داعش؛ از خلافت سرزمینی تا خلافت ذهنی

افراط‌گرایی در خاورمیانه از کجا شکل گرفت و به کجا ختم خواهد شد؟
twitter share facebook share ۱۳۹۷ مرداد ۲۲ 2145
افراط‌گرایی در خاورمیانه از کجا شکل گرفت و به کجا ختم خواهد شد؟

- آقای دکتر، تحلیل‌گران مبنای فکری و ایدئولوژی داعش را به اندیشه‌های ابن تیمیه نسبت می‌دهند و اندیشه این گروه در زمره سلفیسم تعبیر می‌شود. اما اکنون ما شاهد نوعی شکاف میان ایدئولوژی داعش با گروه‌های سلف آن یعنی طالبان و القاعده هستیم. به راستی ریشه تفکرات این گروه از کجا نشات می‌گیرد؟

*افراط­گرایی در دنیا یک ریشه واحدی ندارد بلکه همواره از جریان‌های مختلف تولید شده است. به عنوان مثال ما شاهد افراط‌گرایی قابل ملاحظه در اندیشه‌های چپ و حتی رادیکالیسم در بین مسیحیان و یهودیان بوده‌ایم.

اما از میان مسلمانان، رادیکالیسم اسلامی از درون جنبش‌های سلفی درآمده و از آنجا که یکی از بنیانگذارانِ جنبش سلفی ابن ­تیمیه بوده، بنابراین جنبش‌های سلفی را به ابن تیمیه نسبت می‌دهند. البته قبل از ابن تیمیه، احمد بن حنبل نیز متفکر سلفیسم بوده، اما ابن تیمیه بیشتر بر روی این قضیه فعالیت کرده است.

اساسِ تفکرِ ابن ­تیمیه ابتدا یک انگیزۀ اصلاح­ طلبانه داشته است. وی بر این باور بود که در زمان هجوم مغولان بر جهان اسلام، دلیل اینکه آنها به مسلمانان حمله کردند این نیست که مغول­ها قوی بودند، بلکه این است که مسلمانان از درون متلاشی و دچار ضعف بودند که یکی از علل ضعفِ درونی مسلمانان فرقه‌ها و مکاتبِ متعددِ مذهبی بود که با یکدیگر اختلافات مذهبی داشتند.

بنابراین جریانِ ابن­ تیمیه که بعد از او خیلی رونق گرفت (اتفاقاً زمانِ خودش خیلی مشهور نبود) بر روی این مساله تاکید داشت که برای ایجاد مبنایی برای اتحاد مسلمانان باید به سلف صالح یعنی صدر اسلام باز گردند. به همین دلیل بود که نام این مبنای نظری را سلفی گذاشتند.

این استدلال به دنبال آن بود که بتواند اختلافاتِ فرقه­ ای را حذف کند تا از رهگذر آن یک جهان یکپارچه مسلمانی را تامین کند؛ اما عملاً به جنگ فرقه ­ها رفت و باعث افراطی شدن بخشی از مسلمانان شد.

ادبیات سلفی را می‌توان به 4 دوره تقسیم بندی کرد. نخست سلفی­های سنتی هستند که به رغم افراط‌گرایی‌های ابن تیمیه، چندان رادیکال نبوده و اگر اکنون عنوان کنید که تکفیری‌ها سلفی هستند، به مذاق آنها خوش نمی‌آید.

جریان بعدی وهابی­ها هستند. دورۀ سوم جنبش­های سلفی جنبش‌هایی مانند القاعده و طالبان است که بن­ لادن و ملاعمر رهبران آنها بودند و بیشتر هم گرایش­های ضدصلیبی و یهودی داشتند. جریانِ چهارم و آخری که الان وجود دارد جریان تکفیری‌ها است که معروف به جریان خلافت است. در همین رابطه معتقدم که احتمال دارد ما با یک دورۀ دیگری موسوم به دورۀ پست­ خلافت یا دورۀ مابعد داعش مواجه باشیم.

