قال الصادق علیه السلام: «وَمَن سَرَّهُ أن يُبلِغَ إلى نَفسِهِ في الإحسانِ فَليُطِعِ الله فإنّه من أطاعَ الله فقد أَبلَغَ إلى نَفسِهِ في الإحسانِ، و إيَّاكُم و مَعاصِيَ الله أن تَركَبُوها فإنّه من إنتَهَك معاصي الله فَرَكِبها فقد أَبلَغَ في الإِساءَةِ إلى نفسه وليس بين الإِحسانِ و الإساءة منزلةٌ، فَلأَهلِ الإحسانِ عند رَبِّهِم الجنةُ ولأَهلِ الإِساءَةِ عندَ رَبِّهم النَّار؛ هركه خوش دارد در نيكى به خويشتن به حدنهايى رسد، بايد خدا را فرمانبردارى كند؛ زيرا هركه فرمان خدا بُرد در نيكى به خود به حدنهايى رسيد. مبادا خدا را نافرمانى كنيد؛ زيرا هركه پرده نافرمانى خدا بدرد و مرتكب معصيت شود، نهايت بدى را در حق خود كرده و ميان نيكى و بدى جايگاه سومى نيست براى نيكوكاران نزد خدا بهشت، و براى بدكاران دوزخ مقرر شده است».

مراتب احسان به نفس متفاوت است. سوادآموزی، به دست آوردن پول براى داشتن زندگى مرفه، خوش‏رفتارى با مردم و احترام گذاشتن به آنها، به اندازه خوردن، براى جلوگيرى از سوء هاضمه و بيمارى، رعايت بهداشت دهان و دندان و بسيارى ديگر از كارهاى انسان‏ها در طول زندگى، احسان به نفس و هدف از انجام دادن آنها به دست آوردن آسايش است. ولى امام صادق عليه ‏السلام در اين قسمت از فرمايش خويش، طاعت خداوند را بالاترين و بليغ ‏ترين احسان به نفس دانسته و در مقابل، گناه كردن و نافرمانى خداى متعال را شديدترين ظلم به نفس شمرده است.

معناى كلام چنين است: هر كسى كه تمام درجات احسان به نفس و بالاترين آنها را مى‏ خواهد طاعت خدا را به جا آورد. يك عمر رنج و فقر، هر چند بسيار دشوار باشد، در مقابلِ به دست آوردن نعمت جاويد آخرت مسئله‏ اى نيست.

همان‏طور كه اشاره شد احسان به نفس در دنيا با پول، سلامتى، فرزند، عشيره و امثال اينها ميسر مى‏ شود و اگر كسى بخواهد در چار چوب دنيا با عزّت، سربلندى و احترام زندگى كند، به ناچار بايد از اين امتيازها برخوردار باشد. اما همه اين امتيازها تا وقتى وجود دارند كه انسان زنده است، همين كه روح از بدن جدا شد همه چيز تمام مى‏ شود. ولى اگر انسان بخواهد علاوه بر دنيا، در آخرت نيز آسوده باشد، تنها راه، طاعت خداوند است. البته، كمى تأمل و تفكر لازم است تا انسان به اين نتيجه برسد.
غفلت انسان را گمراه مى‏ كند و براى رسيدن به اين ذهنيت موانع بسيارى در دنيا وجود دارد، ولى انسان عاقل در هر صورت به اين نتيجه خواهد رسيد و پس از اين نتيجه‏ گيرى سعى مى‏ كند وسائل آرامش و آسايش خود را در آخرت - كه نعمت‏ها و عذاب‏هاى آن با دنيا مقايسه شدنى نيست - فراهم سازد. درك وسعت آخرت و نعمت‏ هاى آن از عهده انسان خارج است و آگاهي هاى ما از آخرت، منحصر به روايات است، اين‏كه آخرت چيست، ما نمى‏ دانيم. در روايت آمده است: «و لا خَطَرَ عَلى قَلبِ بَشَر؛ و هرگز به فكر بشرى خطور نكرده است». انسان تا با آخرت مواجه نشود آن را درك نمى‏ كند؛ درست مانند كسى كه با يك مريض بد حال مواجه مى‏ شود، و آن وقت است كه مى ‏فهمد واقعا خداوند چه نعمت بزرگى به نام سلامتى به او داده است.
نعمت‏ هاى الهى به شمار نمى‏ آيد و نمى ‏توان همه را به ذهن آورد. گاهى اوقات به نعمت‏ هايى برخورد مى‏ كنيم كه تا آن لحظه نمى‏ دانستيم چنين نعمتى هم داريم.

كسب علم به نوعى كسب مجهولات نيز هست، چرا كه انسان متوجه مى‏ شود چه چيزهايى نمى‏ دانسته. وقتى حال ما نسبت به فهم و درك نعمت‏هاى دنيايى اين‏گونه باشد و بسيارى از آنها را درك نكنيم، تكليف نعمت‏هاى اُخروى معلوم است.

