twitter share facebook share ۱۴۰۴ مرداد ۲۵ 691
شاید زمان برای یک حرکت دیپلماتیک جسورانه که تنها دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، قادر به تحقق آن است فرا رسیده باشد: یک پیمان عدم‌تجاوز میان تهران و اورشلیم

در تاریخ بلندبالای خصومت‌های خاورمیانه، دشمنی‌های کمی به اندازه رویارویی میان ایران و اسرائیل ماندگار و عمیق بوده است. از سال ۱۹۷۹، هنگامی که ظهور جمهوری اسلامی ضدیت با صهیونیسم را به یک اصل بنیادین انقلاب تبدیل کرد، این دو قدرت منطقه‌ای در دو سوی شکافی از ایدئولوژی، بی‌اعتمادی متقابل و رقابت ژئوپولیتیکی ایستاده اند.

اما در منطقه‌ای که دشمنان دیروز به دوستان امروز تبدیل می‌شوند – همانند عادی‌سازی اخیر میان عربستان سعودی و ایران یا توافق‌های ابراهیم میان اسرائیل و چند کشور عربی – شاید زمان برای یک حرکت دیپلماتیک جسورانه که تنها دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، قادر به تحقق آن است فرا رسیده باشد: یک پیمان عدم‌تجاوز میان تهران و اورشلیم.

در نگاه نخست، این ایده چیزی شبیه به خیال‌پردازی است. ایران مدت‌هاست که موجودیت اسرائیل را محکوم کرده و خواستار محو آن بوده است. در مقابل، اسرائیل ایران را تهدیدی وجودی می‌داند، به‌ویژه با جاه‌طلبی‌های هسته‌ای تهران و حمایت از گروه‌های مسلحی که اسرائیل را در یک «حلقه آتش» احاطه کرده‌اند. این رویارویی، ماه گذشته در قالب یک «جنگ ۱۲ روزه» شعله‌ور شد که آمریکا نیز به‌طور کوتاه اما نمایشی به آن پیوست و تأسیسات هسته‌ای ایران را بمباران کرد.

اکنون، با وجود آتش‌بسی شکننده اما پابرجا، ایران و آمریکا علناً درباره امکان ازسرگیری مذاکرات گفت‌وگو می‌کنند. اما مذاکرات درباره برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی نمی‌تواند صرفاً از همان جایی که متوقف شد ادامه یابد. واقعیت تغییر کرده است، هم در زمینه مسأله عدم اشاعه و هم در بافت ژئوپولیتیکی منطقه.

ایران، زخمی از حمله پیش‌دستانه و ویرانگر اسرائیل در میانه مذاکرات هسته‌ای با دولت ترامپ، اکنون دیپلماسی را بی‌ثمر می‌بیند. اخراج بازرسان هسته‌ای سازمان ملل ضمن ارسال این پیام که تهران دیگر نمی خواهد به تعهدات قبل پایبند باشد، تقلیدی از مسیری است که عراق پس از جنگ خلیج فارس پیمود: مسیری که ناگزیر آن را منزوی‌تر، فقیرتر و ناامن‌تر خواهد کرد.

از سوی دیگر، گرچه اسرائیل برنامه هسته‌ای ایران را عقب انداخت، اما شاید راه تهران به سوی بمب را به‌طور کامل مسدود نکرده باشد. ایران همچنان دانش فنی و ذخایری ثبت‌نشده از مواد شکافت‌پذیر نزدیک به سطح تسلیحاتی دارد. تکرار حملات برای جلوگیری از بازسازی برنامه هسته‌ای ایران، هزینه‌های تلافی‌جویانه و خطر تشدید تنش‌هایی را به همراه دارد که در بلندمدت شاید اسرائیل نخواهد آن را بپذیرد. چنین راهبردی همچنین امیدهای ترامپ برای گسترش توافق‌های ابراهیم و کاهش حضور نظامی آمریکا در منطقه را بر باد خواهد داد و واشنگتن را در معرض خطر دائمی کشیده‌شدن به یک منازعه فزاینده با ایران قرار می‌دهد.

توازن کنونی ناپایدار است. در نبود یک توافق، حمله دیگر اسرائیل فقط مسئله زمان است. هیچ‌یک از طرفین توان ازسرگیری خصومت‌ها را ندارند: ایران به سختی می‌تواند حملات گسترده به زیرساخت‌های حیاتی خود را تحمل کند؛ اسرائیل نیز بهای سنگینی برای جنگی فرسایشی خواهد پرداخت.

