ما در هفت موضع به اهل بیت علیهم السلام نیازمند بوده و هستیم این هفت موضع عبارتند از:
اول. معنیبخشی بهزندگی، زندهکردن روان آدمی، همسو کردن جان با جانان، آرامشبخشی، آکندن زندگی از امید، و وصول به طمأنینه؛
دوم. آشنا کردن انسان با امر متعالی، شناخت مبدء، پاسخ به این سوال: ازکجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟
سوم. آشنا کردن انسان با معاد، پاسخ به این سؤال: به کجا میرویم؟ سرای دیگر چگونه است؟ چه تدارک و تمهیداتی برای آن باید پیشبینی کرد؟
چهارم. آشنائی با غیب و ملکوت، پاسخ به این پرسش: در پس عالم شهود و ناسوت چه خبر است؟ کروبیان و جبروتیان و ملکوتیان که هستند؟
پنجم. ضمانت اخلاق، به این معنی که گزارههای اخلاقی توسط عقل آدمی قابل دستیابی است و تعبدی نیستند. اما نفس امارهی آدمی برای ترک فعل اخلاقی بسیار فعال است. دین بهترین ضامن اخلاق است و پیامبر اسوهی اخلاق.
ششم. آموزش مناسک و عبادات، پاسخ به این پرسش: چگونه دینورزی کنیم؟ چگونه با جانان عشقورزی کنیم؟ چگونه با امر متعالی سخن بگوئیم؟ چگونه جان را آینهدار حق کنیم؟
هفتم. آموزش شِبه مناسک، پاسخ به پرسشهایی از این قبیل در مأکول و مشروب و منکوح (خوردنیها، آشامیدنیها، و امور جنسی) چه آدابی را رعایت کنیم؟ و مهمتر از آن خطوط کلی زندگی اجتماعی انسان چه باید باشد؟
در اینجا به نمونههایی از بیانات امام علی(ع) در این مواضع هفتگانه اشاره میکنم تا واضح شود چرا همچنان به قرائت علوی از سنت نبوی احتیاج داریم. شیخ محمد عبده در مقدمه نهج البلاغه چنین می گوید: «در همه مردم عرب زبان، یک نفر نیست مگر آنکه معتقد است سخن علی بعد از قرآن و کلام نبوی شریفترین، بلیغترین، پرمعنیترین و جامعترین سخنان است.» عبده نخستین ویراستار نهجالبلاغه در جهان معاصر در مصر است.
علی بن ابیطالب در دامان پیامبر تربیت شده، در محضر او درس آموخته و بیش از هر مسلمانی صلاحیت تبیین و تفسیر آراء پیامبر را دارد و در میان صحابهی پیامیر اعلم آنها به تفسیر قرآن کریم است. شیعه بودن یعنی از در علی به مدینهی علم نبی وارد شدن. انا مدینة العلم و علی بابها. این باور بی دلیل نیست. اگر آثار بهجامانده از هریک از صحابه پیامبر را با آثار بهجا مانده از علی بن ابیطالب مقایسه کنیم کدامیک تعالیمی به ژرفا و عمق خطب نهجالبلاغه دارند؟ برخی از تعالیم امیرمؤمنان(ع) از قرار ذیل است:
معنیبخشی به زندگی
امام علی(ع) بهسه سبک زندگی تاجرانه، عبیدانه و عاشقانه اشاره میکند و خود طریق سوم را برگزیده است و به پیروانش نیز همین طریق را توصیه میکند: «ان قوما عبدوالله رغبة فتلک عبادة التجار، و ان قوما عبدوا الله رخبة فتلک عبادة العبید، وان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار.» «الهی ماعبدتک خوفا من نارک و لاطمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک»
طه حسین نویسندهی نامآور مصری در کتاب علی و بنوه نوشته است که امام علی در جنگ جمل در پاسخ کسی که با شخصیتهای دو طرف گیج شده بود فرمود: «انک لملبوس علیک، ان الحق و الباطل لایعرفان باقدار الرجال، اعرف الحق تعرف اهله، و اعرف الباطل تعرف اهله؛ حقیقت بر تو مشتبه شده است. حق و باطل با اشخاص سنجیده نمیشوند، حق را بشناس، اهلش را میشناسی، باطل را بشناس، اهلش را خواهی شناخت». آنگاه طه حسین اضافه می کند: «من پس از وحی و سخن خدا، جواب پرجلال تر و شیواتری از این جواب ندیده و نمیشناسم.»