از لحاظ تیپ­ شناسی هم محققان این حوزه معتقد هستند که اهل سنت دو جریانِ بزرگِ تشکیلاتی دارند. یکی سلفی­ها هستند و یکی هم اخوانی­ها. منتها اخوانی­ها می­گویند تشکیلات­شان خیلی قوی است و از لحاظِ سازمان فکری یک نوع گرایشِ نوگرایانه بین آنها وجود دارد. تفکر سلفی‌ها از لحاظ تشکیلات کمی ضعیف بودند و گرایشاتِ سنتی در آنها قوی­تر بود اما از لحاظ تعداد جمعیت بیشتر هستند. در همین رابطه ادعای بعضی از تحلیلگران این است که جنبش یا جریان داعش ترکیبی از اندیشه­ های سلفی به اضافه سازمان یا تشکل­ گرایی اخوانی در الگوی سوری آن است. چرا که اخوان سوریه در بین مجموعه اخوان­ها رادیکال هستند؛ علتش هم درگیری­هایی است که با دولت اسد از سال 1986 تاکنون دارند. یعنی نزدیک 32 سال است که با هم درگیری دارند. این چیزی است که بین جنبش­های سلفی می­توان مشاهده و بررسی کرد.

ـ مشخصاً سوال اصلی من برمی­گردد به بحث سازمان، برخی مفسران معتقدند داعش ساخته و پرداخته غرب است و اصولاً مسائلی همچون استعمار که سبب شده سیر وقایع در منطقه به صورت طبیعی رقم نخورد و یا حتی الغای خلافت اسلامی در دهه 1920 میلادی از عواملی بودند که از بیرون به جهان اسلام تحمیل و بذر افراط‌گرایی را در منطقه پراکنده ساختند. دیدگاه دوم به یک رابطه علت و معلولی نظر دارد و معتقد است که علت افراط‌گرایی در منطقه را باید در ساختار اجتماعی و اندیشه مردمان خاورمیانه جست. عواملی همچون دولت‌های ورشکسته و سرکوب‌گر، اقتصاد رانتی و مشکلات اجتماعی و شکاف‌های قومی- هویتی همگی علت‌های اصلی بروز چنین پدیده‌ای بوده و نحوه کنش بازیگران فرامنطقه‌ای تنها معلولی از این مسائل و چالش‌ها است. ارزیابی شما در این خصوص چیست؟

*به اعتقاد من هر دو نظر درست است. ولی مهم آن است که بدانیم کدامیک از این عوامل اصلی و کدامیک فرعی است. جامعه خاورمیانه درگیر مشکلاتی چند وجهی است. یک قسمت آن مربوط به بحث استعمار و نفت در منطقه است. یعنی انسان­هایی روی نفت زندگی می­کنند ولی از امتیازات نفت بهره­ ای ندارند. از سوی دیگر در منطقه دولت‌هایی نظامی و سرکوبگر شکل گرفته است. این دولت­ها از لحاظ خدمات اجتماعی ناموفق بوده‌اند. یعنی دولت­های سکولاری با خاستگاه نظامی شکل گرفته‌اند مانند صدام، اسد، ناصر، بن ­علی و قذافی که همگی با خاستگاهِ نظامی، سکولار، ضد دموکراسی و ورشکسته از حیث خدماتِ اجتماعی شکل گرفته‌اند. با پیوند خوردن مشکلات داخلی به تمامی این مسائل، آلترناتیوِی شکل می‌گیرد که از دل آنها جنبش ضداستعمار و ضد سکولاریزم پا می‌گیرد.

اما آنچه که این تفکر را توجیه می­کند بیشتر سازمانِ درونیِ تفکر سلفی است. باید تاکید کنم که اگر تمامی عوامل هم وجود داشته باشد، اما علت اصلی غایب باشد چنین جنبش‌هایی شکل نخواهد گرفت.

