دیگری صاحب حق هستند.
حق مردم نوعی مالکیت داشتن در حکومت است. گویی که حکومت مانند مال مشاع است که همگان در آن شریکاند. حکومت یک امر ارتباطی است که در یک طرف آن «حاکم» و در طرف دیگر آن «مردم» قرار میگیرند. شایستگی حکمرانی مربوط به حاکم است و مالکیت بر اموال و انفس که واقعیت حکومت و ماهیت آن را میسازد، مربوط به مردم.
بنابراین حکومت جمع شدن دو نوع حق در یک پدیده است و باید حق دو طرف ادا شود. از یک طرف، حکمران باید شایستگی حکمرانی داشته باشد و از طرف دیگر، حکمران با وجود اینکه شایسته است باید رضایت کسانی را که در حکومت صاحب حق هستند، جلب کند.
با توجه به این دو مقدمه ابتدا نکاتی از فرمایشات حضرت علی(ع) را بحث خواهیم کرد که نشان دهد حکومت پدیدهای است که «مردم» و «حاکم» همزمان در آن صاحب حقاند. پس از آن به مبحث «شایستگان حکمرانی» از منظر آن حضرت میپردازیم.
الف. تعلق حکومت به مردم: حضرت علی(ع) میفرماید: «ای مردم این حکومت متعلق به شما است، هیچکسی در حکومت غیر از خود شما (مردم) حقی ندارد، مگر کسی که شما (مردم) او را به امارت برگزینید. من علاقهای به سیاست شما نداشتم اما اصرار شما این بود که حتماً من عهدهدار حکومت شما گردم.»
حضرت علی(ع)، کارگزاران خود را خزانهداران مردم و وکیلان آنان خطاب میکند و معتقد است که خزانه مال مردم است و کارگزاران تنها امانتداران و محافظان مال مردم هستند و باید اعتماد مردم را بهعنوان موکل جلب کنند.
در این زمینه حدیثی از پیامبر اکــــرم(ص) در توصیــــهای به امیرالمؤمنین(ع) آمده است: «ای پسر ابیطالب، تو شایسته حکمرانی بر امت من هستی، اما اگر مردم در کمال صحت و سلامتی، تو را به ولایت برگزینند، حکومت آنان را به عهده بگیر».
این زیباتریـــن روایــــــت از پیامبر(ص) است که هر دو حقی که در ماهیت حکومت وجود دارد را میتوان در آن دید. پیامبر گرامی اسلام(ص) در اینجا از یک طرف فرد شایسته بر حکمرانی را حضرت علی(ع) معرفی میکند، اما از طرف دیگر، حق انتخاب بر حکومت را به مردم متعلق میداند که اگر مردم این حق را به شکل مناسب استیفا کردند؛ یعنی فرد شایسته بر حکمرانی را انتخاب کردند، آنگاه حاکم شایسته که حضرت علی(ع) باشد میتواند فرمان ماشین حکومت را به دست گیرد و اگر چنین نکردند میفرماید مردم را به حال خود رها کن.
به این ترتیب میتوان مدعی شد که حکومت از منظر حضرت علی(ع)، امانتی است و صاحبان امانت هم مردم هستند و حاکم شایسته کسی است که امانتدار شایستهای باشد.
ب. شرایط حاکم شایسته حکمرانی: حضرت علی(ع) میفرمایند: «ای مردم کسانی در حکومت شایستگی دارند که دو صفت داشته باشند؛ نخست آنکه نسبت به دیگران سیاستمدارتر هستند؛ توانایی سیاستورزی آنها در مقایسه با دیگران بیشتر است و دوم، در ارتباط با شریعت نسبت به دیگران، عالمتر هستند.» اگر علم و دانش را گستردهتر ببینیم هم میتوان از شریعتشناسی سخن گفت و هم از مجموعهای از دانشهایی که حکمرانی خوب را هموارتر میکند.
بنابراین، حضرت علی(ع) در خصوص اینکه چه کسی در حکمرانی و اداره جامعه شایسته است، به دو نکته «توانایی اداره جامعه» و «شریعتشناسی» تأکید میکند. واقعیت این است که توانایی برمیگردد به تجربه سیاسی کافی؛ یعنی، کسی سیاستمداری تواناتر است که دارای تجربه سیاسی کافی باشد، این را حکما و فلاسفه بهخوبی توضیح دادهاند. بهعنوان نمونه در بحث ارسطو آمده که اگر کسی میخواهد اداره یک جامعه را بر عهده بگیرد، باید از کوچکترین مدیریتها شروع کند تا در نهایت به کلانترین نوع مدیریت که مدیریت جامعه است، برسد.
بحث دیگر این است که حاکم شایسته باید «سیاستمدار» باشد. سیاستمدار کسی است که در وضعیتهای بحرانی، میتواند بحرانها را مدیریت کند، اهل تدبیر است، فرادستی و توانایی خود را در لحظات حساس سیاسی، اقتصادی، بینالمللی و... نشان دهد.
در بحث دانایی هم میتوان به «شریعتشناسی» اشاره کرد؛ واقعیت این است که حاکم اسلامی باید به آن قوانینی که از قبل از طرف خدا تشریع شده عمل کند و آنها را در جامعه اجرا کند و طبیعتاً برای اجرای آنها باید نسبت به آنها شناخت کامل داشته باشد.
مهمترین شرط غیر از دو شرط پیشین، بحث «تقوا» و «خویشتنداری» است. حاکم باید در ارتباط خود با خدا، با نفس خود و با مردم اهل تقوا باشد و حد و حدود الهی را به هیچوجه نقض نکند، کسی باشد که مردم بتوانند به او اعتماد کنند چراکه ماهیت حکومت متعلق به مردم است و بنابراین، مردم امانت خود را به دست حاکم میسپارند و او باید امانتدار مناسبی باشد و کسی امانتدار مناسبی است که اهل «تقوا» و «خویشتنداری» است و بتواند خود را کنترل کند. واقعیت این است که حکومت یک ماهیت خصوصی هم دارد، مانند ثروتطلبی که انسانها بسیار تمایل دارند از شهوات قدرت استفاده کنند. بنابراین، هر کسی شایستگی حکومت را نخواهد داشت و باید به لحاظ اخلاقی از همه فراتر باشد.
حضرت علی(ع) در نامه 53 به مالک اشتر بسیار بر «مهربان بودن حاکم» تأکید کرده است. حضرت میفرمایند: «مهربانی، محبت و لطف به رعیت را در دل خود جای ده... زیرا آنان دو دستهاند: یا برادر دینی تو هستند یا در آفرینش همانند تو هستند که از ایشان خطا سر میزند و ناراحتیها به آنان عارض میشود و به دست آنان به طور عمد یا اشتباه لغزشهایی روی میدهد. پس تو از عفو و گذشت خود آن مقدار به آنان عطا کن که دوستداری خدا از عفو و گذشتش به تو عنایت کند.»
*دکتر محمود شفیعی/ ایران
نظر شما