twitter share facebook share ۱۳۹۸ شهریور ۱۸ 1408

مسأله‌ی حرکت امام حسین علیه‌السلام از مدینه به مکه و به خصوص از مکه به عراق کار ساده‌ای نبود. از یک سو، بزرگانی همچون ابن‌زبیر، ابن عمر، محمد حنفیه، ابن عباس، امام را از این کار منع می‌کردند و حتی کارشان از نصیحت به ملامت کشید که چرا زنان و کودکان را با خود به همراه می‌برد؛ از سوی دیگر، زنان هاشمیه که امام حسین علیه‌السلام را ودیعه‌ی الهی بر زمین می‌خواندند، از کشته شدن امام توسط بنی‌امیه هراسناک بودند.

آنان از اصل مسأله‌ی شهادت وحشتی نداشتند ولی می‌خواستند امام زنده بماند و از وجودش بیشتر بهره‌مند شوند؛ لذا، خروج امام را امری بزرگ و خطرناک تلقی کرده و با گریه و ناله، سعی در منصرف ساختن امام از این سفر داشتند. یکی از عمه‌های امام به حضرت فرمود که صدای هاتفی را شنیده است که از مرگ امام و کاروانیان خبر داده و گفته است که مرگ در انتظار آنان است. امام سخن او را شنید و بی‌آنکه تأیید یا تکذیب نماید، او را تسکین داد، زنان را از گریه و ناله منع فرمود و آنان را تفهیم نمود که چاره‌ای جز این نیست و باید برود.

گرچه این اقدام از سوی بانوان هاشمیه نوعی خدمت به دین بود، ولی نشان از آن داشت که آنان نسبت به بانوانی که همراه کاروان امام حرکت کردند، به سطح پایین‌تری از معرفت‌الامام دست یافته بودند؛ چرا که گویی از یاد برده بودند که مأموم باید فرمانبردار امام زمان خویش باشد، اگر امام فرمان بر ماندنش داد بماند و اگر اذن امام بر همراهی کاروان بود، به همراه کاروان به حرکت درآید؛ سمعاً و طاعتاً!

از سوی دیگر، ام‌سلمه، همسر نازنین پیامبر صلی الله علیه و آله که به شدت دوستدار امام حسین علیه‌السلام بود و امام علیه‌السلام نیز او را مادر خطاب می‌کرد و سابقه‌ای طولانی در شنیدن احادیث پیامبر ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله داشت، وقتی خبر حرکت امام را شنید، به حضرت عرض کرد: عزیزم با خروجت ما را محزون مکن! از جدت رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: حسینم در کربلا کشته خواهد شد. امام در پاسخ فرمود: مادر! می‌دانم که در کربلا کشته و خانواده‌ام اسیر می‌شوند، ولی این راهی است که باید پیموده شود و در آن صلاح دین مطرح است. آن‌گاه امام ودیعه‌های امامت را به امانت به ام‌سلمه سپرد تا پس از شهادتش آنها را به امام سجاد علیه‌السلام تحویل دهد و با او خداحافظی کرد.

در مقابل، بانوانی که قصد همراهی حضرت را داشتند، بر همراهی حضرت اصرار بسیار می‌ورزیدند. به ویژه، هنگامی که حضرت زینب علیها‌السلام در پشت پرده صدای ابن‌عباس را شنید که می‌گفت: زینب و کلثوم و دیگر زنان را به همراه نبر، حضرت زینب بی‌اختیار فریاد برآورد و گریست و فرمود: ابن‌عباس! می‌خواهی مرا از برادرم جدا کنی؟ نه، هرگز. به خدا قسم من از حسین جدا نمی‌شوم. نمونه‌ی همین سخنان از همسر امام، از رباب، از دختران حضرت و سایر بانوانی که عاشق راه حسین علیه‌السلام بودند، شنیده می‌شد.

اما این گونه نبود که امام در این حرکت عظیم، هر زنی را ولو از خاندان خود، به همراه ببرد. حضرت در این راه نیز به انتخابی عظیم دست زد. بانوان کاروان کربلا، بانوانی برگزیده، نترس و بردبار بودند.‌ با وجودی که از جریان شهادت خبر داشتند، پا را از دایره‌ی زندگی شخصی فراتر نهادند و در صف خدمتگزاران اجتماع و دین قرار گرفتند. آنان در تمام مسیر و حتی در زمانی که چه معاندان و چه خیرخواهان سعی در منصرف ساختن امام از حرکت داشتند، ساکت و آرام بودند و هرگز توصیه‌ای از آنان شنیده نشد که امام را به پذیرش طریق پیشنهادی تشویق کنند. گویی به معنای واقعی کلمه، آنان «عبیدالحسین فی الطاعه» شده بودند.