حقايق معقول

آخرت و نعمت‏ هاى آن محسوس نيستند، بلكه معقولند. مرده‏ شور هيچ وقت از ديدن مرده عبرت نمى‏ گيرد، چرا كه برايش عادى مى ‏شود، مگر اين‏كه با تلقين، خود را از عادت و غفلت نگه دارد. اميرمؤمنان على  عليه ‏السلام مى ‏فرمايد: «لَو عايَنتُم ما قد عايَنَ مَنْ ماتَ مِنكُم لجَزِعْتُم و وَهِلْتُم؛ اگر آنچه مردگانِ شما پس از مرگ ديده‏ اند مى‏ ديديد، بى ‏تابى مى‏ كرديد و هراس بر شما چيره مى ‏شد».

انسان با ورود به آخرت متوجه مى‏ شود كه چه بلايى به سرش آمده و حسرتى دائم گريبانش را مى‏ گيرد؛ چرا كه مى ‏بيند ميلياردها سال بايد در آن‏جا بماند، ولى هيچ كارى براى خودش انجام نداده و هيچ توشه‏ اى براى خودش نيندوخته است. ولى فهم اين مطلب در اين دنيا مشكل است. انسان‏ها نيز پس از مرگ از خواب غفلت بيدار مى‏ شوند: «الناس نيام فإذا ماتوا إنتبهوا؛ مردم در خواب به سر مى‏ برند، وقتى مردند بيدار مى‏ شوند». درآن روز ديگر فرصت هيچ كارى را ندارند و عذابى سخت و دردناك يا نعمت ‏هايى بى ‏شمار و جاويد نصيبشان خواهد شد.

در روايت آمده است كه خداى متعال درك اهل بهشت را ازآنها سلب مى ‏كند، تا كسانى كه در مراتب پايين‏تر قرار دارند مراتب بالاتر را درك نكنند و دچار حسرت و پشيمانى نگردند و در بهشت رنج و عذابى نباشد. بنابراين، بهشتيان هيچ ‏گاه آرزوى داشتن مقام بالاتر را ندارند.

غذاى لذيذ، پول زياد، آسودگى و چيزهاى خوب ديگر، لذّت ‏بخش ‏اند و لذّت نيز به روح اختصاص دارد. هنگام برخوردارى از نعمت ‏ها روح است كه لذّت مى‏ برد و طاعت خداوند لذّت روح را تأمين مى‏ كند. البته، طاعت خدا نيز به فراخور حال انسان‏ ها متفاوت است. همان ‏طوركه احكام تابع موضوعات هستند، مراتب طاعت نيز نسبت به افراد مختلف متفاوت است فرد سالم يك نوع طاعت مى ‏كند و مريض طور ديگرى. اطاعت ثروتمند به گونه‏ اى است و اطاعت فقير به گونه ديگر.

بسيارى از اعمال جزء مظاهر ايمان است، مانند نماز،روزه،حج، زكات و... . ولى مركز تمام اينها قلب است. در صلوات شعبانيه مى خوانيم «واعمر قلبي بطاعتك؛ قلب مرا به طاعت خود آباد كن». اگر هردو پاى انسان قطع شود انسان زنده مى ‏ماند، اما اگر قلب كوچك ‏ترين مسئله ‏اى پيدا كند زندگى تمام مى ‏شود. حج، خمس، روزه، عبادت است، ولى اصل تمام معارف و طاعات قلب است. ريشه همه عبادت‏ها قلب است و اعمال ديگر ظاهر امرند. اين قلب است كه صبح‏ ها انسان را وادار مى ‏كند تا بيدار شود و نماز بخواند.

همان‏طوركه گفته شد حضرت مى ‏فرمايند بالاترين درجه احسان به نفس، طاعت خداوند است، و اگر طاعت در عقل انسان رسوخ نمايد، انجام دادن آن آسان مى ‏شود. اگر دل چيزى بخواهد انسان به اندازه قدرتش به دنبال آن مى ‏رود. آن‏كه سوداى سفر در سر دارد، از شوق سفرى كه در پيش دارد شب تا به صبح كارهايش را انجام مى ‏دهد و اصلا خستگى را احساس نمى‏ كند. صبح هم سرزنده و بانشاط بيدار مى ‏شود. اما اگر شوق و ذوقى نداشته باشد، هرچند تمام شب را خوابيده باشد صبح دير از خواب بيدار مى ‏شود و حوصله هيچ كارى را ندارد.

احسان و اسائه

«من إنتهك معاصي اللّه‏ فركبها فقد أبلغ في الإساءة إلى نفسه» همان‏طور كه طاعت بالاترين درجه احسان به نفس است، ارتكاب معاصى نيز بدترين نوع اسائه به نفس است. «وليس بين الإحسانُ و الإساءة منزلة». بين اين دو نيز حد فاصلى وجود ندارد. هركس يا اهل احسان به نفس است يا اسائه به نفس، و از ميان بهشت و جهنم يكى را برگزيده است. جاى سومى براى انسان‏ها خلق نشده است.

برگرفته از کتاب درسنامه امام صادق، نوشته آیت الله العظمی سید صادق حسینی شیرازی

نظر شما