موضوع ما و غرب، موضوع دوگانهای است که سه نسل مهم تاریخ معاصر ایران یعنی نسل مشروطه، نسل ملیگرا و نسل پس از انقلاب اسلامی را درگیر خود ساخته است. این سه نسل نتوانستهاند تا به امروز این چالش را پاسخ گویند که چگونه در پیشرفت مادی و فنی جهانی باشیم، ولی در فرهنگ و باورها، اصالت بومی خود را حفظ کنیم؟
ما نتوانستهایم بین مسائل علمی و فنی و قدرت مادی، با هنر و فرهنگ و سایر شاخههای علوم انسانی، تفکیک قائل شویم و فکر میکردیم اگر راه مادی غرب را بپذیریم، ناچار میشویم تا آخرِ راه را بپیماییم و در سیطره فرهنگی آنها نیز قرار بگیریم. به ویژه در دوران پس از انقلاب، از هراس اینکه هر نوع معاشرتی منجر به وابستگی میشود، از هرگونه اهتمام تئوریک در بازیابی جایگاه منطقهای و جهانی خود امتناع کردهایم و در عمل روش دوره مبارزه با استعمار را در پیش گرفتهایم
غربشناسی، برای تعیین جایگاه ما در چارچوب معادلات جهانی ضروری است اما مشکل این است که بسیاری از سیاستمداران ما در فضای روانی دوره استعمار زندگی میکنند. در دوره استعمار چون مملکت و حکومت در دست بیگانه بود، هیچ روشی جز روش مسلحانه معنایی نداشت و با بحث و استدلال عدهای مبارز، قرار نبود صاحبان قدرت و ثروت امتیازات خود را به مبارزه کنندگان تحویل دهند. اما امروز نه تنها در چارچوب داخلی، بلکه در صحنه جهانی، روابط و نهادها و چارچوبها بسیار پیچیدهتر از دوران استعمار است. وقتی ملتی قدرت دارد و استقلال سیاسی خود را بدست آورده و نیروهای بومی آن هرچند که با یکدیگر نزاع درون خانوادگی دارند، ولی خود تصمیم میگیرند، میتواند با هزار و یک نوع رفتار ظریف و پیچیده، پاسخ منفی یا مثبت دهد و برای سالها نهاد، مؤسسه و دولتِ رقیب را سرگرم کند. اکنون دوران استعمار نیست که مبارزه مسلحانه لازم باشد، دوران دیپلماسی است؛ دیپلماسی اقتصادی و فرهنگی که باید از ژاپن، هند و چین آموخت. هر سه کشور با دنیا کار میکنند و بازارهای آنان را تسخیر کردهاند، ولی کسی در دنیا نمیگوید که چین یا هند آلت دست غرب هستند
شاید مشکل ما این است که به جز قهر کردن که روش دوره استعمار بود، روش دیگری را نمیدانیم و تمرین نکردهایم. اگر با همسایه مشکل داریم، سعی کنیم به شکل تدریجی در رفتار همسایه اثر بگذاریم، هرچند که ممکن است این اثرگذاری ده سال به طول انجامد. تفکرِ مبارزه منفی (نهضتی) در دنیای فعلی کارآمدی ندارد؛ این سخن به معنای باطل بودن روش و تفکر مزبور نیست بلکه به معنای مرتبط نبودن آن به شرایط زمان و مکان است. لبنان کشوری است که به طور سنتی فرانسه در آن نفوذ داشته است. آمریکاییها در دهه 1820 میلادی وارد لبنان شدند و بعدها در سال 1866 یک مؤسسه آموزش زبان انگلیسی در ساختمانی دو طبقه در بیروت تأسیس کردند. این مؤسسه زبان چند دهه بعد به دانشگاه آمریکایی بیروت بدل شد و امروزه نیمی از رجال دنیای عرب از این دانشگاه فارغالتحصیل شدهاند. در این مورد حدود 140 سال طول کشید تا برنامهای به پاسخِ نهادینه برسد.