تنها راه‌حل پایدار، راه‌حل دیپلماتیک است. اما چگونه می‌توان برای یک توافق هسته‌ای تازه مذاکره کرد در حالی که ایران به توافق باور ندارد، اسرائیل توافق نمی‌خواهد و آمریکا بارها نشان داده که توافق‌شکن است؟

شاید این دایره را بتوان به مربع تبدیل کرد؛ با نشانه‌گیری اهداف بزرگ‌تر.

اکنون ممکن است فضای لازم برای توافقی فراهم باشد که دسترسی بازرسان هسته‌ای سازمان ملل را بازگرداند، برنامه غنی‌سازی اورانیوم ایران – که تاکنون حق حاکمیتی‌اش محسوب می‌شد – را در قالب یک کنسرسیوم چندملیتی درآورد و در عوض، به ایران از زیر فشار تحریم‌ها رهایی اقتصادی ببخشد.

اما برای دوام آوردن چنین توافقی، چرخش به سوی دیپلماسی باید به مسئله اصلی دشمنی ایران و اسرائیل نیز بپردازد. به‌هرحال، ایران بعید است در غیاب تضمین امنیتی مبنی بر اینکه اسرائیل بار دیگر به آن حمله نخواهد کرد، به هیچ امتیاز هسته‌ای معناداری تن دهد و تنها واشنگتن می‌تواند چنین تضمینی ارائه کند، در حالی که بعید است تا زمانی که ایران تهدیدی برای اسرائیل باشد، آمریکا چنین کاری انجام دهد.

اینجاست که وضعیت دفاعی کنونی ایران می‌تواند یک فرصت ایجاد کند. در تهران اکنون درباره سودمندی نگهداشتن «دفاع پیشرو» از طریق نیروهای نیابتی در کشورهای پیرامونی برای برهم‌زدن تعادل اسرائیل و دور نگه داشتن جنگ از مرزهای ایران، بازاندیشی جدی در جریان است. این راهبرد هنگامی شروع به فروپاشی کرد که اسرائیل حماس را تضعیف کرد، سران حزب‌الله در لبنان را کشت و حوثی‌ها را در یمن بمباران نمود. در همین حال، سقوط رژیم اسد در سوریه توانایی جمهوری اسلامی برای نمایش قدرت و نفوذ در مرزهای اسرائیل را بیش از پیش محدود ساخت. اسرائیل که هم تهدید و هم فرصت را می‌دید، در ژوئن به سراغ «سر اختاپوس» در تهران رفت.

تردیدهای ایران و ناتوانی احتمالی آن در احیای محور مقاومت در کوتاه‌مدت، فرصتی برای رویکردی تازه و عملگرایانه است که واقعیت‌ها را به رسمیت می‌شناسد.

به جای سرمایه‌گذاری دوباره بر روی نیروهای نیابتی منطقه‌ای، ایران می‌تواند سیاست دشمنی با اسرائیل را بازنگری کند. هیچ ضرورت استراتژیکی پشت این سیاست نیست. این سیاست کارآمد هم نبوده است: نه‌تنها برای ایران دستاورد چندانی نداشته بلکه هزینه‌های سنگینی برای آن و برای فلسطینیانی که مدعی حمایت از آنان است، به بار آورده است. اگر کنار گذاشتن این سیاست خصمانه فضایی برای توافق هسته‌ای جدید ایجاد کند که به ایران شانس بیشتری برای امنیت و رفاه بدهد، چرا که نه؟

یک پیمان عدم‌تجاوز، همانند توافق‌های ابراهیم نیست: لزوماً نیازی به به‌رسمیت‌شناختن دیپلماتیک متقابل ندارد، هرچند می‌تواند گامی در آن جهت باشد؛ همان‌گونه که ترامپ روزی پیشنهاد داده بود.

آنچه لازم است، تعهد مشترک برای خودداری از اقدامات نظامی تهاجمی علیه قلمرو یا رهبری یکدیگر و همچنین خودداری از حمایت از نیروهای نیابتی در چنین اقداماتی است. چنین تفاهمی می‌تواند اشکال مختلفی داشته باشد؛ از یک تبادل محرمانه گرفته تا تعهدی که در قالب قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل تثبیت شود. این می‌تواند بخشی از «توافق بزرگ و زیبا»ی ترامپ باشد و شاید در مسیر کسب جایزه صلح نوبل، کارنامه‌اش را تقویت کند.

رسیدن به چنین توافقی آسان نخواهد بود. اعتماد اندک است و تندروها در همه طرف‌ها حتی در برابر کمترین نشانه سازش مقاومت خواهند کرد. اما گاهی، در میان ویرانه‌های جنگ، فرصتی برای روییدن است.

منبع: هاارتص


نظر شما