بانوان کاروان کربلا اشخاصی بودند که می‌توانستند از مقدسات خود و عظمت خویش دفاع نمایند و در عین دلسوختگی و نگرانی به یاد خدا باشند و هدف را فراموش ننمایند. این بانوان، از بزرگترین سخنوران جهان اسلام بودند و قادر بودند وضع شهادت و حوادث روز واقعه را به نیکوترین و مؤثرترین وجه در بازار عراق و سوریه برای مردم توصیف کنند و آنان را متوجه اهمیت این واقعه نمایند.

همراهی بانوان در قیام عاشورا از جمله تاکتیک‌های هوشمندانه‌ی حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام به شمار می‌رود. امام علیه‌السلام می‌دانست که همه‌ی همراهانش کشته می‌شوند، به همین خاطر، آنها را در جریان واقعه گذاشته و فرمود: «من کان باذلا فینا مهجته؛ آن‌کس که از خون دل خویش می‌تواند بگذرد، با ما بیاید». امام می‌دانست که دنباله‌ی نهضت را باید زنان عهده‌دار شوند و حقایق را به طور کامل با مردم در میان گذارند. امام علیه‌السلام به خوبی می‌دانست که اگر این زنان به همراه شوهران و برادران خود نیایند و در مکه یا مدینه بمانند، همچون هر زن دیگر منتظر می‌مانند و با شنیدن خبر شهادت همسر و برادرشان، مدتی بر سر و سینه می‌زنند و مسأله به همین‌جا ختم می‌شود. اما امام علیه‌السلام این شیرزنان را با خود به همراه برد تا آنان تاریخ کربلا و جریان ماوقع را آن چنان که دیده بودند برای دیگران مطرح کنند و مفاسد دستگاه بنی‌امیه، فرومایگی‌ها و دنائت آنان را برای مردم بازگو نمایند؛ چرا که آنان چون داغ دیده بودند، فریادشان بلندتر و سوزشان بیشتر و آه و ناله و بیان‌شان با حدت و شدت بیشتر و تأثیرگذارتر بود. تاریخ نیز نشان داد که بانوان کاروان کربلا، سفیران پیام شهادت و حاملان بار رسالت و زنده‌ نگاهدارنده‌ی نهضت عاشورا شدند.

روش و منهج شیرزنان کاروان کربلا در این حرکت عظیم، روشی توأم با سکون و سکوت بود. برایشان مطرح نبود که فردا چه خواهد شد. آنان با آرامش و طمأنینه و عزمی راسخ به سوی قربانگاه شوهران، برادران و فرزندان خویش پیش می‌رفتند. آنان نیک می‌دانستند که مسیر هدف، پر از سنگلاخ است و باید آن را با توکل و ایمان و با روحی بزرگ، طی کرد. قطعاً روح‌های کوچک و ایمان‌های متزلزل نمی‌توانستند از آن بگذرند. این بانوان محتشم می‌دانستند که شوهران، برادران و فرزندانشان را در این راه از دست خواهند داد، ولی اعتقاد به زنده ماندن اسلام، اطمینان‌بخش آنان بود.

در میان آنان، دختران فاطمه و خدیجه کبری سلام الله علیهما، قدم‌هایشان استوارتر بود؛ چرا که در تعقیب هدفی بودند که مادر و جده‌ی بزرگوارشان در پیش گرفته بودند. ناگفته نماند که در میان جمعی که به ویژه در بین راه به کاروان پیوستند، زنانی نیز بودند که اضطراب و نگرانی داشتند و گاه از دیدن ناملایمات بی‌تابی می‌کردند که حضرت زینب سلام الله علیها و سایر شیرزنان کاروان، در آن معرکه به حفظ و دلداری و دور نگه داشتن آنان از خطر مأمور بودند تا مبادا جزع و بی‌تابی‌شان دشمن را شادکام سازد. امام حسین علیه‌السلام نیز برای تصفیه‌ی یاران و آگاه کردن آنان، هر چند روزی به آنان هشدار می‌داد و از آنچه قرار است بر سرشان بیاید، آگاهشان می‌نمود. البته برخی از زنانی که در بین راه، با کسان خویش به امام علیه‌السلام پیوستند، همچون همسر زهیر بن قین و همسر عبدالله عمیر کلبی، نقش قاطعی در رساندن همسران خود به فیض شهادت داشتند.