 به عنوان مثال یک جنبشِ پرتنشی مانند داعش به یک شعله یا آتش یا هیزم احتیاج دارد، اما آن چیزی که سرانجام آن را روشن می‌کند کبریت است. در ادبیات داعش که یک نوع شکل بازسازی­ شده ­ای از سلفی‌گری است این رادیکالیزم اساساً وجود دارد. تقریباً 6، 7 کتاب معروف و مهم داعش همگی این رابطه را نشان می­دهند. به عنوان مثال یکی از کتاب­هایشان معروف است به «فقه دِما» یا «فقه خون» که «ابوعبدالله مهاجر» آن را نوشته است. وقتی به تفکرات ابوعبدالله مهاجر به عنوان یکی از تئوریسن‌های داعش نگاه می­کنیم، شاهد نوعی نزدیکی به سبک سلفی در عین تغییرات گسترده در آن هستیم تا بتواند چنین خشونتی را تشریح و توضیح دهد.

یا مثلاً کتاب «ادارة التوحش» یا «ناجی» که یک نوعی سازمان‌دهی در آن وجود دارد. یعنی ترکیبی از ایدۀ خشونت با سازمان­های مخفی یا سازمان­های نظامی در آن مستتر است.

در این کتاب به جوانان علاقمند به اندیشه داعش توضیح می‌دهد که چگونه می­توانند گروهِ کوچکی را تشکیل داده، یک پاسگاه و پایگاهی را تصرف کرده و بعد چگونه منطقه را بگیرند و چگونه بهم وصل شوند. در این کتاب همچنین ناجی توضیح می­دهد که چرا به بحث­های نظامی روی می­ آورند. یعنی چرا فعالیت­های سیاسی نمی­کنند بلکه خشونت را ترویج می­دهند. به هر صورت چنین چیزی در ادبیات آنها دیده می­شود که مساله مهم آن ایدئولوژی است که در ذهن آنها جای گرفته و در کتاب­های متعددی اینها را توضیح داده‌اند.

ـ شما به بحث سازمان اشاره کردید. ما از گروه داعش طریقه‌ای نوین از سازمان‌دهی را شاهد بودیم، به طوریکه حتی از قلب اروپا نیز توانستند یارگیری کنند. اکنون نیز گفته می‌شود در کسب و کارهای قانونی در عراق شرکت داشته و حتی برخی از نفرات آنها به عنوان کاندید انتخابات پارلمانی در عراق خود را معرفی کرده‌اند. نظر شما در خصوص این سازماندهی و نسل نوینی که پدید آمده است، چیست؟

*از لحاظ تجربه تاریخی معمولاً گروه­های رادیکال که متلاشی می‌شوند از بین نرفته و در جامعه حل می­شوند. آنها براساس گسل­های قانونی یا رویه­ های زندگی که در جامعه وجود دارد سعی می­کنند کارهای خودشان را در همان قالب دنبال کنند. این یک فرمول در کل دنیاست. وقتی یک جنبش یا یک نظامِ سیاسیِ پیشین فرو می­پاشد تمام کارمندان، اعضا و نیروهای آن که موثر هستند کشته یا اسیر نمی­شوند، بلکه سعی می­کنند براساس شرایط جدید زندگی را سامان بدهند. این یک قاعده است و در همه نظام­ها وجود دارد. به همین دلیل هم وقتی که شاخه نظامی یا سرزمینیِ داعش می­شکند به چیزهای دیگر رو می‌آورند و این احتمال هم وجود دارد که از جاهای مختلف سر برآورند. تقریباً می­شود گفت چهار جا احتمال این وجود دارد که دوباره داعش تحرکی داشته باشد. مثلاً شرق دور مانند بخش‌هایی از فیلیپین به دلایلی گِسلِ امنیتی که در آن وجود دارد. یا آسیای مرکزی یعنی نزدیک اویغورها.

