در معادلات منطقهای و جهانی بهواسطه نوع نظام سياسی، دستهای تهران در انتخاب دوست و متحد چندان باز نيست. در ميان اين گزينههای محدود، روسها برای ايران يک انتخاب بودهاند، اما ارزيابی عملکرد آنها در سالهای گذشته نشان داده است که در روابط تهران- مسکو، روسها کمتر قابل اعتماد بوده و گامهای برداشته شده با آنان هميشه با ترديد و در سايهای از ابهام همراه بوده است.
همکاری ايران و روسيه در فتح حلب، بخشی از اين ابهام را زدود اما هنوز تا پايان بحران سوريه، راه درازی در پيش است تا سايه ترديد، جای خود را به اعتماد استوار، قابل اتکا و البته متقابل بدهد.
هماهنگی مسکو با آنکارا، بيش از تهران و قبل از دمشق، دعوت از رياض برای مشارکت در پروسه صلح و... از فردای فتح حلب، علائم ارسالی ماندگاری ترديدها بود. باوجود اين، بايد صبر کرد و با توجه به عملکرد روسها و نتايج نهايی بحران سوريه، به ارزيابی درباره مسکو رسيد.
با پايان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، صحنه سياست در عرصه بينالمللی و منطقهای، صحنه يکهتازی آمريکا شد اما روسيه به سرنوشت مرد بيمار اروپا دچار نشد و با ظهور پوتين، در روندی آرام به اقتدار گذشته نزديک گشت. مسکو در برابر حمله آمريکا به عراق منفعل بود اما سرانجام با بحران سوريه به خاورميانه بازگشت.
بازگشت مسکو به منطقه، در کنار تأثيری که بر محاسبات واشنگتن گذاشت، بر هر يک از کشورهای خاورميانه نيز تأثيرات خاص خود را داشته و دارد. بارزترين نمود تأثيرگذاری حضور روسها در خاورميانه، در ميدان سوريه خود را نشان داده است. با ورود روسيه به بحران سوريه در يکسال گذشته، صحنه ميدانی نبرد، بهنفع دمشق و متحدان آن تغيير يافت. دراينراستا، در اقدامی قابل تعمق که پذيرش آن در داخل ايران و در سطح بينالمللی همراه با شوک بود، روسها توانستند مجوز پرواز از پايگاه نوژه همدان را کسب و مواضع تروريستها را مورد هدف قرار دهند.
میتوان گفت استفاده از پايگاه نوژه، بهتنهايی و فارغ از بحران سوريه، تحول و رويدادی بسيار مهم و درعينحال قابل تعمق بود. همکاری در اين سطح، کوتاه بود اما نشان از تغييرات راهبردی در سطح منطقه داشت. ازسویديگر، 6 سال مقاومت دمشق، ضمن اينکه رؤيای سقوط دوماهه اسد براي آنکارا را بر باد داد، ناامنی موجود در سوريه را به داخل ترکيه کشانده و صدماتی جدی بر اين کشور وارد کرد.
با وجود اين تحولات، با توجه به گذشته تاريخی روسها و ابهامهای رفتاری مسکو، بسياری در تهران به همکاری روسها با ديده ترديد مینگرند و سؤالاتی در اذهان موجود است که نياز به پاسخهایی شفاف دارند. بهراستی روسها در منطقه خاورميانه بهدنبال چه هدفی بوده و هستند؟ آيا آنها در بحرانهای جدی، قابل اطمينان و اتکا هستند؟ آيا ملاحظات بينالمللی روسها در آينده سبب پشتکردن به متحدان منطقهای آنان خواهد شد؟ و... سؤالاتی از اين قبيل که پاسخ به آنان چندان ساده نبوده و نيست.
آنچه مسلم است محاسبات ورود مسکو به خاورميانه، بسيار پيچيده، چندوجهی و از جنس محاسبات تهران نبوده و نيست. اگر روسها، توجهی به منطقه میکنند، اين توجه با مدنظر قراردادن ملاحظات بينالمللی مسکو است. لازم نيست به عقبه تاريخی روسها در ايران اشاره شود. از منظر افکار عمومی و از ديد بسياری از اهل نظر، روسها در روابط خود با ايران دارای کارنامه قابل قبولی نیستند. با وجود اين ديدگاه، طرفداران رابطه با روسيه در ايران اعتقاد دارند روسها تغيير کرده و نبايد ذهنيت گذشته تاريخی، محل قضاوت و عامل ارزيابی رفتار سياسی امروز آنان باشد؛ البته اين سخنی بوده که هنوز در بوته آزمايش جدی قرار نگرفته است.
سخنگفتن از گلستان، ترکمانچای، بهتوپبستن مجلس، اشغال آذربايجان و حتی تحويلندادن طلا به دولت ملی مصدق، اشاره به دور بوده و موجب رنجش تئوريسينهای روابط استراتژيک تهران و مسکو میشود اما ما با تلخیهای تاريخی نزديک چه کنيم؟! روسها در تکميل و تحويل نيروگاه هستهای بوشهر نه تعلل بلکه بدعهدی آشکار کردند. در فروش موشکهای اس-۳۰۰ کار به شکايت ايران از روسيه کشيد. از همه مهمتر، روسها در تصويب قطعنامههای هستهای عليه ايران و تحريمها با آمريکا همراهی کردند و مهم آنکه بخش مهمی از اين تحولات در دوره پوتين رخ داده است.
روسها در سوريه هستند اما چگونگی اين حضور محل سؤال بوده و مشخص نيست ما با آنان هستیم يا آنان با ما، يا هر دو برای حمايت از هم در آنجا حضور داريم. ابهام در رفتار و سياست روسها نسبت به آينده همچنان مهمترين نگرانی است. نوع نگرش روسها به سوريه و مقاومت، بيش از آنکه حاصل نگاه راهبردی باشد، برخاسته از نگاه تاکتيکی گذرايی است که میتواند با توجه به شرايط تغيير کند.