ما ایرانیان چه به واسطه فردی و چه از حیث حکومتی بسیار عجول هستیم و حوصله این نمونه کارها را نداریم. کارهای موقت و بدون برنامه درازمدت، ما را به سرمنزل مقصود نمیرساند. بنابراین غربشناسی را باید از حیطه سخن، آرزو و عقدههای تاریخی، به مرحله دیگری از تفکر و روش تبدیل کنیم. غربشناسی یعنی اینکه چگونه با غرب بازی کنیم نه اینکه چگونه با غرب مبارزه کنیم. نگاه و رهیافت مبارزهای با غرب، هیچ فایده ملموسی برای شکوفایی مسلمانان ندارد، بلکه پول و منابع مسلمانان را صرف حفظ امنیت داخلی آنها خواهد کرد.
بین وابستگی بدون قید و نفی کامل، اقیانوسی از هنر و ظرافت و درجهبندیهای میلیمتری وجود دارد. نه گفتن و نفی کردن و طولانی کردن زمانِ نه گفتن، صدها بلکه هزاران روش دارد. روشهای نه گفتن فعلی ما روشهای دوره استعمار است؛ به عبارت دیگر ما حدود 45 سال است که در روششناسی سیاسی خود هیچگونه تجدیدنظری نکردهایم. با اینکه ظرافت و لطافت هنر در مشرق زمین است، غرب گوی سبقت را در این هنرنمایی ربوده است. سال 1372 هنگامی که یک مراکشی توسط نیروهای نژادپرست در پاریس کشته شد و جسد او را به رودخانه سن پاریس انداختند، رئیس جمهور وقت فرانسه بیآنکه سخنی بگوید و مانند خروشچف دست خود را با نهایت بیسلیقگی بر روی میز بکوبد، تنها در یک حرکت فوقالعاده سمبولیک و اثرگذار، شاخهای گل رز را در همان جایی که جسد در آب انداخته شده بود، در آب انداخت و دو دقیقه سکوت کرد و سپس محل حادثه را ترک کرد. این ابراز همدردی که حدود ده دقیقه بیشتر طول نکشید، اثر عمیقی بر روح و روان هزاران اروپایی و سکنه شمال آفریقا و مهاجرین مراکشی در فرانسه گذاشت. این کار به اصطلاح مظهر دیپلماسی است ضمن آنکه هیچ کلمهای هم در ان ردوبدل نشده است. لذا مخالفت و نفی را حتی با گل رز نیز میتوان پاسخ داد
مهمترین صحنهای که ما میتوانیم در آن با غرب کار کنیم، سامان وضع دنیایی است. در صحنههای دیگر اگر هنر در رفتار و دقت و برنامهریزی و توان درونی داشته باشیم، میتوانیم اثر فرهنگ مادی غرب را به حداقل برسانیم. ما و غرب دو ژن مختلف هستیم و با یکدیگر تفاوتهای جدی داریم. ما به لحاظ فرهنگی به منطقه خود و دنیای اسلام وابسته هستیم، ولی از لحاظ اقتصادی، فنی، علمی و سیاسی جهانی هستیم و نمیتوانیم خارج از گردونه جهانی بازی اقتصادی-سیاسی کنیم. اگر این کار را انجام دهیم، روابط اقتصادی ما در حد خرید و فروش کالاهای اولیه خواهد بود و به دنیای تکنیک، تکنولوژی، انباشت علمی و صنعتی شدن برای سامان دنیای خود وارد نخواهیم شد. شرق و غرب هیچوقت یکدیگر را درک نخواهند کرد، ولی در مدارهای خاصی میتوانند معاشرت کنند. چینیهایی که در آمریکا متولد و بزرگ شدهاند، به سختی توانستهاند از لحاظ فرهنگی در جامعه آمریکایی حل شوند، ولی رشتههای علوم در دانشگاههای آمریکایی را تسخیر کردهاند. از هر پنج نفری که در یکی از شاخههای علوم در آمریکا دکتری میخوانند، سه نفر آسیایی هستند
حوزه سیاست در کشور ما ناچار است که با سرعت بیشتری بلوغ پیدا کند و در مسیر آرامش حرکت کند. اگر حوزه سیاست آرامش نداشته باشد حوزههای دیگر نیز تلاطم پیدا خواهند کرد. اگر گروهها دائما بر آنچه فکر میکنند صحیح است اصرار کنند و پلی به اندیشههای دیگران نزنند، حوزه سیاست فراز و نشیبهای فراوان خواهد داشت و جامعه مرتب در حال نوسان خواهد بود. پاسخگویی به انتظارات نسل جدید، تنها در سایه آرامش سیاسی تحقق پیدا خواهد کرد. چه بپذیریم و چه نپذیریم، مشروعیت حکومتها در شرایط فعلی جهانی، تا اندازهای تابع کارآمدی آنها است. به هر فلسفهای که حکومتها مجهز باشند، در ذهن عامه مردم مباحث فلسفی حکومتها کمتر دخیل است و عمدتا حلوفصل مسائل روز، امنیت مادی و مسائل زندگی اهمیت دارد.