خداشناسی
فریقین احادیثی را در توحید و خداشناسی از پیامبر و صحابه نقل کردهاند؛ اما با تحقیق می توان به برتری احادیث شیعی در معارف الهی و تداوم نیاز به این میراث غنی پی برد. اصطلاح «عقل شیعی» در الهیات اسلامی اصطلاحی آشناست. در حالی که آنچه به اهل سنت و جماعت قابل نسبت دادن است: «نقل سنی» است. تعقل و تفلسف با تشیع سازگاری بیشتری دارد.
در این مجال به چند نمونه کوتاه در خداشناسی فریقین اشاره میکنم:
یکی از پرسشهای مشهور در قرون نخستین اسلامی پرسش از آیهی «الرحمن علی العرش استوی» و چگونگی جلوس خدواند بر عرش است: پاسخ شاخص اهل سنت این است: «الكيف غير معقول، والاستواء منه غيرمجهول، والإيمان به واجب، والسؤال عنه بدعة؛ کیفیت را برای خداوند بهکار بردن غیرمعقول است، استواء [بر عرش] از او ناشناخته نیست، ایمان بهآن واجب و پرسیدن از آن بدعت است!» در مقابل سلمان فارسی از امام علی پرسش مشابهی میکند که در اصول کافی و توحید صدوق روایت شده، امام علی بهجای بدعتدانستن سؤال، توضیح داده که فرشتگان حاملان عرش هستند، و مراد از عرش کرسی جسمانی نیست، استواء بر عرش یعنی تدبیر الهی و مالکیت او نه نشستن چیزی بر چیزی است. براساس تعالیم ائمه بهنظر مفسران شیعه این آیه کنایه از استیلاء الهی بر عالم خلق و احاطهی تدبیری اوست.
جلوهای دیگر از عقل شیعی را عبارات الهیاتی امام علی قابل لمس است: «مع کل شیء لابالمقارنة و غیرکل شیء لابالمزایلة؛ معیت خداوند با ماسوی با مقارنت نیست، به نحوی که چیزی ضم چیز دیگری باشد، غیریت او از ماسوی نیز بهگونهای نیست که خداوند از آنها زایل و جدا باشد»، حکیمان از همین عبارت و مشابه آن معیت قیومیه را استخراج کردهاند. بر همین منوال امام فرموده است: «لیس فی الأشیاء بوالج و لاعنها بخارج؛ خداوند نه از اشیاء خارج است، نه در آنها حلول میکند.» «هل رأیت ربک؟ افاعبد مالا اری؟ لاتراه العیون بمشاهدة العیان ولکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان» از امام میپرسند: آیا خدایت را دیدهای؟ پاسخ میدهد آیا می پندارید خدایی را که نمیبینم عبادت میکنم؟ بعد توضیح می دهد: او را با چشم سر نمیبینند، اما قلبها او را با حقیقت ایمان میبینند.
