وقتی یک زوج از هم جدا میشوند، فقط خودشان نیستند که درگیر ماجرا میشوند، دوستان، خانواده و اطرافیان هم به نوعی درگیر میشوند و همه هم معمولاً حرفی برای گفتن دارند! بعضی افراد نمیتوانند جلوی کنجکاویشان را بگیرند. بعضی دیگر میترسند خود نیز دچار این مشکل شوند و بسیاری دیگر شروع به نصیحت میکنند.
ما از چند کارشناس و یک زن مطلقه خواستیم بدترین حرفهایی را که نباید به فردی که در حال طلاق است زد، بگویند و در عوض بگویند چه جملاتی میتواند واقعاً تسلیبخش باشد.
۱. «چه شد؟ چه اتفاقی بین شما پیش آمد؟»
وقتی کسی خبر طلاقش را با شما در میان میگذارد، قبل از حرف زدن فکر کنید: آیا سؤال شما برای آرام کردن اوست یا فقط از سر کنجکاوی؟
به گفتهی اندریا هیپس، نویسندهی کتاب "بهترین و بدترین دوران زندگی"، این سؤال در واقع از سر دلسوزی نیست، بلکه بیشتر برای رفع کنجکاوی شما است و معمولاً هم جواب روشنی ندارد: «به ندرت یک دلیل روشن را می توان برای طلاق بیان کرد، همهچیز و هیچچیز اتفاق افتاد!»
آدمها اغلب این سؤال را از ترس میپرسند؛ درواقع میخواهند بدانند چه شد تا خودشان گرفتار نشوند. اما این نگاه، درد طرف مقابل را بیشتر میکند.
در عوض میتوانید بگویید: «ممنون که این خبر سخت را با من در میان گذاشتی. تو را درک میکنم، قضاوت نمی کنم و این خبر پیش من باقی می ماند».
یا مثلاً: «حتماً ذهنت حسابی درگیر شده، درست است؟»
این جملهها به طرف مقابل نشان میدهد که اگر خواست، میتواند راحت حرف بزند اما هر زمان و به هر میزانی که خودش دوست داشت.
۲. «ولی شما که خیلی خوشبخت به نظر میرسیدید!»
تقریباً هیچکس مشکلات زناشوییاش را علنی نمیکند. کسی نمیآید اعلام کند که شوهرش با دیگری رابطه داشته یا دیگر نمیتواند کنار همسرش دوام بیاورد. گفتن اینکه «شما که خیلی خوشحال بودید!» از بیرون شاید دلسوزانه به نظر برسد، اما در واقع آزاردهنده است.
به گفتهی ربکا لاو، درمانگر خانواده در کالیفرنیا: «ما معمولاً برای اینکه حال طرف را بهتر کنیم، چیزهایی میگوییم که درواقع بیشتر برای آرام کردن خودمان است تا او.»
به جای این حرف، میتوانی از تصمیم شجاعانهی او قدردانی کنی:« حتما تصمیم درستی برای خودت گرفته ای، هرچند آسان نبوده است.»
۳. «حداقل الان وقت بیشتری برای خودت داری، مخصوصاً وقتی بچهها با پدرشان هستند!»
لیلا تیلور، یکی از زنان مطلقه و دارای دو فرزند، میگوید بیشترین حرفی که اذیتش کرده همین بوده است.
او میگوید: «بزرگترین کابوس من این است که نتوانم بچههایم را هر روز ببینم. این برای من “مزیت” نیست، بدترین بخش ماجراست.»
اما در این میان، یکی از دوستانش حرفی زد که همیشه در ذهنش مانده است: «این که از نو داری شروع میکنی، یعنی هنوز کلی زندگی جلوته، نه اینکه همهچیز تموم شده باشه».
لیلا میگوید همین جمله نگاهش را عوض کرد؛ اینکه طلاق میتواند شروعی تازه باشد؛ فرصتی برای شناخت دوبارهی خود و شاید پیدا کردن کسی که بیشتر با تو هماهنگ است.
۴. «خیلی متأسفم!»
گرچه نیت خوبی در بیان این جمله نهفته است، اما گفتن «متأسفم» همیشه درست نیست. چون حس ترحم منتقل میکند، در حالی که برای خیلیها طلاق میتواند تصمیمی سالم و رهاییبخش باشد.
