گاهی اوقات وقایعی در جهان اتفاق میافتد که جدای از سروصدای خبری، پیامدهای بسیار و بعضا خطرناکی دارد. در عرض چند روز ما شاهد دو واقعه از این دست بودیم؛ فروپاشی ارتش روسیه در اکراین و برخاستن مردم ایران علیه نظام حاکم.
در واقعه اول سربازان ولادیمیر پوتین ناگهان مواضع خود را در اکراین ترک کردند و در مقابل پیشروی نیروهای اکراینی، فرار را بر قرار ترجیح دادند. این حادثه چنان ضربهای به روسیه زد که حالا پوتین برای جبران آن از جنگ هستهای سخن میگوید؛ امری که نشان میدهد رژیمهای خودکامه، در سالهای قبل از فروپاشی خود میتوانند چقدر خطرناک باشند. در مورد ایران تظاهرات گستردهای در دهها شهر رخ داد و مردم خواهان پایان جمهوری اسلامی شدند. این خشم با مرگ مهسا امینی زن 22 سالهای که به دلیل بدحجابی توسط گشت ارشاد بازداشت شده و جان سپرد، شعلهور شد. اما لازم به گفتن نیست که چندین دهه سرکوب، فساد و اقتصاد ویران، بر شدت و گستردگی اعتراضات دامن زد.
جنگ اکراین، ژئوپلیتیک اروپا و جهان را تغییر داده است اما پایان حکومت پوتین میتواند به تغییرات غیرقابل محاسبهتری منجر شود: ممکن است با ادامه پیشروی ناتو و اتحادیه اروپا به سمت شرق، فدراسیون روسیه از هم بپاشد. از آن سو سقوط نظام ایران نیز میتواند کل خاورمیانه را تغییر دهد، به جنگ فرقهای سنی و شیعه پایان بخشد و موقعیت استراتژیک اسرائیل و کشورهای عرب را بهبود دهد؛ حتی عراق ممکن است به ثبات برسد.
البته فعلا نه حکومت روسیه و نه حکومت ایران، به طور خاص تهدید نمیشوند ولی از انجا که به نظر میرسد پوتین در اکراین بازنده خواهد شد و در ایران نیز روحانیت روز به روز جایگاه خود را در بین ایرانیان از دست داده و بیش از پیش تحقیر میشوند، سقوط این دو نظام امری حتمی است و تنها در مورد زمان آن سؤال وجود دارد. اما مسئله این است که هیچ جایگزین روشنی برای این نظامها نیست و همین امر ژئوپلیتیک منطقه و جهان را تهدید میکند. روسیه قدرت بزرگ جهانی و مجهز به سلاح هستهای است؛ ایران نیز یکی از کشورهای مهم و قدرتمند در خاورمیانه و آسیای مرکزی است که اکنون در آستانه هستهای شدن میباشد.
در صورت فروپاشی نظام، به سرعت شاهد برقراری دموکراسی نخواهیم بود و بر اساس تجربههای مشابه، میتوانیم بگوییم که سالها هرجومرج و آشفتگی دامنگیر این دو کشور خواهد شد. دهه 1990 در روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دورهای از جنایت و هرجومرج اقتصادی در کشور رخ داد که باعث شد تقریبا 70% روسها زیر خط فقر قرار گیرند و دموکراسی ناکارآمدی بر کشور حاکم شود که پوتین ماحصل آن است. ایران نیز در سال 1979 شاهد انتقال سیاسی بود اما نتیجه دلخواه مردم حاصل نشد زیرا هدف روحانیون هیچگاه برقراری دموکراسی نبود. به این ترتیب تئوکراسی روحانیت، جایگزین استبداد شاهنشاهی شد و روحانیت چنان جامعه را به سوی ویرانی برد که ایران پسا تئوکراتیک با خطر تجزیه مواجه است.
به این ترتیب سقوط این نظامها و پیروزی دموکراسیخواهان در سالهای آینده، خلأ سیاسی هولناکی در مسکو و تهران ایجاد میکند و چه بسا منجر به روی کار آمدن نیروهای رادیکالتر –ناسیونالیستهای افراطی در روسیه و سپاه پاسداران در ایران- شود. هرچه استبداد حاکم ویرانگرتر باشد، هرجومرج بعدی فراگیرتر و شدیدتر است. در یک جامعه آشوبزده مردم دست از آرزوی دموکراسی میشویند و برقراری نظم برایشان در اولویت قرار میگیرد؛ چنانکه هماکنون در بین روشنفکران و سیاستمداران، ترس از هرجومرج بیشتر از ترس از خودکامگی و استبداد است زیرا میدانند که برقراری ثبات در کشور از هم پاشیدهای که پوتین و ملایان به جا گذاشتهاند، چقدر دشوار خواهد بود.
مترجم: فاطمه رادمهر
درج این مقاله به معنی تأیید مطالب و ادعاهای نویسنده نیست و صرفا به منظور آشنایی با نظرات مختلف صورت گرفته است
نظر شما