آخرتشناسی
ارائهی سرخطهای ارزندهای در شناخت دنیا و آخرت از دیگر تعالیم اهل بیت است. این بخشی است که ما بهشدت در دنیای معاصر هم بهآن نیازمندیم: «الدنیا دار ممر لا دار مقر، والناس فیها رجلان رجل باع فیها نفسه فاوبقه، ورجل ابتاع نفسه فاعتقه؛ دنیا سرای گذار است، نه سرای ماندن، مردم در دنیا دوگونهاند: کسی که جان خود را [بههوس دنیوی] فروخت و آنرا تباه کرد، و کسی که آنرا [به طاعت] خرید و آزاد کرد.» «ما لعلی و لنعیم یفنی و لذة لایبقی؛ علی را با نعمت فانی و لذتی که باقی نمیماند چکار؟»، «عجبت لمن ینشد ضالته و قد اضل نفسه فلایطلبها؛ در تعجبم از کسی که برای یافتن مال گمشدهاش آگهی میکند اما نفسش که مدتهاست گم شده اما لحظهای در یافتن آن کوشش نمیکند». آیا خود را گمکردن تنها متعلق به دوران پیشامدرن است و در دوران مدرن دیگر کسی خود را گم نمیکند!؟
اخلاق
یکی از مهمترین کارکردهای قرآن، تعالیم پیامبر و ائمه، کارکرد اخلاقی آنهاست. این کارکرد در جهان امروز بسیار برجستهتر از قرون گذشته است. به چند نمونه اشاره میکنم: «یرون اهل الدنیا لیعظمون موت اجسادهم و هم اشد اعظاما لموت قلوب احیائهم؛ اهل دنیا مردن بدن خویش را بزرگ میشمارند، اما آنها (اهل آخرت) مرگ قلبهای زندگان را بزرگتر میشمارند.»
در این مکتب اخلاقی پیروزی از طرق غیراخلاقی و ظالمانه پذیرفته نیست: «اتامرونی ان اطلب النصر بالجور؟ آیا مرا امر میکنی که از طریق جور و ستم به پیروزی برسم؟»
اوصاف پارسایان در پاسخ همام بن شریح مشهورتر از آن است که نیاز به تکرار داشته باشد. در اینجا به عباراتی از سه دعای مشهور شیعی اشاره میکنم:
دعای کمیل منقول از علی علیه السلام را با تمام دعاهای منقول از دیگر صحابه مقایسه کنید، کدامیک توان هماوردی با حضرت را دارند؟ «فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ وَ هَبْنِي يَا إِلَهِي صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى كَرَامَتِكَ أَمْ كَيْفَ أَسْكُنُ فِي النَّارِ وَ رَجَائِي عَفْوُكَ فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ أُقْسِمُ صَادِقاً لَئِنْ تَرَكْتَنِي نَاطِقاً لَأَضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِهَا ضَجِيجَ الْآمِلِينَ وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَيْكَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ وَ لَأُنَادِيَنَّكَ أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ وَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ؛
اى خدا و آقا و مولا و پروردگارم، بر فرض كه بر عذابت شكيبائى ورزم، ولى بر فراقت چگونه صبر كنم و گيرم اى خداى من بر سوزندگى آتشت صبر كنم،اما چگونه چشمپوشى از كرمت را تاب آورم يا چگونه در آتش،سكونت گزينم و حال آنكه اميد من گذشت و عفو تواست. پس به عزّتت اى آقا و مولايم سوگند صادقانه میخورم، اگر مرا در سخن گفتن آزاد بگذاری در ميان اهل دوزخ به پيشگاهت سخت ناله سر دهم همانند ناله آرزومندان و به درگاهت بانگ بردارم، همچون بانگ آنانكه خواهان دادرسى هستند و هر آينه به آستانت گريه كنم چونان كه مبتلا به فقدان عزيزى میباشند و صدايت میزنم: كجايى اى سرپرست مؤمنان، آرى كجايى اى نهايت آرزوى عارفان، اى فريادرس بیپناهان، اى محبوب دلهاى راستان و اى معبود جهانيان».