هیپس به جای این جمله، پیشنهاد میدهد بگویید: «نمیتوانم دقیق بفهمم چه میگذرد، ولی میدانم تو با قدرت و وقار از پسش برمیایی.»
یا به گفتهی لاو: «تو آدم فوقالعادهای هستی و هنوز عشق زیادی برای بخشیدن داری.»
این جملات بر نقاط قوت و ارزش فرد تأکید میکنند، نه بر درد و شکست.
۵. «باید بیرون بروی، دوست پیدا کنی و قرار بگذاری! حالت بهتر می شود»
لیلا میگوید بعد از طلاق، بعضی از دوستانش اصرار داشتند که او فوراً وارد رابطهی جدیدی شود، بعضی هم میگفتند باید مدتی تنها بماند.
به جای تشویق به قرار عاشقانه، بهتر است حضور واقعی خود را در کنار دوستی که طلاق گرفته نشان دهید؛ و برای مثال او را به صرف قهوه، پیادهروی، یا دیدن فیلم دعوت کنید.
لیلا میگوید: «همین بودنِ کنارم باعث شد حس کنم تنها نیستم.»
۶. «بگذار تو را به وکیلم معرفی کنم، او عالی است».
هیپس میگوید: «هر طلاقی ویژگی خودش را دارد، با شرایط و پیچیدگیهای متفاوت.»
ممکن است وکیلی که برای تو خوب بوده، اصلاً به درد او نخورد. تازه، شاید دوست شما نخواهد روند طلاق را با جنگ و تنش طی کند.
بهتر است بپرسی: «حس میکنی از نظر مشورت و راهنمایی، افراد درستی کنارت هستند؟ اگر خواستی، میتوانم چند نفر معرفی کنم.»
به این ترتیب، بدون فشار یا دخالت، کمک خود را پیشنهاد دادهای.
۷. «پس بچهها چه؟»
تقریباً هیچ پدر و مادری نیست که موقع طلاق، بیش از هر چیز به بچهها فکر نکند.
پرسیدن این سؤال بیشتر شبیه قضاوت است تا دلسوزی.
به جای آن، سعی کن احساس طرف مقابل را درک کنی: «میفهمم چقدر این شرایط برای تو سخت است.»
این جمله نشان دهنده همدلی است، نه قضاوت.
۸. «بالاخره بهتر از این است که در یک ازدواج بد بمانی!»
این جمله ظاهراً مثبت است، اما همیشه درست نیست. شاید او هنوز در حال سوگواری برای ازدواجی باشد که فکر میکرد خوب است. طلاق همیشه سفید و سیاه نیست؛ پر از پیچیدگی و احساسات متناقض است.
در عوض میتوانی بگویی: «میدانم الان روزهای سختی را سپری می کنی، اما هر احساسی که داری طبیعی است. من کنارت هستم، بدون هیچ قضاوتی.»
یا: «حتماً خیلی سخت است. فقط مطمئن شو به خودت اجازه میدهی هر احساسی که داری تجربه کنی.»
۹. «راستش من هیچوقت از او خوشم نمیآمد!»
شاید نیت تو این باشد که از دوستت دفاع کنی، اما در واقع داری میگویی «تو قضاوت درستی نداشتی» و این حس میتواند او را بیشتر در خودش فرو ببرد.
بهتر است بگویی: «میدانم برای حفظ ازدواجت هر کاری از دستت برمیآمد انجام دادی.»
و اگر میخواهی کمک عملی بکنی، پیشنهاد مشخص بده: «اگه آخر هفته وقت داری، به کمکت بیایم و وسایل خانهی جدیدت را مرتب کنم؟»
یا «میخواهی آن ماشین لباسشویی خراب را با هم تعمیر کنیم؟»
گاهی همین کارهای کوچک، حمایت واقعی را نشان میدهد.
در نهایت، یادت باشد که دوستانت حتی ماهها بعد از طلاق هم ممکن است هنوز احساس تنهایی کنند. خیلی از آدمها فکر میکنند دیگران از شنیدن حرفهایشان خسته شدهاند، پس سکوت میکنند. اگر فقط بگویی: «یک ساعت وقت دارم، دوست دارم هر چه در دلت می گذرد برایم بگویی» میتواند برایشان یک دنیا معنا دهد.


نظر شما