در رتبه‌بندی مراتب شیعگی در میان شیرزنان آن دوران، نباید تنها همراهی کاروان را شرط قرار داد؛ بلکه آنچه مهم است، یاری و نصرت امام و فرمانبرداری از اوست. لذا، وقتی سخن از زنان نقش‌آفرین در حادثه‌ی کربلا به میان می‌آید، هرگز نباید از نقش بزرگ بانوانی همچون حضرت ام‌البنین غافل شد که سیره و منهج حیاتش سراسر آکنده از نصرت و فرمانبرداری از امام زمانش بوده است و عدم حضورش در کربلا، قطعاً برای انجام مأموریتی عظیم و به فرمانبرداری از امام علیه‌السلام صورت گرفته بوده است. از سایر بانوانی که در کربلا حاضر نبودند و مستقیماً وارد معرکه نشدند ولی در زمره‌ی ناصران حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام بودند، می‌توان از طوعه که به مسلم بن عقیل پناه داد، ماریه بنت سعد که از بانوان بااخلاص شیعه بود که خانه‌اش مرکز تجمع دوستداران اهل بیت علیهم‌السلام بود و با زمینه‌سازی‌های او، افرادی همچون یزید بن نبیط و غلامش عامر، سیف بن مالک، ادهم بن امیه، به طرف مکه و از آنجا به کربلا رفتند و به شهادت رسیدند و از سایر زنانی نام برد که در مسیر کربلا و پس از آن، از کربلا تا شام در همراهی با اسیران کوتاهی نکردند و راه را برای پیشبرد اهداف امام آماده نمودند.

در تاریخ عاشورا، دوشب بیش از همه‌ی شب‌ها بر بانوان کاروان سخت گذشت؛ شب عاشورا که شب وداع بود و شب شام غریبان که به مراتب وحشتناک‌تر بود.

وقتی کاروان حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام به کربلا رسید، امام به همراهانش یادآور شد که این جا همان منزلگه معهود است. شب عاشورا، آخرین تصفیه‌ و آزمایش یاران صورت گرفت. خطبه‌ی امام راهگشا و چاره‌ساز بود. عده‌ای ترک میدان گفتند و از معرکه بازگشتند و تنها زنان و مردانی ماندند که شهامت ماندن داشتند و قادر بودند رسالت خویش را به انجام رسانند.

نیمه‌های شب، حضرت اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام به خیمه‌ی خواهر عزیز و بزرگوارش، حضرت زینب سلام‌الله علیها آمد. حضرت زینب سلام‌الله علیها پرسید: «آیا یارانت را نیک آزمایش کردی و از نیاتشان خبر داری؟ آیا پایمردی خواهند کرد؟» امام فرمود: «به خدا قسم، آنها را سخت آزمودم و آنان را مردانی بلندهمت و بلند مرتبه یافتم که با مرگ در راه خدا همچون طفل به پستان مادرش، انس گرفته‌اند». آن شب بسیاری از زنان با شنیدن خبر شهادت امام و یارانش، بی‌تابی کردند و اشک ریختند. بی‌تابی آنان همچون بی‌تابی زنان در سوگ شوهرانشان نبود، بلکه همچون مریدی که مراد خویش را از دست می‌دهد، گریه و فغان می‌کردند. حتی سوز و اشک‌شان به آنان جرأت و شهامت افزون‌تر می‌داد، گویی آنان پیشاپیش به این حدیثی که ما بعدها از لسان مطهر امام صادق علیه‌السلام شنیدیم، مؤمن بودند که فرمود: «امام حسین علیه‌السلام از پدرانش می‌خواهد که برای گریه‌کنندگانش استغفار کنند و حضرت رسول صلی الله علیه و آله به باکیان برای او می‌فرماید: «ای باکی! اگر می‌دانستی چه‌قدر شادی‌هایی که خدا برایت قرار داده از اندوه امروزت بیشتر است و سپس برای همه‌ی گناهان بزرگ و کوچک باکی به درگاه خدا طلب بخشش می‌کند.»[1]

 اما در این میان سوز و آه حضرت زینب کبری علیهاالسلام که در گریه و شیون می‌گفت: «ای کاش آسمان به زمین فرود می‌آمد و کوه‌ها از هم پراکنده می‌شد...»، سوزی دگر داشت. این سخنان نه از روی احساس عجز، بلکه برای ابراز تأسف از شهادت عزیزانی بر زبان ایشان جاری می‌گشت که با شهادتشان، رشته‌ی دین از هم می‌گسست و ریسمان نبوت قطع، نور شریعت خاموش و درخت امامت پژمرده می‌گردید. نظر به چنین وضعیت و موقعیتی بود که زنان دست به دامان اصحاب می‌شدند و از آنان می‌خواستند که از امام حمایت کنند و نگذارند خطری متوجه امام شود.

حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام نیز در همه احوال به آنان درس مقاومت، صبر، تحمل، ایستادگی و رشادت می‌داد و به آنان فرمان می‌داد که خود را کنترل کنند و اسرار نگفتنی را تحمل نمایند و به آنان می‌فرمود: در این غم، پیراهن خود چاک نکنید و صورت در این عزا مخراشید و سخنان دور از شأن و موقعیت خود بر زبان جاری نسازید. مبادا شیطان بر شما مسلط شود و اراده‌تان را سلب کند.

روز عاشورا تجلی یوم‌الله است؛ تاریخ عاشورا از یکسو میدان جنگی آکنده از دشمن را به تصویر می‌کشد که سوی دیگرش یاران اندکند و حتی عده‌ای از آنان کودکانی تشنه لب، گرسنه و بی‌تاب؛ پشت جبهه، زنان و کودکانی لبریز از عاطفه و احساس حضور دارند. عاشورا روزی است که در آن زن و مرد، پیر و جوان در صحنه حاضر شدند تا جان و خون خود را در راه خدا نثار کنند و نگذارند که درخت اسلام بخشکد و حق پایمال گردد. شیرزنان کاروان کربلا در این عرصه نیز با ایمان به معاد و تکیه بر معرفت‌الامام، توانستند مکان و موقعیت خود را در جهت آزادی اسلام و اعلای کلمه‌ی توحید نمایان سازند. آنان با وجود این که به راحتی می‌توانستند از معرکه بگریزند، به خاطر حس وظیفه‌شناسی، از هیچ‌گونه ایثار، جانفشانی و فداکاری در راه خدا، فروگذار نکردند. این بانوان وارسته در طریق وصول به هدف، آنچنان ثباتی از خود نشان دادند که همگان را قرن‌هاست به حیرت فروبرده است. آنان که دست از عشرتها و عیش‌های دنیا شسته و رفاه خود در زندگی و کانون گرم خانواده و بستر نرم را با اراده‌ای تسخیرناپذیر از یاد برده بودند، به خوبی می‌دانستند که به هیچ صورت و عنوانی نباید به دشمن ملتجی شد؛ نان و خرمایشان را نباید خورد و سخن عجزآمیز و نشانه‌ی ترس را نباید بر زبان جاری کرد؛ در برابر دشمن نباید به آه و ناله متوسل شد و نباید اشک و آه نشان داد؛ این گونه بود که اثر سخنان توأم با استقامت این بانوان محتشم از تیر شهاب هم بیشتر بود.

به عنوان نمونه، از زنان دلاور عاشورا می‌توان از لیلی دختر میمونه بنت ابی‌سفیان، مادر حضرت علی‌اکبر یاد کرد که وقتی در کربلا به او گفتند: «تو با امیرالمؤمنین یزید، خویشاوندی؛ اگر مایلی ترا به محل امنی برسانیم؟» این شیرزن دلیر و بلند همت در پاسخ گفت: «اگر راست می‌گویید خویشاوندی رسول خدا صلی الله علیه و آله را مراعات کنید.»

بانوان محتشم کاروان کربلا از صبح تا عصر روز عاشورا، مهمترین رسالت و وظایف تاریخی خود را به انجام رساندند. برنامه‌ی دشوار آنان را در این مدت می‌توان در موارد زیر، طبقه‌بندی کرد:

1. همراهی شهیدان: شیرزنان کربلا می‌کوشیدند همدم هر شهیدی باشند. نوع احساسات و همراهی‌شان با شهدا، عواطف دشمن را برمی‌انگیخت و حرکت و تلاششان به گونه‌ای بود که چشم دشمن را خیره می‌ساخت. به عنوان نمونه، می توان از همسر وهب یاد کرد که ستون خیمه را برداشت و به طرف شوهر آمد و گفت: جانم فدایت! از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله دفاع کن.

2. دست و پاگیر نشدن: شهیدان در عرصه‌ی کربلا راحت و آرام جان دادند و زنان در ایجاد این آرامش نقش اساسی داشتند؛ زیرا دست و پاگیرشان نشدند و موجبات نگرانی و اضطراب آنان را فراهم نکردند. به دنبالشان اشک‌ریز و غم‌انگیز نبودند تا در میدان شهادت، دل اصحاب متوجه آنان باشد، یا زمینه‌ای برای تأثرشان فراهم گردد و این نعمتی عظیم برای یاران امام بود تا با فراغ خاطر و با تمام وجود بجنگند و در راه خدا جانفشانی و جانبازی کنند.