- گفته می‌شود که تنها در ازبکستان داعش نزدیک به 400 هزار سمپات دارند؟

*بله. یکی بخش وزیرستان پاکستان است. احتمالاً بخش­هایی از مرز افغانستان یعنی استان­های شمالی پاکستان. نقطه دیگر به احتمال زیاد آفریقا و بخش­هایی مانند لیبی است.

هر چند احتمال اینکه داعش دوباره شکل بگیرد وجود دارد، اما به اعتقاد من این احتمال اندک است. علتش هم این است که نظام جهانی نسبت به این سازمان حساس شده و تجربه مواجهه با آن را دارد. به همین دلیل این بار زودتر با آن برخورد می­کند، مگر اینکه دولت­های همجوار منطقه ­ای سیاست‌هایشان چنین اجازه­ ای را ندهند که نظام جهانی با این مساله درگیر شود. اما به طور کلی اکنون نوعی هوشیاری نسبی در این قضیه وجود دارد.

در خصوص نحوه سازمان‌دهی داعش نیز باید بگویم که در واقع سه نوع سازماندهی از مجموع کار‌های آن دیده می‌شود که علاوه بر مرتبط بودن با هم، نوعی استقلال نیز در آن مشاهده می‌شود. نخستین سازمان داعش تشکل فیزیکی خلافت بود که اکنون متلاشی شده است. در این نوع سازمان‌دهی نظر بر این بود که هر کس از هر کجا که توان دارد به منطقه مهاجرت کند که در اصطلاح به آن مهاجرت فیزیکی می‌گفتند. دومین حالت این است که مهاجرت به شکل فیزیکی ندراند بلکه شبکه جهانی مرتبطی دارند که به لحاظ مالی هم همدیگر را پوشش می­دهند. توجیه‌شان هم نظام فقهی سلفی است که می‌گوید هر انسانِ مسلمانی باید سالی یکبار جهاد داشته باشد و اگر خودش جهاد نداشت حداقل هزینه مجاهدی را بپردازد. معنی این قضیه این است که هر کجا احساس کنند، بودجه ­­ها به آن سمت خواهد رفت؛ یعنی این سیستم حرکت خواهد کرد.

نوع دیگری از سازماندهی آنها تحت عنوان فرد خلافت معروف است. یعنی هر کس هر جا احساس کند، باید اقدام کرده و برای خودش به نوعی به عنوان امیر و نماینده داعش تبدیل شود.

این ایده را اهل سنت دارد. مثلاً در بعضی از نمازهای جماعت اهل سنت می­بینید که کسی در مسجدالحرام نماز می­خواند و فردی در بازار ابوسفیان به او اقتدا می­کند. یعنی لزوم اتصال در اعتقاد آنها وجود ندارد. به این ایده اصطلاحاً می‌گویند «مهاجرت ذهنی»، یعنی فردی که در وطن خود و با خانواده و خویشانش زندگی می‌کند، در عین حال به لحاظ ذهنی در وطن خودش نیست. به همین دلیل است که در مناطق مختلف اقدام به عملیات تروریستی می‌کنند که به اعتقاد من احتمال باز تولید چنین شرایط توسط داعش وجود دارد.

ـ شما به برخوردِ نظام جهانی اشاره کردید. برخی از تحلیل‌گران معتقدند که نحوه برخورد با این جریان‌ها باعث شده تا در طول مدت زمانی حدوداً 15 ساله ما شاهد بازتولید هر چه خشن‌تر این گروه‌ها باشیم. این امر با پیوند خوردن به بحران های منطقه به خصوص در سوریه چه دورنمایی را برای آینده خاورمیانه ترسیم می‌کند؟ و اینکه آیا اساساً شما با این نحوۀ برخورد موافق هستید؟