اگر ما قدرتمند شویم -به صورت واقعی نه توهمی- ایران مرکز اقتصاد و دیپلماسی خاورمیانه میشود و در آن صورت حتی اگر دیگران از ما خوششان نیاید، مجبورند که با ما کار کنند. این اصل تاریخی و اثبات شده را نباید فراموش کرد که اخلاقیات و معنویات تنها در صحنه داخلی کشورها فعلیت مییابد، در خارج از مرزها باید قدرت نظامی و اقتصادی داشت تا رفتار مطلوب را از دیگران طلب کرد. مبنای این قدرت، اقتصادی است و اقتصاد نیز نزد غربیان است. بدون آنها نمیتوانیم به صورت عمیق و تکنولوژیک در صحنه اقتصادی منطقهای و جهانی وارد شویم. ما با دنیای بیرون به صلح نیاز داریم تا بتوانیم داخل خود را سامان دهیم.
ما نیاز داریم که غرب را مستقل از اینکه چه رفتاری طی دویست سال گذشته با ما داشته است، مطالعه کنیم؛ سپس ضعفهای خود را بشناسیم و با معیارهای صحیح و نه تحمیلیِ غرب، با آنها معاشرت کنیم. مهمترین معیار غرب، قدرت است؛ غرب به چین علاقه دارد و به رغم مخالفتهای چین با آن مبادله میکند، چون چین قدرت دارد و اوضاع داخلی خود را سامانی شایان توجه داده است. غرب اعتقادی به اخلاق در روابط بین ملتها ندارد که بخواهیم پیرامون رعایت یا عدم رعایت آن نزاع کنیم. از این منظر غربشناسی یعنی فهم عمیقتر و دقیقتر سیاست و روابط بینالمللی
بزرگترین آفت در غربشناسی ما این است که مرتب غرب را با معیارهای اخلاقی خود سنجیدهایم؛ معیارهایی که در روابط بینالمللی هیچگونه جایگاهی ندارد. اهل مغرب زمین اگر کسی و ملتی را ضعیف ببیند، از او برای منافع خود بیدرنگ بهرهبرداری خواهد کرد. فرهنگ و سیاست نیز برای او حالت تجاری و اقتصادی و معاملهگونه دارد. ما اینگونه انتظارات اخلاقی از غرب را باید تعطیل کنیم. همچنان که در سیاست داخلیِ کشورها، ائتلاف افراد و گروهها به طور عمده بر پایه منافع است و نه حق و درستی و صداقت، در سطح جهان شرایط به مراتب سختتر است و منافع دولتها، مرز بین درست و غلط را تنظیم میکند
اگر ما میخواهیم مستقلتر عمل کنیم و از نظر فرهنگی بومی باشیم، باید در عرصههای اقتصادی و بعضا سیاسی با دنیای بیرون همکاری کنیم. ژاپن 150 سال است برپایه نظریه وابستگی متقابل عمل میکند، بدین صورت که طرف مقابل را نیز به خود وابسته کرده است تا در ارتباطات سیاسی خود با غرب امتیاز کسب کند. غرب تمامی اهتمام خود را برای تحول فرهنگی در ژاپن به کار برده است اما موفقیت چندانی کسب نکرده است. فرهنگ بومی زمانی برای مردم جذابیت پیدا میکند که به موازات آن سیستم اقتصادی و اجتماعی کارآمدی داشته باشد
بیتردید غرب در خاورمیانه فوقالعاده بد عمل کرده و سابقه غیراخلاقی به جا گذاشته است؛ ولی ما نباید همیشه در گذشته زندگی کنیم. از گذشته باید پند گرفت و در شرایط فعلی زندگی کرد. هند و چین و مالزی هر سه زیر نفوذ غربیها بودند و هنگامی که استقلال خود را بدست آوردند، روابط پایاپای سیاسی با غرب برقرار کردند. گاندی پس از چند دهه مبارزه برای استقلال هند، به هندیها گوشزد کرد که بعد از استقلال، روابط هند و انگلستان بر پایه قانون، احترام متقابل و حاکمیت ملی تنظیم خواهد شد