دعای ابوحمزه: «يا غَفّارُ بِنوُرِكَ اهْتَدَينا وَبِفَضْلِكَ اسْتَغْنَينا وَبِنِعْمَتِكَ اَصْبَحْنا وَاَمْسَينا، ذُنوُبُنا بَينَ يدَيكَ نَسْتَغْفِرُكَ الّلهُمَّ مِنْها وَنَتوُبُ اِلَيكَ، تَتَحَبَّبُ اِلَينا بِالنِّعَمِ وَنُعارِضُكَ بِالذُّنوُبِ، خَيرُكَ اِلَينا نازِلٌ وَشَّرُنا اِلَيكَ صاعِدٌ، وَلَمْ يزَلْ وَلا يزالُ مَلَكٌ كَريمٌ ياْتيكَ عَنّا بِعَمَل قَبيح فَلا يمْنَعُكَ ذلِكَ مِنْ اَنْ تَحوُطَنا بِنِعَمِكَ وَتَتَفَضَّلَ عَلَينا بِآلائِكَ؛
اي آمرزنده، به نور تو راه يافتيم و به فضل تو بي نيازي جستيم و به نعمت تو صبح و شام كرديم. گناهان ما پيش روي تو است كه ما از آنها آمرزش خواهيم و بهسويت توبه كنيم تو با نعمتهايت بر ما دوستي كني و ما به گناهان با تو معارضه و برابري كنيم. خير تو بر ما نازل گردد و در برابر شر ما بهسوي تو بالا آيد و هميشه تا بوده و هست فرشته بزرگوار و كريمي از جانب ما كارهاي زشت بهسوي تو آورد ولي آنها از اينكه ما را به نعمتهاي خود فراگيري و خود بر ما تفضل كني جلوگيريات نكند».
مناجات شعبانیه: «إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَهِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدْسِکَ؛
خداوندا کمال جدایى از مخلوقات را، براى رسین کامل به خودت به من ارزانى کن، و دیدگان دلهایمان را به پرتو نگاه به سوى خویش روشن کن، تا دیدگان دل پرده هاى نور را دریده و به سرچشمه عظمت دست یابد،و جانهایمان آویخته به شکوه قدست گردد».
«اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى وَالْیَقینَ فى قَلْبى وَالاِْخْلاصَ فى عَمَلى وَالنُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصیرَهَ فى دینى وَمَتِّعْنى بِجَوارِحى وَاجْعَلْ سَمْعى وَبَصَرى اَلْوارِثَیْنِ مِنّى وَانْصُرْنى عَلى مَنْ ظَلَمَنى؛ خدایا بىنیازى مرا در نفسم، و یقین در دلم، و اخلاص در کردارم، و روشنى در دیدهام، و بینایى در دیـنـم قرار ده، و مـرا از اعـضـا و جوارحم بهرهمند کن و گوش و چشم مرا وارثم گردان (که تا دم مرگ بسلامت باشند) و یاریم ده بر آنکس که به من ستم کرده است».
علی فقط در نبرد و جهاد اول نبود، چرا عمر بیش از ۷۰ بار گفت: لولاعلی لهلک عمر؟ چرا تمام سلسلههای صوفیه جز یکی نسب به علی میبرند حتی اگر شیعه نباشند؟ اگر کسی در میان صحابهی پیامبر غیرعلی را برگزیند جای پرسش دارد، نه برعکس. حسن و حسین در محضر علی دانش آموختند. ائمهی دیگر نیز هریک از پدرشان آموختند. به لحاظ پسینی معارف باقیمانده از هریک از ائمه حرفی برای گفتن در دنیای امروز دارد.
در تعالیم ائمه نکاتی ضروری در شرح و تفسیر سرخطهای قرآنی و نبوی، در تکمیل و تتمیم آنها از طریق تخصصیص عمومات، تقیید اطلاقات، تبیین مجملات بر اساس تعالیم پیامبر بهچشم میخورد. کسانیکه به گزارهی «حسبنا کتابالله» یا «حسبنا کتابه و سنت رسوله» قائل هستند، موظفند بر چنین ادعای فراخی دلیل اقامه کنند. تفصیل این بحث مهم مجالی دیگر میطلبد.
دو کجفهمی رایج
این بدین معنی نیست که هرچه از ائمه صادر شده به درد امروز هم میخورد، خیر بخش از تعالیم ائمه متعلق به دوران خودشان یا دوران ماضی است و نقشی در دنیای امروز ندارد. مگر در فرمایشات پیامبر امور موقت و موسمی یافت نمیشود؟ مگر در آیات قرآن آیات ناظر به عصر نزول یافت نمیشود؟اشکال بسیاری از شیعیان مثل بسیاری از اهل سنت در این است که با تمام احادیث بهجامانده از ائمه معاملهی تعالیم دائمی میکنند همچنانکه برخی از اهل سنت با احادیث پیامبر چنین میکنند. اشکال هر دو گروه یکسان است. در کلیهی متون دینی چه قرآن، چه سنت نبوی و چه سنت ائمه هم تعالیم دائمی است هم تعالیم عصری و موسمی. و تمایز این دو دسته از یکدیگر البته اجتهاد میخواهد.