روسها با ترکيه روابط نزديک داشته و نسبت به رياض نيز ملاحظات خاص دارند. دعوت از عربستان برای پيوستن به گفتوگوهای سوريه فارغ از اينکه حاصل مدنظر قراردادن ملاحظات کلان منطقهای مسکو بوده، بهتنهايی تحولی است که میتواند در صورت مشارکت سعودیها در نشستهای سوريه، موازنه را به زيان ايران و جبهه مقاومت بکند. تعلل و کوتاهی در همزمانی تخليه محاصرهشدگان شرق حلب همراه با فوعه و کفريا، می تواند نشانههای بارز سياستهای احتمالی آينده به زيان تهران در سوريه باشند.
واقعيت امر آن است که ايران در نظام بينالمللی يک استثناست اما اين موقعيت نمیتواند به تنهايی عامل تنظيمکننده معادلات منطقه و بهطور مشخص معادلات سوريه باشد؛ حتی جايگاه خاص ايدئولوژيک ايران، در بخشهايی برای روسها نهتنها مطلوب نيست بلکه مشکلساز نيز هست. سيستم روسها، غيرايدئولوژيک و در چارچوب سکولاريسم عمل میکند. روسها دارای روابطی ويژه با اسرائيل هستند که از منظر تهران، نظامی غيرمشروع است. ترکيه برای مسکو، شريکی مهم است که فارغ از حجم بالای روابط تجاری و اقتصادی، در عرصه استراتژی انرژی روسها، جايگاهی خاص دارد. در همين زمينه، ايران و روسها رقيب يکديگر هستند.
در کنار اين موضوع، ۹۰ درصد مسلمانان روس، اهل تسنن بوده و اين جماعت، دارای روابط و علايق ويژهای با ترکيه و همچنين عربستان هستند. مدنظر قراردادن و اولويتدادن به ملاحظات اهل سنت روسيه، سياست کلان مسکو است. از سويی، رعايت حساسيتهای رياض، آنکارا و مسلمانان روس از سوی مسکو، عامل کنترل افراطگرايی و اعمال مديريت در رفع يا کاهش خطرات ناشی از اقوامی چون چچنها و اينگوشها برای امنيت ملی روسهاست. در کنار اين موضوع، روسها برخلاف تهران، به آمريکا بهعنوان يک خصم دائمی نمینگرند و اگر امکان معامله فراهم شود، در انجام آن ترديد نخواهند کرد.
روسيه سالهاست با ضعفی جدی در سطح تکنولوژی و منابع مالی مواجه بوده و برای حل آن بهدنبال جذب تکنولوژی و سرمايههای غربی است. بحران کريمه و اوکراين اگرچه سبب وقفه در روابط غرب و روسيه شده است اما قابليت عملگرايی و معاملهگری روسها میتواند شرايط را تغيير بدهد. برخی اعتقاد دارند سوريه میتواند موضوع معامله باشد.
نکته آنکه تئوريسينهای طرفدار روابط راهبردی تهران و مسکو در تنظيم روابط بهجای مدنظر قراردادن شرايط عادی، به شرايط جنگی نظر دارند. در عرصه و صحنه سياست بينالملل نمیتوان سياستهای جاری را با توجه به گزينههای آخر تنظيم کرد. شايد در شرايط جنگی اگر بحرانی در ابعاد وسيع و با مشارکت بازيگران بينالمللی در منطقه روی دهد، تهران و مسکو در کنار هم و رياض و آنکارا در کنار آمريکا باشند. با وجود اين، در جهان معاصر، سياستهای راهبردی کشورها بيش از آنکه تحت شرايط جنگی تنظيم شود، با مدنظر قراردادن شرايط عادی تنظيم میشود که در آن صورت، تهران يکي از مهرههايی است که روسيه با توجه به شرايط میتواند با آن بازی کند.
با مدنظر قراردادن اين نکات، مدافعان روابط راهبردی تهران و مسکو بايد پاسخ دهند که با تکيه بر چه اصولی اعتقاد دارند روابط ايران و روسيه، قابليت ارتقا به سطح استراتژيک داشته و بحران سوريه صحنه اثبات اين قابليت است. بهنظر میرسد رسيدن روابط کشورها به سطوح استراتژيک الزامات خاص خود را دارد که اين قابليت هنوز در روابط تهران و مسکو وجود ندارد.
سخن آخر آنکه، ضرورتهای ناشی از جغرافيا و تاريخ و حوادث تاريخ معاصر ايران به گونهای است که حفظ موازنه در روابط خود با همه کشورهای جهان، بدون ورود به قطببندی، تضمينکننده امنيت آن بوده و در محدويتهای مانوری ايران، بهترين گزينه است. اگر ترکيه، عضو ناتو و روسيه متحد يا همراه ايران در سوريه، میتوانند در بحران سوريه کنار هم قرار گرفته و مبتکر قطعنامه سازمان ملل درباره برقراری آتشبس شوند، بهنظر میرسد ما نيز میتوانيم با توجه به تجربيات ارزشمندی که در افغانستان و عراق داشتهايم، در نگاهی عملگرايانه و متکی بر واقعيت، با اتخاذ سياست چندوجهی در مسير حفظ موازنه و منافع خود گام برداريم. ضروری است باز هم تأکيد کنم، محاسبات روسها در بحران سوريه، محاسبات جهانی بوده و دغدغه آنها از نوع و جنس دغدغههای ايرانی نبوده و نيست.
*وقایع/صادق ملکی
messages.comments