*آیندۀ منطقه هنوز مبهم است. تحرکات نظامی به شکلی که صورت گرفت، اولین و ضروری­ ترین اقدامی بود که جامعه جهانی انجام داد. چون تا زمانی که یک بحران مهار نشده باشد راجع به معالجه آن نمی­شود فکر کرد. بنابراین برخوردِ نظامی در کلیت خود مفید بود و به نظر می‌رسد که توانست آن را مهار کند. اکنون آن ترسی که در ذهنِ خانواده­ ها، دولت و گروه­ها افتاده بود به واسطه این برخورد به میزان زیادی ترمیم شد. البته باید خاطرنشان کنم که برخورد نظامی اولین برخورد است اما علاج نیست و تنها مهار است. تازه برخوردِ نظامی هنوز تمام نشده است، مثلاً در خبرها بود که ارتش سوریه به مناطق النصره حمله کرده است. امروزه بخش بزرگی از سوریه دست دولت نیست؛ یعنی حدود کمی بیش از 30 درصد دست دولت سوریه است ولی آنجا نیروهای بسیار بسیار متفاوتی حضور دارند.

با نگاهی به مناطق مختلف ما از نظر جغرافیایی با سه گروه متفاوت مواجه هستیم. نخست نیروهای رادیکال، فرو ملی یا قومیت‌ها مثل کردها هستند. گروه دوم دولت‌های منطقه‌ای مانند ترکیه هستند. سومین گروه نیز دولت‌های فرامنطقه‌ای مانند آمریکا و روسیه هستند.

بحث این است که هنوز دنیای ما بعد داعش یک دنیایِ روشنی نبوده و در آن سناریویِ شفافی وجود ندارد. درواقع تمام گروه­ها همه روزمره هستند و مساله نظامی هنوز تمام نشده است. به عنوان مثال آمریکایی­ها نمی­دانند با کدام نیروی محلی متحد شوند، آیا باید با کردها متحد شوند یا ترک‌‌‌ها؟ ایران نیز هنوز تصمیمِ روشنی نگرفته است که در این مناقشات کنار کردها باشد یا کنار ترکیه؟

منظورم این است که هنوز تصمیمی اتخاذ نشده است که تبدیل به نوعی استراتژی و اقدام شود. بنابراین هنوز فاز نظامی تمام نشده و تا فازِ نظامی تمام نشود سیاست­های بهداشتی، رفاهی، اشتغال و تثبیتِ جمعیتی به نتیجه‌ نخواهد رسید.

 علاوه بر اینها اقدامات فرهنگی هم امکان ندارد. کارِ فرهنگی زمانی اتفاق می­ افتد که شما بتوانید یک جمعیتِ بعد از جنگ را اسکان داده، برای آنها اشتغال ایجاد کرده، مشکل بهداشت و آسیب­های روانی را ترمیم کنید تا بعد بتوانید روی بنیان­های فکری داعش سرمایه­ گذاری کنید. این مساله الان وجود ندارد و هنوز خیلی زود است که بگوییم چنین اتفاقی رخ خواهد داد. هنوز فکر سر جای خودش بوده و شرایط اقلیمی تثبیت نشده است. از لحاظ نظامی نیز مسائل مشخص نیست.

همچنین موضوع تثبیت مرزها و اینکه با چه کسانی این تثبیت صورت بگیرد هنوز در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. همچنان برای ما معلوم نیست که ترک‌ها باید به شرق فرات بروند یا در آنجا مستقر شوند. یا اینکه آنکارا درصدد نوعی بالکانیزه یا قبرسیزه کردن منطقه است که بتواند از این رهگذر تکه‌ای از سرزمین سوریه را جدا کرده و فاصله میان کردها را از طریق نیروهای قومی عرب و ترکمن پر کند.

بنابراین مادامی که بحث عدم تثبیت وجود داشته باشد و مساله نظامی نیز پایان نیابد، اقدامات اجتماعی، رفاهی و فرهنگی کارایی نخواهد داشت و به همین خاطر است که من آینده منطقه را ملتهب پیش بینی می‌کنم. زیرا فضا همچنان حول مهار تروریسم شکل گرفته و هنوز مشخص نیست که این مهار به نفع چه کسانی خواهد بود.

نظر شما