دو دسته به ائمه جفا کرده و میکنند: اول آنها که بهجای تفحص در معارف ائمه آنها را به موجودات شبه خدا بالا میبرند از قبیل آنچه مسیحیان در مورد عیسی غلو کرده اند، آنها هم در حق ائمه غلو میکنند و آنها را از شأن انسانی بالا میبرند و جنبهی الوهی برایشان قائل میشوند. دسته دوم آنها که با همه احادیث منسوب به ائمه معامله حدیث صحیح و معتبر میکنند یا با همه احادیث معتبر ائمه معامله حکم دائمی میکنند و عملا ائمه را بهعنوان افرادی متعلق به دوران سپریشده از چشم خلایق میاندازند.
باید با احادیث اعم از احادیث نبوی و ائمه با روش انتقادی بهمثابهی متون تاریخی برخورد کرد و هر نسبتی را تا اثبات نشده نپذیرفت. همه کتب روایی ما نیازمند پالایش است. نمونهای از احادیثی که باید پالایش شود، در داستانی واقعی نقل میکنم:
مرتضی مطهری نقل میکند که آقای ابوالحسن رفیعی قزوینی نزد مرحوم آقای سید حسین طباطبائی بروجردی چنین اعتراض میکند: «حضرت آیتالله! امروز مرجعیت شیعه بدست شما قرار دارد و علَم اسلام بردوش شماست، آیا نشنیدهاید که در کشور مصر کتابی علیه کتاب کافی کلینی نوشته اند وحملات زیادی وارد ساخته اند؟ مگرنه این است که کافی یکی از کتب اربعه ماست؟ اگر این کتاب مورد حمله قرار گیرد و از اعتبار ساقط شود دیگر چه خواهد شد؟ مرحوم آیتالله بروجردی که تا این لحظه سکوت و استماع بودند در جواب با صدای بلند فرمودند: آقا !خودمان کردهایم! تقصیر خودمان است! وسپس دست بردند و کتاب کافی را که نزدیک دستشان بود وگوئی از قبل مهیا فرموده بودند باز کردند وگفتند چرا ما امثال این روایات راباید بیاوریم وبگوییم آنها صحیح السند است؟ آنگاه روایت معروف به حدیث حمار رسول الله(ص) را نشان دادند. آن حدیث این است:
«وَرُوِیَ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: إِنَّ ذَلِکَ الْحِمَارَ [الْحِمَارِ عُفَیْر] کَلَّمَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فَقَالَ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِیهِ أَنَّهُ کَانَ مَعَ نُوحٍ فِی السَّفِینَةِ فَقَامَ إِلَیْهِ نُوحٌ فَمَسَحَ عَلَى کَفَلِهِ ثُمَّ قَالَ: یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ هَذَا الْحِمَارِ حِمَارٌ یَرْکَبُهُ سَیِّدُ النَّبِیِّینَ وَ خَاتَمُهُمْ فَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنِی ذَلِکَ الْحِمَار؛ روایت شده که امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: این الاغ با پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله به سخن درآمد وگفت: پدر و مادرم قربانت! پدرم از پدرش و او ازجدش و او از پدرش نقل کرد که او با جناب نوح در کشتى بوده و نوح برخاسته و دست به کفل او کشیده و گفته: از پشت این الاغ، الاغى آید که سید پیغمبران و آخرین ایشان بر آن سوار شود، خدا را شکر که مرا همان الاغ قرار داد». (کلینی، الأصول من الکافی، ج۱، ص۲۳۷، ذیل حدیث۹ ،۱۳۶۲هـ.ش.)
ایشان [آقای بروجردی] ادامه دادند: چرا خودمان قبل ازمخالفان اقدام به پالایش نکردیم تا چنین مورد حمله قرار نگیریم؟»
نظر شما