3. آرام کردن کودکان: بانوان دلاور و با شهامت کربلا نمی‌گذاردند کودکان، دامان پدر یا برادر را بگیرند و مایه‌ی تأخیر در حرکت به سوی میدان شوند. آب در خیمه‌ها پیدا نمی‌شد و کودکان فریاد می‌زدند و آب می‌طلبیدند اما این مادران شیردل با مهربانی و نرمی آرامشان می‌کردند تا مبادا مردان رزم در میدان متأثر شوند و دشمن شادکام گردد.

4. تسلط بر خود: بانوان محتشم مدیرانی لایق برای اداره‌ی خود بودند و در نهایت شکیبایی انجام وظیفه کردند و شهامت دلیرانه‌شان گواه رفعت روح پاکشان بود. آنان پیکر عزیزان خود را در خاک و خون می‌دیدند ولی با قدرت روحی و ایمانی خود به تعقیب هدف می‌پرداختند. می‌دانستند که خدا عزیزان آنان را به افتخار شهادت سرفراز کرده، پس جای شکوه و ناله نیست.

5. اطاعت از فرمان امام: آنچه در این صحنه‌ی عظیم و مهم به چشم می‌آمد، گوش و هوش فرادادن به فرمان امام بود. اینان از روی هوس کار نمی‌کردند، همه‌ی اعمالشان تحت فرمان امام بود. ابراز شجاعت شعارگونه نداشتند، بلکه براساس معرفت‌الامام پیش می‌رفتند.

6. حفظ امام: شیرزنان کربلا، عزیزان خود را وادار می‌کردند که برای حفظ جان امام علیه‌السلام، جان خود را نثار کنند و می‌کوشیدند روشی اعمال کنند که امام علیه‌السلام آزرده نشود. موضعشان در برابر حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام همانند موضع بزرگ بانوان جنگ احد بود. آنان با حفظ امام، سایر پیشامدها را ناچیز می‌دانستند. در واقع، یارانی همچون وهب، جناده بن حارث و پسرش،  مسلم بن عوسجه و پسرش، رفعت مقام و جایگاهشان نزد خدا و حجج الهی را مدیون رشادت‌های همسران و مادرانشان هستند.

7. دلداری به عزیزان حتی تا هنگام شهادت: تلاش این بانوان محتشم در صحنه‌ی کارزار روز عاشورا، نقش و اهمیت فوق‌العاده‌ای در آرامش شهدا و تضعیف دشمن داشت. به عنوان نمونه، عبدالله کلبی در میدان کارزار به خون افتاد و در حال جان دادن بود. همسر شیردلش که پیشتر برای حفظ جان پسر پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله عزم میدان و شهادت داشت و به فرمان امام در خیمه مانده بود، بر بالین او حاضر شد؛ خاک و خون از صورت همسر پاک کرد و گفت: «آفرین بر تو! بهشت گوارای وجودت! چه خوب جانبازی کردی و چه نیکو به شهادت رسیدی». در این هنگام، شمر دستور داد که سر او را با عمودی خرد کنند. زن با این که این فرمان را شنید، از جایش حرکت نکرد تا این که دشمن عمودی را بر سر او کوفت و او نیز به فیض شهادت نائل شد.

8. مراقبت و پرستاری از زخمیان: عاشورا هم مجروحان جنگ از خود بر جای گذاشت، ولی نه مجروحانی که بعدها درمان شوند و راهی برای ادامه‌ی حیات پیدا کنند. بلکه مجروحانی که بر اثر شدت جراحات، به فاصله‌ی کمتر از یک ساعت، جان می‌دادند. ولی زنان در همین فاصله‌ی محدود در کنار زخمیان می‌ماندند، خون از سر و صورتشان پاک می‌کردند، تسلایشان می‌دادند تا بدون دلواپسی، جان به جان‌آفرین بسپارند.

بالاخره خورشید عاشورا، این روز سخت و جانکاه سراسر هجوم و دلهره که صدای هلهله‌ی دشمن از یک سو و صدای شیهه‌ی اسبان و رجزخوانی رزمجویان از سوی دیگر فضایش را پر کرده بود، در حالی که لشگر خوبان خدا بر خاک افتادند، غروب کرد ولی سرزمین کربلا از طلوع خورشید تابان‌ امامت بر بالای نیزه، سوزان‌تر و داغ‌تر از ظهر شده بود.

* برگرفته از کتاب نقش زنان در تاریخ عاشورا نوشته‌ی دکتر علی قائمی با اندکی تصرف و تلخیص

 


[1] کامل‌الزیارات، النص، ص103

نظر شما