چند سال پیش در نزدیکی محل زندگیام در جنوب لندن با خیریهای محلی و کوچک با قدمتی بیشتر از ٢٠ سال آشنا شدم که هدفش کاهش تنهایی و انزوای سالمندان و کمک به افراد دچار بیماریهای زوال عقل (مانند آلزایمر و...) در آن منطقه بود. خیلی زود عضو این خیریه شدم. کار زیادی هم لازم نبود انجام دهیم: مثلا هفتهای يكي، دو ساعت وقت بگذاریم، به خانه یکی از سالمندان محل برویم و گپی بزنیم، خاطراتشان را بشنویم، در کار خانه کمکشان کنیم، احیانا همراهشان بیرون برویم و خرید کنیم یا از اینترنت چیزی را که میخواهند سفارش دهیم و... . تجربه سازنده و لذتبخشی بود.
جزئیاتآگهیهایی به این شکل و شمایل، آدم را یاد آگهیهای ازدواج در سالهای دور میاندازد؛ آگهیهایی که گر چه در حال حاضر به آن شکل قبلی مرسوم نیست اما شاید در قالبهای دیگر به چشم بخورد. ممکن است حالا کمی عجیب به نظر برسد اما شاید در آینده، برخوردن به آگهیهایی از این دست چندان هم غریب نباشد؛ نیازی که وجود دارد و پاسخی که به آن داده میشود. تقاضا و عرضه.
جزئیاترسانههای اجتماعی انسانها را به طور مجازی دور هم جمع میکنند اما در واقع آنها را به انزوای هرچه بیشتر میکشانند. انسان ها عمده تفریحات، خرید، گردش و حتی غذا خوردنشان در تنهایی صورت می گیرد و لذت با هم بودن و پر کردن خلا دیگران را با اشتراک عکس هایشان در صفحات مجازی پُر می کنند، همه ی اینها بیانگر تنهایی بی انتهای انسان هاست
جزئیات