نتیجه اینکه ما در غربشناسی خود باید معیارهای خود را به روز کنیم؛ قواعدی که هماکنون استفاده میکنیم، با شرایط جهانی تطابق ندارد. چین با نظم نوین جهانی موافقتی ندارد اما به جای روش نظامی برای نشان دادن اعتراض خود، از روشهای دیگر همچون ایجاد اتحادهای منطقهای و همگرایی اقتصادی برای اعمال فشار سیاسی استفاده میکند. چین میخواهد تایوان را به سرزمین اصلی بازگرداند، لذا به تدریج این موضوع را در دستور کار برخوردهای خود با غرب وارد میکند و الحاق تایوان را به مسائل دیگر سیاسی و اقتصادی قفل میکند. چینیها پانزده سال است که بدنبال چنین هدفی هستند و یقینا تایوان را همانند هنگکنگ به سرزمین اصلی بر میگردانند؛ اما این اهداف به قدری با ظرافت تحقق پیدا میکند که بعضا دیپلماتهای برجسته غرب، دیپلماسی پیچیده چین را تحسین کردهاند. در رابطه با مسائل بینالمللی، رفتار چینیها به شدت متمرکز و سخنها فوقالعاده محاسبه شده است. اینگونه نیست که در هر روستایی، بخشدار نسبت به موضوع مثلا تایوان اظهارنظر کند یا هر شخصی بدون هماهنگی قبلی قضاوتی روا دارد.
مالزی به رغم فشار شدید حاضر نشده است با اسرائیل روابط دیپلماتیک برقرار کند و پیوسته از حقوق ملت فلسطین حمایت کرده است؛ ولی درعین حال سالانه حدود چهل میلیارد دلار سرمایهگذاری جذب میکند. سیاست خارجی و اقتصاد ملی مالزی در یک مسیر حرکت میکند و به تناسب شرایط زمان، دولتمردان این کشور بهرهبرداریهای لازم را انجام میدهند. رفتار حماسی در خاورمیانه ریشههای عمیق دارد؛ سخن بدون پشتوانه، آرزوی بدون همت، حماسه بدون عقل و تهییج بدون برنامه ریزی، شرایط کنونی کشورهای خاورمیانه را به وجود آورده است
نکته اساسی این است که غرب به واسطه این رفتار ما تضعیف نخواهد شد. اگر پنج کشور خاورمیانهای و شمال آفریقایی مانند مالزی قدرت اقتصادی پیدا کرده بودند و عقل سیاسی داشتند، غرب جرأت نمیکرد رأی ملت الجزایر را در انتخابات 1372 ابطال کند و همینطور در مقابل هر رفتاری که اسرائیل نسبت به فلسطینیها روا میدارد، سکوت کند. توان نظامی و قدرت اقتصادی دنیای اسلام به گونهای یک طرفه در اختیار غرب است و بنابراین هیچ فشاری برای تجدیدنظر در رفتار غرب نسبت به مسلمانان وجود ندارد. از این رو عوامل بازدارنده برای غرب فقط قدرت نظامی و توان اقتصادی است؛ صدها هزار سخنرانی حماسی و ناسیونالیستی در منطقه خاورمیانه نتوانسته است امتیازی برای ملت فلسطین به ارمغان آورد. با ادامه چنین وضعیتی، غرب راه خود را پیش خواهد برد. پس ما همانند دیگر ملتهای آسیایی باید به فکر خود باشیم
*برگرفته از کتاب عقلانیت و توسعهیافتگی ایران؛ نوشته دکتر محمود سریعالقلم
نظر شما